«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

خطری برای اسلام!

شهید مطهری می‌نویسد:

«[...] در نوشته‌های خود هم تصریح کرده‌ام که مراجع [تقلید] فوق انتقاد به مفهوم صحیح این کلمه نیستند و معتقد بوده و هستم که هر مقام غیرمعصومی که در وضع غیرقابل‌انتقاد قرار گیرد هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام. البته تزکیه نفس نمی‌کنم (”وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ“ [یوسف: 53]) اما این‌قدر می‌دانم که همواره زبان خود را از زشت‌گویی خصوصاً نسبت به طبقه مراجع، حتی نسبت به آنهایی که از آنها به شخص من بدی رسیده است، حفظ کرده‌ام؛ ضمن اینکه، مانند عوام فکر نمی‌کنم که هر که در طبقه مراجع قرار گرفت مورد عنایت خاص امام زمان (عج) است و مصون از خطا و گناه و فسق است. اگر چنین چیزی بود، شرط عدالت بلاموضوع بود.» (مطهری، 1379: 80)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1379). پاسخ‌های استاد به نقدهایی بر کتاب مسئله حجاب. چاپ دهم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

گمان نکنید ”عرضه حق“ بر من گران می‌آید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دین بی‌معرفت به مراتب از بی‌دینی بدتر است!

سید مصطفی محقق داماد:

اگر بنا نیست معرفت داشته باشیم، بهتر است دین نداشته باشیم, چرا که دین بدون معرفت به‌ مراتب از بی‌دینی بدتر است. شاید به اندازه‌ای که جهلِ ناشی از دین خون ریخته، سر بریده، و انسان‌های دیگر را به قصد قربت قطعه‌ قطعه کرده، آدم نکشته باشد و هیچ بلایی نقش کج‌اندیشی دینی را ایفا نکرده است.

در زمانی که الآن زندگی می‌کنیم، اگر گوش دل‌تان را باز کنید، در همین منطقه خاورمیانه، ناله‌های کودکانی را می‌شنوید که جلو روی‌شان پدران‌شان را به نام خدا سر می‌برند و مادران‌شان را بَرده می‌کنند؛ به نام خدا … چه باید کرد؟ ببینید چه مزخرفاتی در منطقه ما به وجود آمده است؟ و صدای پای‌شان را همه گاه داریم می‌شنویم.

شهید ثانی را چه کسانی کشتند و سوزاندند؟ آنها که می‌خواستند به بهشت بروند، از عشق حورالعین این کارها را کردند، نه از روی غضب و برای پول. من در ”فاجعه جهل مقدس“ آورده‌ام که والله این حرف دروغ است که یک عده‌ای برای پول به کربلا آمدند. این طور نیست! این‌ها از روی خجالت بعداً جعل کردند، و الاّ شاید جز یکی دو نفر مثل عمَر سعد که برای گرفتن ولایت ری آمدند، بقیه‌شان برای خدا امام حسین را کشتند؛ حواس‌تان باشد که بی‌دین‌ها امام حسین را نکشتند، دیندارها کشتند. مستضعف یعنی کسی که او را از آگاهی پوچ کرده‌اند و در مغزش جهل تزریق کرده‌اند.

من از قرآن چنین برداشت می‌کنم که هر قدرت باطلی را ”طاغوت“ نمی‌گویند؛ قرآن مجید ”طاغوت“ را قدرت دینی نامشروع می‌داند، یعنی قدرتی که به نام خدا قدرتی را در دست می‌گیرد، ولی دروغ می‌گوید و نامشروع است. قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهید بفهمید که در سایه قدرت مشروع زندگی می‌کنید یا نامشروع، راهش آسان است؛ یک تحقیق میدانی به ما پیشنهاد کرده است. حکومت مشروع دینی حکومتی است که در تجربه نشان داده بشود که امسال جهل کمتر از پارسال شده است. قدرت مشروع دینی قدرتی است که جهل جامعه هر سال کاهش یابد و جامعه رو به نور رفته باشد: ”یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ“ [بقره: 257]؛ اما اگر امسال مردم بی‌شعورتر از پارسال شوند، قدرت نامشروع است.

به هر حال، در این 1400 سال در دین خیلی دروغ درست شده است؛ فقیه زبردست آن فقیهی است که بتواند این‌ها را غربال کند. کار فقاهت این است. الآن که شما در مشهد نشسته‌اید، اگر در کنار حرم اتفاقی بیفتد، تا خبرش به اینجا برسد، چند جور برای شما نقل می‌شود؛ چه برسد به 1400 سال اخبار مختلف. فعلاً آنچه در دست ماست قرآن است که باید آن را خوب بفهمیم و البته کار ساده‌ای نیست و به دستور امام صادق، همه احادیث باید به قرآن عرضه شود و آنها را با قرآن سنجید. مگر می‌شود با یک خبری که معلوم نیست چه کسی نقل کرده است، آدم کشت و خون ریخت؟ (با اندکی ویرایش از شفقنا، دسترسی در 1398/7/1)

یادداشت‌ها:

ـ شفقنا (انتشار در 1398/6/31)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

قصد تقرب به خدا در کشتن امام حسین (ع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

هیچ حکومتی از انحراف بیمه نیست!

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«یکی از مهم‌ترین درس‌هایی که از تاریخ عاشورا فرامی‌گیریم این است که هیچ حکومتی از انحراف بیمه نیست. هر حکومت عادلانه‌ای ممکن است پس از چندی، دیر یا زود، به انحراف گراید و ضمن حفظ ظاهر به ضد خود تبدیل شود. از حکومت پیامبر فقط چند دهه نگذشته بود که حکومت معاویه سر بر آورد و سپس به حکومت یزیدِ فاجر و جائر رسید و فاجعه عاشورا پیش آمد.» (اسفندیاری، 1398: 253)

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1398). حقیقت عاشورا: از عاشورای حسین (ع) تا تحریفات عاشورا. تهران: نشر نی.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

درسی که از واقعه کربلا می‌توان آموخت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

درسی که از واقعهٔ کربلا می‌توان آموخت!

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«درسی که از واقعهٔ کربلا می‌توان آموخت این است که هیچ نظام حکومتی، بشری، سیاسی در این جهان تضمین نشده است، حتی اگر شخصیتی چون پیامبر (ص) آن را تأسیس و ایجاد کرده باشد. کجروی‌های اندک اولیه رفته‌رفته چنان افزون‌تر و افزون‌تر خواهد شد که کار را به فاجعهٔ غیرقابل‌جبرانی خواهد کشید. شرط عقل این است که سرچشمه را به بیل بگیریم، وگرنه ”چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.“» (عبدالکریم سروش، 1393: 169)

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (1393). قمار عاشقانه: شمس و مولانا. چاپ پانزدهم. تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

هیچ حکومتی از انحراف بیمه نیست!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تحریف هدف امام حسین (ع)

شهید مطهری می‌نویسد:

«من نمی‌دانم کدام جانی یا جانی‌هایی جنایت را به شکل دیگری بر حسین بن على وارد کردند و آن اینکه هدف حسین بن علی را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحی‌ها در مورد مسیح گفتند درباره حسین گفتند که حسین کشته شد برای آنکه بار گناه امت را به دوش بگیرد، برای اینکه ما گناه بکنیم و خیال‌مان راحت باشد، حسین کشته شد برای اینکه گنهکار تا آن زمان کم بود بیشتر بشود.

لذا بعد از این انحراف، چاره‌ای نبود جز اینکه ما فقط صفحه سیاه و تاریک این حادثه را بخوانیم، فقط رثا و مرثیه ببینیم. من نمی‌گویم آن صفحه تاریک را نباید دید، بلکه باید آن را دید و خواند، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد. اینکه گفته‌اند رثای حسین بن علی باید همیشه زنده بماند حقیقتی است و از خود پیغمبر گرفته‌اند و ائمه اطهار نیز به آن توصیه کرده‌اند. این رثا و مصیبت نباید فراموش بشود، این ذکری، این یادآوری نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید، اما در رثای یک قهرمان. پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید، وگرنه رثای یک آدم نفله‌شده بیچاره بی‌دست‌وپای مظلوم که دیگر گریه ندارد، و گریه ملتی برای او معنی ندارد.

در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا کنید، برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازه‌ای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالت‌خواه بشوید، شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید، شما هم آزادی‌خواه باشید، برای آزادی احترام قائل باشید، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه، شرف و انسانیت یعنی چه، کرامت یعنی چه. اگر ما صفحه نورانی تاریخ حسینی را خواندیم، آن وقت از جنبه رثائی‌اش می‌توانیم استفاده کنیم وگرنه بیهوده است. خیال می‌کنیم حسین بن علی در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا ــ العیاذبالله ــ حضرت زهرا (س) بعد از هزار و سیصد سال، آن‌هم در جوار رحمت الهی، منتظر است که چهار تا آدم فکسنی برای او گریه کنند تا تسلی خاطر پیدا کند!» (مطهری، 1377: 22 ــ 23)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1377). حماسه حسینی: سخنرانی‌ها. جلد 1. چاپ سی‌ام. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

عاشورا: حماسه یا مصیبت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

عاشورا: حماسه یا مصیبت؟

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

حماسه عاشورا

«یک بُعد نهضت عاشورا حماسه است؛ از آن رو که امام حسین (ع) رویاروی حکومتی ستمگر ایستاد. در مقابل زور، سر خم نکرد و به ذلت تن نداد و آشکارا گفت: ”مرگ با عزّت، بهتر است از زندگی با ذلّت.“ [۱] ایستاد، جنگید، زخم برداشت، کشته شد؛ اما همه زخم‌ها در جلو بدنش بود؛ از آن رو که به دشمن پشت نکرد. [۲] بدین ترتیب، به گفته ابن ابی‌الحدید، امام حسین کسی است که تسلیم نشدن و زیر بار زور نرفتن را در میان عرب [بلکه در میان همه مسلمانان] بنیاد نهاد؛ ”هُوَ الَّذِی سَنَّ لِلْعَربِ الاِباءَ“ [۳]» (اسفندیاری، ۱۳۹۸: ۲۱)

مصیبت عاشورا

«روی دیگر نهضت عاشورا مصیبت است. کدام مصیبت از این غم‌بارتر که یکایک یاران و خویشان امام حسین (ع)، از برادر جوانش تا طفل شیرخوارش، پیش دیدگانش تشنه‌لب کشته شدند؟ به این هم قناعت نشد، تا اینکه فرزند پیامبر، به دست مدعیان پیروی از همان پیامبر، کشته شد. به این هم بسنده نشد، تا اینکه سر از تن حسین بریده شد. به این هم کفایت نشد، تا اینکه بدنش لگدکوب اسبان گردید. به این هم قناعت نشد، تا اینکه سرش به نیزه زده و شهر به شهر گردانده شد. به این هم اقتصار نشد، تا اینکه چوب بر لب و دندان آن سر بریده زده شد. به این هم بسنده نشد، تا اینکه خیمه‌های خانواده او به آتش کشیده شد. به این هم کفایت نشد، تا اینکه خانواده او به اسیری گرفته و شهر به شهر گردانده شدند. به راستی کدام مصیبت، دردآورتر و تلخ‌تر است از مصیبت عاشورا؟ کدام تراژدی، پس از گذشت قرن‌ها از آن، هنوز از یادها نرفته است و سرشک از دیدگان روان می‌سازد؟» (همان: ۲۵) «در عظیم بودن مصیبت امام حسین همین بس که اشک دشمنانش را هم درآورد. از عمر بن سعد و برخی دیگر از قاتلان امام حسین، تا مردم کوفه که آن حضرت را تنها گذاشتند، و تا زنان حرم یزید، به شرحی که در منابع اهل سنت و شیعه آمده است، بر امام حسین گریستند.» (همان: ۲۷ ــ ۲۸)

کدام اصل است: حماسه یا مصیبت؟

«عاشورا ترکیبی است از حماسه (ظلم‌ستیزی) و مصیبت (مظلومیت)، و این دو از هم تفکیک‌ناپذیرند و نمی‌توان میان‌شان تقابل افکند. اکنون سخن در این است که کدام‌یک اصل است: حماسه یا مصیبت؟ پاسخ بدین پرسش، بسته به این است که زاویه دید ما به عاشورا چیست.

با دو نگاه می‌توان در عاشورا نگریست: نگاه سیاسی و نگاه عاطفی. با نگاه سیاسی، حماسه عاشورا برجسته‌تر می‌شود، و با نگاه عاطفی، مصیبت عاشورا. با نگاه سیاسی، امام حسین الگوی ظلم‌ستیزی می‌شود، و با نگاه عاطفی، مظهر مظلومیت. اگر به حماسه عاشورا بنگریم و آن را اصل بدانیم، نتیجه‌اش آن می‌شود که به ذلت و زور تن ندهیم و با ستمگران بستیزیم و آزادگی پیشه سازیم. اما اگر تراژدی عاشورا را اصل بشماریم و فقط به آن بنگریم، حاصلش این می‌شود که یکسره مصیبت‌زده باشیم و عزاداری کنیم و روضه‌خوانی برپا سازیم و بگرییم.

شک نیست که آنچه در عاشورا اصل است حماسه است، نه مصیبت. البته فرجام این قیام حماسی، چون بسی دیگر از حماسه‌ها، تراژیک است، اما اصل و اساس آن بر حماسه است. این قیام با حماسه حسینیان آغاز شد و با جنایت یزیدیان به فرجام آمد. پس عنصر مصیبت در آن، عارضی است و معلول جنایت دشمن. مضافاً اینکه، همین جنایت در دیدهٔ نزدیک‌بین ما تراژیک است، ورنه به دیدهٔ شیرزن کربلا ”زیبایی“ است. نه مگر حضرت زینب، پس از مشاهده آن همه مصیبت‌ها و جنایت‌ها گفت: ”من جز زیبایی ندیدم“؟ [۴]

حسین کشته نشد تا امتی را، تا ابد الآباد، مصیبت‌زده و گریان کند، بلکه جان داد تا آزادی را جان دهد و امتی را ستم‌ستیزی و آزادگی و عزت آموزد. مگر نفرمود: ”لَکُمْ فِیَّ اُسوَةٌ“؟ [۵] آن حضرت الگوی ستم‌ستیزی است، نه دستمایه مرثیه‌سرایی بی‌هدف و میان‌تهی و بی‌تأکید بر اهداف عاشورایی.» (همان: ۳۱ ــ ۳۲)

«از دیرباز تاکنون، مظلومیت امام حسین بیشتر از ظلم‌ستیزی او مورد توجه بود. آن حضرت بیشتر عزادار داشت تا حماسه‌دار، و مرثیه‌سرا داشت تا حماسه‌سرا. در عزای او بسی گفتند و نوشتند و گریستند، ولی حماسه‌اش را، چنانکه باید، ندیدند و نسرودند و پاس نداشتند. این، از آن رو بود که با نگاه عاطفی به عاشورا می‌نگریستند، و مضافاً اینکه، کاری آسان بود. پیداست که عزاداری آسان‌تر از حماسه‌داری است. نشستن و بر حسین گریستن آسان‌تر است از برخاستن و با ستمگران ستیزیدن. عزاداری اشک می طلبد، ولی حماسه‌داری فداکاری؛ مردم به ندای ”حیّ على الصّلوة“ بیشتر لبیک می‌گویند تا ”حیّ على الزّکاة“؛ چه رسد به ”حیّ على الجهاد.“» (همان: ۳۵ ــ ۳۶)

تبدیل حماسه به مصیبت

«بزرگ‌ترین تحریف در نهضت عاشورا و شایع‌ترین آن این است که امام حسین (ع) را، که هم ظلم‌ستیز بود و هم مظلوم، در مظلومیت خلاصه کرده و دستمایه عزاداری ساخته‌اند. محتشم کاشانی که می‌گفت هنوز هم ”فریاد العطش“ از بیابان کربلا به آسمان می‌رسد، [۶] به مصیبت و مظلومیت امام حسین نظر داشت، نه حماسه و ظلم‌ستیزی‌اش. دیگران نیز، از عاشوراسرایان و عاشورانگاران و منبریان و روضه‌خوانان، همواره مظلومیت امام را می‌دیدند و تشنگی‌اش را، نه ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی‌اش را. بدین رو بود که در سراسر ایران، به نام و یاد امام حسین، صدها و هزاران سقّاخانه بود، اما یک عدالت‌خانه نبود. هر حاکمی در هر منطقه‌ای ولایت مطلق داشت و نهادی وجود نداشت که از ظلم‌های حاکمان به آنجا شکایت برند و داد خواهند. سرانجام تمدن جدید در جهان، و انقلاب مشروطه در ایران، به دادِ مردم رسید و عدالت‌خانه تأسیس شد؛ آنچه سپس وزارت عدلیه نام گرفت و پس از آن به وزارت دادگستری تغییر نام یافت.» (همان: ۲۹۶)

«عاشورای حماسه، در عاشوراهای تاریخ، به عاشورای مصیبت مبدل گشت و از آن همه حماسه، دسته‌های عزاداری و مجالس روضه‌خوانی و خیل مداحان برآمد. گویا امام حسین به هدف عزاداری برای خویش قیام کرده بود و خود را به کشتن داد تا امتی را بگریاند و عزادار کند؛ همین و دیگر هیچ. نه اینکه در عاشورا مصیبت نیست، بلکه سخن در این است که عاشورا فقط مصیبت نیست و تبدیل آن حماسه به مصیبت فقط، غلط است. بدتر اینکه، همان مجلس‌های مصیبت به تحریفات و خرافات و بدعت‌هایی، مانند قمه‌زنی و قفل‌زنی، آلوده گردید، بدعت‌هایی که هیچ ربطی به عزاداری ندارد.» (همان: ۲۹۷)

«ممکن است گفته شود امروزه کسی منکر حماسهٔ عاشورا و ظلم‌ستیزی امام حسین نیست. به فرض که چنین باشد، این پرسش باقی می‌ماند که چرا کسانی که بر مظلومیت آن حضرت می‌گریند در ظلم‌ستیزی به او اقتدا نمی‌کنند؟ و چرا عده‌ای ظلم نیز می‌کنند؟» (همان: ۲۴)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

عزا بر خود کنید!

عبدالکریم سروش:

«به نظر می‌رسد عشق و علاقه به امام حسین تأثیر چندانی در رفتارهای اجتماعی مردم ما ندارد؛ یعنی به قول معروف به حسینیه می‌روند و سینه‌زنی و عزاداری‌شان را می‌کنند ولی بیرون که می‌آیند بعضاً خلاف روش و منش امام حسین عمل می‌کنند. آیا این امر، معلول نادرست بودن روش‌های عزاداری ماست یا علل فرهنگی دیگری دارد و چگونه می‌شود آن را از میان برداشت؟‏

‌سؤال عمیقی است. من این مسئله را در سطح کلّی‌تر مطرح می‌کنم:

آداب دینی، به طور کلی آنچه که به نام آداب دینی نامیده می‌شود؛ عزاداری برای امام حسین و روضه‌خوانی و غیره که از آداب مستحب است، در حالی که خود نماز را می‌توانیم مثال بزنیم؛ عین این وضع در مورد نماز هم هست، فرد نماز واجبش را می‌خواند، گاهی به نماز جماعت هم می‌خواند ولی می‌بینیم زندگی او همان زندگی است؛ مشی او همان مشی است. ظاهراً نماز خواندنش تأثیری در رفتارش نداشته است؛ منکرات را متأسفانه باز هم عمل می‌کند، به ‌آسانی دروغ می‌گوید و به‌ آسانی غیبت می‌کند، ولی این عادت را هم دارد که نمازش را حتماً بخواند. هیچ وقت نمی‌گوییم که خدای‌نکرده چون آن کارهای زشت را می‌کند، نماز را هم کنار بگذارد.

کنار گذاشتن نماز یک زشتی دیگری است که بر آنها افزوده خواهد شد، ولی در عین حال این هم سؤالی است که پس این نماز چه شد؟

این عزاداری چه شد؟

پس اینها چه نقشی و چه اثری داشتند؟

خوب این پرسش مهمی است.‏

‌‏تبدیل شدن ”آداب دینی“ به ”عادت“ از جمله آفات جامعه دینی است‏.

‌‏به طور کلی آداب دینی استعداد شدیدی برای بدل شدن به عادت دارند. همین که ‏تبدیل به عادت شدند، آن نقش وادارنده یا بازدارنده‌شان را از دست می‌دهند؛ اعم از اینکه آدم را از بدی باز دارند و به نیکی وادارند. عادت‌ها چنین هستند.

اصولاً عادت‌ها به جای آنکه هشیاری بیاورند، غفلت می‌آورند. وقتی چیزی به صورت مکرر درآمد و عادت شد، خواب‌آور می‌شود. برای اینکه بچه به خواب رود، خیلی آرام دست به پشتش می‌زنند و این حرکت مکرر او را به خواب می‌برد. انسان وقتی در ماشین نشسته و این ماشین با سرعت یکنواخت حرکت می‌کند و هیچ دست‌اندازی در مسیر آن نیست، رفته رفته به خواب می‌رود.

عادت‌ها خواب‌آور هم می‌شوند و این یکی از نکته‌های بس مهم است.

رهبران دینی جامعه، روحانیان، مصلحان، واعظان، مذکران یکی از وظایف جدی‌شان این است که آداب دینی را از صورت عادت شدن درآورند. پیروی از عادات و پر و بال دادن به آنها و هشدار ندادن مردم به اینکه مبادا این آداب شکل عادت بگیرد غفلت‌‌آفرین است.‏

‌‏برای پاره‌ای از مردم همین عزاداری و این مراسم به جای اینکه منبّه آنها شود، گاهی خواب‌آور می‌شود؛ گاه توجیه‌کننده کار زشت‌شان می‌شود؛ گاه آن دغدغه‌های وجدان‌شان را تخفیف می‌دهد.

اگر شخصی احیاناً کار زشتی می‌کرد و خود خویش را ملامت می‌کرد، گاهی پاره‌ای از این آداب دینی باعث می‌شود که آن ملامت وجدان هم کم کم خاموش شود و فرد از آن تأثیر نپذیرد و به همین دلیل هم باید همیشه این تذکر را داد که مبادا این امور به صورت عادت درآیند و تأثیر خودشان را از دست بدهند.‏

حال آن نکته‌ای که قبلاً بیان کردم مربوط به همین جا می‌شود؛ اگر چیزی فقط با عواطف ما ارتباط پیدا کرد و نه جوانب دیگر روحی ما، این امر تبدیل شدنش به عادت خیلی خیلی شدید و سریع انجام می‌گیرد و دیگر نباید در تحول بخشیدن به شخصیت و تغییر افکار از آن انتظار زیادی داشته باشیم ولی اگر توأم با تأملات عقلانی شد، همین توأم شدن با تأملات عقلانی است که آن را از اینکه صرف یک عادت کورکورانه و تقلیدی شود دور نگه می‌دارد و آن را به یک عمل زنده و اثربخش تبدیل می‌کند.

خوب در مسئله عاشورا هم باید این فکر را کرد؛ اینکه باید نو شود و این نو شدن ما را از غفلت و ناپختگی دربیاورد. اگر به ‏صورت یک سنت تقلیدی تکراری همیشگی درآمد، خدای‌ناکرده گاهی ممکن است نتیجه معکوس هم بدهد. آن داستانی که مولوی در مثنوی در مورد مراسم روز عاشورا ذکر می‌کند در واقع به همین معناست و اگر کسی ظاهربین باشد و ظاهر ابیات را توجه کند، شاید هم برای او خوشایند نباشد. نقل می‌کند روزی شاعری وارد حلب شد (کشور سوریه کنونی) و دید که مردم مشغول عزاداری هستند. پرسید:

برای چه عزاداری می‌کنید؟

گفتند:

تو مگر نمی‌دانی امروز روز عاشوراست و روزی است که یکی از بزرگان، جانی که از همه عالم برتر است (به تعبیر مولوی) به پای شهادت رفته و ما برای او عزاداری می‌کنیم.

بعد او می‌پرسد:

 این شخص کی شهید شده است؟

می‌گویند: هفت قرن قبل

می‌گوید: مگر شما تا به حال خواب بودید که خبرش امروز به شما رسیده است؟

هفت قرن قبل کسی شهید شده و شما حالا عزاداری می‌کنید.‏

‌‏پس عزا بر خود کنید ای خفتگان‏

زانکه بد بندی است این خواب گران‏» (کانال تلگرامی عبدالکریم سروش، تاریخ دسترسی در 1398/6/18)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی عبدالکریم سروش (دسترسی در 1397/6/22)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

پس عزا بر خود کنید، ای خفتگان!

آیا مولانا عزاداری شیعیان را تحقیر کرده است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا خداوند می‌خواست امام حسین (ع) را کشته و خانواده‌اش را اسیر ببیند؟

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«چرا امام حسین زنان و کودکان را همراه خود برد؟ آیا این اقدام، عقلانی و سنجیده و به دور از افراط‌گرایی بود یا نه؟ تنها کسی که در این باره توقف علمی کرده آیت‌الله استادی است که می‌گوید این کار هیچ توجیهی ندارد مگر اینکه بگوییم به فرمان خداوند بود. [۱] در مقابل، عقاد می‌گوید در میان عرب مرسوم بود که مجاهدان با خانواده خود به میدان جنگ می‌رفتند و این سنت در صدر اسلام نیز معمول بود. [۲]» (اسفندیاری، ۱۳۹۸: ۱۷۱)

«در کتاب ”الملهوف“ آمده است هنگامی که امام حسین از مکه به طرف کوفه می‌رفت به محمد بن حنفیه گفت که پیامبر خدا (ص) [در خواب یا در حال مکاشفه] به من فرمود: ”اُخْرُجْ فَاِنَّ اللهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتِیلا؛ بیرون برو که خدا خواسته است تو را کشته ببیند.“ محمد بن حنفیه گفت پس چرا زنان را همراه خود می‌بری؟ امام گفت پیامبر نیز به من فرمود: ”اِنَّ اللهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراهُنَّ سَبایا؛ خدا خواسته است زنان را اسیر ببیند.“ [۳]

در اغلب قریب به اتفاق کتاب‌ها حدیث مزبور آمده و تلقی به قبول شده است. ولی مناسب است بگوییم:

➊ این حدیث فاقد سند است و در این مقام، روایتی که سند ندارد و معارض معتبر هم دارد اعتبار ندارد.

➋ این حدیث تا قرن هفتم در هیچ‌یک از منابع تاریخی و حدیثی نیامده است؛ از جمله در تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، العقد الفرید، کافی، مروج الذّهب، الارشاد و مقتل الحسین خوارزمی. در نخستین منبعی که حدیث مزبور آمده ”الملهوف“ ابن طاووس (م ۶۶۴) است و آنگاه در کتاب‌هایی مانند بحارالانوار و ناسخ التّواریخ و نفس المهموم، به نقل از الملهوف نقل و مشهور شده است.

➌ این حدیث حتی در بسیاری از نسخه‌های خطی الملهوف، که مبنای چاپ‌های آن است، وجود ندارد. [۴]

➍ اگر هم قطعی شود که این حدیث را ابن طاووس نقل کرده و در نسخه او وجود داشته است، وی به آن اعتماد کامل نداشته و صرفاً روایت کرده است، زیرا او در همین کتاب، برخلاف این حدیث، می‌گوید شاید علت اینکه امام خانواده‌اش را همراه خود برد این باشد که اگر آنها را در حجاز می‌گذاشت، یزید دستور می‌داد که دستگیر شان کنند و در نتیجه، آن حضرت از جهاد و شهادت باز می‌ماند. [۵]

➎ در این حدیث آمده است که محمد بن حنفیه در مکه بود که با امام حسین گفت‌وگو کرد. حال اینکه در منابع متعدد تاریخی تصریح شده است که محمد بن حنفیه با آن حضرت به مکه نرفت. [۶] همچنین ابومخنف روایت کرده است هنگامی که امام حسین از مکه حرکت کرد، محمد بن حنفیه در مدینه بود و چون خبر حرکت آن حضرت به او رسید، در حالی که در طشتی وضو می‌گرفت، به گریه افتاد و صدای قطره‌های اشک او که در طشت می‌ریخت به گوش می‌رسید. [۷]

➏ حدیث الملهوف معارض است با حدیثی دیگر که در آن آمده است امام حسین به عبدالله بن جعفر، که اصرار داشت آن حضرت از مکه به کوفه نرود، فرمود پیامبر خدا در خواب به من دستوری داده است که بدان عمل خواهم کرد. عبدالله بن جعفر پرسید آن دستور چه بود. امام فرمود: ”آن را به هیچ‌کس نگفته‌ام و نخواهم گفت.“ [۸]

[...] اکثر قریب به اتفاق نویسندگان معاصر، با استناد به این حدیث بی‌اعتبار، تحلیلی از اسارت اهل بیت ارائه کرده‌اند که آن هم بی‌اعتبار است. ایشان می‌گویند امام حسین مأمور بود خانواده‌اش را به اسارت ببرد تا آنها یزید را رسوا و پیام آن حضرت را به مردم ابلاغ کنند؛ بخوانید که آیت‌الله صافی گلپایگانی با قاطعیت گفته است: ”اگر این اسارت نبود، می‌توان گفت آثار شهادت امام (ع) با بدن مبارکش در کربلا دفن می‌شد.“ [۹] همچنین شریعتی گفته است: ”اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ بازنمی‌گفت، کربلا در تاریخ می‌ماند.“ [۱۰]» (همان: ۱۷۳ ــ ۱۷۵)

«در این تحلیل، هدف با نتیجه اشتباه گرفته شده است. اگر چه اسارت اهل بیت موجب رسواتر شدن یزید شد، از کجا معلوم است که هدف امام حسین این بود که خانواده‌اش اسیر شوند؟ مضافاً اینکه یزید، متجاهر به فسق و رسوا بود و با شهادت امام حسین رسواتر شد و اگر هم خانواده آن حضرت اسیر نمی‌شدند، باز هم یزید رسوا می‌شد. [...] بی‌تردید حضرت زینب، با آن خطبه‌های رسا پیام خون حسین را گزارد، ولی اگر هم زینب نبود و یا خانواده امام اسیر نمی‌شدند، هرگز خون سیدالشهدا هدر نمی‌رفت. امام حسین در مکه، و از مکه تا کربلا، و در کربلا، بارها و بارها، خواسته‌ها و آرمان‌ها و پیام‌هایش را به مردم ابلاغ کرده بود.

امام حسین مردی گمنام و چون یکی از آحاد مسلمانان نبود که اگر کشته می‌شد، آثار شهادتش تا دوردست‌ها نمی‌رفت. آن حضرت، حتی به نظر اهل سنت، بزرگ‌ترین شخصیت روزگارش بود و همه دیده‌ها معطوف بدو. برای حکومت یزید امکان نداشت که امام حسین را در میدان جنگ بکشد و بر آن سرپوش نهد.

مضافاً اینکه آنچه موجب جاودانه شدن نهضت امام حسین در تاریخ شد تدبیرهای ائمه طاهرین (ع) بود که آن را از متن تاریخ به متن دین آوردند. ایشان بودند که پیام آن حضرت را به نسل‌های بعد منتقل کردند و در جاودان‌سازی نام امام حسین نقش داشتند.» (همان: ۱۷۶)

«پاسخ ما این است که اگر آن حضرت خانواده‌اش را به همراه نمی‌برد، به محض خروج از مدینه یا مکه و یا به محض رسیدن به کوفه، آنها را دستگیر می‌کردند و گروگان می‌گرفتند تا امام نتواند اقدامی کند. در این صورت، آن حضرت بر سر یک دوراهی قرار می‌گرفت که هر دو بن‌بست بود: اگر برای رهایی خانواده‌اش تسلیم می‌شد، از عزت حسینی دور بود، و اگر بی‌اعتنا به سرنوشت خانواده‌اش به راه خویش ادامه می‌داد، از غیرت حسینی دور بود.» (همان: ۱۷۲)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

یک کسی عاشورا را از دست ما نجات دهد!

رسول جعفریان می‌نویسد:

«این روزها به وفور شاهد تحلیل‌های اجتماعی سیاسی متفاوت از عاشورا هستیم و می‌دانیم سال‌هاست هر کسی با استناد به جمله‌ای از امام حسین (ع) یا رفتاری از آن حضرت، یک تفسیر سیاسی خاصی ارائه می‌کند. این در حالی است که غالب این عبارات یا گزارش‌ها هنوز از نظر تاریخی نقادی نشده است. اما صرف نظر از آن، هیچ گاه رویه فقها این نبوده است که این چنین به گزارش‌های تاریخی برای استفاده در گزاره‌های حقوقی استناد کنند و از آن نتایج فقهی بگیرند. این کارها از زمانی هم که باب شده، اغلب کار منبری‌ها بوده و الّا زیر تیغ فقیهان استخوان‌دار و اصیل، این قبیل کارها محل اعتنا نبوده است.

 نکته‌ای که درباره تحلیل‌های عاشورایی این‌چنینی محل توجه است این است که ما تا چه وقت و با چه دامنه و اصولی حق داریم در هر دوره، تفسیری متفاوت از عاشورا داشته باشیم؟ آیا بر این باوریم که از این رویداد می‌شود تفسیرهای متفاوت ارائه داد و هر روز یک اصل حقوقی از آن استخراج کرد، یا اینکه محدودیت وجود دارد و مثلاً ما قواعدی داریم که در استنباط فقهی از تاریخ باید تابع آنها باشیم؟

اگر یک نگاهی به منابع عاشورایی در این صد سال بیندازید، خواهید دید تفسیرهای حماسه‌ای که در این قرن باب شده در متون کهن جایی نداشته [است؛] برای مثال، کتاب‌های قاجاری، که همه روی اشک و آه بنا شده است. کدام یک از این دو نگاه درست است؟ اگر نگاهی در روزگار ما غلبه دارد، معنایش این است که اگر هزار سال هم به آن توجه نشده، حتماً درست است؟ با چه اصولی؟

مورد دیگر این است که در دوره اخیر درباره امر به معروف و نهی از منکر از عاشورا برداشت‌های زیادی می‌شود، در حالی که در هیچ کتاب فقهی قدیمی دست‌کم تا اواسط دوره قاجاری چنین رویه مطرح نبوده، و به عکس درباره این نکند عاشورا مصداق ”وَ لَا تُلْقُوا بِأَیدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ“ [بقره: ۱۹۵] باشد بحث کرده‌اند.

سؤال این است: کدام معیارها وجود دارد که دست ما را از تفسیرهای من‌درآوری با عبارت‌پردازی‌های عجیب و غریب و تحلیل‌های ذهنی و منبعث از شرایط سیاسی ایران و شیعه در قرن اخیر نجات دهد و به ما بیاموزد که ما یک تفسیر معمول و معقول مبتنی بر نصوص تاریخی و اخبار امامتی، آن مقدار که صحیح است و داستانی و اسرائیلی نیست، داشته باشیم؟

تنها در طول یک دهه از سال ۴۷ تا ۵۷ ده‌ها کتاب درباره امام حسین (علیه الصلاة و السلام) نوشته شد که هر کدام یک سمت‌وسویی داشت: صالحی نجف‌آبادی یک طرف، شریعتی طرف دیگر، و هاشمی‌نژاد هم و دیگران ... تازه، آنها سعی می‌کردند با دادن ارجاعات تاریخی، مبتنی بر برخی از متون تاریخی و حدیثی باشند، اما به هر حال، شیفته اوضاع سیاسی روز و غرق در آن بودند.

در یکی دو دهه اخیر هم، فلسفه عاشورایی  که از زبان مداحان می‌شنویم، و به تازگی یاد گرفته‌اند که عبارات عربی را هم در آن بیاورند تا مردم مطمئن شوند که راست می‌گویند! و با نقل شعری از این و آن در متن روضه، و یا آوردن اسم شیخ جعفر شوشتری و کمپانی و امثال آن، مخاطبان را شیفته برداشت‌های شگفت شبه‌عرفانی خود کنند و جوانان را مسحور عبارات مبهم و لفاظی‌های همراه با موسیقی عجیب و من‌درآوردی سازند. البته که این فضا دیگر فضای حماسه‌سازی از کربلا نیست، چنانکه ”مصیبت“گرایی قاجاری هم نیست، خودش یک سبک جدید در کنار عرفان‌های تازه است.

همین که شاهدیم هر وقت اوضاع سیاسی کشور در هم پیچیده می‌شود و فشارها بیشتر، و نیاز هست که ما در جایی نشانی از ایثار و فداکاری داشته باشیم، بلافاصله به تحلیل‌های حماسی از عاشورا روی می‌آوریم، خودش در اینکه ما چطور با این رویداد به طور دلخواه رفتار می‌کنیم شاهدی استوار است.

برخی هم تلاش می‌کنند از عاشورا دموکراسی استخراج کنند و آن را حرکتی علیه حکومت‌های استبدادی تفسیر نمایند. معلوم است که امام با ظلم در افتاده، اما تفسیر اینها بسیار متفاوت است. می‌توان احتمال داد که این چند روز از جنبش مبارزه با فساد در نهضت عاشورا هم سخن گفته شود.

سؤال فقیر این است: دامنه این استنباط‌های مذهبی و سیاسی از یک رویداد تاریخی تا کجاست و ما چه اندازه حق داریم از این جنبش الهی این همه برداشت‌های سیاسی و اجتماعی و عرفانی ساختگی داشته باشیم؟ یک کسی باید عاشورا را از دست ما نجات دهد و اجازه ندهد عظمت حسین بن علی (علیه‌السلام) زیر سایه این تفسیرهای غلط قرار گیرد.»

یادداشت‌ها:

ـ شبکه اجتهاد (دسترسی در 1398/6/15)

ـ کانال رسول جعفریان (انتشار در 1398/6/13)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا مولانا عزاداری شیعیان را تحقیر کرده است؟

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان

زانکه بد مرگیست این خواب گران

(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ۶م، بخش ۲۴)

مهدی کمپانی زارع می‌نویسد:

«در داستان مذکور آمده مرد شاعری به شهر حَلَب وارد می‌شود و خیل کثیری از خلق را در ناله و افغان می‌بیند و از علت آن جویا می‌شود. مردم شهر از بی‌خبری وی تعجب می‌کنند و به او می‌گویند تو چگونه عاشورا و ماتم خاندان پیامبر را نمی‌دانی. شاعر غریب، که خود را به نادانی زده بود، از ایشان می‌پرسد که آیا خبر این واقعه به تازگی به شما رسیده است که اکنون می‌گریید؟ پس شایسته است بر غفلت و جهل خود زاری کنید؛ شاید که گشایشی شود و بدانید که حسین بن علی (ع) کیست و لازمه شهادت وی بهجت و شادمانی جاوید است و نه ناله و افغان مقطعی غافلانه، که جسم رفتنی است و تنها معناست که تا ابد شاد می‌زید و می‌پرورد. سلطانی عظیم چون ایشان به واسطه رهایی از همه قیود درونی و برونی، سبک‌بال تا بی‌کران هستی پرواز نموده و به عین شادی نائل شده است و شما به جای متابعت از او تنها در غم مانده‌اید و ندانسته‌اید که بایستی از شهادت وی مشق پرواز و رهایی بیاموزید و به معراج درآیید. برعکس آنچه برخی گمان برده‌اند، مولانا در این داستان به هیچ روی در مقام نقد و طعنه بر عزاداری شیعیان نیست. چیزی که مورد انتقاد اوست و مورد انتقاد خیل کثیری از اندیشمندان و بزرگان در تاریخ بوده این است که حسین (ع) و حماسه‌اش را به همان بزرگی و زیبایی که هست درک کنید و از تمرکز بر یک بُعد وجود او، از دیگر ابعاد وی در غفلت نمانید. مولانا معتقد است حسین (ع) عاشقی جانباز بوده که به جای تأکید بیش از حد بر قساوت دشمنانش و شیوه کشته شدنش، اولاً لازم است بر عظمت روحی و وجودی‌اش تأکید شود و ثانیاً این چنین بزرگی باید مورد متابعت قرار بگیرد و اخلاق و سلوک او توسط طالبان حقیقت و پیروان او ادامه بیابد. به این ابیات بنگرید تا ببینید مولانا چه تصویر ژرفی از حسین (ع) در خاطر داشته است و نقدش متوجه چه غفلتی است:

روح سُلطانی ز زندانی بِجَست

جامه چِه دْرانیم و چون خاییم دست؟

 

چون که ایشان خسرو دین بوده‌اند

وَقتِ شادی شد چو بِشکَستَند بند

 

سویِ شادُروان دولت تاختَند

کُنده و زَنجیر را انداختند

 

روزِ مُلک است و گَش و شاهَنشَهی

گَر تو یک ذره از ایشان آگهی

 

وَرنه‌ای آگَه، برو برخود گَری

زان که در اِنکارِ نَقل و مَحشَری

 

بر دل و دینِ خَرابَت نوحه کن

که نمی‌بینَد جُز این خاکِ کُهُن

(مثنوی معنوی، دفتر ۶م)

 مولانا در این ابیات می‌گوید حسین (ع) سلطان و خسرو دین بوده و توانسته از زندان تنگ طبیعت و دنیا به پرواز درآید و به وصل معشوق ازلی خود برسد. چنین وصلی را که با شادی و سرور جان دلیر او همراه بوده است، باید الگوی رفتار ما نیز قرار گیرد و ما نیز باید خود را مهیای وصال و دیدار حق کنیم. او معتقد است اگر ما چنین کاری نکنیم، باید بر حال و روز خود بگرییم که از پیشوایی چنین بهره لازم و کافی را نبرده‌ایم و تنها به اموری تقلیدی بسنده کرده‌ایم. در میان علمای شیعه نیز برخی بزرگان به این جنبه‌های عاشقانه عطف توجه نموده و آن را مقتضی شادی و سرور دانسته‌اند. یکی از شاخص‌ترین این افراد علی‌بن موسی مشهور به ابن‌طاووس است. او در مقدمه کتاب مشهور و مهم ”اللهوف على قتل الطفوف“ توصیفی عارفانه از حسین (ع) و یارانش می‌کند و از عشق آنان به حق و مجال دیدارشان با او سخن می‌گوید. ابن‌طاووس می‌گوید اگر نبود آداب و رسوم متعارف در سنت و برخی مصلحت‌ها، شایسته این بود که به جای جامه عزا، برای این نعمت بزرگ کسوت مسرت و شادمانی بر تن کنیم.» (کمپانی زارع، 1396: 249 ــ 251)

«باری، مولانا هرچند از منظری عاشقانه و عارفانه به حسین (ع) و شهادتش می‌نگرد، اما به هیچ روی نه مخالف سوگواری برای حسین (ع) است و نه دشمنی خود را با امویان و یزید و شمر و ... پنهان می‌کند.» (همان: 251)

یادداشت‌ها:

ـ کمپانی زارع، مهدی. (1396). مهاجر راه اصلاح: سیری در زندگی‌نامه امام حسین (ع) و فرهنگواره پیرامون وی. تهران: نشر نگاه معاصر.

ـ یادداشت‌های‌ مرتبط:

عزا بر خود کنید!

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز