«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

امام رئوف و اسلام رحمانی!

سید علی میرموسوی می‌نویسد:

«در شرایط کنونی که برداشت‌های رادیکال و خشن از اسلام، با سلب آسایش و فرصت زندگی آزاد از افراد، اسلام‌هراسی و اسلام‌گریزی را در پی داشته است، سخنان و سیره حضرت امام علی‌بن موسی‌الرضا (ع)، که به ”امام رئوف“ اشتهار دارند، وجهی رحمانی از اسلام را به نمایش می‌گذارد که با خردمداری و رواداری همراه است. 

ابراهیم بن عباس، از یاران امام، شخصیت او را این‌گونه معرفی کرده است: ”هیچ‌کس را فاضل‌تر از ابوالحسن الرضا (ع) نه دیده‌ام و نه شنیده‌ام. هرگز ندیده‌ام با سخن گفتن به کسی جفا کند، ندیدم کلام کسی را قطع کند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود، هیچ گاه حاجتی را که می‌توانست برآورده سازد رد نمی‌کرد، هرگز پاهایش را پیش کسی که نشسته بود دراز نمی‌کرد، ندیدم به یکی از دوستان و خادمانش دشنام دهد، هرگز ندیدم که آب دهان به بیرون افکند یا در خنده‌اش قهقهه بزند، بلکه خنده‌اش تبسم بود. چنان بود که اگر تنها بود و غذا برایش می‌آوردند، غلامان و خدمت‌گزاران و حتی دربان و نگهبان را بر سفره خویش می‌نشانید و با آنها غذا می‌خورد، شب‌ها کم می‌خوابید و بسیار روزه می‌گرفت.“ [عیون‌الاخبار، ج ۲؛ ص ۱۸۴]

ارائه چهره‌ای خشن از اسلام، در نوع رویکرد به دین و آموزه‌های دینی ریشه دارد. رویکرد خردمدار و عقل‌گرا، که می‌کوشد آموزه‌ها و تعالیم دینی را به گونه‌ای تفسیر کند با خرد انسانی در تعارض نیفتد، چهره‌ای رحمانی از اسلام ترسیم می‌کند. امام رضا (ع) در شرایطی که جدالی داغ بین گروه‌های مختلف کلامی و مذاهب مختلف فقهی جریان داشت می‌کوشید تفسیری از اسلام ارائه کند که با معیارهای عقلانیت و خرد زمانه وی پذیرفتنی باشد. در مسائل مناقشه‌برانگیز مانند جبر و اختیار، معرفت الهی و خلق قرآن زمانه‌اش، سخنی جدید برای گفتن و استدلال تازه‌ای برای شنیدن داشت، و اهل گفت‌وگو بود و از آن هراسی به خود راه نمی‌داد.

دومین عامل خشونتِ دینی انحصارگرایی است. انحصارگرایی یعنی خود را بر موضع حق نشاندن و دیگری را ناحق و باطل دانستن. فرد انحصارگرا خودش را ارزشمندتر از دیگران می‌داند و برداشت خویش را در قیاس با برداشت دیگران، تنها برداشت حق جلوه می‌دهد و دیگران را متهم به بطلان و ناحق بودن می‌کند. به گفته قرآن، انحصارگرایان اگر حق به جانب‌شان باشد، با قیافه حق به جانب از آن دفاع می‌کنند، ولی اگر خلاف برداشت آنها مطرح شود، آن را دروغی قدیمی می‌خوانند. چنین نگرشی خاستگاه استبداد دینی است که به گفته نایینی ”مفت‌خواران معمم و کلاهی“ از آن پشتیبانی می‌کنند.

انحصارگرایی از نظر روان‌شناختی ریشه در خودخواهی و خودبرتربینی دارد، که سرچشمه بسیاری بداخلاقی‌ها است. امام رضا (ع)، چنانکه در تحف‌العقول [ج ۱، ص ۴۴۳] گزارش شده، ویژگی‌های انسان خردمند را چنین بیان داشته است: ”خرد انسان مسلمان کامل نگردد مگر آن که ده خصلت در او باشد، از او امید خیر برود (به خیر او امید داشته باشند) از بدی او در امان باشند، خوبی اندک دیگری را بسیار داند و خوبی بسیار خود را کم شمارد. هرچه از او خواهند، دلتنگ نشود. در عمر خود از پی علم رفتن خسته نگردد. فقر در راه خداوندش از توانگری نزد او محبوب‌تر باشد. خواری در راه خدایش از عزت با دشمنش محبوب‌تر باشد. گمنامی را از شهرت خواهان‌تر باشد.“ سپس فرمود: ”دهُم! دهُم چیست؟“ پرسیدند یابن رسول‌الله دهمین خصلت چیست؟ فرمود: ”اینکه احدی را نبیند جز آنکه گوید: ’او از من بهتر و پرهیزکارتر است‘ و چون مردی که از او بدتر و پست‌تر باشد، ببنید، بگوید: ’شاید باطن او بهتر باشد‘ و این خوش‌باطنی برای او بهتر باشد و خوبی من ظاهر است.“

در واقع ”بنیان اخلاق“ بر چنین نگرشی استوار است. به گفته کانت : ”تا زمانی که ما خودمان را ارزشمندتر از دیگران می‌دانیم، نمی‌توانیم دم از اخلاق بزنیم.“ هنگامی می‌توان از اخلاق سخن گفت که برای دیگران ارزشی همسان خودمان بپذیریم. در پرتو این نگرش می‌توان حق برداشتِ متفاوت را برای دیگری شناسایی کرد و حق او را در فهم و تفسیر دین بسان خود پذیرفت. در این صورت رواداری امکان‌پذیر می‌شود.

امام رضا (ع)، چنانکه در تحف‌العقول [ج ۱، ص ۴۴۲] گزارش شده است، در توصیف مؤمن به سه ویژگی اشاره کرده‌اند: ”مؤمن مؤمن نگردد، مگر آن که در او سه خصلت باشد: سنتی از پروردگارش؛ و سنتی از پیامبرش؛ و سنتی از امامش. سنت پروردگارش ’رازپوشی‘ است. و سنت پیامبرش ’مدارا با مردم‘، اما سنت امامش ’شکیبایی در سختی و تنگی‘ است.“  علی بن شعیب می‌گوید: بر ابوالحسن الرضا وارد شدم به من فرمود: ’علی، زندگی چه کسی بهتر است؟‘ گفتم: ’سرورم، شما بهتر از من می‌دانید.‘ فرمود: ’ای علی، کسی که دیگری در زندگی او خوش زید (یعنی زندگی او سبب سختی و مشکلاتی برای افراد دیگر نباشد.) ای علی، زندگی چه کسی بدتر است؟‘ گفتم: ’شما بهتر می‌دانید.‘ گفت: ’کسی که دیگری در زندگی‌اش زندگی نکند‘ (زندگی او سبب بشود که دیگران به مشکلات گرفتار شوند.) [قریب به مضمون؛ تحف‌العقول، ج ۱، ص ۴۴۸

یادداشت‌ها:

ـ دین‌آنلاین (انتشار در: 1399/4/15)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

بابا، من خودکار می‌خواهم!

 

فردین علیخواه می‌نویسد:

 «می‌گوید: ”وقتی کنکور قبول شدم، پدرم برام یه پراید هاچ‌بک ۱۱۱ خرید. اصلاً اونو دوس نداشتم. من ۲۰۶ می‌خواستم.“ به او می‌گویم: ”چرا انتظار داشتی که پدرت به خاطر قبولی در کنکور برات ۲۰۶ بخره؟“ با خونسردی پاسخ می‌دهد: ”خب من می‌دونم که اون می‌تونست بخره، پولشو داشت.“

در اواخر شهریور هر سال نتایج نهایی کنکور منتشر می‌شود. فرزندان عده‌ای قبول می‌شوند و فرزندان عده‌ای هم قبول نمی‌شوند. روشن است که این اتفاق کاملاً طبیعی است. کانون توجه این نوشتۀ کوتاه، نحوه مواجهه برخی والدین با قبولی فرزندشان در کنکور است. نحوه مواجهۀ گروه دیگر با ”قبول نشدن فرزندشان در کنکور“ هم بسیار مهم است و بررسی مستقل دیگری را می‌طلبد.

ابراز خوشحالی، برگزاری مهمانی و جشن، و خرید کادو از جمله اقداماتی است که معمولاً والدین برای قبولی فرزندشان در کنکور انجام می‌دهند. البته هستند والدین اندکی که هیچ واکنشی از خود نشان نمی‌دهند، چون اساساً نمی‌دانند که برای موفقیت‌های حتی کوچکِ فرزند باید خوشحالی‌شان را در مقابل او ابراز کنند تا خوشحال شود. دهه‌شصتی‌ها از این نوع واکنش‌ها خاطرات بسیاری دارند. ولی رویۀ غلطی که طی سال‌های اخیر از طرف برخی از والدین در حال گسترش است خرید جایزه‌های آن‌چنانی برای فرزندشان است که برای نمونه می‌توان به خرید ماشین صفر، آپارتمان، و در مواردی هم خرید تجهیزات تفریحی و سرگرمی به مبلغ پنجاه تا صد میلیون تومان اشاره کرد. نکته قابل‌تأمل آنکه چنین انتظاری به‌تدریج در برخی از نوجوانان هم ایجاد شده است که در صورت قبولی در کنکور، والدین باید با خرید جایزه‌های گران‌قیمتی مانند ماشین، آنان را به قول خودشان ”سورپرایز“ کنند.

اما پرسش آن است: آیا فرزندان ما نباید توجیه و قانع شوند که قبولی در کنکور یا هر موفقیت شخصی دیگری،  چیدمان پازلی به نام آینده (خودشان) است که آنان با دست خودشان در حال تکمیل هستند؟ آیا آنان نباید اقناع شوند که قبولی در کنکور، نه خدمت به والدین، بلکه خدمت به خودشان و نگارش دفتر آینده با دست خودشان است؟ آیا تعیین جایزه برای هر نوع فعالیتی، آن‌هم به شکلی که بیان شد، لزوماً به نفع فرزندان خواهد بود؟

آنچه بیان شد نشانه‌ای از تغییر اجتماعی وسیع‌تری است که مدت‌هاست در ایران شروع شده است. متأسفانه با نوع جدیدی از به قول هایم گینوت ”والدین هلی‌کوپتری“ (Helicopter Parent) مواجه هستیم که مدام بالای سر فرزندانشان پرواز می‌کنند و مراقب آنان هستند تا اگر احیاناً به چیزی نیاز داشتند فوراً در اختیار آنان قرار دهند تا مبادا اندکی دچار سختی گردند. این والدین تقریباً هیچ مسئولیتی را به فرزندانشان نمی‌سپارند. البته ناگفته نماند که بسیاری از این والدین، نوجوانی یا جوانی خود را در دهه شصت یعنی دهه جنگ، تنگدستی و احساس محرومیت عمیق گذرانده‌اند. لذا معتقدند که ”دیگه من به‌اندازه کافی محرومیت کشیدم. نمی‌خوام بچه‌هام هم محرومیت بکشن.“ نتیجه آنکه، این روزها با نوجوانان یا جوانانی مواجه هستیم که کوچک‌ترین کارها را نمی‌توانند به‌تنهایی انجام دهند و در مواجهه با هر مشکل کوچک و بزرگی، در بالای سرشان به دنبال هلی‌کوپتر امدادی می‌گردند. این روزها فرزندان ما استقلال، خوداتکایی و مسئولیت‌پذیری را به‌خوبی یاد نمی‌گیرند.

سایت مشهور ”بیزنس انسایدر“ در سال ۲۰۱۷ نام ثروتمندان و کارآفرینانی را منتشر کرد که از  ثروت افسانه‌ای خود چیزی برای فرزندانشان در نظر نگرفته یا درصد بسیار ناچیزی از آن را برای فرزندانشان به ارث گذاشته‌اند. در بین این دوازده نفر دو نام بسیار مشهور هم وجود دارد: بیل گیتس، مؤسس شرکت معروف ماکروسافت با ۸۹ میلیارد دلار و مارک زاکربرگ، مالک شبکه اجتماعی فیسبوک با ۷۴ میلیارد دلار ثروت. بیل گیتس در مصاحبه‌ای بیان داشت که مطمئن است چنین کاری به نفع فرزندانش خواهد بود. آنان باید با نبوغ و استعداد خودشان ثروت‌اندوزی کنند.

سخن آخر: عنوان این مطلب حکایت یکی از قبول‌شدگان در کنکور است. او به هنگام تکمیل برگه‌های ثبت‌نام در دانشگاه متوجه می‌شود که خودکار به همراه ندارد. به جای آنکه در همان‌جا مشکل را حل کند با ”بابا“، که در ساختمان دیگری حضور دارد، تماس می‌گیرد و می‌گوید: بابا من خودکار می‌خوام! بابا، که از نوع والدین هلی‌کوپتری است، فوراً برای او خودکار می‌آورد.» (با اندکی ویرایش)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی فردین علیخواه (دسترسی در 1399/7/17)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

جنگ اشک‌ها: مُجاز یا غیرمُجاز بر روی آنتن؟

اکبر نصرالهی:

با شروع درگیری دوباره میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان بر سر منطقه قره‌باغ، فیلم‌هایی از ابراز احساسات گوینده خبر تلویزیون ارمنستان در هنگام اجرای خبر و قرائت اسامی قربانیان جنگ و نیز هیجان و گریه گوینده خبر تلویزیون جمهوری آذربایجان در هنگام خبر آزادی چند روستا در شبکه‌های اجتماعی این پرسش را در ذهن مخاطبان مطرح کرد که گوینده تا چه اندازه و در چه مواردی می‌تواند در بیان خبر ابراز احساسات کند؟ اساساً آیا این کار با اصول اخلاق حرفه‌ای مغایرت دارد؟

تولیدات رسانه‌ای در ژانرها و قالب‌های مختلفی منتشر می‌شوند؛ یکی از ژانرها و قالب‌های مهم رسانه‌ای خبر است. اگرچه اشتراک‌هایی در ژانرهای مختلف رسانه‌ای وجود دارد، ولی آنچه خبر را از غیر خبر متمایز می‌کند بیشتر در سه ویژگی عینیت، بی‌طرفی و تازگی است. در مورد این بحث، با فاکتور گرفتن از ویژگی تازگی، که شاخص مهم و نخست خبر است، موضوعات غیرواقعی و فاقد عینیت در زمره خبر قرار نمی‌گیرند. به همین دلیل، عینیت شالوده و اساس خبر است و بدون آن  اخبار جذابیت نخواهند داشت و مخاطبان به آن اعتماد و باور نخواهند کرد.

هر اندازه که خبر عینیت و بی‌طرفی پایین‌تری داشته باشد به همان اندازه اعتماد مردم نسبت به آن رسانه و خبر منتشرشده زیر سؤال می‌رود. بنابراین، هرگونه ابراز احساسات، هیجانات و اقداماتی که در فرایند تولید و انتشار اخبار به‌وسیله هر یک از عوامل خبر (خبرنگار، گوینده و …) صورت گیرد و به اصول عینیت، بی‌طرفی و اصالت خبر لطمه بزند غیرحرفه‌ای و مغایر با اصول پوشش خبری  است.

قضاوت کردن به جای مخاطبان، نادرست و اعتمادزدا و وهن مخاطبان است و  هر اقدامی از جمله به کار بردن صفت‌های کیفی و گریه کردن گوینده که قضاوت عوامل رسانه‌ای (خبرنگار، گوینده و …) به‌جای مخاطب را موجب و بر آنها تحمیل شود ممکن است توجه مخاطبان را جلب کند،  اما بی‌تردید به اصل بی‌طرفی اخبار لطمه می‌زند و گریز مخاطب را به دنبال خواهد داشت. بنابراین گوینده و خبرنگار نباید به‌جای مخاطب قضاوت کنند. به دلیل همین اصل مهم است که در خبرنویسی تأکید می‌شود تا از بیان صفت در خبر پرهیز شود؛ چون اگر خبرنگار یا گوینده در خبرش از صفت استفاده کند، در واقع به‌جای مخاطب به قضاوت درباره خبر می‌پردازد. این در حالی است که گوینده خبر و خبرنگار باید به بیان چیستی، چرایی، چگونگی و جزئیات رویداد بپردازند و مخاطب با توجه به این اطلاعات از رویداد برداشت‌های متفاوتی کند. بنابراین، تأکید بر عینیت و بی‌طرفی، احترام به حقوق مخاطب است تا با شنیدن و دیدن اصل خبر، خود به جمع‌بندی و قضاوت در خبر برسد. بیان احساسات توسط گوینده خبر هم مثل بیان صفت در خبر است. یعنی اگر ابراز احساسات و نحوه بیان خبر سبب شود که گوینده خبر به‌جای مخاطب دست به قضاوت بزند، مغایر با اصول تولید و پوشش اخبار در رسانه‌های حرفه‌ای است.

در مواردی که خبر درباره یک ماجرای ملی و محلی است و گوینده خبر به این نتیجه می‌رسد که تقریباً همه مردم احساس مشابه دارند، استفاده از صفت و یا ابراز احساسات همراه و همسو با مردم پسندیده و اگر اشکالی هم باشد، قابل اغماض است. به‌عنوان‌ مثال، خبر وقوع جنگ، زلزله، پیروزی‌های ورزشی ملی، فوت شخصیت‌های محبوب اکثریت جامعه و … می‌تواند با ابراز احساسات و هیجانات همسو و همراه با اکثریت مردم بروز داده شود. اگر این احساسات بیشتر از احساسات مردم باشد و یا شامل اقلیت شود، غیرحرفه‌ای است. استثنای بعدی بیان صفت‌های کمی است. ”بلندقدترین فرد جهان“ یا ”مرتفع‌ترین برج جهان“ ، ”طولانی‌ترین پل آسیا“ و … صفت‌هایی کمی و قابل راستی‌آزمایی هستند که در بیان خبر به اعتبار رسانه نزد مخاطب لطمه نمی‌زند. علاوه‌بر آن، می‌توان صفت را به نقل از دیگری به کار برد.

 [درباره ابراز احساسات گوینده‌های خبر جمهوری آذربایجان و ارمنستان در بیان خبر] باید دید که آیا احساسات اکثر مخاطبان‌شان با آنها همسو است. در صورت همسو بودن باید این ابراز احساسات در حدی باشد که باعث ترویج جنگ، خشونت، اقدامات هیجانی مغایر با منافع ملی و یا آدرس اشتباه نشود و متناسب با احساسات اکثریت، رویه‌ها، فرهنگ و منافع آن کشور باشد. در این صورت شاید این عملکردشان قابل‌اغماض و حتی در برخی جاها پسندیده باشد. این در حالی است که اگر رسانه بین‌المللی باشد، گوینده خبر حق ندارد کوچک‌ترین ابراز احساسات کند و باید به‌عنوان یک فرد مستقل و بی‌طرف به بیان خبر بپردازد. علاوه‌بر آن، باید بگویم که هیچ رسانه‌ای در دنیا بی‌طرف نیست، ولی باید تلاش شود تا حد امکان به عینیت خبر و بی‌طرفی لطمه‌ای وارد نشود. (با اندکی ویرایش)

یادداشت‌ها:

ـ شفقنا رسانه (دسترسی در 1399/7/11)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

پسااسلام‌گرایی در قم!

سید علی میرموسوی می‌نویسد:

«”اقتصاد اسلامی یک شوخی است، خودمان را گول نزنیم.“ این سخن بسیار بااهمیت را آقای محمد جواد علوی، نوه مرحوم آیت‌الله بروجردی، از اساتید و فقیهان معاصر حوزه علمیه قم، به تازگی در مصاحبه‌ای بیان کرده است. دو سال پیش نیز یکی دیگر از اساتید، یعنی آقای محمد جواد فاضل، فرزند مرحوم آیت‌الله فاضل لنکرانی، در مراسم یادبود مرحوم آیت‌الله اردبیلی گفت: ”این عناوین نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام قضایی، نباید چشم و گوش ما را پر کند که بگوییم اسلام نظام دارد. نه، اسلام در هر زمینه‌ای احکام جزیی و قواعد دارد، امّا چیزی به عنوان نظام ندارد.“

 این دو سخن به روشنی تحولی را نشان می‌دهند که در فضای گفتمانی حاکم بر حوزه علمیه قم در حال رخ دادن است و با بیانی کوتاه می‌توان آن را ”گذار از اسلام‌گرایی به پسااسلام‌گرایی“ دانست. این تحول، چنانکه آصف بیات، جامعه‌شناس و استاد برجسته مطالعات خاورمیانه، به درستی بیان کرده از دهه هفتاد در ایران آغاز شد و در سال‌های اخیر  آرام آرام موج آن به حوزه علمیه قم نیز رسیده است.

اسلام‌گرایی گفتمانی بود که در واکنش به مدرنیسم یا تجددگرایی ایدئولوژیک در ایران پدیدار شد. این گفتمان در مرزبندی با سرمایه‌داری و کمونیسم، بر ایده اسلام به عنوان راه‌حل تأکید داشت و به ارائه الگویی برای اداره جامعه و حکومت بر پایه اسلام می‌اندیشید. طیفی از نیروهای فکری و سیاسی در جهان اسلام از افراطی تا معتدل، در پی ارائه این الگو بر آمدند. سید قطب برجسته‌ترین نماینده اسلام‌گرایی افراطی در اهل سنت بود، که برخی از شیعیان را نیز به خود جذب کرد. محمد باقر صدر نیز از  نمایندگان جریان اعتدالی در شیعه بود، که با نگارش ”اقتصادنا“ گامی مهم در این راستا برداشت.

اسلام‌گرایی با تفسیری ایدئولوژیک از سنت، پروژه اسلامی‌سازی همه حوزه‌های زندگی، از معرفتی و غیرمعرفتی، را در دستورکار قرار داد. این کار با اقتصاد و سیاست آغاز شد و با افزودن پسوند ”اسلامی“، حوزه‌هایی همچون حقوق بشر، مدیریت، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی را نیز در گام بعد فراگرفت. کار به آنجا رسید که سخن از ریاضیات، فیزیک،  شیمی و مهندسی اسلامی نیز به میان آمد. با تخصیص بودجه و امکانات دولتی و در آرزوی ساختن تمدن نوین اسلامی، الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی نیز طراحی شد. در این راستا هر ساله همایش‌ها و کنفرانس‌های فراوان  برگزار گردید و پای‌بندی به ایده اسلامی‌سازی به عنوان معیاری برای برآمدن نیروهای فکری شناسایی شد. افزون بر این، دامنه فقه به شکلی بی‌سابقه به حوزه‌هایی گسترش یافت که تصور آن هرگز در مخیله فقیهان معتبر و صاحب‌نام نمی‌گنجید.

گذار از اسلام‌گرایی، بیش از آنکه نتیجه بحثی نظری بر سر سستی بنیادها و دلایل آن باشد، در اثر ناکامی آن در عملی ساختن آرمان‌ها و وعده‌هایش رخ داده است. همچنان که چیرگی این گفتمان نیز برخاسته از قوت استدلال‌های آن به لحاظ نظری نبود، بلکه ثمره پیوند آن با قدرت سیاسی و ترسیم فضایی استعاری و آرمان‌شهری بود که در شرایطی خاص توانست قدرت اجتماعی را با خود همراه سازد. به بیان دیگر، هرچند روایت ایدئولوژیک از اسلام به لحاظ نظری بر بنیانی محکم استوار نبود، در مقام عمل نیز در ارائه الگویی از اسلام، که به تعبیر رهبر فقید انقلاب، در جهان کنونی به ناکارآمدی متهم نشود، توفیق نیافت. اسلام‌گرایی نه تنها در برقراری عدالت، از بین بردن فقر و بهبود اوضاع معیشتی ناکام ماند، بلکه در عرصه اخلاقی و معنوی نیز یادگاری مثبت از خود بر جا نگذاشت، در نتیجه، قدرت اجتماعی پشتیبان خود را از دست داد.

پسااسلام‌گرایی در قم اینک در پی کاستن از بار سنگینی است که در طول سالیان گذشته بر دوش اسلام و علوم اسلامی، به ویژه فقه، نهاده شده است. این جریان با عبور از مرزبندی دینی و جغرافیایی دانش و شناسایی احترام و ارزش دانش و یافته‌های بشری به ویژه در عرصه علوم انسانی، در پی آن است که اداره جامعه و حکمرانی را به کارشناسانی واگذار کند که از تخصص و شایستگی آن برخوردارند. افزون‌بر این، با تأکید بر استقلال روحانیت از دولت و حوزه از حکومت، خواهان بازگشت آنها به جایگاه اصلی خویش، بسان نهادی مدنی در درون جامعه،  است. از این دیدگاه، احترام و اعتبار فقه و فقیهان در صورتی حفظ می‌شود که به جایگاه و رسالت اصلی خویش وفادار بمانند و پای از گلیم خویش فراتر نبرند.

توفیق این جریان نه تنها می‌تواند اعتبار آسیب‌دیده روحانیت را تا اندازه‌ای ترمیم کند، بلکه گذار مسالمت‌آمیز به سامانی شایسته از مناسبات دین و دولت را نیز تسهیل کند. بی‌گمان چنین سامانی بر استقلال نهاد دین و تفکیک آن از دولت استوار خواهد بود.» (با اندکی ویرایش به نقل از کانال تلگرامی میرموسوی)

یادداشت‌ها:

ـ کانال سید علی میرموسوی (دسترسی در 1399/7/11)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

نامه اعتراضی انجمن‌های علوم اجتماعی و تاریخی به اقدام وزارت آموزش و پرورش!

 

به نام خداوند جان و خرد

جناب آقای محسن حاجی‌میرزایی

وزیر محترم آموزش و پرورش

29 شهریور 1399

 

با سلام و احترام

همان طور که استحضار دارید، در آستانۀ بازگشایی دانشگاه‌ها، دانش‌آموختگان رشته‌‌های علوم اجتماعی و تاریخ با خبری دور از انتظار و نگران‌کننده روبه‌رو شدند. بر اساس مندرجات دفترچه راهنمای آزمون استخدامی کشوری، که توسط سازمان سنجش و آموزش کشور منتشر شده است، برای استخدام به‌ عنوان دبیر تاریخ، و علوم اجتماعی، علاوه‌بر دانش‌آموختگان کارشناسی و کارشناسی ارشد این رشته‌ها، دانش‌آموختگان سطح ۲ و ۳ حوزه علمیه هم واجد شرایط اعلام شده‌اند.

اتخاذ این تصمیم غیرحرفه‌ای، که نشانۀ بهاندادن به دانش‌‌آموختگان مجموعۀ رشته‌های علوم اجتماعی و تاریخ و بی‌توجهی کامل به دانش و تخصص در تصدی نقش مهم معلمی در آموزش و پرورش است، نتایج بسیار زیان‌باری در آموزش و پرورش و جامعه خواهد داشت که به بخشی از آنها اشاره می‌‌شود:

مقایسۀ واحدهای درسی دانشجویان رشته‌های اعلام‌شده و دانش‌آموختگان حوزوی نشان از فقدان نخستین و مهم‌ترین شایستگی علمی برای آموزش این دروس در دانش‌آموختگان حوزوی دارد. دانش‌آموختگان رشته‌های علوم‌ اجتماعی و تاریخ بیش از صد واحد تخصصی و پایان‌‌نامه پژوهشی مرتبط با حوزه تخصصی خود می‌‌گذرانند. این در حالی است که چنین درس‌‌هایی در برنامه آموزشی حوزه‌ها وجود ندارد. در نتیجه، گویی این‌همه سرمایه‌گذاری و صرف وقت در دانشگاه‌ها برای آموزش تخصصی این درس‌ها ضرورتی نداشته است.

این تصمیمِ غیرکارشناسی موجب می‌شود اهمیت رشته‌های علوم‌ اجتماعی و تاریخی، که برای تربیت شهروند آگاه و مسئول و بهبود نظام حکمرانی بسیار بااهمیت هستند، نزد دانش‌آموزان کم شود؛ و در عین حال، این پیام نادرست به آنان داده می‌شود که در نظام مدیریتی کشور، برای تصدی مسئولیت‌های آموزشی و شاید سایر مسئولیت‌ها، دانش تخصصی اهمیت چندانی ندارد.

بر رغبت و انگیزه دانشجویان رشته‌های علوم اجتماعی اثر منفی داشته و باعث می‌شود وظایف تحصیلی خود را چندان جدی نگیرند. با این اقدام، فرصت‌های شغلی اندک دانش‌آموختگان این رشته‌ها، که هم‌اکنون نیز بسیار محدود و بحرانی است، باز هم محدودتر می‌شود.

علاوه‌بر موارد فوق، قرار گرفتن دانش‌آموختگان حوزوی در جایگاهی که دانش تخصصی آن را ندارند از اعتبار اخلاقی و اجتماعی آنها می‌کاهد و به تعارضات غیراصولی بین نظام حوزوی و دانشگاهی دامن می‌زند، که به هیچ عنوان به نفع این دو نهاد مهم علمی و آموزشی جامعه ایران نیست. به همین دلیل، بسیار بعید است که حوزویانِ مسئول و متعهد هم خود راضی به پذیرش نقشی باشند که دانش تخصصی آن را ندارند.

بنا به دلایل ذکرشده، انجمن‌های علوم اجتماعی و تاریخی امضاکننده این نامه، مخالفت شدید خود را با این تصمیم نسنجیده و غیرکارشناسی اعلام می‌کنند و از جناب‌عالی به عنوان وزیر آموزش و پرورش و همچنین سازمان اداری و استخدامی کشور انتظار دارند، برای احترام گذاشتن به دانش تخصصی دانشگاهی و جایگاه علوم اجتماعی و تاریخی، جلوگیری از تعارضات غیراصولی بین نظام حوزوی و دانشگاهی، و رفع نگرانی دانش‌آموختگان این رشته‌ها، دستور فرمایید هر چه زودتر نسبت به اصلاح آن اقدام نمایند و نتیجه را به اطلاع این انجمن‌ها و آگاهی عمومی برسانند.

با تجدید احترام و آرزوی توفیق در خدمت به آموزش و پرورش کشور

سیدحسین سراج‌زاده، رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران

هادی خانیکی، رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات

مهرداد عربستانی، رئیس انجمن انسان‌شناسی ایران

کیومرث اشتریان، رئیس انجمن علوم سیاسی ایران

ذکرالله محمدی، رئیس انجمن ایرانی تاریخ

سید احمدرضا خضری، رئیس انجمن ایرانی تاریخ اسلام

سیدحسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران

رونوشت:

جناب آقای جمشید انصاری، معاون محترم رئیس جمهور و رئیس سازمان اداری و استخدامی کشور، جهت استحضار

جناب آقای دکتر منصور غلامی، وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری، جهت استحضار

یادداشت‌ها:

ـ انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات (دسترسی در 1399/7/4)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مناسبات حجاب و سیاست در ایران!

برنامه زاویه: مناسبات حجاب و سیاست در ایران!

مهمانان: حسین سوزنچی و مهدی نصیری

� حجاب امری فقهی و فردی است یا امری حقوقی و اجتماعی؟

� زنان باید به حجاب ملزم باشند یا ملتزم؟

� آیا باید زنان را به حجاب ملزم کرد یا این زنان هستند که خود باید ملتزم شوند؟

� در وضعیت کنونی آیا باید به دنبال رفع قانون حجاب باشیم یا حفظ این قانون؟

مشاهده و دریافت فیلم

تاریخ پخش: 1399/6/26

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

ایمان خود را باید نو کرد!

عبدالکریم سروش (1367):

«عموم دینداران کمتر می‌توانند از ایمان خود فاصله بگیرند و از بیرون یا از بالا در آن نظر کنند. گویی شرط دینداری آن است که آدمی در دیانت خویش نقادانه نظر نکند، و آنچه را که دارد بی‌چون‌وچرا و بدونِ پرسش و کنکاش مجدد و مکرر حفظ کند.

اما شخص دیندار باید آن‌چنان هاضمه قوی و ظرفیت فراخی داشته باشد که هر از چند گاه به آنچه می کند و می‌اندیشد و اعتقاد می‌ورزد دوباره بنگرد و آنها را از غربال دانش‌ها و تأملات جدید بگذراند و پابه‌پای تکامل معنوی و فکری تکامل ایمانی نیز بیابد و هر روز از خود بپرسد که آنچه در آن غوطه‌ور است چیست و چرا به آن روی آورده است.

انسان مختار و مکلف و عاقل، اگر عاقلانه و مختارانه به امری روی آورد، لاجرم اقبالش مبتنی بر دلیلی خواهد بود. ایمان آوردن نمی‌تواند و نمی‌باید امری تقلیدی باشد. امّا همه می‌دانیم که ممکن است دلایلی را که پیش‌تر بر پذیرش و انجام کاری داشته‌ایم چه بسا امروز در نظرمان چهره و جلوه دیگری داشته باشند.

 آدمی حاضر است در طول زندگی خویش بارها جامه‌ها، دوستان، خانه و روابط خویش با دیگران را دگرگون کند، امّا دیر آماده و متفطّن می‌گردد که باید ایمان خود را نیز نو کند، یعنی باید از نو در آنچه که داشته و بدان اعتقاد می‌ورزیده نظر کرده و پابه‌پای بالا آمدنِ سایر شئون و سطوح هستیِ خویشِ، ایمان خود را نیز ارتقاء بخشیده و از منظر رفیع‌تری در آن نظر کند.

این امر به نوعی جراحی نامهربانانه نسبت به دین می‌ماند، و لذا برخی از این کار حذر می‌نمایند و گمان می‌کنند که این‌گونه نگریستن‌ها با قوّت ایمان منافات دارد. امّا در حقیقت چنین نیست. تجدیدنظر در آنچه که آدمی دارد و عزیز می‌شمارد در واقع تجدیدنظری است برای صیقلی کردن،  غبارزدایی، تجدیدنظری است برای بهتر دیدن، بهتر شناختن، و بیشتر دوست داشتن.

لذا ما باید هر روز خود را در معرض پرسش‌های نو قرار دهیم، و از خود بپرسیم که چرا اکنون این‌گونه هستیم و چرا بدین‌جا رسیده‌ایم و به راه دیگر نمی‌رویم یا نرفته‌ایم.

در این جهان پرسش‌ها به اعتباری بر دو دسته‌اند:

پرسش‌های کهنه‌شونده و پرسش‌های کهنگی‌ناپذیر.

عرصه فلسفه و عرصه دین عرصه‌هایی هستند که پرسش‌های آنها هرگز کهنگی نمی‌پذیرند. در واقع این‌گونه پرسش‌ها لازمه ”این‌چنین بودن آدمی“ هستند و هیچ‌گونه خاستگاه دیگری ندارند. یعنی ناشی از القاء و تلقین و وسوسه و توطئه نمی‌باشند. تا آدمی آدمی است این پرسش‌ها نیز با وجودِ وی همراه‌اند. چرا که از لوازم و خصوصیات وجود آدمی محسوب می‌شوند.

بنابراین، اگر برای کسی این‌گونه پرسش‌ها نو نشود و همواره تازه و پرطراوت نباشد، باید در شکوفایی شخصیت انسانی خود تردید نماید.

این امور یکبار و برای همیشه پاسخ نمى‌یابند، بلکه آدمی می‌تواند از ارتفاعات و مناظر مختلف در آنها بنگرد و نکته‌های تازه بیاموزد ...» (بخش‌هایی از سخنرانی در مسجد اقدسیه)

یادداشت‌ها:

ـ اینستاگرام عبدالکریم سروش (دسترسی در 1399/6/21)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا اولین بار سفیر انگلیس بدعتِ قمه‌زنی را رواج داد؟

«یک سال پیش برای اولین بار تصویری در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که مدعی است سفیر انگلستان را در حال قمه‌زنی نشان می‌دهد و در شرح آن نوشته شده ”اولین قمه‌زن عاشورا سفیر انگلیس در ایران بوده است.“

این تصویر مطلقاً ربطی به سفیر و سفارت انگلستان ندارد، بلکه عکسی است که یک عکاس آمریکایی در نجف گرفته و نخستین‌بار ۱۰۶ سال پیش (در سال ۱۹۱۴) در نشریه نشنال جئوگرافیک منتشر شده است.

اما فراتر از اصالت عکس، ادعای مطرح شده نیز صحت ندارد. قمه‌زنی یک شخصیت بلندپایه دیپلماتیک، آن هم به صورت عمومی و برای تبلیغ و ترویج قمه‌زنی، پدیده‌ای نیست که از چشم مورخان، روشنفکران و روزنامه‌نگاران ایرانی بعد از مشروطه دور بماند، اما در هیچ منبع معتبر و نیمه‌معتبری اشاره‌ای به چنین چیزی نشده است.[...]

با این اوصاف فکت‌نامه به این ادعا که ”اولین قمه‌زن عاشورا سفیر انگلیس در ایران بوده است“ نشان ”شاخ‌دار“ می‌دهد.» (پایگاه درستی‌سنجی فکت‌نامه، دسترسی در 1399/6/14)

«بی‌تردید قمه‌زنی یک رفتار انحرافی است که، از یک‌سو، با مناسک دینی سنخیتی ندارد و برخلاف دستورات اسلام است، و، از سویی دیگر، دل‌زدگی و اشمئزاز دیگران را از مذهب سبب می‌شود و یک سوء‌تبلیغ بزرگ برای عزاداری و مذهب است. ولی منشأ این رفتار را نمی‌توان انگلیس دانست، بلکه ریشه آن بدفهمی و نگاه نادرست به واقعه عاشورا و عزاداری امام حسین (ع) است، که از دوران صفویه به این سو پررنگ‌تر شده است. (ر.ک.: مهدی مسائلی، عار یا شعار: قمه‌زنی در ترازوی عقل و شرع (۱۳۹۵)، نشر آرما)» (به نقل از کانال مهدی مسائلی)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی مهدی مسائلی (دسترسی در 1399/6/14)

ـ پایگاه درستی‌سنجی فکت‌نامه (دسترسی در 1399/6/14)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

اهمیت ذاتی قانون!

ناصر کاتوزیان می‌نویسد:

«جوهر شعار حکومت و استقرار قانون این است که جامعه منظم باشد؛ نظم یکی از نیازهای جامعه مدنی و انسان است، انسان از آزادی‌های جامعه طبیعی گذشته و تن به وجود جامعه و دولت و تحمل سنگینی بار اقتدار دولت داده است تا جامعه‌اش منظم باشد و از بی‌نظمی پرهیز کند. جامعه منظم آن جامعه‌ای است که هر چیز آن به جای خود باشد. در این نظم بارقه‌ای از عدالت نیز هست، زیرا وقتی جامعه قانونمند شد، تساوی مردم در مقابل قانون اِعمال می‌شود؛ قانون برای همه یکسان است، چرا که تساوی جوهر عدالت است و اگر جوهر عدالت ماهوی نباشد، جوهر عدالت صوری است.» (کاتوزیان، ۱۳۸۱: ۱۱)

«از نظر سیاسی، گفته می‌شود که مردم ملزم هستند از قانون اطاعت کنند و از مردم می‌خواهیم که چنین کاری را بکنند. ولی این گفته تنها یک بُعد قضیه است؛ بُعد دیگر قضیه این است که قانون باید چه شرایطی داشته باشد که قدرت جذب و اشتیاق مردم را در اجرای قانون ایجاد کند. اولین سؤالی که در برابر این خطاب که باید قانونگرا باشی، قانونمند باشی و از قانون اطاعت کنی به ذهن می‌رسد این است که از کدام قانون؟ قانونی که به جای خودش نشسته و عادلانه است یا قانونی که از جای شایسته خود حرکت کرده و به طرف بی‌عدالتی می‌رود؟ آیا از بی‌عدالتی در لباس قانون هم باید اطاعت کرد؟» (همان: ۱۲)

➊ عدالت هدفِ نهایی است و نظم مقدمه آن!

«در نخستین مرحلهٔ زندگی اجتماعی، ما به نظم احتیاج داریم. ولی نظم تمام نیاز انسان نیست: همان انسانی که به نظم احتیاج دارد نظم ظالمانه را نمی‌پسندد و نمی‌پذیرد. ارزش نظم به این است که مقدمه اجرای عدالت باشد. هدفِ مطلوب اجرایِ عدالت است و نظم، اگر ارزش دارد، به عنوان مقدمه اجرای عدالت است، چون با بی‌نظمی هیچ‌گونه عدالتی در جامعه مستقر نمی‌شود؛ به همین جهت است که گاهی انسان به رغبت نظمی را واژگون می‌کند تا بساط ظلمی را برچیند. و این کاری است که مردم در انقلاب‌ها می‌کنند.» (همان: ۱۳)

➋ حق رأی مردم

«حق داوری مردم را نسبت به خوب و بد قوانین از آنها نمی‌شود گرفت. یعنی نمی‌توانیم ادعا کنیم که قانون هر چه هست باید از آن اطاعت کرد. مردم حق دارند که در وجدان خودشان نسبت به خوب و بد قوانین قضاوت کنند. قانون خوب را به رغبت اجرا کنند و از قانون بد احتراز کنند؛ یا اگر مجبور هستند، با کُره و اجبار اجرا کنند، نه با رغبت.» (همان: ۱۴) «در کشوری که مردم و به‌خصوص طبقات آگاه و روشنفکر افتخار می‌کنند که با دولت همکاری بکنند این ضابطه مردمی بودن دولت و گام برداشتن آن به طرف عدالت است و در هر دوران که روشنفکران در همکاری با دولت احساس سرشکستگی کنند این مقاومت نشانهٔ کجروی است و احتمال توفیق دولت اندک است.» (همان: ۱۵)

➌ اهمیت نیازهای اجتماعی

 «قانون در صورتی به درستی اجرا می‌شود که با خواست‌ها و نیازهای مردم و با آرمان‌های آنها منطبق باشد. قانونی که در مقابل خواست‌های مردم قرار بگیرد کم کم از جهان واقعیت‌ها خارج می‌شود و تنها بر صفحه کتاب‌ها می‌ماند و یک نحوه مقاومتی در مقابل آن شکل می‌گیرد. قانون باید مطابق طبع مردم باشد. قانونگذاری عاقل است که از اخلاق عمومی و خواسته‌های مردم پیروی کند و قدم‌هایی که برمی‌دارد در مقابل آنها نباشد. این بسیار خطرناک است که حکومتی بخواهد ارزش‌های دینی یا ارزش‌های انسانی را در سر راه نیازهای اساسی مردم بگذارد، خواه نیازهای معنوی باشد (مانند نیازشان به آزاد زیستن، آزاداندیشی، برابری، تعاون و سایر ارزش‌های انسانی) یا نیازشان به گوشت و مرغ و دارو.» (همان: ۱۶)

➍ مقاومت طبیعی در برابر ظلم و قوانین نامطلوب!

«قانون خوب، اگر بر دل مردم جای گیرد، به رغبت اجرا می‌شود، احتیاج به پلیس و ژاندارم و قوه قهریه هم یا ندارد یا اگر دارد، خیلی به ندرت است. ولی قانون که بد باشد، اجرای آن به زور فایده مطلوب را ندارد و با موانع جدی روبه‌رو می‌شود و سرانجام بر صفحه کتاب‌ها می‌ماند تا تاریخ‌نویسان از آن یاد کنند.» (همان: ۱۹) «قانونگذارِ عاقل و دلسوز آن قانونگذاری است که هدف خود را با خواست مردم تطبیق بدهد؛ فکر نکند که در اتاقی دربسته می‌توان برای جامعه قانون وضع کرد و جامعه موظف به اجرای آن است. مطابق قانون اساسی، قوانین باید اجرا بشوند. ولی این جنبه‌های روانی و اجتماعی را هم نمی‌شود از یاد برد. همه چیز در قانون نوشته نشده و برای اینکه شعار جامعه مدنی و قانونگرا شدن و قانونگذار شدن در قالب حقوقی تحقق پیدا کند، ناچار باید تمام واقعیت را بشناسیم.» (همان: ۲۰ ــ ۲۱)

➎ شعار اطاعت از قانون و تمهید گریز از قانون

«نباید چنین پنداشت که شعار اجرای قانون، تمام شعار ماست. گریز از قانون، شعار دیگری است که در کنار شعار نخستین باید مورد توجه قرار داد. وقتی شما با قانون ظالمانه‌ای برخورد می‌کنید، وظیفه اصلی شما این است که آن قانون را چنان تفسیر کنید که با عدالت تطبیق کند، یعنی اگر بر سر دوراهی قرار گرفتید که یک نحوه تفسیر شما را به عدالت می‌رساند و یک نحوه تفسیر شما را به ظلم می‌رساند، باید طرفی را بگیرید که عادلانه باشد.» (همان: ۲۱)

یادداشت‌ها:

ـ کاتوزیان، ناصر. (۱۳۸۱). اهمیت ذاتی قانون و فنون قانونگذاری. در: عبدی، عباس. (سرویراستار). معمای حاکمیت قانون در ایران (صص ۱۰ ــ ۴۳). تهران: انتشارات طرح نو.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

اشتباه فاحش در ترجمه سخن مشهور امام حسین (ع)!

عبدالکریم سروش (۲۰۱۵):

«کلامی از امام حسین (ع)، که به گمان من متضمن نکته‌ حکیمانه‌ فوق‌العاده مغتنمی است که برای همه‌ ما باید آموزنده باشد و گوشواره‌ گوش خرد ما باشد، نقل شده است که:

امام (ع) در روز عاشورا، وقتی که دشمنان به حرم و خانواده ایشان حمله کردند، این جمله را گفتند:

”إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِین، فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُم“

 اگر دین ندارید، [در دنیای‌تان] آزاده باشید.

روضه‌خوان‌ها معمولاً این جمله را این چنین ترجمه می‌کنند: اگر دین ندارید، ”لااقل“ آزاده باشید.

ولی در کلام امام حسین ”لااقل“ نیامده است و این کلمه را آوردن، لطف و حُسن و عمق این جمله را کاملاً می‌گیرد. در واقع، در کلام امام، یک معادله‌ بسیار مهمی برقرار شده است؛ گویا ”آزاده بودن“ عِدل ”دینی بودن“ است. اگر کسی ”آزاده“ بود، درست شبیه این است که کسی دیندار است. از ”دیندار“ انتظار می‌رود که آزاده باشد و اگر آزاده نباشد، دیندار نیست.

از ”انسان“، ولو اینکه در حوزه‌‌ای از حوزه‌های دینی قرار ندارد، انتظار می‌رود که آزاده باشد و اگر آزاده بود، ولو دینی هم نداشته باشد و به گوش او نخورده باشد، همچنان یک انسانِ شریف و مقبول درگاه خداوند است.

این اصل، اساس و گوهر اندیشه‌ اخلاقی‌ است که آدمی باید آزاده باشد.

این آزادگی، هم تفسیر بیرونی دارد هم تفسیر درونی دارد؛ هم از درون باید از رذایل پیراسته بود و هم از بیرون باید بردهٔ کسی نبود، غلامی پیشه نکرد، خوی نوکری نداشت و استقلال و منش مستقل داشت و از این طریق، هم دین خود را تصحیح کرد و هم دنیای خود را.

”إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِین، فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُم“

این را به خاطر داشته باشید و مطمئن باشید که اگر در طریق ”آزادگی“ سیر کنید، بدون تردید مسیری است که شما را به سعادت و به حقیقت می‌رساند.» (با اندکی ویرایش)

یادداشت‌ها:

ـ کانال عبدالکریم سروش (دسترسی در 1399/6/9)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز