مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان درباره «شریعت‌زدگی و فقه‌زدگی» می‌نویسد:
«عبادیات دین دو کارکرد دارند:‌ یکی اینکه، مقدمه‌اند برای اخلاقی شدن ما و یکی هم اینکه، عملی سمبلیک هستند و باطنیات ما را نشان می‌دهند. حال اگر این دو کارکرد فراموش شود، با فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی سروکار پیدا می‌کنیم. اگر کسی فکر کند در دین عبادیات وسیله چیزی دیگری نیستند و خود هدف‌اند و یا فکر کند عبادیات مقدمه اخلاقی شدن ما نیستند، بلکه خود هدف‌اند و هدف این است که نماز بخوانیم، روزه بگیریم، حج بگزاریم، و ... فکر نکند باید ورای این عبادیات یک امر درونی وجود داشته باشد که این عبادیات سمبل آن امر درونی باشد فقه‌زده و شریعت‌زده شده است. در واقع، فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی اعمال عبادی را سمبلیک ندانستن و علاوه‌بر آن، اعمال عبادی را هدف دانستن است. فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی بزرگ‌ترین مانع در راه تبدیل دین به معنویت است و بزرگ‌ترین مانع در راه تبدیل متدین به عارف صاحب‌دل، و مقلد به کسی است که تقلید نمی‌کند، بلکه صدق، حجیت و حقانیت آنچه را که گفته است می‌یابد و حس می‌کند.» (ملکیان، 1394: 199) «شریعت‌زدگی ما را تا آخر در مقام تقلید نگه می‌دارد، زیرا لااقل چهار تالی فاسد و چهار نتیجه دارد. این نتایج برای تبدیل دین به معنویت بسیار مهلک هستند.» (همان: 200)

«اولین نتیجه این است که شریعت‌زدگی تنور نفاق و ریا را گرم می‌کند. همه شریعت‌زدگان، چه بدانند و چه ندانند، مبلغان نفاق و ریا هستند، زیرا وقتی بنا شد فقط در اعمال ظاهری چشم بدوزیم و فقط در این چشم بدوزیم که ”صاد“ را چقدر کشید، ”ضاد“ را چقدر کشید، و لاالضالین را چطور تلفظ کرد، انسان‌هایی می‌پروریم که فقط ظاهربین هستند و به ظاهر نگاه می‌کنند. اگر جامعه جامعه‌ای شد که وقتی من و تو با هم در حال ارتباط هستیم، من فقط به اعمال ظاهری تو نگاه کنم و نگران آن باشم و تو هم به اعمال ظاهری من نگاه کنی و نگران آن باشی، معنایش این است که تو من را مستعد نفاق و ریا می‌کنی و من تو را.» (همان.)

«اما مطلب دوم. عمل‌زدگی، که ناشی از فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی است، کار دومی هم با ما می‌کند و خسارت عظیمی به ما می‌رساند و آن این است که سنخ‌شناسی روانی انسان‌ها را به فراموشی می‌سپارد. ما انسان‌ها با سنخ روانی واحدی به دنیا نمی‌آییم. همان طور که وقتی هرکدام از ما به دنیا می‌آییم، با رنگ چشم، رنگ مو و طول قد خاصی به دنیا می‌آییم و خصایص زیست‌شناختی و جسمی متفاوتی داریم و با آن خصایص زیست‌شناختی متفاوت به دنیا می‌آییم، با خصایص روان‌شناختی متفاوتی هم به دنیا می‌آییم. ما همه یک سنخ نیستم. بعضی از ما درون‌گرا به دنیا می‌آیند و بعضی برون‌گرا. بعضی روحیه فعالیت دارند و بعضی روحیه انفعال. این کنش‌گری یا کنش‌پذیری یک سنخ روانی است. بعضی از انسان‌ها اساساً کنش‌گر و فعال‌اند. بعضی از انسان‌ها اساساً کنش‌پذیرند و فعال‌اند.» (همان: 201)

«آفت سوم عمل‌زدگی که ناشی از فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی است این است که وقتی عمل‌زده می‌شوید، خود را از برکات معنوی سایر ادیان و مذاهب محروم می‌کنید، زیرا به نظرتان می‌آید دین، غیر از عمل، چیزی از ما نخواسته است و عمل را هم که مشخص کرده است. وقتی انسان به ادیان و مذاهب دیگر رجوع می‌کند که معتقد باشد غیر از عمل چیز دیگر هم از ما خواسته‌اند. یک سلسله معارف و یک سلسله اخلاقیات هم از ما خواسته‌اند که با رجوع به ادیان و مذاهب دیگر و رجوع به هرکسی که به اندازه اپسیلونی حقیقت را کشف کرده است و حقیقت را از او اخذ کردن به آنها می‌رسیم. این وظیفه هر انسان معنوی است. هیچ انسان معنوی‌ای خود را در قالب هیچ دین و مذهبی محصور نمی‌کند. البته این بدان معنا نیست که متدین به یک دین و مذهب خاص نباشد.» (همان: 204 ــ 205)

«اما چهارمین آفت عمل‌زدگی این است که اصلاً به سیر باطن افراد توجه نمی‌کند. آدمی، بدون سیر باطنی، حیات معنوی خود را از دست می‌دهد. هیچ‌وقت با عمل ظاهری حیات معنوی به دست نمی‌آید. حیات معنوی یک سیر باطنی می‌طلبد. ]...[ این سیر باطنی در پی سه چیز درونی است: حقیقت، عشق‌ورزی و خیر. وقتی سیر باطنی می‌گویم، منظورم حقیقت‌جوبی، عشق‌ورزی و خیرخواهی است.» (همان: 207)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی (1394). در رهگذار باد و نگهبان لاله. جلد 2. تهران: نگاه معاصر.