«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی زمانیان» ثبت شده است

باور دینی یا رفتار اخلاقی؟

علی زمانیان

علی زمانیان می‌نویسد:

«در مقایسه میان باورها و رفتارها، باورها مهم‌ترند یا اعمال؟ اعتقادات مهم‌ترند یا کنش‌ها؟ اگر دینداری هم مانند اخلاق از جنس عمل و رفتار باشد، آنگاه باورهای دینی نسبت به کنش‌ها مهم‌ترند و یا بالعکس؟ به طور کلی در واکنش به این پرسش، برخی اصالت را به باور و برخی دیگر اصالت را به رفتار و کنش می‌دهند.

به عبارت دیگر، برای برخی از افراد، باورها مهم‌تر از رفتارها محسوب می‌شوند و برای برخی دیگر عکس آن. به نظر شما اولویت با باورها است و یا رفتارها؟ به دیگر سخن، توجه شما عمومًا به باورها و اعتقادات دیگران جلب می‌شود و یا رفتارهای آنان؟  

این دسته از پرسش‌ها نشان می‌دهد که آدمی را می‌توان و باید از دو زاویه ارزیابی کرد و مورد سنجش قرار داد. اولاً از بُعد باورها و اعتقادات و ثانیاً از بُعد رفتارها و کنش‌ها. باور امری ذهنی و غیرقابل‌مشاهده، و رفتار امری عینی و قابل‌مشاهده است. باور یعنی آنچه که به نحو ذهنی قبول داریم و رفتار یعنی آنچه به نحو عینی انجام می‌دهیم.

وقتی از اهمیت و اولویت رفتار و یا باور سخن به میان می‌آید، شاید ابهامی در کار باشد. و آن، ابهام در معنای واژه اولویت و اهمیت است. گویا اهمیت و اولویت باورها و رفتارها نسبی است و آنها را باید با موقعیت‌های خاص سنجید و نسبت آنها را با شرایط ویژه ملاحظه کرد. بنابر این، فارغ از موقعیت و شرایط خاص، نمی‌توان پاسخ روشنی به آن داد. مثلاً می‌توان پرسش را این گونه رونمایی کرد و روشن‌تر و شفاف‌تر بیان نمود: شما در زمان انتخاب دوست و یا همسر، باورهای فرد مورد نظر، برای‌تان اهمیت درجه اول دارد و یا ابتدا رفتارها را مورد توجه قرار می‌هید؟ در صورت هماهنگی و تناسب میان باور و رفتار، مسئله‌ای برای انتخاب نمی‌ماند. اما در حالت تعارض میان آن دو، کدام‌یک برای‌تان مهم‌تر می‌شود و آن را به منزله معیاری برای انتخاب در نظر می‌گیرید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

نقش پول در رستگاری فقهی!

علی زمانیان

علی زمانیان می‌نویسد:

«رستگاری مهم‌ترین دغدغهٔ فرد مؤمن و دیندار است. می‌خواهد که رضایت خداوند را کسب نماید و پس از مرگ، به بهشت او وارد شود. از این رو، در نظر عموم دینداران، رستگاری یعنی گرفتن نامهٔ اعمال به دست راست و وارد شدن به بهشت خداوند. این دریافت از مفهوم رستگاری، گرچه همهٔ معنای آن را در برنمی‌گیرد، اما در جمهورِ مؤمنان در نسبت به معانی دیگرِ رستگاری، از عمومیت بیشتری برخوردار است.

به نحو کاملاً مجمل، می‌توان سه گونهٔ وصول به رستگاری را از یکدیگر تفکیک نمود. گرچه تمایز سه‌گانه به این معنا نیست که هر یک از آنان با دیگر صور رستگاری، هیچ وجه مشترکی ندارند، بلکه علاوه بر وجه اشتراک، اما در نهایت سه رویکرد و سه نگاه به موضوع رستگاری است. از این رو و با توجه به رویکردهای سه‌گانه، سه گونه سبک زندگی دیندارانهٔ معطوف به رستگاری شکل می‌گیرد، سبک‌هایی که ویژگی‌ها و مختصات خود را دارد و آن را از سایر سبک‌های وصول به رستگاری متمایز می‌کند.

● آن سه رویکرد عبارت است از:

رستگاری از طریق فقه (رستگاری فقهی)

رستگاری از طریق عرفان و معنویت (رستگاری معنوی)

رستگاری از طریق مناسک و شعائر (رستگاری مناسکی)

شرح هر یک از انواع سه‌گانه و مقایسهٔ آنها با یکدیگر، به مجال فراخ‌تری نیاز دارد. در اینجا صرفاً به نقش پول در رستگاری فقهی اشاراتی می‌شود. رستگاریِ فقهی، یعنی از نظر یک فقیه، چگونه می‌توان رستگار شد؟ به عبارتی، چگونه و از کدام مسیر می‌توان مسیر ”رضوان“ را طی نمود؟

اهمیت پول در نظام رستگاری فقهی را می‌توان از جرایم نقدی، تبادل مالی و پرداخت‌هایی سنجید که در کل فقه رایج است. فقه (مانند نظام حقوقی)، علاوه‌بر معادل‌یابی پولی برای خطاهای مختلف، گناه را نیز با پول می‌سنجد و احساسِ بدِ گناه‌کاری را، که همان شرمندگی است، با پول حل‌و‌فصل می‌کند. به تعبیری دیگر، فقه نیز مانند نظام حقوقی، به خرید و فروش خطا مشغول است. جریمهٔ حقوقی و فقهی یعنی جبران خطا از طریق و به وسیلهٔ پول. برای مثال، یک شخص وقتی از چراغ قرمز عبور می‌کند، پلیس او را برای این خطا جریمه می‌کند. خاطی نیز با پرداخت وجه جریمه گویی آن خطایش را جبران کرده است و از این رو خود را مدیون هیچ کس نمی‌داند. همین روند نیز با تبدیل گناه به جریمهٔ پولی، در نظام فقهی نیز جاری است.

آن کس که مثلاً مرتکب قتلی شده است (و البته با شرایطی)، می‌تواند دیه بپردازد و خود را از احساس بدِ گناه‌کار بودن نجات دهد و رستگاری ازدست‌رفته‌اش را از نو بازآفرینی نماید. آن کس که در زندگی‌ و در زمان حیاتش، واجباتش را انجام نداده است می‌تواند به وراث بسپرد که برایش نماز و روزه بخرند. اگر حج بر او واجب شده باشد، پولی بدهند و کس دیگری آن دِیْن را در مقابل دریافت پول، ادا کند. می‌توان با پرداخت پول، ثواب ختم قرآن کسی را خرید. و با پرداخت پول با گناهان تسویه‌حساب نمود. در این شیوه از رستگاری، حتی می‌توان گناهان اخلاقی را نیز با پول حل‌و‌فصل کرد. 

در نظام فقهی، برای رستگار شدن، می‌توان ثوابی خرید و یا گناهی را فروخت. این گونهٔ رستگاری را می‌توان ”رستگاریِ خریدنی“ نام نهاد. در رستگاری فقهی، با پرداخت پول می‌توان از تنبیهات دینی گریخت و رضایت خداوند را کسب کرد. این نکته مهم است که اگر پول در رفع گناهان و خطاها و کسب رضایت خداوند مهم است، پس افراد برای ورود به ملکوت خداوند باید آن را بپردازند. اما از آنجا که خداوند به صورت مستقیم حضور ندارد که طلبش را وصول نماید، دستگاه روحانیت (فقها)، به منزلهٔ نمایندگان خدا، وجوهات و کفاره‌ها را دریافت می‌کنند. این سخن نه نقد بلکه صرفاً برای شرح رویکرد فقهی به رستگاری است. در این رویکرد که مبادلات پولی برای رستگاری ضروری است، مکانیسمی هم برای پرداخت باید مشخص شود. و این البته با رویکردهای دو‌گانهٔ پیشین، و به ویژه با رویکرد معنویت‌گرایانه به رستگاری فاصلهٔ کهکشانی دارد.  

گرایش به رستگاری فقهی از آن رو عمومیت دارد که اولاً به نحو پراگماتیستیک، گریبان خطاکاران را از نتایج و پیامدهای وجودی و هراس‌های الاهیاتی می‌رهاند؛ ثانیاً به مؤمنان یاد می‌دهد که آسان و به سهولت مسئله‌شان را حل‌و‌فصل نمایند. از این رو، رویکرد فقهی به رستگاری، در نظر عامهٔ دینداران و به نحو تاریخی، پذیرفتنی‌تر بوده است.» (با اندکی ویرایش از وبلاگ خرد منتقد، دسترسی در 1398/3/24)

 

یادداشت‌ها:

ـ وبلاگ خرد منتقد (انتشار در 1398/3/22)

ـ یادداشت مرتبط:

خدای فقه نمی‌تواند از آدمی دلربایی کند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علی (ع) خدااندیش بی‌قرار بود!

علی زمانیان

علی زمانیان می‌نویسد:

«او یک ”خدااندیشِ به تمامه“ بود. ناله‌هایش برای متاع دنیا و برای از دست دادن سریر قدرت نبود. چرا که دنیا پیش چشمش کوچک می‌نمود، چنانکه گویی با این جهان غریبه بود. امواج متلاطم اندوهِ کیهانی ساحلِ آرامشش را در هم می‌کوبید. رنج‌های متعالی هیچ گاه خانهٔ دل و جانش را ترک نکرد. چون بیگانه‌ای در این جهان زیست و تنها از این جهان رفت. خود را در غربتی محزون و دردناک می‌دید. از آن رو، در وقت هجرت با شادمانی و ابتهاج می‌رفت. در هنگامی که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد و تا مرگ چند لحظه‌ای بیش نمانده بود، چنین می‌گفت: ”همین را بدانید که چونان تشنه‌ای هستم که به دنبال آب است و اینک به چشمه‌ساری از آب خوشگوار وارد شده باشد.“ او جام مرگ را، که تمام عمر بدان مشغول بود، با رضایت و شادی نوشید. علی به واقع خدااندیشِ بی‌قرار بود.

بر همهٔ رنج‌های علی، این رنج شاید از همه گران‌تر آید که کسانی که خود را پیرو او می‌دانند در خوانشی اعوجاج‌یافته و نادرست، مسئله‌ها، دغدغه‌ها و نگرانی‌هایش را وارونه جلوه می‌دهند و با طرح مسئله‌های دیگر، چهره‌اش را در غباری از ابهام و تاریکی فرو می‌برند. مسئلهٔ علی حکومت نبود، قدرت و فدک نبود. مسئلهٔ علی رنج‌های وجودی‌اش بود که همه عمر دست به گریبانش بود. علی به قدرت نمی‌اندیشید؛ این اتهام بر او روا نیست. برای او که سودای سربالا داشت، برای او که چشم‌هایش را به افقی دوردست دوخته بود، دنیا و مافیهایش سرگرمی ناپایدار و نازل می‌نمود. هر چه از دنیا می‌گفت، از تزلزل و گذران بودنش و چه بسیار از بی‌وفایی‌هایش یاد می‌کرد.

شیوهٔ زیستنش را چنین بازگو می‌کرد: ”از دنیا به دو لباس کهنه و از خوراکش به دو قرص نان کفایت نمودم. پس‌انداز نکردم. لباس ژنده‌ام را نو نکردم. حتی یک وجب از زمین این دنیا را تصرف نکردم. این دنیا در برابر چشمان من، پست و بی‌ارزش‌تر از شیرهٔ درخت بلوط است. مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟ حال آنکه جان آدمی در فرداروز جایگاهش گوری است تاریک، حفره‌ای که هر چه فراخش کنند و گورکن بر وسعتش بیفزاید، سنگ و کلوخ آن، آدمی را بفشارد.“

جان پاک او در همهٔ عمر، محزون و پرآشوب بود. حزن، خشیت و غوغا درونش را پر کرده بود. در این جهان، غریبانه زیست و اندوهناک‌ترین جان انسانی شد. ”شهسوار ایمانی“ بود که همه چیز را واگذارده بود تا یک چیز را به دست آورد. درونش درگیر مسئله‌ای بزرگ بود و در همهٔ عمر بدان می‌اندیشید، از آن سخن می‌گفت و جان و زندگی‌اش را در گرو آن گذاشته بود.

مرگ را از سایه‌اش به خود نزدیک‌تر می‌دید. بر این باور بود که مرگ از درون آدمی می‌جوشد و بر پیشانی‌اش نقش می‌بندد. خطبه‌ متقین به واقع تصویر و توصیفی از خود اوست. اوصافی که در این خطبه برای پارسایان برمی‌شمرد در خود او مصداق دارد. در این خطبه آمده است: ”دل پارسایان محزون است.“ اما این حزن، شبیه حزن سطحی و غمی از نوع غم‌های روزمره نیست. حزنی در لایه‌های عمیق وجودی که آدمی را با امر متعال، هم‌نشین و هم‌خانه می‌کند. حزنی از جنس فراق و جدایی.

بر وضعیت دردناک انسان و بودن در این سرای خاکی بسیار می‌اندیشید. از غم‌ها، رنج‌ها و ناکامی‌های پیاپی آدمی نالان بود. ”عدالت“ گمشده‌ای بود که تمام عمر در پی‌اش می‌گشت. فقر، ناتوانی و مسکنت آدمیان رنجش می‌داد، زیرا می‌دانست که: ”فقیر در شهر خود غریب است.“ او غربت فقیرانه را با تمام وجود احساس می‌کرد. چنان زیست که وقتی می‌رفت، گویی پرنده‌ای بود که از قفس تنگ رها می‌شد و زندانی بود که از بند و حبس آزاد می‌گردید. سراسر زندگی او و به ویژه نوشته‌هایش نشان می‌دهد او اهل این دنیا نبود و هیچ گاه دلش به این جا خوش نشد.

نهج‌البلاغه‌اش به سان نی‌نامه‌ای است که شعر اندوهناک فراق را می‌سراید. هیچ چیز فراق را از یادش نمی‌برد و نگاهش را به خود جلب نمی‌کرد. از این رو پایبند جهان نشد.

مسئله‌های تمام عمر او سه چیز بود:

خدا، مسئلهٔ تمام هستی او بود.

 عدالت، مسئلهٔ زندگی اجتماعی‌اش

و رنجِ آدمی، مسئله‌ای فردی و زمینی‌اش.

تمام گفتارش را در مثلث خدا،‌ عدالت و رنج می‌توان صورت‌بندی کرد. او تنها یک هدف داشت و آن، رستگاری بود.» (با اندکی ویرایش از وبلاگ خرد منتقد، دسترسی در 1398/3/6)

 

یادداشت‌ها:

ـ وبلاگ خرد منتقد (انتشار در 1398/3/5)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آن که روزهایش همه بی‌قدر است شب قدر به چه کار آیدش؟

علی زمانیان

علی زمانیان می‌نویسد:

«روزها، هفته‌ها و ماه‌ها را در بیهودگی، عصیان و در بی‌حاصلی و در غفلتی مذموم سپری می‌کنیم. زندگی و عمرمان را در سرگردانی و بی‌اخلاقی می‌گذرانیم؛ آنگاه به قصد زدودنِ زنگارها از درون، ساعتی و در شبی به نام ”شب ‌قدر“ می‌نشینیم و دعایی می‌خوانیم که حتی ترجمهٔ سادهٔ آن را نیز نمی‌دانیم، قرآن بر سر می‌نهیم و سپس شادمان از اینکه وظیفه‌مان را انجام داده‌ایم و ”قدر“ را قدر نهاده‌ایم، سر بر بالین آسودگیِ غافلانه می‌گذاریم. سال‌ها از پسِ این همه تکرارِ چنین شبی، هیچ گاه از خود نپرسیدیم اگر ”شب ‌قدرِ“ ما شبی عزیز بود که از هزار شب برتر است، چرا پیش از ”قدر“ و پس از آن، تغییری نکرده‌ایم، بهتر نشده‌ایم و بلکه اوضاع‌مان بدتر و تباه‌تر شده ‌است. تعجب نکردیم از اینکه اگر قرار بود ”شب قدر“ قدرمان را بیفزاید، چرا چنین حقیرانه زندگی می‌کنیم.

خطا در تصویری است که از شبِ قدر داریم. تصویری که از شب قدر داریم این است: ”رستگاری در دو دقیقه.“

نمی‌دانیم همچنان که اخلاقی زیستن، سخت و دشوار است، رستگار شدن نیز بسیار صعب و گاه طاقت‌فرسا است. زیرا هم برای اخلاقی زیستن و هم برای رستگاری آن‌جهانی باید از آنات زندگی، پاسداری و مراقبت و از خویشتن در برابر زشتی‌ها و بدی‌ها مستمراً محافظت کنیم. امیال درونی را کنترل [کنیم] و بسیاری از خوشایندهایی که ما را از ”سودای سر بالا داشتن“ باز می‌دارد بگذریم و نادیده‌شان بینگاریم. یله و رها زیستن و خود را به هیچ حد و مرزی محدود نکردن، پاس فضیلت‌ها را نگه نداشتن و زندگی را در تعلیق و بیهودگی نهادن، این‌ها همان کارهای است که می‌کنیم، اما انتظار داریم با سرگرفتن قرآن و خواندن دعایی که نمی‌دانیم چه می‌گوید، گناه‌مان بخشیده و در درگاه خداوند قدر ببینیم. نمی‌دانیم ما بیش از آنکه به خدا بدهکار باشیم به انسان‌هایی بدهکاریم که سبب رنج‌شان شده‌ایم و آسمان زندگی‌شان را تیره و خودشان را تباه کرده‌ایم. خطر آن تصور ساده‌انگارانه‌ای که بعضاً روحانیون مسببش بوده‌اند این است که زندگی نسنجیده و محاسبه‌نشده‌ای را پیش می‌گیریم و دلخوش‌ایم به اینکه می‌توان در اسرع وقت و فقط در دو دقیقه رستگار شد.

آنچه آمد برای آن نبود که شب قدر را بیهوده بپنداریم و از قدر و قیمتش بیندازیم، بلکه از آن رو است که بگوییم اگر شب قدر را احترام می‌کنیم و آن را واقعاً پاس می‌داریم، چرا چنین می‌زییم که با آن سازگار نیست؟ تعارض میان اینکه زندگی ما به رنگ شبِ قدر نیست، نشان می‌دهد شب قدری که برپا می‌کنیم فاقد اصالت است. ما خود را فریب می‌دهیم و نمی‌دانیم #شب_قدر هر کس به سانِ زندگی زیستهٔ اوست. رستگاری مانند اخلاقی بودن، نتیجه و ماحصل فرایندی است که در طی زمان و با تحمل مضایق و محدودیت‌ها همراه است. رستگاری و هم اخلاق، یک رخداد تصادفی، آنی، بی‌زحمت و رنج نیست. بلکه همان گونه که اشاره شد، نتیجهٔ یک پروسهٔ طولانی‌مدت است. شب قدر یک رخداد است. اما اگر این رخداد در زندگی سرایت پیدا نکند، به آن نتیجهٔ دلخواه نمی‌رسیم.

آیین‌ها و مناسک، با همهٔ کارکرد مثبت‌شان، اما عموماً مفاهیم متعالی را از میان تهی کرده و آنها را به نمایش جمعی تبدیل می‌کند. اکنون، ”شب قدر“ نزد ما نیز کارکرد آیینی پیدا کرده است، نمایشی که در آن شرکت کرده و کنشِ دینی که به صورت دسته‌جمعی اجرا می‌کنیم. اما پس از تمام شدنش،‌ باز ما همان هستیم که بودیم. زندگی ما همان خواهد بود که تا کنون بوده است، زیرا آیین‌ها عموماً اثرات زودگذر و سطحی دارند. ما در آیین‌ها تغییر نمی‌کنیم، زیرا عمق درون و جان ما درگیر آیین نمی‌شود. وقتی جان‌ها درگیر می‌شود که در سکوتی عمیق خلوت کنیم و به محاسبهٔ خویش بپردازیم و صادقانه خود را در ترازوی اخلاق و معنویت بگذاریم. خود را در آیینهٔ معیارها ببینیم و به ارزیابی خویش همت کنیم.

شبِ قدرِ هر کس به رنگ روزها و ماه‌های زیستهٔ اوست. از این رو، در انتظار شبی عزیز که از هزار شب برتر است نباشیم، مگر آنکه روزهای زیسته‌مان را به محک ارزش‌هایی متعالی بسنجیم و چنان بزییم که بتوانیم سرفرازانه از آن دفاع کنیم. شب قدر کسانی از هزار شب برتر است که روزشان نه هزار روز که دست‌کم به اندازهٔ یک روز بیرزَد. آن که روزهایش ارزشمند است شب قدرش نیز قدر و قیمت دارد و بلکه به هزار شب برتری دارد.» (با اندکی ویرایش از وبلاگ خرد منتقد، دسترسی در 1398/3/5)

 

یادداشت‌ها:

ـ وبلاگ خرد منتقد (انتشار در 1398/3/3)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز