«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

اصول حاکم بر امر به معروف!

کتاب دولت و اجرای شریعت

محمد سروش محلاتی می‌نویسد:

«از نظر فقهی، شیوهٔ اجرای امر به معروف و نهی از منکر ”عُقلایی“ است و به همین دلیل است که در اجرای آن باید به اصولی مانند ”امکان تأثیرگذاری“ و ”عدم ترتّب مفسده“ و ”تدریج در روش امر و نهی“ توجه داشت و با درک درست و دقیق از وضع روحی و شرایط اجتماعی مخاطب، درصدد اصلاح رفتار او برآمد. فراتر از این، عده‌ای از فقهای بزرگ شیعه شیخ طوسی و علامه حلی در برخی از آثارشان اصل تکلیف امر به معروف را هم ”عقلی“ می‌دانند، که در این صورت ضرورت به‌کارگیری خِرد و تجربه در اجرای آن جایگاه روشن‌تری دارد و لزوم نفی روش‌های غیرمنطقی واضح‌تر است. به هر حال، فقه ”شیوهٔ اجرا“ را در قلمرو ”تعبد“ نمی‌داند و چون شیوه‌ها و روش‌ها را به اقتضای شرایط مختلف ”متنوع“ و سیّال می‌بیند، لذا تبیین آن را در هر دو مورد برعهده نمی‌گیرد و صرفاً اکتفا می‌کند بر اصولی عقلانی نظیر اینکه روش‌ها باید مفید و تأثیرگذار باشد و بر آنها فسادی مترتب نشود. فقه اضافه می‌کند که وقتی این زمینه‌ها وجود ندارد، حتی ممکن است حکم امر به معروف از ”وجوب“ به ”حرمت“ تغییر یابد و ”نباید“ به انجام آن مبادرت ورزید.» (سروش محلاتی، 1394: 26)

«برای امر به معروف و نهی از منکر باید از ”روش‌ها و شیوه‌هایی“ استفاده کرد که ”مفسده“ نداشته باشد. البته کلام فقها در این باره صریح‌تر از این است، چون آنها اصلِ تکلیف امر و نهی را مشروط به این شرط دانسته و گفته‌اند با وجود مفسده تکلیف امر به معروف و نهی از منکر ساقط است. استدلالی که برای این شرط وجود دارد کاملاً منطقی و عقلانی است. آنان می‌گویند امر به معروف و نهی از منکر برای از میان برداشتن ”زشتی‌ها“ و ”ناپسندی‌ها“ است. بدین ترتیب، بی‌معناست که اگر خود موجب زشتی و ناپسندی می‌شود، همچنان واجب و لازم باشد؛ چراکه با این فرض نهی از منکر عملاً امر به منکر خواهد بود و دیگر نمی‌تواند کاری نیکو و واجب باشد. ]...[ پس وقتی اثر امر به معروف وقوعِ منکر است، عقل و شرع آن را تخطئه می‌کنند و مُجاز نمی‌شمارند. لذا کسی که برای ادای این فریضه احساسِ تکلیف می‌کند باید به عکس‌العمل‌های آن نیز توجه داشته باشد و بازتاب عمل خود را در رفتار مخاطب و در جامعه در نظر بگیرد و چنانچه امر و نهی او ــ به ویژه با زبان تلخ یا با ضرب دست ــ منجر شود به افزایش منکر در همان قالب یا در قالب‌ها و اشکال دیگر، از آن خودداری کند. در حقیقت، این خودداری از نهی از منکر یک گام برای جلوگیری از گسترش منکرات است!» (همان: 34 ــ 35)

«ای کاش کسانی که سال‌ها از سر دلسوزی یا از روی نادانی یا تحجّر بر طبل تندی می‌کوبند و از بازتاب پرخاشگری‌های خویش در فضای خطابه‌ها و رسانه‌ها لذت می‌برند اجازه می‌دادند حتی برای یک‌بار گروهی از کارشناسان علوم اجتماعی به بررسی علمی و بی‌طرفانه این مسئله بپردازند که با به‌کارگیری این ادبیات و این شیوه‌ها در دینداری نسل حاضر و به‌ ویژه جوانان چه اتفاقی افتاده است؟ آیا شعاع و گسترهٔ دینداری در میان آنان گسترش یافته و بر عمق آن افزوده شده است یا برعکس، فوج کثیری از آنان از دین جدا شده‌اند یا با تردید و تزلزل زندگی می‌کنند؟» (همان: 30 ــ 31)

 

یادداشت‌ها:

ـ سروش محلاتی، محمد. (1394). دولت و اجرای شریعت: سلسله مقالات دولت و ابزارهای الزام شهروندان به شریعت. تهران: نشر نی.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

امر به معروف و نهی از منکر!

بزرگ‌ترین منکر اجتماعی جامعه ما!

امر به معروف و نهی از منکر جاهلانه!

بایدها و نبایدهای امر به معروف و نهی از منکر!

امر به معروف و نهی از منکر چارچوبی اخلاقی دارد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

امر به معروف و نهی از منکر چارچوبی اخلاقی دارد!

ابوالقاسم فنایی

ابوالقاسم فنایی می‌نویسد:

«امر به معروف و نهی از منکر نیز اخلاق مخصوص به خود را دارد و اجرای این وظیفه در خارج از چارچوب اخلاقیِ آن در حقیقت خود یکی از منکرات اخلاقی است که در جوامع دینی رواج دارد. و چون چنین است اصولاً چنین حکمی را در خارج از چارچوبِ اخلاق نمی‌توان به شارع نسبت داد. به بیان دیگر، ”معروف“ و ”منکر“ اولاً و بالذات هر دو از مفاهیم اخلاقی‌اند و معروف و منکرِ شرعی، اگرچه ممکن است عین معروف و منکرِ اخلاقی نباشد، باری چارچوبی اخلاقی دارد. و منکرات اخلاقی به حکمِ شرع به مباح یا معروف بدل نمی‌شوند و ارتکاب منکرات اخلاقی برای جلوگیری از منکرات شرعی جایز نیست. و امر به معروف شرعی از راه‌های غیراخلاقی در حقیقت خود یکی از منکرات اخلاقی به شمار می‌رود.» (فنایی، 1384: 135)

 

یادداشت‌ها:

ـ فنایی، ابوالقاسم. (1384). دین در ترازوی اخلاق. تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

اصول حاکم بر امر به معروف!

امر به معروف و نهی از منکر!

بزرگ‌ترین منکر اجتماعی جامعه ما!

امر به معروف و نهی از منکر جاهلانه!

بایدها و نبایدهای امر به معروف و نهی از منکر!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دروغ‌گویی برای مصالح دینی؟!

سید حسن اسلامی اردکانی می‌نویسد:

«دروغ گفتن برای مصالح دینی هیچ وجه شرعی و عقلی ندارد و تجویز آن، به معنای آشفتن اصول و احکام دین است و اگر این باب گشوده شود، پس از مدتی شناخت سره از ناسره ناممکن می‌شود و در درازمدت، اعتماد مردم به آنچه به نام دین گفته می‌شود ــ گرچه درست هم باشد ــ سلب می‌گردد.» (اسلامی اردکانی، 1382: 364)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسلامی اردکانی، سید حسن. (1382). دروغ مصلحت‌آمیز: بحثی در مفهوم و گستره آن. قم: بوستان کتاب.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

تهمت در خدمت دیانت!

آیا می‌توان به ”اهل بدعت“ تهمت زد؟

دین اجازه نمی‌دهد، ولو به نفع خودش، بی‌دینی کنیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا می‌توان به ”اهل بدعت“ تهمت زد؟

مرتضی مطهری

شهید مطهری می‌نویسد:

«در زمینه اهل بدعت حدیثی داریم که در ضمن آن آمده است که هرگاه اهل بدعت را دیدید ”بَاهِتُوهُمْ“ ]کافی، ج 2، ص 375[. ”بَاهِتُوهُمْ“ از ماده ”بَهَتَ“ است و این ماده در دو مورد به کار برده می‌شود: یکی در مورد مبهوت کردن، محکوم کردن و متحیر ساختن (که در خود قرآن هم آمده است که حضرت ابراهیم با آن جبار زمان خودش که مباحثه ‌کرد، در نهایت امر ”فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ“ ]بقره: 258[؛ او در مقابل منطق ابراهیم درماند، مبهوت شد، محکوم شد، مفتضح شد) و دیگر در مورد بهتان یعنی دروغ جعل کردن که می‌دانیم در آیه ”سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ“ ]نور: 16[ بهتان عظیم یعنی دروغ بزرگ. شیخ انصاری تصریح می‌کند که معنای اینکه اگر با اهل بدعت روبه‌رو شُدید ”بَاهِتُوهُمْ“ یعنی با منطقی قوی با آنها روبه‌رو شوید، مبهوت‌شان کنید، آنچنانکه ابراهیم با جبار زمان خودش، نمرود، مباحثه کرد و مبهوتش نمود؛ (فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ). بر اهل بدعت با منطق وارد بشوید تا مردم بفهمند اینها اهل بدعت هستند و دروغ می‌گویند. با آنها مباحثه کنید و محکوم‌شان نمایید.» (مطهری، 1383: 113 ــ 114)

«بعضی آدم‌های کم‌سواد این ”بَاهِتُوهُمْ“ را این طور معنی کردند: به آنها تهمت بزنید و دروغ ببندید. بعد می‌گویند: اهل بدعت دشمن خدا هستند و من دروغ علیه او جعل می‌کنم. با هر کسی هم که دشمنی شخصی داشته باشد می‌گوید: این ملعون اهل بدعت است. صغری و کبری تشکیل می‌دهد؛ بعد هم شروع می‌کند به دروغ جعل کردن علیه او. شما ببینید اگر جامعه‌ای به این بیماری مبتلا باشد که دشمن‌های شخصی خودش را اهل بدعت بداند و حدیث ”بَاهِتُوهُمْ“ را هم چنین معنی کند که دروغ جعل کن، با دشمن‌های خود چه می‌کند! آن وقت شما ببینید دروغ اندر دروغ جعل می‌شود.» (مطهری، 1386: 49)

«”بدعت“ یعنی کسی در دین خدا چیزی را وارد کند که از دین نیست؛ از پیش خود چیزی را جعل و وضع کند که مربوط به دین نیست.» (همان: 47)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1383). سیری در سیره نبوی. چاپ بیست‌وهفتم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ مطهری، مرتضی (1386). آشنایی با قرآن. جلد 4. چاپ بیست‌ودوم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

تهمت در خدمت دیانت!

دروغ‌گویی برای مصالح دینی!

دین اجازه نمی‌دهد، ولو به نفع خودش، بی‌دینی کنیم!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تهمت در خدمت دیانت!

محمد سروش محلاتی

محمد سروش محلاتی می‌نویسد:

«برخی از متفکران اسلامی با نگاه آسیب‌شناسانه به وضع اخلاق در جامعه ما متوجه این بیماری خطرناک شده‌اند که در نزد بسیاری از متدیّنان ”تهمت و افترا زدن“ به مخالفان، جایز شمرده می‌شود و چنین استدلال می‌کنند که با تهمت باید آبرو و حیثیت آنها را از بین برد تا کسی به آنها اعتماد نکند و تحت تأثیر ضلالت و گمراهی‌شان قرار نگیرد.

دستور مباهتة

روایتی از رسول اکرم (ص) نقل شده که حضرت وظیفه امت را در مقابل ”اهل بدعت“ بیان فرموده و دستور داده‌اند که از آنان برائت جسته، عیب‌ها و ایرادات‌شان را بازگو کنید و آنان را ”مبهوت“ سازید تا برای تباه‌کردن ِ اسلام طمع نکنند: ”إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ ... وَ بَاهِتُوهُمْ کَیْلَا یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ وَ یَحْذَرَهُمُ النَّاسُ.“ [الاصول من الکافی، ج ۴، ص ۱۲۳]

واژه ”باهتوهم“، از ماده ”بهت“، به معنی ”مبهوت ساختن“ است، یعنی به قدری با قوّت با آنان بحث کنید و دلیل محکم و قاطع ارائه کنید که اهل بدعت را ”متحیّر و مبهوت“ ساخته و از پاسخ دادن ناتوان کنید. چه اینکه حضرت ابراهیم هم چنان منطقی و مستحکم با کافر بت‌پرست احتجاج کرد که او را مبهوت نمود: ”فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ“ [بقره: ۲۵۸]. منابع اصیل لغتِ عرب همین معنا را برای این ریشه ذکر کرده‌اند [...]

به هر حال، از نظر لغت، دلیلی وجود ندارد که ”باهتوهم“ را به ”تهمت زدن و افترابستن و نسبت دروغ دادن“ معنی کنیم و نتیجه بگیریم که رسول خدا اجازه داده است تا برای کوبیدن و ضایع کردن افراد منحرف، هر دروغی به آنها ببندیم و هر نسبت خلافی به آنها بدهیم!

منطق بهت‌آور

روایت رسول اکرم (ص) را تا قرن دوازدهم هجری ”محدّثان“ همانگونه که اشاره کردیم معنا می‌کردند و می‌گفتند باید در برابر اهل بدعت، با سلاح منطق ظاهر شد و موهومات آنها را نقش بر آب کرد. محدث بزرگوار فیض کاشانی ”باهتوهم“ را به معنی آن می‌دانست که: با آنان چنان سخن بگویید که ساکت شوند و حرفی برای گفتن نداشته باشند.

تکلیف حقیقت‌گویی

فقهای شیعه تا قرن دوازدهم در بحث‌های فقهی خود، بر این مبنا مشی می‌کردند که حتی به بدعت‌گذاران در دین هم نباید نسبت خلاف داد و دروغ بستن به آنها جایز نیست؛ اگر آنان به تخریب دین اقدام کرده‌اند، ولی ما حق نداریم برای ضایع‌کردن‌شان نسبت ناروا به آنها بدهیم.

مصلحت تهمت

متأسفانه از قرن سیزدهم، نقطه سیاهی بر دفتر سفید فقه شیعه نقش بست و نظریه ”به اهل بدعت ’تهمت‘ بزنید تا آنها را از میدان به در کنید“ در فقه پدیدار شد. این نظریه ابتدا به شکل احتمال مطرح شد که ”باهتوهم“ می‌تواند به معنی ”تهمت زدن“ باشد و سپس در تأیید این احتمال گفته شد که: چه مانعی دارد که تهمت زدن به آنها به خاطر ”مصلحت“ جایز باشد و چه مصلحتی بالاتر از آنکه با تهمت زدن [...] او را مفتضح و بی‌آبرو ساخته تا مردم از او فاصله بگیرند و دین‌شان حفظ شود؟ با این تهمت، هرچند یک نفر بی‌آبرو می‌شود، ولی دین و ایمان جامعه سالم می‌ماند!!

بهانه بدمستی

روایت رسول خدا در خصوص ”اهل بدعت“ است، ولی اگر در میان متدینان باب ”تهمت“ نسبت به آنان باز شود، این باب به روی دیگران هم باز خواهد بود و هر کس، پس از ”انگ بدعت“گذاری، مستحق هر نسبتی می‌شود و می‌توان هر کار زشتی را به نام او ثبت کرد!! مگر در نهضت مشروطه، که آخوند خراسانی و میرزای نائینی از تأسیس مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی دفاع کردند، به عنوان حامیان ”بدعت“ معرفی نشدند؟

تا وقتی که نظریات فقهی و اخلاقی را تهذیب نکنیم و اخلاق را حاکم بر فقاهت و سیاست و دیانت قرار ندهیم، علاج واقعه امکان ندارد.» (سایت محمد سروش محلاتی، دسترسی در 2/7/1397)

 

یادداشت‌ها:

ـ سایت محمد سروش محلاتی (انتشار در ۱۳۹۴/۷/۶)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

دروغ‌گویی برای مصالح دینی!

دین اجازه نمی‌دهد، ولو به نفع خودش، بی‌دینی کنیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دین اجازه نمی‌دهد، ولو به نفع خودش، بی‌دینی کنیم!

مطهری و کتاب سیری در سیره نبوی

شهید مطهری می‌نویسد:

«هدف ما تبلیغ دین است. دیگر از این بهتر نمی‌شود. ]...[ اگر من بخواهم کاری را نه برای خودم، بلکه برای دین انجام بدهم، در این صورت آیا جایز است از هر وسیله‌ای استفاده کنم؟» (مطهری، 1383: 106)
«برای حق باید از حق استفاده کرد.
]...[ اگر من بدانم چنانچه یک حرف ناحق و نادرست،‌ یک دروغ بگویم یا یک حدیث ضعیف، حدیثی که خودم می‌دانم دروغ است، برای شما بخوانم همین امشب همه گنهکارانِ شما توبه می‌کنند و همه شما نمازشب‌خوان می‌شوید، ]در عین حال[ اسلام به من چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. ]...[ اسلام نیازی به این دروغ‌ها ندارد. حق را با باطل آمیختن، حق را از میان می‌برد. وقتی انسان حق را ضمیمهٔ باطل کرد، حق دیگر نمی‌ایستد، خودش می‌رود. حق تاب اینکه همراه باطل باقی بماند ندارد.» (همان: 123)
«یکی از راه‌هایی که از آن راه بر دین از جنبه‌های مختلف ضربه وارد شده است رعایت نکردن این اصل است که ما همان طور که هدف‌مان باید مقدس باشد، وسایلی هم که برای این هدف مقدس استخدام می‌کنیم باید مقدس باشد. مثلاً، ما نباید دروغ بگوییم، نباید غیبت کنیم، نباید تهمت بزنیم؛ نه فقط برای خودمان نباید دروغ بگوییم، به نفع دین هم نباید دروغ بگوییم، یعنی به نفع دین هم نباید بی‌دینی کنیم، دروغ گفتن بی‌دینی است.
]...[دین اجازه نمی‌دهد، ولو به نفع خودش، ما بی‌دینی کنیم.»‌ (همان: 124)
«بعضی می‌گویند در راه تقویت ایمان تهمت هم به اهل بدعت بزنید و، به عبارت دیگر، برای تقویت ایمان به اهل بدعت هر دروغی می‌خواهید ببندید. آنها می‌خواستند یک چراغ سبز به اصطلاح داشته باشند، به بهانه اینکه هدف ما ایمان است و هر وقت هدف ایمان شد، اسلام به ما چراغ سبز نشان داده
]است[ که به دشمنان اسلام دروغ ببندید. گفتیم نه، هرگز اسلام برای ایمان و در راه دعوت به حق و حقیقت دروغ را اجازه نمی‌دهد، به هیچ شکلی و به هیچ نحوی.» (همان: 148 ــ 149)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1383). سیری در سیره نبوی. چاپ بیست‌وهفتم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

تهمت در خدمت دیانت!

دروغ‌گویی برای مصالح دینی!

آیا می‌توان به ”اهل بدعت“ تهمت زد؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

گفت‌وگوهای حسین (ع) با عمر بن سعد

مهدی کمپانی زارع می‌نویسد:

«برخی از منابع گفته‌اند امام در کربلا گفت‌وگوهایی در زمینه ترک مخاصمه و جنگ با ابن‌سعد داشته است، که نتیجهٔ آن، یک یا سه پیشنهاد برای ابن‌سعد و ابن‌زیاد بوده است. کسانی که گفته‌اند امام یک پیشنهاد به ابن‌سعد داده پیشنهادها را به دو گونه روایت کرده‌اند. برخی گفته‌اند امام فقط خواهان این بود که به مدینه بازگردد و در آن زندگی کند ]...[. از آنجا که این پیشنهاد مکرراً توسط امام از زمان حضور در عراق و مواجهه با حرّ داده شده اشکالی در طرحش دیده نمی‌شود. برخی نیز گفته‌اند پیشنهاد امام این بود که او را رها کنند تا هر جای این جهان پهناور می‌خواهد، برود تا معلوم شود کار مردم به کجا می‌رسد] ...[. در این پیشنهاد نیز اشکالی دیده نمی‌شود.

برخی گفته‌اند امام سه پیشنهاد به ابن‌سعد کرد که به این قرار است:

1. به همان جایی که از آنجا آمدم بازگردم.

2. با یزید دیدار کنم و دست در دست او بگذارم تا او خود میان من و خودش حکم کند.

3. مرا به یکی از مرزهای مسلمانان که می‌خواهید بفرستید تا من نیز مانند یکی از ساکنان همانجا با همان حقوق و وظایف زندگی کنم.

در میان این سه پیشنهاد، مورد اول و سوم همان پیشنهادهای پیشین است که اشکالی در پذیرش آن نبوده است. تنها پیشنهاد دوم است که تازگی دارد و پذیرش آن ساده نیست. در کل مسیر هجرت امام از مدینه تا کربلا هیچ‌گاه نرمشی نسبت به یزید در سخنان حضرت دیده نمی‌شود. این پیشنهاد حتی در خود منابعی که ذکر شده معارض دارد و گویی از همان عصر در میان مردم محل گفت‌وگو بوده است.» (کمپانی زارع، 1396: 110 ــ 111)

«البته برای پیشنهاد دوم می‌توان وجه درستی را بیان کرد که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. چنانکه از عبارت منابع به دست می‌آید، پیشنهاد آن حضرت این نیست که به منظور بیعت دست در دستان یزید بگذارد که چنین چیزی صراحتاً خلاف مشی و حرکت اوست و دلایل فراوانی علیه آن در منابع وجود دارد. بلکه به این معناست که حسین (ع) به جای واسطه‌های نابکاری چون ابن‌زیاد و همراهانش بهتر است برای حل مسائل مستقیماً با یزید سخن بگوید و حل نزاع کند. تأمل در بیان منابع نیز دقیقاً همین مطلب را می‌رساند. در نامه‌ای که عمر بن سعد پس از سه یا چهار بار مذاکره به ابن‌زیاد نوشته است، او پیشنهاد حسین (ع) را چنین تقریر می‌کند که حسین پذیرفته که نزد یزید برود و دست در دستان او در این باب گفت‌وگو کنند تا نظر او را در این باب بداند ]...[. این مطلب را طبری در تاریخ خود و شیخ مفید در الارشاد آورده است و می‌تواند به این معنا باشد که امام حسین (ع) گفت‌وگو و مذاکره با رییس امویان را راحت‌تر و نتیجه‌بخش‌تر از مذاکره با امرای دون‌پایه می‌دانسته است. البته این تنها وجه قابل‌قبولی است که با توجه به متن گزارش قابل بیان است؛ وگرنه چنانکه برخی به اشتباه پنداشته‌اند، اصلاً بحثی درباره بیعت در کار نبوده، که اگر امام می‌خواست بیعت کند در مدینه یا مکه یا در همان عراق بیعت می‌کرد و چه نیازی به این داشت که به شام برود و بیعت کند.» (همان: 112)

«باری، گفته شده ابن‌زیاد از این پیشنهادها استقبال کرد، اما شمر بن ذی‌الجوشن او را از این کار منصرف نمود و به او گفت اگر حسین را رها کنی، دم به دم قوی‌تر می‌شود و تو لحظه به لحظه ضعیف‌تر و کار به جایی می‌رسد که او بر تو چیره می‌گردد. پس اکنون که بر او تسلط داری، او را به فرمان خویش در‌آر و یا او را از میان ببر. ابن‌زیاد از این سخن خوشش آمد و شمر را به جانب عمر بن سعد فرستاد تا به او بگوید یا کار حسین (ع) را یکسره کند و یا امارت لشکر را به شمر واگذار نماید. ابن‌زیاد از او خواسته بود با شدت تمام پس از کشتن امام، با سرها و بدن‌های حضرت و همراهانش مواجه شود.» (همان: 113)

 

یادداشت‌ها:

ـ کمپانی زارع، مهدی. (1396). مهاجر راه اصلاح: سیری در زندگی‌نامه امام حسین (ع) و فرهنگواره پیرامون وی. تهران: نشر نگاه معاصر.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

ناگفته‌های عاشورا!

 

امام حسین (ع) هشت بار خواست برگردد که ممانعت کردند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

ناگفته‌های عاشورا

دیانت و عقلانیت

رضا بابایی می‌نویسد:

«در عاشوراشناسی، آسیب اصلی در ”گفته‌ها“ نیست؛ در ”ناگفته‌ها“ است. اهل منبر و ذاکران و مداحان معمولاً در مجالس عزاداری برای امام حسین (ع) مسائل خاصی را مطرح می‌کنند، از جمله: فسق یزید، مظلومیت امام (ع)، قساوت شمر و ابن سعد و مانند آن. این موضوعات و مسائل هماره و با حجم فراوان در همه منبرهای عاشورا بیان می‌شود، در حالی که مسائل مهم و اصلی عاشورا اینها نیست. به همین دلیل آسیب‌شناسی عاشورا را باید از ”آنچه نمی‌گویند“ شروع کنیم، نه از چیزهایی که می‌گویند. مثلاً، در سخنرانی‌ها به تفصیل درباره شجاعت و رشادت حسین و یارانش می‌گویند، اما از کوشش بسیار و شگفت امام برای جلوگیری از جنگ و پرهیز از خون‌ریزی تا صبح عاشورا و پیشنهادهای ایشان برای صلح نمی‌گویند یا اشاره‌وار از آن می‌گذرند؛ در حالی که مسائل اصلی عاشورا اینها است، نه میمون‌بازی یزید یا زیبایی علی‌اکبر (ع) یا بی‌وفایی کوفیان، یا قساوت شمر و سنان یا مبالغه در قدرت حضرت عباس (ع) یا شمار کشتگان کوفه. مداحان و سخنرانان در ایام عاشورا، وقتی می‌خواهند از زشتی اعمال یزید بگویند، به شراب‌خواری او اشارات بلیغ دارند، اما اجبار به بیعت و پیمان‌شکنی و سلب آزادی از مخالفان، که زشت‌ترین کارهای یزید بود و همان‌ها امام (ع) را به قیام واداشت، جایگاهی مهم در سخنرانی‌ها ندارد. از وعدهٔ حکومت ری به ابن سعد فراوان می‌گویند، اما از انگیزهٔ دینی کوفیان برای جنگ با حسین چندان نمی‌گویند.

مشکل اصلی کوفیان نه پیمان‌شکنی آنان بود و نه دنیاپرستی‌شان. مشکل آنان فریب‌خوردگی و اعتماد به ظاهرسازی بنی‌امیه و نشانه‌های جعلی بود. فتوای برخی قضات و هیاهوی سخنرانان مذهبی در مساجد کوفه و سوء استفادهٔ ابن زیاد از زبان دین و شعائر دینی آن چاه مهیب را برای مسلمانان کَند و شاید بسیاری از آنان که اکنون برای حسین (ع) عزاداری می‌کنند، اگر آن روز در کوفه بودند، در دام تبلیغات والی کوفه می‌افتادند و با همین شوری که امروز عزاداری می‌کنند آن روز با حسین می‌جنگیدند.

سخنرانان و مداحان باید برای مردم توضیح بدهند که چه نوع و چه حجمی از تبلیغات حکومتی باعث شده بود که شمار انبوهی از مؤمنان چنین خطایی بکنند و قساوت در حق حسین و خاندانش را به جایی برسانند که تاریخ همچنان انگشت به دهان مانده است. فقط انگیزه‌های غیرمادی می‌تواند مردمی را به این مقدار از جدیت و سلحشوری برساند که هیچ رحمی به مخالفان خود نکنند و دعوت وجدان و فطرت‌شان را برای رعایت انصاف و فتوّت قبیلگی نادیده بگیرند.» (بابایی، 1397: 360 ــ 361)

 

یادداشت‌ها:

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

گفت‌وگوهای حسین (ع) با عمر بن سعد!

قصد تقرب به خدا در کشتن امام حسین (ع)!

امام حسین (ع) هشت بار خواست برگردد که ممانعت کردند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا عاشورا بیش از ۷۰ ساعت طول کشید؟


محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«فاضل دربندی سرآمد اعلامی است که در فضائل ائمه طاهرین (ع)، خاصه امام حسین (ع)، سخت دچار غلو شده و به ورطه افسانه‌سرایی افتاده است. وی می‌گوید از امام حسین (ع) در روز عاشورا بیش از هزار معجزه صادر شد. و برای اینکه کسی اشکال نکند که این همه معجزه در یک روز ممکن نیست، به صراحت می‌گوید: روز عاشورا 72 ساعت بود.» (اسفندیاری، 1395: 116)

شهید مطهری می‌گوید:

«]فاضل دربندی[ در کتاب ”اسرار الشهاده“ نوشته است که در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر لشکر عمر سعد بود. آخر اینها از کجا پیدا شدند؟ اینها همه از کوفه بودند. مگر چنین چیزی می‌شود؟ در آن کتاب نوشته است امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت. با بمبی که روی هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شد. من چند روز پیش حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، سیصد هزار نفر هشتادوسه ساعت و بیست دقیقه وقت می‌خواهد. دیدند که جور درنمی‌آید، چه بکنند؟ گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بود. ]همچنین نوشته است[ حضرت ابوالفضل بیست‌وپنج هزار نفر را کشت. حساب کردم شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می‌خواهد، اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شده باشد. پس باور کنیم حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را که می‌گوید: امروز اگر کسی بخواهد بگرید، اگر کسی بخواهد ذکر مصیبت کند، بر مصائب جدیده اباعبدالله باید بگرید، بر این دروغ‌هایی که به اباعبدالله (ع) نسبت داده می‌شود.» (مطهری، 1377: 70 ــ 71)

سید حسن اسلامی اردکانی می‌نویسد:

«هیچ دروغی به تنهایی و به صورت منفرد کارساز نیست و هرجا دروغی گفته شود، برای جا انداختن آن نیاز به دروغ‌های دیگری پیش می‌آید و همواره مجموعه‌ای از دروغ‌ها وجود دارد که یکدیگر را توجیه می‌کنند؛ برای مثال، چون در واقعه کربلا کسانی دست به دروغ زدند و حوادثی جعل کردند که امکان ندارد همه آنها در یک روز رخ دهد ــ اگر چه آن روز بیست ]و چهار[ ساعت طول کشیده باشد ــ ناچار شدند دروغ دیگری بسازند و بگویند که به طور استثنایی آن روز هفتاد ساعت بوده است و ... . بدین ترتیب، اگر این راه گشوده شود، در هیچ‌جا متوقف نمی‌گردد و همواره برای توجیه دروغ‌های گذشته ناچار می‌شویم دروغ‌های تازه‌ای بسازیم؛ در نتیجه، روزبه‌روز بر حجم دروغ‌ها افزوده می‌شود و اصل شریعت در زیر بار این همه دروغ ناپدید می‌شود.» (اسلامی، 1382: 348 ــ 349)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

ـ اسلامی اردکانی، سید حسن. (1382). دروغ مصلحت‌آمیز: بحثی در مفهوم و گستره آن. قم: بوستان کتاب.

ـ مطهری، مرتضی (1377). حماسه حسینی: سخنرانی‌ها. جلد 1. چاپ سی‌ام. تهران: انتشارات صدرا.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا تعداد شهدای عاشورا 72 تن بوده است؟

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«درباره تعداد کسانی که با امام حسین (ع) در عاشورا به شهادت رسیدند آمار متعدد در منابع متعدد، و حتی در یک منبع، وجود دارد؛ از بیش از هفتاد نفر تا بیش از صد نفر. امروزه مشهورترین قول در فرهنگ شفاهی و کتبی ما این است که در آن روز 72 نفر شهید شدند. اما نمی‌توان به این شهرت کفایت کرد؛ از آن رو که حاصل تحقیق دقیق نیست. کسانی که این قول را پذیرفته‌اند هیچ نگفته‌اند که چرا بعضی دیگر را در شمار شهدا محسوب نکرده‌اند. به قدمت یک قول نیز از آن رو نمی‌توان بسنده کرد که از همان قدیم، قولی معارض آن در دست است. فی المثل، طبری بنا بر روایتی تعداد شهدا را 72 نفر و به روایتی دیگر 78 نفر گفته است.

آنچه قابل توجه است روایتی از فُضَیل بن زبیر رسّان، از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) که در آن بدین قناعت نکرده تا تعداد شهدا را ذکر کند، بلکه نام یکایک‌شان را آورده است. بر پایه این روایت، مجموع شهدای قیام امام حسین (ع)، از آغاز تا پایان، حتی با شمارش مجروحانی که بعد از عاشورا به شهادت رسیدند، 106 نفرند. بنابراین، تعداد شهدای عاشورا، با کسر معدودی از عدد فوق که در آن روز شهید نشدند، بیش از نود نفر می‌شود، نه بیش از هفتاد نفر.

کسانی که در سال‌های گذشته در این موضوع تحقیق کرده‌اند به این نتیجه رسیده‌اند که تعداد شهدای عاشورا بیش از صد نفر بوده است. شمس‌الدین در کتاب ”انصار الحسین“ شمار آنها را اندکی بیش از صد نفر و سماوی در ”ابصار العین“ تعدادشان را بیش از 110 نفر و سنگری در ”آینه‌داران آفتاب“ تعدادشان را 134 تن گفته است. برخی دیگر بسیار بیش از این هم گفته‌اند، ولی به دلایلی که ذکر آن در اینجا نمی‌گنجد اشتباه کرده‌اند.» (اسفندیاری، 1395: 362 ــ 363)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز