«باید از میان شما گروهی باشند دعوتگر به خیر که به نیکی فرمان دهند و از ناشایستی باز دارند و اینان رستگارند» (آلعمران: 104)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
«باید از میان شما گروهی باشند دعوتگر به خیر که به نیکی فرمان دهند و از ناشایستی باز دارند و اینان رستگارند» (آلعمران: 104)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
سید حسن اسلامی اردکانی مینویسد:
«آمر و ناهی برای اثربخشی امر و نهی خود باید نکات زیر را همواره مد نظر داشته باشد:
1. پردهپوشی کند.
2. پردهدری نکند.
3. زبان خوش به کار ببرد.
4. قطع رحم نکند.
5. در امر و نهیِ خودْ از دروغ، هتاکی و فحاشی و هرگونه حرکت خلافِ شرع بپرهیزد!
6. منطق ”پند و بند“ را فراموش کند. *
7. سر خودْ چیزی را حلال و حرام نکند.
8. هرگز خود را فراموش نکند و بهتر از دیگران نداند.
9. شیوههای مناسب را برگزیند.
10. روابط حاکم بر جامعه را بشناسند.
11. از شتابزدگی بپرهیزد.
12. صبور باشد.
13. نومید نشود.
14. به بهانه امر به معروف و نهی از منکر تصفیهحساب شخصی نکند.
15. زمینه معروف را فراهم سازد.
16. در پی تأثیر باشد، نه اِسقاط تکلیف.
17. در پیِ اثبات منکر نباشد.
18. حساسیّت مناسب و درست داشته باشد.
19. از مهارتهایی که او را به مقصود میرساند بهره بگیرد.
20. احکام امر به معروف و نهی از منکر را نیک فرابگیرد.
21. هدف را فدای وسیله نکند و از هیچ روش نادرستی سود نجوید.
22. به حقوق دیگران تجاوز نکند.
23. و سرانجام در کارها ”رفق“ پیشه گیرد و چون طبیبی مشفق در پیِ رفع بیماری باشد و ”رفیقی“ کند.» (اسلامی اردکانی، 1397: 126)
* منطق امر به معروف و نهی از منکر منطق پند و بند نیست. ما پند میدهیم و بند میگذاریم. منطق امر به معروف منطق تربیت و عقلانیت است. باید از روانشناسان و متخصصان تربیتی بیاموزیم که چگونه میتوان رفتار درست را در جامعه نهادینه کرد و افراد را از کارهای زشت بازداشت. (اسلامی اردکانی، ایکنا، دسترسی در 1397/11/25)
یادداشتها:
ـ اسلامی اردکامی، سید حسن. (1397). امر به معروف و نهی از منکر. قم: انتشارات کتاب طه.
ـ ایکنا: خبرگزاری بینالمللی قرآن (انتشار در 1397/11/9)
ـ یادداشتهای مرتبط:
بزرگترین منکر اجتماعی جامعه ما!
سید مصطفی محقق داماد میگوید:
«حادثه کربلا نشاندهنده یک حقیقت بزرگ است و آن این است که دین به طور کلی در طول تاریخ یک چوقوی دولبه است؛ اگر درست درک شود، آدمی را به اعلی علییّن میرساند و اگر کج اندیشیده شود، نه تنها بیاثر نیست، بلکه به انسان در سیر نزول به طور مؤثری کمک میکند و او را به اسفل سافلین میکشاند. در واقع، خطرِ دیندارِ کجاندیش از بیدینِ مطلق بسیار بیشتر است. گاهی انسان بیدین از یک نوع خصلتهای انسانی برخوردار است؛ رادمرد است، جوانمرد است. تمام شوالیهها و لوتیها صفتهای خوبی داشتهاند که از آموزش دینی سرچشمه نمیگرفته است. ولی خطر دینداریِ کجاندیشانه این است که تمام آن صفات در قالب و پوششِ دین، درست جای خود را به عکس خود بدهد.» (محقق داماد، 1394: 21 ــ 22)
«آیه شریفه ”و َنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا؛ و ما آنچه را برای مؤمنان درمان و رحمت است از قرآن نازل میکنیم، ]ولی[ ستمگران را جز زیان نمیافزاید ]إسرا: 82[“ به صراحت حقیقت مهمی را بیان میکند. این آیه دال بر آن است که تربیتِ دینی مدیون فهم و معرفت صحیح از دین است، و فهم ناصحیح بیاثر نیست، بلکه اثر معکوس دارد.» (همان: 23)
«مولوی میگوید:
زان که از قرآن بسی گمره شدند
زین رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون تو را سودای سر بالا نبود
از خدا میخواه تا زین نکتهها
در نلغزی و رسی در منتها
]مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش 200[
مولوی قرآن را به ریسمانی تشبیه کرده که بعضی با آن تا ته چاه میروند و برخی با تمسک به آن از چاه ضلالت بالا میآیند. مولانا نتیجه میگیرد تنها کسانی میتوانند از رهنمودهای قرآن برای تعالی بهره بگیرند که سودای آن را در سر داشته باشند.» (همان: 24 ــ 25)
«به نظر میرسد فهم دینی و دینداری مردم برحسب وضعیت آنها شکل میگیرد. خُلقوخوی آدمیان قبل از دینداری در برداشتهای آنان از دین کاملاً مؤثر است. مردمانی که در چرخهای از سرخوردگی، نفرت و نزاع قرار میگیرند روحیّاتشان خشونتآمیز شده و به همین جهت دین را خشونتبار تفسیر میکنند. مردمی که خردمند، نجیب و فرهیختهاند و تربیت و رویکردهای رفتاری نیک دارند از دین درکِ خردمندانهای دارند.» (همان: 26)
«دین نعمتِ بسیار بزرگی است و شاید نعمتی بزرگتر از دین برای بشر نباشد، ولی این باران رحمت میتواند مایهٔ عذاب باشد. به قول سعدی:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شورهزار خس
]گلستان، باب اول، حکایت شماره 4[» (همان: 32 ــ 33)
یادداشتها:
ـ محقق داماد، سید مصطفی. (1394). فاجعه جهل مقدس. چاپ سوم. تهران: مرکز نشر علوم اسلامی.
ـ یادداشتهای مرتبط:
مصطفی ملکیان میگوید:
«� یکی از بزرگان نکته ظریفی میگفت. میگفت کسانی هم که امام حسین (ع) را کشتند نمازخوان بودند و حتی نماز خواندن به آنها قوت داده بود؛ آنها اگر نماز نمیخواندند، نمیتوانستند این کار را انجام بدهند. خود نماز خواندن به انسان نوعی قوت نفس میدهد!
● بله همین طور است. اما ”در جهت چه کاری؟“ فرق میکند. به قول شاعر:
نه هرکس شد مسلمان میتوان گفتش که سلمان شد
که اول بایدت سلمان شدن آنگه مسلمان شد
بنده واقعاً معتقدم دین فقط ”آنچنان“ را ”آنچنانتر“ میکند. شما اگر انسان خوبی باشی و متدین شوی، خوبتر میشوی؛ اگر انسان بدی باشی و متدین شوی، بدتر میشوی. یعنی تدین جسارتی به انسان میدهد که اگر انسانی باشید جِبِلّتاً پاک و طیب، که از یک خانواده امین و از یک جوهره انسانی برخاستهاید، تدین شما را آنچنانتر میکند؛ یعنی خوبتر میکند. از آن طرف، اگر آدم زمختی باشید مثل خوارج، آنها هم تدین فقط در مقابل امام علی(ع) شجاعترشان کرد و جسارتشان بیشتر شد. به نظر شما چرا اینگونه میشود؟ چون تدین به شما این حالت را میدهد که ”شما تحت کَنَف حمایت الهی هستی و مأمور خدایی! شما اصلاً دست خدایی که از آستین جهان بیرون آمدهای!“ این حالت باعث میشود که هر کاری که می خواهی بکنی با جسارت و شجاعت بیشتری انجام دهی.
بنده فکر میکنم بیشترین خوبیها را از این راه میتوان تحصیل کرد؛ بیشترین بدیها را هم میتوان از این راه تحصیل کرد. فکر نمیکنم که انسان، به صرف تدین و به صرف تعلق به یک دین، بدیهایش کمتر شود یا خوبیهایش بیشتر شود؛ واقعش این است که در زندگیام چنین چیزی ندیدهام. من میبینم که انسانهای خوب متدینهای خوبی هستند و انسانهای بد هم متدینهای بسیار ناجوری هستند.
خاطرم هست که حضرت امام دو سه بار به عبارتهای مختلف این مطلب را میگفتند که ”ما از آمریکا ترس نداریم، اما از این مقدسین میترسیم.“ راست هم میگفتند، چون آمریکا یک جایی عقب مینشیند، اما اینها میگویند: ”کجا عقب بشینیم؟ ما مأمور الهی هستیم، ما میرویم جلو، ما مأموریم که زمینه را برای ظهور حضرت آماده کنیم!“ میبینیم بزرگترین درندگیها را میکنند به اسم اینکه دارند زمینه را برای ظهور حضرت حجت آماده میکنند.
البته این بحث بحثی است که اگر کسی بخواهد حرف دقیقی راجع به آن بزند و ببیند واقعاً تدین بر روان انسان اثر میگذارد یا نه دقیقاً به حوزه ”روانشناسی دین“ مربوط میشود. به تعبیر دیگر، همان بحثی است که روانشناسان دین تحت عنوان ”تأثیر دین در منش آدمی“ مطرح میکنند. آیا واقعاً انسان وقتی وارد یک دین میشود، یا از دینی به دین دیگر درمیآید، در منش او از این جهت که مؤلفههای جدی روانش را عوض کند، اثری میگذارد یا نه؟ در واقع، ادعایی که بنده کردم این بود که میخواستم بگویم ”نه“ اما اینکه این رأی من درست باشد یا غلط، حرف دیگری است.
حتی به نظر میرسد قرآن کریم در مورد خودش هم همین را میگوید که ”یضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یهْدِی بِهِ کَثِیرًا“ (بقره: 26) من فکر میکنم از قرآن هم بسیار میشود سوءاستفاده کرد، بسته به اینکه چه قصدی داشته باشید. به تعبیر مولانا، با یک طناب هم میشود به ته چاه رفت و هم میشود از ته چاه بالا آمد. از طناب هر دو کار بر میآید. تا شما چه قصدی داشته باشی. بخواهی با طناب بروی ته چاه یا بخواهی از ته چاه بیای بالا. واقعاً قرآن به گفته علی بن ابی طالب ”حمالِ ذو وجوه“ ]نهجالبلاغه: نامه 77[ است. من فکر میکنم خوارج هم از قرآن به خوبی استفاده میکردند، اما علی بن ابی طالب هم استفاده میکرد. هر دو استفاده میکردند؛ معاویه هم استفاده میکرد و ابوذر هم استفاده میکرد؛ بسته به اینکه چه بخواهیم.“ (مکلیان، 1388: 135 ــ 137)
یادداشتها:
ـ ملکیان، مصطفی. (1388). ایمان و تعقّل: درسگفتارهای فلسفهٔدین. قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب.
ـ یادداشتهای مرتبط:
آیتالله حسینی قائم مقامی می گوید:
● نیاز شدید به تغییر در رسالهها!
به شدت نیازمند تغییر در این رسالهها و پرداخت جدیدی هستیم و این تغییرات باید کاملاً فنی و براساس ضوابط و ملاکات اجتهادی صورت گیرد. ما در هر عصری متناسب با مخاطبان عام، مجموعههایی فقهی را مییابیم که مسایل مبتلابه فقهی را با ادبیات عمومیتر و حتیالامکان غیرتخصصی بیان کردهاند. کتابهای مختلفی در این زمینه بودند و هرکدام را هم که نگاه میکنیم، انصافاً متناسب با عصر خودشان و با کمبود امکانات و شرایط ارتباطی میتوان آنها را بهترین محصول و فرآورده زمان خودشان دانست. اما مشکل این است که سالیانی است که همان محصول چند دهه گذشته به مخاطبان جدید ارایه میشود، در حالی که خصوصاً در یکی دو دهه اخیر سرعت تحولات به گونهای بوده که بارها میبایست این متن از جهت ادبیات، نوع مسایل، چگونگی طرح مطالب و … مورد تجدید نظر قرار میگرفت.
● تغییر در ادبیات رسالهها!
یکی از مشکلات ما در ادبیات بخشهایی از رسالههای موجود است. بعضاً ادبیات رسالهها سخت است و سازگار با زبان رایج نیست و با نسل امروز همزبانی ندارد، اما این همهٔ اشکال نیست. وقتی ما میگوییم که رسالهها نقص و کاستی زبانی دارند این زبانی که عرض میکنم منظور صرفاً زبان دستوری نیست، بلکه زبان ارتباطی است که مجموعهای از عناصر اندیشگی، فرهنگی و تفاهمی را در خود جای می دهد و زبان دستوری و ادبیات نگارشی فقط بخشی از این زبان فرهنگی و تفاهمی است. نباید [تغییر در ادبیات] را به وجه لغتشناختی و گرامری زبان تقلیل دهیم و منحصر کنیم.
● موضوعشناسی متناسب با نیازهای جامعه!
همانگونه که در روش اجتهادی معمول است، عمدتاً تغییر در جانب احکام تابع تغییر در موضوعات است، یعنی متناسب با نیازمندیهای جامعه و مخاطبان عصری باید موضوعشناسی شود و بالتبع احکام جدید را از منابع استخراج کرد.
● چگونگی تغییرات در رسالههای عملیه!
بخش عمدهای از این تغییر باید متوجه بخش ”علم اصول“ باشد، علم اصولی که منبع اصلی شکلگیری گزارههای فقهی را تشکیل میدهد. تحول و تغییر در علم اصول باید جدی گرفته شود. به نظر میرسد که علیرغم سرعت تحولاتی که در سایر حوزههای دانش خصوصاً دانشهای مربوط به دین داشتیم، علم اصول آن طور که انتظار میرود سیر تحول را طی نکرده است. ریشه پاسخگویی متناسبی که از فقه میطلبیم به بسیاری از مباحث اصولی برمیگردد. با توجه به اصل تاریخمندی معرفت، به نظر میآید که علم اصول هم باید با چنین رویکردی مورد بازنگری قرار گیرد.
● کانون اصلی تحول!
کانون اصلی تحول باید متوجه بحث مقاصد و مناطات احکام باشد. مناطات در مجموعه احکام شرعی و فقهی در جایگاه ”علت“ قرار دارد؛ یعنی گزارههای فقهی و احکام شرعی به مثابه معلولی میمانند که تابع علت هستند، آن علت، مناط یا ملاک نامیده میشود. درباره تحولات فقهی و پاسخگوییهای متناسب با نیازهای عصری در حوزه فقه، بنده به ضرس قاطع معتقدم بدون توجه به بحث مناطات امکان ندارد که به یک انجام مُحصَل و پایدار در فرآیند تحولات فکری برسیم. اگر به اهمیت بحث مناطات یا ملاکات توجه کردیم و ملاک یک حکم را به دست آوردیم، دیگر در آن برهه تاریخی که این حکم صادر شده است متوقف نمیشویم، بلکه بر مبنای آن ملاک میتوان توسعه و ضیق در جانب حکم ایجاد کرد، بدون اینکه نگران باشیم که خلاف نظر شارع، یک حقیقت و ملاک دینی را از دست دادهایم؛ آنچه در مجموعه احکام اهمیت دارد همین ملاکات و مناطات شرعی است که باید تحفظ شود.
● شناسایی پرسشهای جدید!
مسایلِ جدید محصولِ پرسشهای جدید است. ما باید این زنجیره را بشناسیم، وگرنه دچار ذهنزدگی و کلیگویی خواهیم شد. این زنجیره تحول ناظر به پاسخگویی به مسایل جدید است. مسایل جدید خودش محصول پرسشهای جدید است. پس ابتدا باید این پرسشها را بشناسیم و با بدنه و اقشار مختلف جامعه و واقعیتهایی که در جامعه مخاطب ما وجود دارد ارتباط پیدا کنیم و واقعبینانه و از متن این واقعیتها پرسشها را بدون سانسور به دست بیاوریم. آنگاه که پرسشها را شناختیم پاسخیابیِ پرسشها محصول تفکر و رویکردهای جدید فقهی و فکری است.
● بایدهای شرعی و بایدهای قانونی!
هرگز نباید انتظار داشت که بایدهای شرعی جایگزین بایدهای قانونی و حقوقی شود. اگر این طور شود باید فاتحه حوزه و فقه خوانده شود. وقتی فقیه در فقه میگوید ”باید“، این باید بایدِ حقوقی و قانونی نیست. لذا در دستگاه فقه ما ضروری است مشخص شود که کجا بایدِ قانونی است و کجا بایدِ شرعی است؟ و نسبت ”باید قانونی“ با ”باید شرعی“ مشخص شود. (با اندکی ویرایش از شفقنا، دسترسی در 1397/11/20)
یادداشتها:
ـ شفقنا (انتشار در 1397/8/27)
ـ یادداشت مرتبط:
ویکیفقه: علم اصول!
محمد سروش محلاتی میگوید:
«مسئله حضرت فاطمه زهرا (س) از نظر بسیاری از شیعیان مسئله دختر پیامبر ]بودن[ است؛ یعنی همه فضائل این بانوی بزرگوار تحتالشعاع این موضوع است که رسول اکرم دارای دختری است و به خصوص این دختر بعد از وفات پیامبر (ص) عمر کوتاهی دارد و در این مدت کوتاه مورد رنجها و مصیبتهایی قرار میگیرد و در نهایت در اثر همان رنجها از دنیا میرود.
آیا واقعاً مسئله حضرت زهرا خلاصه میشود در این فضیلت که او دختر پیامبر است؟ اساساً نَسَب اینکه انسان فرزند کیست؟ پدر و مادر او چه کسی است چه مقدار به عنوان یک فضیلت برای انسان میتواند مطرح باشد؟ به لحاظ دینی این سؤال قابل طرح است که در پیشگاه الهی خداوند برای نسبها و پیوندهای خونی چه مقدار ارزش قائل است؟
در مراجعه به قرآن، که متقنترین و معتبرترین سند بر معارف اسلامی است، یکی از نکاتی که مکرر دیده میشود تکیه بر عمل است و اینکه هیچ چیز دیگری جای عمل را نمیگیرد و هرکسی به هر شأن و مقامی میرسد در اثر سعی و تلاش و عمل خود اوست.
”لَیسَ بِأَمَانِیکُمْ وَ لَا أَمَانِی أَهْلِ الْکِتَابِ“ ]نساء: 123[ این آیه هم خطاب به ماست و هم خطاب به اهل کتاب؛ خداوند میفرماید: بر این آرزوها اثری مترتب نمیشود، ادعاها را کنار بگذارید، هیچکس با هیچ ادعایی به جایی نمیرسد.
حضرت ]علی (ع)[ میفرماید: نزدیکترین انسانها به انبیای الهی کسانی هستند که به دعوت انبیاء بهتر و بیشتر پایبند هستند و عمل میکنند، اینها نزدیکترند به پیغمبر ]نقل به مضمون از نهجالبلاغه: حکمت 96[. اینجا مسئله مسئله ارث نیست، بلکه قاعده دیگری است و آن اینکه هرکس از نظر عمل به انبیا نزدیکتر باشد.
یکی از مشکلاتی که در تفکر عوام شیعه به وجود آمده و سخت نفوذ یافته است این است که فکر میکنیم با این نسبتها میتوان خلأ فضیلتها را پر کرد و همواره روی نسبتها تأکید میکنیم.
فضیلت حضرت زهرا (س) به خاطر شخصیت خود فاطمه زهرا (س) است؛ اگر مسأله نسبت مطرح باشد، حضرت فاطمه (س) با دیگر فرزندان پیامبر (ص) بالسویه است. بنابراین، کمالات موجود در حضرت زهرا (س) اصل است، ولی ما همه چیز را تحتالشعاع دختر پیامبر بودن قرار میدهیم. مصونیتی که برخاسته از نسبت باشد نه با منطق قرآن و نه با نهجالبلاغه و نه با آموزههای اهل بیت (ع) سازگار است. امتیاز و فضیلت ائمه (ع) تابع نسبت آنها نیست، بلکه آنها دارای فضائل واقعی هستند.
هرکس کار زشتی انجام دهد باید مجازات آن را هم بپذیرد. و لذا این خطکشیها اگر در دنیا هم اتفاق بیفتد، نشانه ظالمانه بودن نظام است که در دنیا هم امتیازی برای کسی قائل شوند. چگونه میشود که دچار چنین توهماتی شده و دلخوش به آنها هستیم؟
متأسفانه مکتب اهل بیت (ع)، که باید مکتب هدایت برای همه ما باشد، سبب ضلالت و گمراهی نسبت به برخی از افراد میشود.» (شفقنا، انتشار و دسترسی در 1397/11/19)
یادداشتها:
ـ شفقنا (انتشار و دسترسی در 1397/11/19)
ـ یادداشتهای مرتبط:
سید حسن اسلامی اردکانی مینویسد:
«همه ما کمابیش با حساسیتهای کاذب آشنا هستیم و نمونههای آن را نیک میتوانیم در جامعه خود نشان دهیم، مانند آن شخصیت برجستهای که نسبت به انواع مفاسد از جمله اقتصادی در کشورش خاموش است، اما چون میشنود در کشوری دیگر کسی یک نقاشی کشیده که به شکل خاصی قابل تفسیر است، فریاد وا اسلامای او بلند میشود، یا آن دیگری که در قبال تقسیم نابرابر امکانات در کشور ساکت است، اما در قبال پخش یک قطعه موسیقی واکنش نشان میدهد و یا نفر سومی که سوختن و مرگ دلخراش دانشآموزان را در نقاط محروم کشور نمیبیند، اما نگران است که مبادا خانمها چادر رنگی به سر کرده باشند و ... این داستان نسبتاً همیشگی کشور ماست و دستکم از مشروطه به بعد بیشتر و دستمایه شعر شاعران و طنز ”طنازان“ شده است. مرحوم مطهری در عین تأکید بر ضرورت وجود حساسیت اجتماعی سالم، جابهجا به برخی حساسیتهای کاذب اشاره میکند، از جمله به هم زدن عروسیها به سبب پخش موسیقی، یا امر به معروفها و نهی از منکرهایی که به واقع برعکس بودند. داستان ارمنی بادنجانی را که او نقل میکند معروف است. همین روایت را به شکل فشرده در کنار حساسیتهای کاذب دیگر در یادداشتهای خود اینگونه آورده است. او هنگام اشاره به چندپارگی شخصیتهای ما در مقام تربیت و تأکید بر ضرورت شناخت جامع اسلام و به صورت ایدئولوژی مینویسد: ”باید“
”برای مثال و اینکه حساسیتهای اجتماع ما گاهی در مسائل به صورت مضحکی در میآید. یکی داستان طلاب و آخوندهای قدیم است در مورد ساز و دهل و دایره در عروسیها، دیگر داستان حاجی مقدس تبریزی است که یک پسر داشت و آن پسر تدریجاً به هرزگی گراییده بود و اهل مشروب و فحشا شده بود و حاجی چیزی نمیگفت و در همان اوقات تازه گوجهفرنگی آمده بود و چون شناسنامه فرنگی داشت، عملاً از طرف مقدسمآبان تحریم شده بود و یک روز جعفر آقا وارد خانه [شد] با یک دستمال گوجهفرنگی، که در تبریز ارمنی بادنجان میگفتند، و اینجا بود و تنها اینجا بود که حاجی از کوره در رفت و به جعفرآقا گفت: در مورد شراب و قمار و فحشا و آوردن فاحشه به خانه منِ مسلمان صبر کردم، حالا تو کار را به جایی رساندهای که ارمنی بادنجان به خانه من آوردهای. دیگر من طاقت ندارم و صبر نخواهم کرد.“ (یادداشتهای استاد مطهری، تهران، صدرا، 1378، جلد 1، ص 462)
آنگاه اشاره میکند که ایرج میرزا حساسیت جامعه را به خوبی در شعر ”بر سر در کاروانسرایی/ تصویر زنی ز گل کشیدند“ نشان داده است.
سلامت جامعه در گرو داشتن حساسیتهای سالم و هوشیاری نسبت به درست و نادرست است. اما معضل زمانی آغاز میشود که این توان و حساسیت متوجه امور کاذب شود. کافی است بدانیم که در روایات متعدد بارها تأکید شده که کلید همه گناهان شراب است؛ با این حال، دروغگویی بدتر از شرابنوشی است. حال اگر کسی، به خصوص مدیری و مسئولی، بارها دروغ بگوید و به اصطلاح آن را مصلحتآمیز بداند، اتفاقی نمیافتد، اما اگر هم او حتی شایع شود که لب به شراب زده است، کمترین کیفرش برکناری است. (برای توضیح سرشت و ابعاد دروغ از منظر دینی، نک: دروغ مصلحتآمیز: بحثی در دامنه و گستره آن، سیدحسن اسلامی، فصل دوم).» (روزنامه اعتماد، شماره 4283: صفحه آخر، دسترسی 1397/11/12)
یادداشتها:
ـ اسلامی اردکانی، سید حسن. (1397). کلید همه گناهان! تهران: روزنامه اعتماد (شماره 4283؛ صفحه آخر).
ـ یادداشت مرتبط:
خیام:
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آن را
(رباعیات، رباعی شماره 4)
یادداشتها:
ـ گنجور (دسترسی در 1397/11/12)
ـ یادداشت مرتبط:
سید مصطفی محقق داماد میگوید:
«نهاد مقدس اجتهاد پس از قرنها مجاهدتِ علما به دست ما سپرده شده است. اجتهاد در شیعه توسعه پیدا کرده و از این نعمت بزرگ قدردانی شده است.
متأسفام از اینکه اجتهاد فقط در حوزه شریعت صورت گرفته است؛ علما با مطالعههای گسترده و کوششهای زیاد در خصوص احادیث به اجتهاد رسیده و مطالبی را مطرح میکردند، اما گویی این تلاشها فقط به حوزه شریعت اختصاص پیدا کرده و در این حوزه فقط احادیث غیرموثق شناسایی و کنار گذاشته شده است.
چرا این کوششها و تحقیقها در سایر مسائل غیرشریعت انجام نشده است؟ ما امروز در آفات همین مسئله گرفتار شدهایم و از روایات تاریخی، تفسیری، کلامی و … آسیب میبینیم. ریزهکاریهایی که در فقاهت انجام شده در کلام انجام نشده است. ببینید در ذیل آیات، چه روایتهای مجعولی وجود دارند! البته برخی از این روایتهای مربوط به تفسیر، توسط علما کنار گذاشته شدهاند، اما این اجتهادها در مباحث تفسیری و تاریخی صورت نگرفته است.
در دنیای امروز علاوه بر معیار عادل و فاسق بودن برای خبررسان، تضاد منافع خبررسان با خبری که آورده است نیز به عنوان یکی از معیارهای مهم تشخیص صحت خبر مطرح است و اگر کسی خبری آورد که با منافع او در تضاد یا همراستا بود، باید احتمال دهیم که آن خبر مشکل دارد.
در مسئله اخبار طبی یک مسئله مهم مطرح است؛ اول باید تکلیف خودمان را روشن کنیم که حکمت و فلسفه بعثت انبیا برای چه بوده است؟ آیا هدف رسالت انبیا سلامت بدن ما بوده است یا مسئله دیگری؟ برخی از حکما در این زمینه گفتهاند که هدف رسالت انبیا ایجاد نظم اجتماعی بوده است، اما دریچهای که انبیا به روی عالم غیب برای ما باز کردهاند به غیر از آنها کس دیگری نمیتوانست چنین کند. بشر با عقل خود محال بود به معنویت آسمانی برسد.
آیا ما باید چنین حکمت والایی را به حدی پایین بیاوریم که بگوییم چه چیزی برای معده خوب است؟! پیامبر (ص) هم که مریض شدند، طبیی بر بالین ایشان آوردند. ائمه (ع) هم هرگز نگفتهاند که ”طبیب نیاورید، چون خودم میدانم باید خودم را چگونه درمان کنم.“ روایتی هم نداریم که مطرح شده باشد ائمه (ع) خودشان خودشان را درمان کردهاند. پس در اخبار مربوط به احادیثِ پزشکی اجتهاد لازم است.
تعجب میکنم چرا حوزه علمیه تاکنون در این خصوص سهل گرفته و تازه اکنون در حال برخورد با آن است. بیشتر احادیثِ طبی را عطارها روایت کردهاند و اگر مسئله تضاد منافع را در نظر بگیریم، هیچ کدام سندیت ندارد.
پیشرفتهای پزشکی و جایگاه علمی بالای پزشکان ایرانی در جهان ارزشمند است، وضعیت پزشکی ما جای غرور دارد و فضلا باید پزشکان را تأیید و به آنها افتخار کنند. طبیبها را با حرفهای منتسب به دین نباید تضعیف کرد.
� آیا با وجود اثبات روایتهای طبی، میتوان یک مکتب طبی استخراج کرد؟
● این روایتها اول باید اجتهاد و بعد استنباط شود. در ادامه در صورتی که تأیید شدند، باید بررسی شود که ارزش دینی دارد یا خیر. در صورتی هم که تأیید شوند، این روایتها نه از جایگاه رسالت و امامت، بلکه به عنوان تجارب شخصی و اطلاعات یک امام باید مطرح شود. این روایتها از جنبه رسالت، نبوت و امامت نیست و به این معنی نیست که خداوند آنها را مطرح کرده است.
� اگر کسی با این روشها (روشهای منتسب به طب اسلامی) کسی را درمان کند، آیا ضمان حقوقی دارد؟
● اگر طبیبی حاذق نباشد، ضمان دارد. هر طبیبی باید به علم روز طبابت آگاه و مسلط باشد.
� آیا دین متکفل سعادت دنیوی بشر است؟
● بله. سعادت از طریق شریعت، معنویت و عبادت، نه متکفل سلامت جسم. البته دین میگوید که مراقب سلامت خود باشد و خود را به هلاکت نینداز، اما اینکه متکفل باشد تمام بیماریهای جسمی ما را درمان کند این مسئله داخل در سعادت نیست.» (شبکه اجتهاد، دسترسی در 1397/11/3)
یادداشتها:
ـ شبکه اجتهاد (انتشار در 1397/10/25)
ـ یادداشتهای مرتبط:
سید کاظم طباطبایی میگوید:
«من با عنوان طب اسلامی مخالف هستم. یعنی بنده نمیپذیرم که هدف دین و شریعت در درانداختن نظامی به عنوان نظام پزشکی باشد. نظام سلامت و پزشکی هدف شریعت اسلام نبوده است؛ اگر هدف دین این باشد که نظام سلامت و پزشکی هم طراحی کند، پس باید در مورد تشخیص بیماریها، علل امراض و … دستورالعمل کامل داشته باشد که بیماری را چگونه میتوان شناخت و درمان کرد (و حال اینکه در مرویات ما چنین چیزی نیست). اما مرحوم علامه طباطبایی عقیده دارند که وظیفه دین هدایت است. پس مبنای ما این است که دین متکفل هدایت است و لا غیر.
بین سنت و حدیث، تفاوت وجود دارد؛ سنت یعنی ”ما صدر عن المعصوم علیهالسلام» و حدیث یعنی ”گزارش سنت. “ تفاوت حجیت در سنت و حدیث این است که سنت چون واسطه نقل ندارد و در مقام مُشافهه ]= شفاهی[ است، حجت است اما حدیث چون واسطه در نقل دارد، حجت بودنش به وثوق مخبرین است.
در مجموع در شیعه حدود ۴۰۰ کتاب حدیث داریم که از اعتبار یکسان برخوردار نیستند. ]هرکس[ بخواهد وارد حوزه منابع حدیثی شیعه شود، باید واقعاً منابع و مصادر حدیثی شیعه را بشناسد. بنابراین اگر کسی بگوید من علاقه به طب اسلامی دارم و مثلاً کتاب ”طبالائمه“ ابنا بسطام را دیدم و از آنجا حدیث نقل کنم یا مثلاً در کتاب ”کافی“ فلان روایت طبی هست و از آنجا روایت نقل کنم، این دو کتاب خیلی با هم تفاوت دارند و اصلاً نمیشود با همه منابع حدیثی با یک حد اعتبار نگاه کرد.
عدهای آمدند نزد امام علی (ع) و گفتند که چرا شما محاسنتان را خضاب نمیکنید، در حالی که پیامبر (ص) فرمودند: ”همه محاسن خود را خضاب کنند.“ امام علی (ع) فرمودند: پیامبر (ص) در دو جا فرمودند محاسن را خضاب کنید؛ یکی در زمانی بود که آمدند مدینه و چون محاسن بلند و سفید نماد یهودیها بود فرمودند همه محاسن را خضاب کنند تا شباهت به یهودیها نداشته باشید. مرتبه دوم در جنگ بدر بود که حضرت فرمود برای رعب دشمن که سپاه اسلام سپاه جوان به نظر بیاید همه محاسن را رنگ کنند. در واقع امام علی (ع) با این حدیث میفرمایند که این روایت قضایای خارجیه و شخصیه است، نه حقیقیه. یعنی مختص آن دو مورد بوده است و استحباب عمومی ندارد.
ما در موسسه دارالحدیث یک مجموعهای گردآوری کردیم که روایات صحیح و غیرصحیح را جمعآوری کردیم. حدوداً ۶ هزار روایت غیرتکراری در حوزه طب داریم، البته فارغ از مستند بودن و یا نبودن و یا درست و غلط بودن این روایات. یعنی ۶ هزار روایت طبی به صورت کلی در حوزه طب موجود است. از این ۶ هزار روایت طبی حدود ۱۵ درصدش سند دارد. یعنی کمتر از هزار روایت است که سند دارد باز هم فارغ از سند معتبر و غیرمعتبر. بلکه به صورت عمومی کمتر از هزار روایت طبیِ سنددار داریم. پس نزدیک به ۸۵ درصد روایات باب طب اساساً سند ندارد. خب از این تعداد کمتر از هزار روایت حدود ۵ درصد سندِ صحیح دارند. یعنی از کل روایات پزشکی کمتر از ۵ درصد آن سند معتبر دارد و معمولاً این احادیث هم در کتاب کافی است. این ۵ درصد هم عموماً در مورد خواص خوراکیها هستند؛ یعنی نه در تشخیص بیماری فایدهای دارد و نه در درمان فایدهای دارد.
اگر بخواهیم سندمحور بحث کنیم، به این تعداد روایت بیشتر نمیرسد. البته ما راههایی غیر از سند هم برای اعتبارسنجی روایات طبی داریم. در مورد گستره روایات پزشکی، ما روایاتِ متنوع در مورد درمان امراض بسیار کم داریم و اتفاقاً در مجموع روایات، اندکترین روایات در مورد درمان است و بیشتر روایات در باب خواص خوراکیها و یا دستورات عمومی سلامتی و پیشگیری از درمان است.
یعنی در روایات ما از ۶ هزار روایتی که موجود است، اگر بخواهیم روایات معتبری که مربوط به بحث درمان امراض است را جدا کنیم، کمتر از یک درصد است، یعنی کمتر از ۶۰ روایت در حوزه درمان داریم. حالا مشاهده میکنید که چرا بنده میگویم ما طب اسلامی نداریم! چون وظیفه دین این نیست که بیاید درمان جسم مردم را به عهده بگیرد.» (صدای پزشکان، دسترسی در 1397/11/3)
یادداشتها:
ـ صدای پزشکان (انتشار در 1396/6/2)
ـ یادداشتهای مرتبط: