«بزرگترین عیب آن است که چیزی را که در خود داری بر دیگران عیب بشماری.» (نهجالبلاغه: حکمت 353)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
«بزرگترین عیب آن است که چیزی را که در خود داری بر دیگران عیب بشماری.» (نهجالبلاغه: حکمت 353)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
ما برای عیبهای دیگران قاضیهایی دقیق و برای عیبهای خود وکیلمدافعانی چشمپوش هستیم!
چون وا نمیکنی گرهی، خود گره مشو
ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست
(صائب تبریزی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل 2068)
یادداشتها:
ـ گنجور (دسترسی در 1396/1/19)
«همانا خدا واجباتی را بر شما لازم شمرده، آنها را تباه نکنید و حدودی برای شما معین فرموده، اما از آنها تجاوز نکنید و حدودی برای شما معین فرموده اما از آنها تجاوز نکنید. و از چیزهایی نهی فرمود، حرمت آنها را نگاه دارید و نسبت به چیزهایی سکوت فرمود، اما نه از روی فراموشی، پس خود را درباره آنها به رنج و زحمت دچار نسازید.» (نهجالبلاغه: حکمت 105)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
مرتضی مطهری میگوید:
«این نکته را توجه داشته باشید که بعضیها جمود به خرج میدهند، خیال میکنند که چون دین اسلام دین جامعی است، پس باید در جزئیات هم تکلیف معینی روشن کرده باشد. نه، این طور نیست. یک حساب دیگری در اسلام است. اتفاقاً جامعیت اسلام ایجاب میکند که اساساً در بسیاری از امور دستور نداشته باشد؛ نه اینکه هیچ دستور نداشته باشد، بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند و به اصطلاح تکلیفی در آن امور نداشته باشند.» (مطهری، 1381: 175)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی (1381). اسلام و نیازهای زمان. جلد 1. چاپ نوزدهم. تهران: انتشارات صدرا.
«ای مؤمنان! از چیزهایی پرسوجو نکنید که چون بر شما آشکار شود، شما را اندوهگین کند و اگر در زمانی که قرآن نازل میگردد پرسوجو کنید، [حکم شاق آن] بر شما آشکار میگردد؛ خداوند از آن گذشته است و خدا آمرزگار مهربان است. قومی که پیش از شما بودند نظیر آن [مسألهها] را پرسیدند سپس به همان کافر شدند» (سوره مائده: آیات 101 ــ 102)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
محمد هدایتی درباره «انتظارات زیادی از روایات» مینویسد:
«این باور وجود دارد که برای هر واقعهای تا قیامت خطاب قطعی از طرف خداوند متعال وجود دارد که اصل آن در قرآن کریم است و سپس در سنت بیان شده و طبق بعضی از روایات پیامبر اکرم (ص) آن را نزد عترت طاهرینش به ودیعت گذاشته است.
براساس پندار فوق برخی وظیفه خود میدانند که برای هر کار و حادثهای به سراغ نصّ و روایات بروند و با مردود دانستن اصل اباحه، به هر نحوی که شده حکم شرعی را جستوجو و طلب کنند و امرونهی فقهی را از لابلای کتاب و سنت بیرون کشند. آنها دانش صحیح و درست را تنها در روایات میبینند و بر این باورند که در هیچ جای دیگر پیدا نمیشود؛ و اگر هم چیزی یافت شود، باطل و بیهوده است. [...]
به نظر میرسد تلقی فوق از اساس نادرست است، هرچند به طور ریشهای در تاروپود اندیشه فقهی ما رسوخ کرده و به مرتکز [=ثابت] دینی تبدیل شده است. مثلاً، آیات قرآنی که در این باور به آنها استدلال شد [انعام: 38؛ انعام: 59؛ و نحل: 89]، و، به تبع، روایاتی که تبیینکننده آن آیات هستند، در آن بخشی که مربوط به کتاب عالم هستی میشود گویای این مطلب است که چیزی در آن فروگذار نشده و پهنه بزرگ آفرینش با سلسله علت و معلولها تحت احاطه علم وسیع پروردگار متعال است و همه در لوح محفوظ مکتوب بوده و چیزی مورد فراموشی یا غفلت قرار نمیگیرد و خداوند بر همه کلیات و جزئیات خلقت آگاهی کامل و تقدیری حکیمانه و عالمانه دارد. و در بخش مربوط به کتاب تشریع هم مقصود آن است که قرآن کریم، که کتاب تربیت و انسانسازی است، در ارائه برنامهای برای تکامل فرد و جامعه هیچ کوتاهی نکرده و هر آنچه برای پیمودن این راه لازم است به صورت قواعد کلی و در بخشهایی به نحو جزئی ارائه کرده است؛ نه اینکه مراد بیان همه جزئیات و اطلاعات از انواع دانشها و تبیین تمام ریزهکاریهای زندگی در همه دوران باشد. دین لازم نمیبیند که پیوسته از گوشه و کنار زندگی انسانها وارد شده و در لابلای رفتارهای روزمره مردم حضور یابد و با صدور احکام عملی در آنها دخالت کند. دخالت آن بیشتر از جنبه تقویت عبودیت و توصیه به اخلاق دینی است؛ و در غیر از آن مواردی که آشکارا محدودیت ایجاد کرده و احکام واجب و حرام صادر نموده، تکلیف عملی دیگری را از دوش او برداشته و وی را به زحمت نینداخته است، بلکه امر را به همان حجت باطنی و فهم عقلیاش واگذار کرده و حتی وی را از مطالبه و پرسوجو از تکلیف شرعی دیگر بازداشته [مائده: 101] و در این باره اصل بر برائت و اباحه قرار داده است.» (هدایتی، 1395: 64 ــ 66)
یادداشتها:
ـ هدایتی، محمد. (1395). مناسبات فقه و اخلاق. تهران: نگاه معاصر.