«روحانیت امری یکدست و یکپارچه نیست و از اقشار و لایههای
گوناگونی تشکیل شده است؛ از روستاییان بسیار سادهاندیش، غیرمتخصص و عوام گرفته تا
مراجع بزرگ و عالیقدری که فهمی علمی، عمیق و تخصصی از تاریخ اسلام، حدیث و
روایات، علم تفسیر و فقه دارند. لیکن سیطرهٔ نوعی عوامزدگی و عوامگرایی در درک
بسیاری از مسائل جهان کنونی و نیز در مواجهه با مسائل بسیار سترگ جهان و جوامعِ
معاصر شاید بزرگترین آفتی باشد که به روحانیت و حوزههای علمیه ضربه عظیمی وارد
میکند. فاصله گرفتن از عوامگرایی و عوامزدگی و در حاشیه نماندنِ مراجع بزرگ و
استادان برجسته حوزه و از صحنه خارج ساختن اقشار عوام موجود در حوزههای علمیه بیتردید
میتواند به حفظ بیشتر شأن و جایگاه روحانیت در جوامع امروزی یاری رساند.»
(عبدالکریمی، 1397: 16)
یادداشتها:
ـ عبدالکریمی،
بیژن. (1397). آینده روحانیت و جهان معاصر. تهران: نقد فرهنگ.
«مسئله حضرت فاطمه زهرا (س) از نظر بسیاری از شیعیانمسئله دختر پیامبر ]بودن[ است؛ یعنی همه فضائل این بانوی بزرگوار تحتالشعاع این موضوع است که رسول اکرم دارای دختری است و به خصوص این دختر بعد از وفات پیامبر (ص) عمر کوتاهی دارد و در این مدت کوتاه مورد رنجها و مصیبتهایی قرار میگیرد و در نهایت در اثر همان رنجها از دنیا میرود.
آیا واقعاً مسئله حضرت زهرا خلاصه میشود در این فضیلت که او دختر پیامبر است؟ اساساً نَسَب اینکه انسان فرزند کیست؟ پدر و مادر او چه کسی است چه مقدار به عنوان یک فضیلت برای انسان میتواند مطرح باشد؟ به لحاظ دینی این سؤال قابل طرح است که در پیشگاه الهی خداوند برای نسبها و پیوندهای خونی چه مقدار ارزش قائل است؟
در مراجعه به قرآن، که متقنترین و معتبرترین سند بر معارف اسلامی است، یکی از نکاتی که مکرر دیده میشود تکیه بر عمل است و اینکه هیچ چیز دیگری جای عمل را نمیگیرد و هرکسی به هر شأن و مقامی میرسد در اثر سعی و تلاش و عمل خود اوست.
”لَیسَ بِأَمَانِیکُمْ وَ لَا أَمَانِی أَهْلِ الْکِتَابِ“ ]نساء: 123[این آیه هم خطاب به ماست و هم خطاب به اهل کتاب؛ خداوند میفرماید: بر این آرزوها اثری مترتب نمیشود، ادعاها را کنار بگذارید، هیچکس با هیچ ادعایی به جایی نمیرسد.
حضرت ]علی (ع)[ میفرماید: نزدیکترین انسانها به انبیای الهی کسانی هستند که به دعوت انبیاء بهتر و بیشتر پایبند هستند و عمل میکنند، اینها نزدیکترند به پیغمبر ]نقل به مضمون از نهجالبلاغه: حکمت 96[. اینجا مسئله مسئله ارث نیست، بلکه قاعده دیگری است و آن اینکه هرکس از نظر عمل به انبیا نزدیکتر باشد.
یکی از مشکلاتی که در تفکر عوام شیعه به وجود آمده و سخت نفوذ یافته است این است که فکر میکنیم با این نسبتها میتوان خلأ فضیلتها را پر کرد و همواره روی نسبتها تأکید میکنیم.
فضیلت حضرت زهرا (س) به خاطر شخصیت خود فاطمه زهرا (س) است؛ اگر مسأله نسبت مطرح باشد، حضرت فاطمه (س) با دیگر فرزندان پیامبر (ص) بالسویه است. بنابراین، کمالات موجود در حضرت زهرا (س) اصل است، ولی ما همه چیز را تحتالشعاع دختر پیامبر بودن قرار میدهیم. مصونیتی که برخاسته از نسبت باشد نه با منطق قرآن و نه با نهجالبلاغه و نه با آموزههای اهل بیت (ع) سازگار است. امتیاز و فضیلت ائمه (ع) تابع نسبت آنها نیست، بلکه آنها دارای فضائل واقعی هستند.
هرکس کار زشتی انجام دهد باید مجازات آن را هم بپذیرد. و لذا این خطکشیها اگر در دنیا هم اتفاق بیفتد، نشانه ظالمانه بودن نظام است که در دنیا هم امتیازی برای کسی قائل شوند. چگونه میشود که دچار چنین توهماتی شده و دلخوش به آنها هستیم؟
متأسفانه مکتب اهل بیت (ع)، که باید مکتب هدایت برای همه ما باشد، سبب ضلالت و گمراهی نسبت به برخی از افراد میشود.» (شفقنا، انتشار و دسترسی در 1397/11/19)
«آفتی که جامعهٔ روحانیت ما را فلج کرده و از پا درآورده است ”عوامزدگی“
است. عوامزدگی از سیلزدگی، زلزلهزدگی، مار و عقربزدگی بالاتر است. این آفت
عظیم معلول نظام مالی ماست. روحانیت ما در اثر آفت عوامزدگی نمیتواند، چنانکه
باید، پیشرو باشد و از جلو قافله حرکت کند و به معنی صحیح کلمه هادی قافله باشد؛
مجبور است در عقبِ قافله حرکت کند. خاصیت عوام این است که همیشه با گذشته و آنچه
به آن نحو خو گرفته پیمان بسته است، حق و باطل را تمیز نمیدهد. عوام هر تازهای
را بدعت و هواوهوس میخواند، ناموس خلقت و مقتضای فطرت و طبیعت را نمیشناسد؛ از
این رو، با هر نوی مخالفت میکند و همیشه طرفدار حفظ وضع موجود است.» (مطهری،
1382: 302 ــ 303)
«روحانیت عوامزده ما چارهای ندارد از اینکه همواره سکوت را بر منطق، سکون را بر
تحرک، نفی را بر اثبات ترجیح دهد، زیرا موافق طبیعت عوام است. حکومتِ عوام منشأ
رواج فراوان ریا، مجامله و تظاهر و کتمان حقایق و آرایش قیافه و پرداختن به هیکل و
شیوع عناوین و القاب بالابلند در جامعه روحانیت ما شده ]است[، که در دنیا بینظیر است. حکومت عوام
است که آزادمردان و اصلاحطلبان روحانیت ما را دلخون کرده و میکند.» (همان: 303 ــ
304)
«چرا حوزههای
علمیه ما از صورت دانشگاه دینی به صورت ”دانشکده فقه“ درآمده ]است[؟ چرا علما و فضلای ما همین که معروف و مشهور شدند، اگر معلومات
دیگری غیر از فقه و اصول دارند، روی آنها را میپوشانند و منکر آنها میشود؟ چرا
بیکاره و علف هرزه در محیط مقدس روحانی ما زیاد است، به طوری که یک زعیم روحانی
مجبور است، برای آب دادن یک گل، خارها و علف هرزههای زیادی را آب بدهد؟ چرا در
محیط روحانی ما سکوت و سکون و تماوت و مردهوَشی بر منطق و تحرک و زندهصفتی ترجیح
دارد؟ چرا حریت فکر و عقیده در میان ما کمتر وجود دارد؟ چرا برنامه تعلیمات طلاب و
محصلین علوم دینی مطابق احتیاجات روز تنظیم نمیشود؟ چرا روحانیون ما، به جای آنکه
پیشرو و پیشتاز و هادی قافله اجتماع باشند، از دنبال قافله حرکت میکنند؟ چرا؟
چرا؟ چرا؟» (همان: 307)
یادداشتها:
ـ مطهری،
مرتضی. (1382). ده گفتار. چاپ نوزدهم. تهران: انتشارات صدرا.