«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حقیقت عاشورا (1398)» ثبت شده است

هیچ حکومتی از انحراف بیمه نیست!

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«یکی از مهم‌ترین درس‌هایی که از تاریخ عاشورا فرامی‌گیریم این است که هیچ حکومتی از انحراف بیمه نیست. هر حکومت عادلانه‌ای ممکن است پس از چندی، دیر یا زود، به انحراف گراید و ضمن حفظ ظاهر به ضد خود تبدیل شود. از حکومت پیامبر فقط چند دهه نگذشته بود که حکومت معاویه سر بر آورد و سپس به حکومت یزیدِ فاجر و جائر رسید و فاجعه عاشورا پیش آمد.» (اسفندیاری، 1398: 253)

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1398). حقیقت عاشورا: از عاشورای حسین (ع) تا تحریفات عاشورا. تهران: نشر نی.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

درسی که از واقعه کربلا می‌توان آموخت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

عاشورا: حماسه یا مصیبت؟

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

حماسه عاشورا

«یک بُعد نهضت عاشورا حماسه است؛ از آن رو که امام حسین (ع) رویاروی حکومتی ستمگر ایستاد. در مقابل زور، سر خم نکرد و به ذلت تن نداد و آشکارا گفت: ”مرگ با عزّت، بهتر است از زندگی با ذلّت.“ [۱] ایستاد، جنگید، زخم برداشت، کشته شد؛ اما همه زخم‌ها در جلو بدنش بود؛ از آن رو که به دشمن پشت نکرد. [۲] بدین ترتیب، به گفته ابن ابی‌الحدید، امام حسین کسی است که تسلیم نشدن و زیر بار زور نرفتن را در میان عرب [بلکه در میان همه مسلمانان] بنیاد نهاد؛ ”هُوَ الَّذِی سَنَّ لِلْعَربِ الاِباءَ“ [۳]» (اسفندیاری، ۱۳۹۸: ۲۱)

مصیبت عاشورا

«روی دیگر نهضت عاشورا مصیبت است. کدام مصیبت از این غم‌بارتر که یکایک یاران و خویشان امام حسین (ع)، از برادر جوانش تا طفل شیرخوارش، پیش دیدگانش تشنه‌لب کشته شدند؟ به این هم قناعت نشد، تا اینکه فرزند پیامبر، به دست مدعیان پیروی از همان پیامبر، کشته شد. به این هم بسنده نشد، تا اینکه سر از تن حسین بریده شد. به این هم کفایت نشد، تا اینکه بدنش لگدکوب اسبان گردید. به این هم قناعت نشد، تا اینکه سرش به نیزه زده و شهر به شهر گردانده شد. به این هم اقتصار نشد، تا اینکه چوب بر لب و دندان آن سر بریده زده شد. به این هم بسنده نشد، تا اینکه خیمه‌های خانواده او به آتش کشیده شد. به این هم کفایت نشد، تا اینکه خانواده او به اسیری گرفته و شهر به شهر گردانده شدند. به راستی کدام مصیبت، دردآورتر و تلخ‌تر است از مصیبت عاشورا؟ کدام تراژدی، پس از گذشت قرن‌ها از آن، هنوز از یادها نرفته است و سرشک از دیدگان روان می‌سازد؟» (همان: ۲۵) «در عظیم بودن مصیبت امام حسین همین بس که اشک دشمنانش را هم درآورد. از عمر بن سعد و برخی دیگر از قاتلان امام حسین، تا مردم کوفه که آن حضرت را تنها گذاشتند، و تا زنان حرم یزید، به شرحی که در منابع اهل سنت و شیعه آمده است، بر امام حسین گریستند.» (همان: ۲۷ ــ ۲۸)

کدام اصل است: حماسه یا مصیبت؟

«عاشورا ترکیبی است از حماسه (ظلم‌ستیزی) و مصیبت (مظلومیت)، و این دو از هم تفکیک‌ناپذیرند و نمی‌توان میان‌شان تقابل افکند. اکنون سخن در این است که کدام‌یک اصل است: حماسه یا مصیبت؟ پاسخ بدین پرسش، بسته به این است که زاویه دید ما به عاشورا چیست.

با دو نگاه می‌توان در عاشورا نگریست: نگاه سیاسی و نگاه عاطفی. با نگاه سیاسی، حماسه عاشورا برجسته‌تر می‌شود، و با نگاه عاطفی، مصیبت عاشورا. با نگاه سیاسی، امام حسین الگوی ظلم‌ستیزی می‌شود، و با نگاه عاطفی، مظهر مظلومیت. اگر به حماسه عاشورا بنگریم و آن را اصل بدانیم، نتیجه‌اش آن می‌شود که به ذلت و زور تن ندهیم و با ستمگران بستیزیم و آزادگی پیشه سازیم. اما اگر تراژدی عاشورا را اصل بشماریم و فقط به آن بنگریم، حاصلش این می‌شود که یکسره مصیبت‌زده باشیم و عزاداری کنیم و روضه‌خوانی برپا سازیم و بگرییم.

شک نیست که آنچه در عاشورا اصل است حماسه است، نه مصیبت. البته فرجام این قیام حماسی، چون بسی دیگر از حماسه‌ها، تراژیک است، اما اصل و اساس آن بر حماسه است. این قیام با حماسه حسینیان آغاز شد و با جنایت یزیدیان به فرجام آمد. پس عنصر مصیبت در آن، عارضی است و معلول جنایت دشمن. مضافاً اینکه، همین جنایت در دیدهٔ نزدیک‌بین ما تراژیک است، ورنه به دیدهٔ شیرزن کربلا ”زیبایی“ است. نه مگر حضرت زینب، پس از مشاهده آن همه مصیبت‌ها و جنایت‌ها گفت: ”من جز زیبایی ندیدم“؟ [۴]

حسین کشته نشد تا امتی را، تا ابد الآباد، مصیبت‌زده و گریان کند، بلکه جان داد تا آزادی را جان دهد و امتی را ستم‌ستیزی و آزادگی و عزت آموزد. مگر نفرمود: ”لَکُمْ فِیَّ اُسوَةٌ“؟ [۵] آن حضرت الگوی ستم‌ستیزی است، نه دستمایه مرثیه‌سرایی بی‌هدف و میان‌تهی و بی‌تأکید بر اهداف عاشورایی.» (همان: ۳۱ ــ ۳۲)

«از دیرباز تاکنون، مظلومیت امام حسین بیشتر از ظلم‌ستیزی او مورد توجه بود. آن حضرت بیشتر عزادار داشت تا حماسه‌دار، و مرثیه‌سرا داشت تا حماسه‌سرا. در عزای او بسی گفتند و نوشتند و گریستند، ولی حماسه‌اش را، چنانکه باید، ندیدند و نسرودند و پاس نداشتند. این، از آن رو بود که با نگاه عاطفی به عاشورا می‌نگریستند، و مضافاً اینکه، کاری آسان بود. پیداست که عزاداری آسان‌تر از حماسه‌داری است. نشستن و بر حسین گریستن آسان‌تر است از برخاستن و با ستمگران ستیزیدن. عزاداری اشک می طلبد، ولی حماسه‌داری فداکاری؛ مردم به ندای ”حیّ على الصّلوة“ بیشتر لبیک می‌گویند تا ”حیّ على الزّکاة“؛ چه رسد به ”حیّ على الجهاد.“» (همان: ۳۵ ــ ۳۶)

تبدیل حماسه به مصیبت

«بزرگ‌ترین تحریف در نهضت عاشورا و شایع‌ترین آن این است که امام حسین (ع) را، که هم ظلم‌ستیز بود و هم مظلوم، در مظلومیت خلاصه کرده و دستمایه عزاداری ساخته‌اند. محتشم کاشانی که می‌گفت هنوز هم ”فریاد العطش“ از بیابان کربلا به آسمان می‌رسد، [۶] به مصیبت و مظلومیت امام حسین نظر داشت، نه حماسه و ظلم‌ستیزی‌اش. دیگران نیز، از عاشوراسرایان و عاشورانگاران و منبریان و روضه‌خوانان، همواره مظلومیت امام را می‌دیدند و تشنگی‌اش را، نه ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی‌اش را. بدین رو بود که در سراسر ایران، به نام و یاد امام حسین، صدها و هزاران سقّاخانه بود، اما یک عدالت‌خانه نبود. هر حاکمی در هر منطقه‌ای ولایت مطلق داشت و نهادی وجود نداشت که از ظلم‌های حاکمان به آنجا شکایت برند و داد خواهند. سرانجام تمدن جدید در جهان، و انقلاب مشروطه در ایران، به دادِ مردم رسید و عدالت‌خانه تأسیس شد؛ آنچه سپس وزارت عدلیه نام گرفت و پس از آن به وزارت دادگستری تغییر نام یافت.» (همان: ۲۹۶)

«عاشورای حماسه، در عاشوراهای تاریخ، به عاشورای مصیبت مبدل گشت و از آن همه حماسه، دسته‌های عزاداری و مجالس روضه‌خوانی و خیل مداحان برآمد. گویا امام حسین به هدف عزاداری برای خویش قیام کرده بود و خود را به کشتن داد تا امتی را بگریاند و عزادار کند؛ همین و دیگر هیچ. نه اینکه در عاشورا مصیبت نیست، بلکه سخن در این است که عاشورا فقط مصیبت نیست و تبدیل آن حماسه به مصیبت فقط، غلط است. بدتر اینکه، همان مجلس‌های مصیبت به تحریفات و خرافات و بدعت‌هایی، مانند قمه‌زنی و قفل‌زنی، آلوده گردید، بدعت‌هایی که هیچ ربطی به عزاداری ندارد.» (همان: ۲۹۷)

«ممکن است گفته شود امروزه کسی منکر حماسهٔ عاشورا و ظلم‌ستیزی امام حسین نیست. به فرض که چنین باشد، این پرسش باقی می‌ماند که چرا کسانی که بر مظلومیت آن حضرت می‌گریند در ظلم‌ستیزی به او اقتدا نمی‌کنند؟ و چرا عده‌ای ظلم نیز می‌کنند؟» (همان: ۲۴)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا خداوند می‌خواست امام حسین (ع) را کشته و خانواده‌اش را اسیر ببیند؟

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«چرا امام حسین زنان و کودکان را همراه خود برد؟ آیا این اقدام، عقلانی و سنجیده و به دور از افراط‌گرایی بود یا نه؟ تنها کسی که در این باره توقف علمی کرده آیت‌الله استادی است که می‌گوید این کار هیچ توجیهی ندارد مگر اینکه بگوییم به فرمان خداوند بود. [۱] در مقابل، عقاد می‌گوید در میان عرب مرسوم بود که مجاهدان با خانواده خود به میدان جنگ می‌رفتند و این سنت در صدر اسلام نیز معمول بود. [۲]» (اسفندیاری، ۱۳۹۸: ۱۷۱)

«در کتاب ”الملهوف“ آمده است هنگامی که امام حسین از مکه به طرف کوفه می‌رفت به محمد بن حنفیه گفت که پیامبر خدا (ص) [در خواب یا در حال مکاشفه] به من فرمود: ”اُخْرُجْ فَاِنَّ اللهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتِیلا؛ بیرون برو که خدا خواسته است تو را کشته ببیند.“ محمد بن حنفیه گفت پس چرا زنان را همراه خود می‌بری؟ امام گفت پیامبر نیز به من فرمود: ”اِنَّ اللهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراهُنَّ سَبایا؛ خدا خواسته است زنان را اسیر ببیند.“ [۳]

در اغلب قریب به اتفاق کتاب‌ها حدیث مزبور آمده و تلقی به قبول شده است. ولی مناسب است بگوییم:

➊ این حدیث فاقد سند است و در این مقام، روایتی که سند ندارد و معارض معتبر هم دارد اعتبار ندارد.

➋ این حدیث تا قرن هفتم در هیچ‌یک از منابع تاریخی و حدیثی نیامده است؛ از جمله در تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، العقد الفرید، کافی، مروج الذّهب، الارشاد و مقتل الحسین خوارزمی. در نخستین منبعی که حدیث مزبور آمده ”الملهوف“ ابن طاووس (م ۶۶۴) است و آنگاه در کتاب‌هایی مانند بحارالانوار و ناسخ التّواریخ و نفس المهموم، به نقل از الملهوف نقل و مشهور شده است.

➌ این حدیث حتی در بسیاری از نسخه‌های خطی الملهوف، که مبنای چاپ‌های آن است، وجود ندارد. [۴]

➍ اگر هم قطعی شود که این حدیث را ابن طاووس نقل کرده و در نسخه او وجود داشته است، وی به آن اعتماد کامل نداشته و صرفاً روایت کرده است، زیرا او در همین کتاب، برخلاف این حدیث، می‌گوید شاید علت اینکه امام خانواده‌اش را همراه خود برد این باشد که اگر آنها را در حجاز می‌گذاشت، یزید دستور می‌داد که دستگیر شان کنند و در نتیجه، آن حضرت از جهاد و شهادت باز می‌ماند. [۵]

➎ در این حدیث آمده است که محمد بن حنفیه در مکه بود که با امام حسین گفت‌وگو کرد. حال اینکه در منابع متعدد تاریخی تصریح شده است که محمد بن حنفیه با آن حضرت به مکه نرفت. [۶] همچنین ابومخنف روایت کرده است هنگامی که امام حسین از مکه حرکت کرد، محمد بن حنفیه در مدینه بود و چون خبر حرکت آن حضرت به او رسید، در حالی که در طشتی وضو می‌گرفت، به گریه افتاد و صدای قطره‌های اشک او که در طشت می‌ریخت به گوش می‌رسید. [۷]

➏ حدیث الملهوف معارض است با حدیثی دیگر که در آن آمده است امام حسین به عبدالله بن جعفر، که اصرار داشت آن حضرت از مکه به کوفه نرود، فرمود پیامبر خدا در خواب به من دستوری داده است که بدان عمل خواهم کرد. عبدالله بن جعفر پرسید آن دستور چه بود. امام فرمود: ”آن را به هیچ‌کس نگفته‌ام و نخواهم گفت.“ [۸]

[...] اکثر قریب به اتفاق نویسندگان معاصر، با استناد به این حدیث بی‌اعتبار، تحلیلی از اسارت اهل بیت ارائه کرده‌اند که آن هم بی‌اعتبار است. ایشان می‌گویند امام حسین مأمور بود خانواده‌اش را به اسارت ببرد تا آنها یزید را رسوا و پیام آن حضرت را به مردم ابلاغ کنند؛ بخوانید که آیت‌الله صافی گلپایگانی با قاطعیت گفته است: ”اگر این اسارت نبود، می‌توان گفت آثار شهادت امام (ع) با بدن مبارکش در کربلا دفن می‌شد.“ [۹] همچنین شریعتی گفته است: ”اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ بازنمی‌گفت، کربلا در تاریخ می‌ماند.“ [۱۰]» (همان: ۱۷۳ ــ ۱۷۵)

«در این تحلیل، هدف با نتیجه اشتباه گرفته شده است. اگر چه اسارت اهل بیت موجب رسواتر شدن یزید شد، از کجا معلوم است که هدف امام حسین این بود که خانواده‌اش اسیر شوند؟ مضافاً اینکه یزید، متجاهر به فسق و رسوا بود و با شهادت امام حسین رسواتر شد و اگر هم خانواده آن حضرت اسیر نمی‌شدند، باز هم یزید رسوا می‌شد. [...] بی‌تردید حضرت زینب، با آن خطبه‌های رسا پیام خون حسین را گزارد، ولی اگر هم زینب نبود و یا خانواده امام اسیر نمی‌شدند، هرگز خون سیدالشهدا هدر نمی‌رفت. امام حسین در مکه، و از مکه تا کربلا، و در کربلا، بارها و بارها، خواسته‌ها و آرمان‌ها و پیام‌هایش را به مردم ابلاغ کرده بود.

امام حسین مردی گمنام و چون یکی از آحاد مسلمانان نبود که اگر کشته می‌شد، آثار شهادتش تا دوردست‌ها نمی‌رفت. آن حضرت، حتی به نظر اهل سنت، بزرگ‌ترین شخصیت روزگارش بود و همه دیده‌ها معطوف بدو. برای حکومت یزید امکان نداشت که امام حسین را در میدان جنگ بکشد و بر آن سرپوش نهد.

مضافاً اینکه آنچه موجب جاودانه شدن نهضت امام حسین در تاریخ شد تدبیرهای ائمه طاهرین (ع) بود که آن را از متن تاریخ به متن دین آوردند. ایشان بودند که پیام آن حضرت را به نسل‌های بعد منتقل کردند و در جاودان‌سازی نام امام حسین نقش داشتند.» (همان: ۱۷۶)

«پاسخ ما این است که اگر آن حضرت خانواده‌اش را به همراه نمی‌برد، به محض خروج از مدینه یا مکه و یا به محض رسیدن به کوفه، آنها را دستگیر می‌کردند و گروگان می‌گرفتند تا امام نتواند اقدامی کند. در این صورت، آن حضرت بر سر یک دوراهی قرار می‌گرفت که هر دو بن‌بست بود: اگر برای رهایی خانواده‌اش تسلیم می‌شد، از عزت حسینی دور بود، و اگر بی‌اعتنا به سرنوشت خانواده‌اش به راه خویش ادامه می‌داد، از غیرت حسینی دور بود.» (همان: ۱۷۲)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

”از مردم نترسید و از من بترسید!“

محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«ما دو گونه دین داریم: دین خدا و دین مردم. دین خدا آن است که پیامبرش ابلاغ کرده، و دین مردم آن است که ایشان مدّعی آن‌اند. مردم در این دین برساختهٔ خود متعصب‌تر از دین خدا هستند، و گروهی از عالمان نیز به دین مردم بیشتر وابسته‌اند و از مردم بیش از خدا می‌ترسند؛ حال اینکه خداوند بارها فرموده است که از مردم نترسید، بلکه از من بترسید، از جمله: ”فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ“ ]مائده: 44[؛ همچنین ”فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی“ ]بقره: 150[؛ همچنین فرموده است که سزاوارتر این است که از خدا بترسید: ”فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ“ ]توبه: 13[؛ همچنین ”وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ“ ]احزاب: 37[» (اسفندیاری، 1398: 392 ــ 393)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1398). حقیقت عاشورا: از عاشورای حسین (ع) تا تحریفات عاشورا. تهران: نشر نی.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

ویژگی‌های دین عامیانه!

واجبات خدا و واجبات مردم!

هراس عالمان از غوغاسالاری هوچیگران!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز