رضا بابایی مینویسد:
«تأکید، مبالغه و سوگند، بیشتر در ذات زبان عربی است تا به مقتضای حال؛ آنگونه که در زبانهای دیگر میشناسیم. در زبان عربی کلاسیک وقتی میخواستند بگویند ”وفاداری“ خوب است، طوری میگفتند که گویی هیچ فضیلتی در جهان به پای آن نمیرسد (لا دین لمن لا عهد له). یا وقتی میخواستند از کراهت ”شطرنج“ خبر دهند، از تعبیرهایی استفاده میکردند که گویی زشتترین کار ممکن در جهان است و نارواتر از آن در تصور نمیگنجد. درباره ”حجامت“ عبارتهایی در متون دینی وجود دارد که آن را در کنار مهمترین آداب معنوی و عبادی مینشاند. مذمتها و ستایشها نیز در زبان عربی بسیار غلیظ و مایهدار است. مثلاً، در متون دینی ما وقتی امام (ع) میخواهد به یکی از یاران و اصحاب وفادار خود بگوید تو اشتباه کردی، میگوید: مادرت به عزایت بنشیند! این چه سخنی است که میگویی؟ شیطان در دهان تو ...
همچنین در روایات
اسلامی، برای ”افضل الاعمال = بهترین عمل“، ”احسن الاعمال = نیکوترین عمل“ و ”اکرم
الناس = گرامیترین انسانها“ مصداقهای متعددی میشمارند، در حالی که صفتهای
عالی (ترین) قاعدتاً نباید بیش از یک موصوف داشته باشند؛ یعنی بیش از یک عمل را
نمیتوان ”بهترین“ شمرد، اما روایاتی که با ”افضل الاعمال“ یا ”احسن الاعمال“ شروع
میشوند فراوان است. همچنین روایات اسلامی تعبیر ”نیمی از ایمان“ را برای صبر،
شُکر، وضو، ازدواج و ... آوردهاند. اگر نیمی از دین مراعات بهداشت است و نیم دیگر
آن ازدواج، جای دیگر فضیلتها و توصیه دینی کجا است؟ مگر ممکن است چیزی بیش از دو
نیمه داشته باشد؟ ]...[ روشن است که
تعبیرهایی مانند ”نصف الایمان“، که برای امور متعدد به کار رفته است، دلالت حقیقی
و مطابقی ندارد، بلکه رسالت آنها رساندن مبالغه به نقطه جوش است.
تعبیرهایی
که درباره نماز در روایات آمده است به گونهای است که آن را در شمار اصول دین و در
کنار توحید مینشاند، حال آنکه میدانیم نماز جزء فروع دین است و به شکل امروزین
آن سالها پس از آغاز بعثت تشریع شد. ]...[ پس تعبیر ”عمود
الدین“ برای نماز، که در روایات اسلامی آمده است، قابل حمل بر معنای حقیقی آن
نیست. از این تعبیر برای دیگر فروع دین، مانند زکات، حج، روزه و ولایت هم استفاده
شده است، در حالی که میدانیم خیمه بیش از یک ستون ندارد. پس کلمه ”ستون“ در این
تعبیر برای مبالغه و برجستهسازی است، نه مقتضای حال. ]...[
اگر فقیهی به این نکته زبانشناختی توجه نکند، سرنوشت احکام دینی را به عبارتهایی
گره میزند که برخی از آنها برآمده از خصلتهای زبانی در دورهای خاص از تاریخ آن
زبان است؛ به ویژه آنکه میدانیم بیشتر روایات اسلامی ”سینه به سینه“ حفظ و از راه
”نقل به معنا“ ثبت و ضبط شدهاند؛ یعنی راوی معنایی را که فهمیده است نقل کرده
است، نه عین الفاظ را.
در فرایند ترجمه، بیتوجهی به ماهیت مبالغهآمیز زبان عربی و فرهنگ مبالغهپذیر
مردم عصر صدور حدیث، مترجم را ناکام و گمراه میکند. اگر مترجم بداند که ”تأکید“ و
”مبالغه“ و ”سوگند“ در این زبان بخشی جداییناپذیر از آن است، بسیاری از ادات
تأکید را در آن نادیده میگیرد و متن مقصد را به کلیشههایی همچون ”هر آینه“ و ”همانا“
و ”به درستی که“ نمیآلاید. همچنین در مقام ترجمه فرهنگی متون عربی به معانی و
معادلهای مناسبتری دست پیدا میکند.
پس برای فهم روایات و متون دینی، اولاً، باید از آنها خصلتزدایی کرد که گاهی در
غایت دشواری است، زیرا شماری از خصلتهای زبانی به شدن آمیخته با زمانه یا موقعیتهایی
خاص است که ما هیچگونه درک حضوری و حتی حصولی از آنها نداریم؛ ثانیاً، باید
خاستگاه فرهنگی، زبانی، تاریخی و قرائن حالیه آن عبارات را هم دید.» (بابایی،
1397: 29 ــ 32)
یادداشتها:
ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دینپژوهی و آسیبشناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.
«و با اهل کتاب جز به شیوهای که نیکوتر است مجادله مکنید، مگر با ستمگران آنان، و بگویید به آنچه بر ما و ]به آنچه[ بر شما نازل شده ایمان آوردهایم، و خدای ما و خدای شما یک است و ما همه فرمانبردار اوییم.» (عنکبوت: 46)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
شهید مطهری مینویسد:
«اسلام ــ به اصطلاح امروز ــ همزیستی مسالمتآمیز با اهل کتاب را (یعنی مردمی که به یکی از ادیان آسمانی اعتقاد دارند) میپذیرد، ولو بالفعل توحیدشان توحید درستی نیست. بالاخره اینها در اصل اهل توحید بودهاند. اسلام تنها شرک را نمیپذیرد.» (مطهری، 1379: 59 ــ 60)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی (1379). آشنایی با قرآن. جلد 3. چاپ سیزدهم. تهران: انتشارات صدرا.
آیتالله معرفت مینویسد:
«در اهمیت شناخت اسباب نزول یا شأن نزول باید گفت: همانگونه که میدانیم، قرآن ]به طور[ تدریجی و در مناسبتهای مختلف نازل شده است. بر حسب اقتضا، اگر حادثهای پیش میآمد یا مسلمانان دچار مشکلی میشدند، یک یا چند آیه و احیاناً یک سوره برای رفع مشکل نازل میگردید. پر واضح است که آیات نازلشده در هر مناسبتی به همان حادثه و مناسبت نظر دارد. پس اگر ابهام یا اشکالی در لفظ یا معنای آیه پدید آید، با شناخت آن حادثه یا پیشامد رفعِ اشکال میکرد. در نتیجه، برای دانستن معنا و تفسیر کامل هر آیه باید به شأن نزول آن مراجعه کرد تا کاملاً موضوع روشن شود. پس شأن نزول میتواند قرینهای باشد تا دلالت آیه را تکمیل کند و بدون آن، دلالت آیه ناقص میماند. مثلاً، در مورد آیه ”إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمَا ...“ ]بقره: 158[ اشکال شده است که سعی میان دو کوه صفا و مروه در حج و عمره از ارکان است؛ چرا به لفظ ”لا جناح“ تعبیر شده است؟
معنای ظاهری آیه چنین است: گناهی نیست که میان آن دو کوه سعی نمایید. این عبارت جواز را میرساند، نه وجوب را. ولی با مراجعه به شأن نزول آیه روشن میشود که این عبارت برای رفع توهم گناه آمده است، زیرا پس از صلح حدیبیه در سال ششم هجری مقرر شد که پیامبر اکرم (ص) و صحابه سال بعد برای انجام مراسم عمره به مکه مشرف شوند و در این قرارداد چنین آمده بود که به مدت سه روز مشرکان بتهای خود را از اطراف بیت و همچنین از روی کوه صفا و مروه بردارند تا مسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعی را انجام دهند. پس از گذشت سه روز، بتها برگردانده شد. برخی از مسلمانان به عللی هنوز مراسم سعی را انجام نداده بودند و با بازگرداندن بتها چنین گمان بردند که با وجود بتها سعی میان صفا و مروه گناه است. آیه مذکور نازل شد تا مسلمانان از سعی خودداری نکنند، زیرا اساساً سعی از شعائر الهی است و وجود بتها امر عارضی است و به آن زیان نمیرساند ]تفسیر عیاشی، ج 1، ص 70[. لذا مفهوم این آیه با مراجعه به شأن نزول کاملاً واضح و روشن میشود و مسئله جواز یا وجوب سعی در کار نیست، بلکه صرفاً ”دفع توهّم منع“ است؛ یعنی با وجود بتها منعی از انجام سعی نیست. پس شناخت اسباب نزول نقش اساسی در فهم و پیبردن به معانی بسیاری از آیات ایفا میکند.» (معرفت، 1378: 97 ــ 98)
«منابعی که امروزه در دست داریم و برای دستیابی به اسباب نزول مورد استفاده قرار میگیرند تا حدودی قابلاطمیناناند؛ مانند: جامعالبیان طبری، الدرالمنثور سیوطی، مجمعالبیان طبرسی، تبیان شیخ طوسی و علاوهبر آنها کتابهایی نیز به طور خاص درباره اسباب نزول نگاشته شده است، مانند اسبابالنزول واحدی و لبابالنقول سیوطی. البته، در این نوشتهها صحیح و سقیم در هم آمیخته ]است[ و بایستی با کمال دقت در آنها نگریست.» (همان: 103 ــ 104)
یادداشتها:
ـ معرفت، محمدهادی. (1378). علوم قرآنی. قم: موسسه فرهنگی تمهید.
شهید مطهری مینویسد:
«نه آقا! ما همچو چیزی نداریم که صد سال یا هزار سال یک بار یک نفر باید ]برای تجدید و احیای دین[ ظهور کند. فقط درباره یک نفر هست که آن هم در این سطح نیست، در سطح دیگری است، جنبه جهانی دارد، نه اینکه مخصوص به عالَم شیعه باشد، و آن وجود مقدس حضرت حجت (ع) است. ایشان مربوط به همه عالَماند. آنهایی که شنیدهاند در منبرها میگویند ]ایشان[ بیاید یک مشت شیعه را نجات دهد، ”یک مشت شیعه“ دروغ است. یک مشت شیعه، که قالتاقترین مردم دنیا هستند، امام زمان (ع) حامی اینها نیست. او مُصلح کلّ عالم است. درباره او هم ما هیچ حق نداریم به اینکه وقت معین کنیم، حساب بکنیم چند سال دیگر، ده سال دیگر، از این حساب ابجدهایی که هر روز میکنند یک دفعه میآیند آیه ”إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یورِثُهَا مَنْ یشَاءُ“ ]اعراف: 128[ و یک وقت آیه ”وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ“ ]انبیاء: 105[ را حساب میکنند که مثلاً در فلان سال حضرت ظهور میکند. از اینها بترسید و تکذیب کنید که ”کَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ“ ]اصول کافی، ج 1، ص 368[.» (مطهری، 1382: 152)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی. (1382). ده گفتار. چاپ نوزدهم. تهران: انتشارات صدرا.
شهید مطهری مینویسد:
«خیلی چیزهاست که بدعت است و در میان مردم ــ مخصوصاً خانمها ــ از این بدعتها هست، مثل آش ابودَرداء، آش بیبی سهشنبه، سفره حضرت ابوالفضل. ما چنین چیزهایی در اسلام نداریم. در اسلام، ما یک چیزی به نام سفرهٔ حضرت ابوالفضل نداریم. بله، یک مطلب هست: یک کار خیری بکنید، مثلاً فقرا را اطعام کنید، ثواب دارد، بعد ثوابش را نثار حضرت رسول کنید، نثار حضرت امیر کنید، نثار حضرت زهرا کنید، نثار امام حسن، امام حسین، هریک از ائمه، یا نثار حضرت ابوالفضل بکنید. همین طور اگر نثار یکی از اموات خودتان بکنید، مانعی ندارد. اگر شما سفرهای در منزلتان تشکیل بدهید، به شرط آنکه آداب و تشریفات زنانهاش را ــ که من نمیدانم چیست و اگر کسی خیال کند آن دَنگوفنگها جزء آداب اسلامی است، باز بدعت میشود ــ حذف کنید، اگر اطعام مسلمانْ بالخصوص اطعام فقرا باشد و ثوابش نثار حضرت ابوالفضل شود، مانعی ندارد. اما اگر کارهایی با آداب و تشریفات و تشکیلاتی انجام شود و خیال کنید اینها از اسلام است، این بدعت و حرام است.» (مطهری، 1386: 48)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی. (1386). آشنایی با قرآن. جلد 4. چاپ بیستودوم. تهران: انتشارات صدرا.