«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علم» ثبت شده است

کرونا پنبه علم، تمدن و دمکراسی را زد!

رسول جعفریان می‌نویسد:

«این روزها باب شده است تا از کرونا و بازارِ آشفتهٔ ایجادشده نتایج عجیب و غریبی گرفته شود. هر روز اظهارنظرهای عجیب و غریب مطرح شده و ابعاد کرونا و تبعات آن مورد بحث قرار می‌گیرد. این وضع ویژه طیف نخبگان نیست، که در میان مردم هم همین بحث‌ها هست، و از قضا موضوعات و قضاوت‌های ارائه‌شده جالب است؛ اینکه مثلاً این ویروس از کجا درآمده و چه کسی ساخته است، و اینکه تق علم و آن هم پیشرفت هم درآمد، و غرب و دمکراسی هم پوزشان به خاک مالیده شد و ...؛ و خیلی حرف‌های دیگر.

راستش یادم آمد که یک وقتی که ایدز آمد و شمار قابل توجهی از مردم در دنیا، در اروپا و افریقا، گرفتار شدند، خطیب وقت نماز جمعه تهران، که اتفاقاً آدم عاقلی بود، چندین خطبه را به این امر اختصاص داد، و گفت که تمدن غرب رو به زوال است. ایشان طوری صحبت کرد که گویی جنازه اروپا را دراز کرده و به تفصیل از اوضاع خرابی که در اروپا پدید آمد و استفاده از ظرف‌های یک‌بارمصرف و خیلی از مسائل دیگر سخن گفت و هزار جور از آن نتیجه گرفت!

حالا هم عده‌ای با آمدن این ویروس، تمام دنیای جدید را به چالش کشیده و بر این باورند که اعتبار همه چیز از علم و تمدن بشری زیر سؤال رفته است. گویی با این مشکل وضعِ آنها که به عصر بوق چسبیده‌اند استوار شده است.

البته که پدیده کرونا پیامدهای شگفتی داشته و همه چیز، از جمله ــ بله از جمله ــ بسیاری از باورهای دینی و مذهبی رایج را هم به چالش کشیده است. این راست است و اینکه در این میان، به نظرم بهتر است متدینین، اعم از مسیحی و یهودی و مسلمان، به فکر اصلاح افکار خود و مردمان و جوانان باشند تا ایمان‌شان بر باد نرود، و البته اجازه دهند که عالمان و طبیبان و دانشگاهیان، از یک طرف، و اقتصاددانان و سیاست‌مداران هم، از طرف دیگر، فکر کنند که باید در مقابل این مشکل چه کاری انجام دهند. آنها سختی‌های زیادی خواهند داشت اما یاد گرفته‌اند فکر کنند و تلاش کنند و مشکلات را حل کنند.

یکی از پدیده‌های جالب در این بحث‌ها و اظهارفضل‌ها این است که اقتدارگرایان علاقه‌مند هستند تا با استفاده از این فرصت، و مثلاً تجربه چین در کرونا، پنبه دمکراسی و حکومت‌های مبتنی بر دمکراسی را هم بزنند و پایه‌های روش‌های استبدادی را در اذهان مخاطبان استوارتر کنند؛ اینکه دیدید چه بر سر فرانسه و ایتالیا و اسپانیا آمد! و همان وقت کره جنوبی و ژاپن و پرتغال را فراموش می‌کنند و ...

راستش استدلال‌های اینها شبیه همان حرف‌های عادی کوچه و بازار است، حرف‌های خیلی ساده اما پرطمطراق ... که یک‌شبه تجربهٔ سیصدساله بشر را بر باد می‌دهد. و البته و در ضمن، کینه صدساله ما از غرب را هم چاره‌جویی می‌کند و تسکین می‌بخشد.

غرب از روزی که تمدن جدیدش را شروع کرده، صدها مصیبت بزرگ و کوچک را پشت سر گذاشته و هر بار دنبال حل مشکلاتش بوده است. بدترین آنها جنگ جهانی اول و دوم بوده که میلیون‌ها آدم را نابود کرده است و باز سر برآورده است. حالا هم غرب تحفه‌ای نیست که بخواهیم سر آن قسم بخوریم، و بنده موکل آنها نیستم که بخواهم دفاع کنم، اما مهم این است که بدانیم آنها یاد گرفته‌اند مشکلات را حل کنند؛ همان‌طور که مشکل ایدز را حل کردند، برای مشکل جدید هم بلأخره فکر می‌کنند تا راه‌حلش از عقل خدادادی پیدا شود ...

و اما ما نگران چه هستیم؟ اگر هنری تحت هر نامی سنتی یا مدرن داریم، فکری بکنیم و عرضه کنیم و مشارکتی در این راه برای حل مشکل داشته باشیم. افتخار این است که دانشگاه شهید بهشتی و علوم پزشکی تهران و شریف (با طراحی سامانه‌های دیجیتالی) یا بیمارستان بقیه‌الله بتوانند برای بشریت قدمی بردارند. اینها ارزش دارد، اما نه پک‌وپز فلان سخنران که فکر می‌کند با این مشکل، غرب و ما فیها همه نابود شده است. (تازه! هرچه بشود، بشود. اصلاً به من چه ربطی دارد؟ بنده نگران خودمان هستم که سکوی پرش‌مان برای آینده چیست و در دنیای علم و تمدن چه سهمی به جز نق‌زدن داریم و چطور می‌خواهیم این عقب‌ماندگی‌ها را جبران کنیم و افتخاری جاودان برای خودمان به دست آوریم؟» (با اندکی ویرایش به نقل از خبرگزاری ایکنا، دسترسی در 1399/1/22)

یادداشت‌ها:

ـ خبرگزاری ایکنا (انتشار در 1399/1/18)

ـ یادداشت مرتبط:

ما عقب‌گرد داریم!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا عِلم می‌تواند چیزی را اثبات می‌کند؟

نتایج تحقیقی جدید از سوی گروهی از دانشمندان آمریکایی یک باور دیرینه را تأیید کرده است؛ هرآنچه بخواهید به آن می‌رسید.

نتایج این مطالعه، که به تازگی انجام شده، نشان می‌دهند که وقتی انسان واقعاً چیزی را می‌خواهد در میدان الکترومغناطیسی که مغز ایجاد می‌کند امواجی (موج مثبت) تولید می‌شود که در عالَم پخش شده و بعد از مدتی اگر فردی چیزی را واقعاً بخواهد، به آن می‌رسد. دانشمندان می‌گویند این تحقیقات براساس نظریه کوآنتوم انجام شده است. براساس این نظریه دنیا به همان شکلی است که افراد در ذهن‌شان آن را می‌بینند؛ حالا کافی است در ذهن‌تان به خواسته‌های‌تان برسید، باقی کار را امواج مثبت انجام می‌دهند. با همین کار افراد زیادی به رویاهای خود رسیده‌اند. جیم کری، هنرپیشه معروف هالیوود، در این باره می‌گوید: ”این فقط درباره این است که به عالَم (universe) بگویید چه چیزی می‌خواهید و بعد به سمت آن حرکت کنید.“

محتوای سطرهای بالا را باور کردید؟ چقدر باور کردید این حرف‌ها علمی است؟ این حرف‌ها چقدر نحوه زندگی کردن شما را تغییر می‌دهد؟ روایت تحقیق محققان آمریکایی درباره امواج مثبت [...] مانند هزاران روایت دیگری که هرروز در سایت‌ها می‌خوانید، روایتی غیرعلمی است.

این ماجرا یک ماجرای شبه‌علمی است. فیلسوفان علم شبه‎‌علم را با این ۲ ویژگی تعریف می‌کنند: این گزاره‌ها نتیجه یک فرایند علمی نیستند، اما افرادی که آنها را ساختند به شدت تلاش می‌کنند تا بگویند حرف‌های علمی می‌زنند.

همین ویژگی دوم، در چند سال گذشته قدرت عجیبی به برخی گزاره‌های شبه‌علمی داده است که ما هر روز با آنها زندگی می‌کنیم و فکر می‌کنیم دانشمندان آن را اثبات کرده‌اند؛ از پزشکی تا روان‌شناسی، محیط زیست، فیزیک، زمین‌شناسی و ... را شبه‌علم فراگرفته است.

در پزشکی، هم‌اکنون بخش‌های مختلفی وجود دارد که افراد جان خود را در اختیارش قرار می‌دهند، بخش‌هایی که ادعا می‌کنند علمی هستند، اما برپایه هیچ کدام از اصول زیست‌شناسی نیستند؛ از طب سنتی تا همیوپاتی و طب سوزنی. در روان‌شناسی، برخی روان‌شناسان در سخنرانی‌های خود از مردم می‌خواهند با فرستادن انرژی مثبت به موفقیت برسند. در محیط زیست، شرکت‌های نفتی در آمریکا با استخدام برخی دانشمندان تحقیقات غیرعلمی اما با ظاهر علمی منتشر می‌کنند تا بگویند تغییراقلیم واقعی نیست و انتشار سوخت‌های فسیلی ادامه بدهند. [...] ایجاد چنین روایت‌های غیرعلمی در حوزه‌های مختلف همچنین ادامه دارد.

این وضعیت امروزی خطری است که در قرن ۲۰ فیلسوفان علم نسبت به خطرات آن آگاه شده بودند و براین اساس تعریف‌های مختلفی از علم ارائه دادند تا مرز بین علم و غیرعلم مشخص شود.

کارل پوپر، فیلسوف اتریشی، یکی از افرادی بود که سعی کرد این مرز را به طور کاملی تعریف کند؛ به گفته او، یکی از اصلی‌ترین تفاوت‌های علم و شبه‌علم در این است که در علم شما به دنبال مشاهدات و آزمایش‌هایی می‌روید که گزاره شما را رد کند، اما در شبه‌علم وضعیت برعکس است.

برای مثال، اگر در هر جای زمین فردی آزمایشی انجام بدهد که نشان دهد که سیبی به زمین سقوط نمی‌کند و هربار آن را رها می‌کنید در جایش ثابت می‌ماند شما توانسته‌اید به نوعی گزاره نیوتون را رد کنید، اما در شبه‌علم وضعیت برعکس است؛ کافی است شما انرژی مثبت بفرستید و از سربازی معاف شوید آن وقت از این تجربه به عنوان اثبات علمی بودن گزاره علمی خود اثبات می‌کنید، بدون آنکه بارهایی که انرژی مثبت فرستاده و شکست خورده‌اید را در نظر بگیرید. پوپر در این رابطه گفته بود:‌ ”اگر به دنبال یک تأییدیه برای نظریه خود هستید، می‌توانید به راحتی این کار را انجام بدهید. اما تنها آزمایش واقعی برای یک تئوری، آزمایشی است که سعی می‌کند آن را رد کند.“

از سوی دیگر، به گفته پوپر، اگر نظریه‌ای غیرقابل‌انکار باشد باز هم نمی‌توان آن را علمی دانست؛ برای مثال، اگر به شما بگویند عالَم دلش می‌خواهد کسی خواسته‌هایش برسد و کسی دیگر نرسد، شما با یک گزاره غیرقابل‌‌انکار مواجه شُده‌اید، که علمی نیست.

در واقع، به گفته پوپر، این ۲ ویژگی در کنار هم مواردی هستند که اگر رعایت شوند می‌توان شبه‌علم را از علم تشخیص داد. کافی است از خودتان بپرسید که چرا از افرادی که انرژی مثبت می‌فرستند فقط چند نفر خوشحال هستند؟ طب سنتی روی چند نفر تاثیر مثبت داشته است؟ همه این سؤال‌ها، که فیلسوفان علم ساختار آن را مشخص کردند، می‌توانند به سادگی علم را از غیرعلم جدا کنند.

به روایت ابتدای یادداشت برگردید. به تعداد دفعاتی که چیزی را واقعاً خواسته‌اید و آن را به عالَم گفته‌اید، اما به آن نرسیده‌اید چقدر است؟ شاید این همان مثال نقضی باشد که شما برای رد علمی بودن جملات بالا لازم داشته‌اید. (با اندکی ویرایش از خبرآنلاین، دسترسی در 1398/9/15)

یادداشت‌ها:

ـ خبرآنلاین (انتشار در 1398/5/1)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران کهن شده است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خطر نیمچه‌عالمان از خطر جاهلان بیشتر است!

شهید مطهری می‌نویسد:

«من خیلی اوقات فکر کرده‌‏ام مقاله‏‌ای تحت عنوان ”نیم‏‌ها“ بنویسم که خیلی چیزها وجود ناقصش خطرش بیشتر از عدم محض است. می‌‏گویند غزالی راجع به علم این حرف را زده و گفته است: ”هر چیزی وجود ناقصش به از عدم محض است، مگر علم که وجود ناقصش بدتر از عدم محض است“ و ریشه این حرف معلوم است.

آدمی که هیچ عالم نیست، چون می‌‏داند عالم نیست، لااقل در مقابل عالم تسلیم است. مثل کسی که طبیب نیست و می‏‌داند که طبیب نیست، دیگر لااقل در مقابل طبیب تسلیم است و در نتیجه از وجود طبیب بهره می‏‌برد. ولی نیمچه‌طبیب، چون خودش را طبیب می‏‌داند، تسلیم یک طبیب نیست، می‏‌خواهد از همان علم ناقصش استفاده کند، در نتیجه به جای سود زیان می‌‏برد.

از همین جا بروید سراغ نیمچه‌مجتهدها و نیمچه‌روشنفکرها و نیم‌‏های دیگر، اینهایی که یک چیزکی می‌‏دانند [...] چیزکی می‌دانند و چیزها نمی‏‌دانند! اتفاقاً اینها خطرشان بیشتر است. چهار تا شعار می‏‌شنوند، بدون اینکه متعمق بشوند و درست فکر کنند و دریابند؛ می‏‌بینید این چهار تا شعار اینها را از جا حرکت‏ می‌‏دهد.» (مطهری، 1380: 112 ــ 113)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1380). فلسفه تاریخ. جلد 1. چاپ یازدهم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

از گفتن ”نمی‌دانم“ شرم نکنید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علم و عالِم در آموزه‌های اسلامی!

علم چیست فلسفه چیست

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«آنچه به نام ”علم“ در اسلام نامیده می‌شود متفاوت است با آنچه که امروزه حرمت زیاد یافته و ”علم“ نامیده می‌شود و تبدیل به لقب پرحرمتی شده است که توسط کسانی به دنبال یک رشته از افکار بسته می‌شود تا آنها را از انتقاد مصون بدارد!» (سروش، ۱۳۸۸: ۷۸) «در شریعت اسلام و در معارف اسلامی ”علم“ تعریف نشده است، ولی برای علم صفاتی و برای عالم هم صفاتی ذکر شده است و اگر ما این صفات را در نظر بگیریم [...] تا حدودی به مفهوم علم از نظر اسلامی نزدیک شده‌ایم.» (همان: ۸۳)

«در زمینهٔ علم و عالم اولاً از پیامبر (ص) نقل شده است:

”العلماء ورثة الأنبیاء؛ علما وارث پیامبران‌اند.“ [۱]

یک عالم چگونه می‌تواند میراث پیامبران را منتقل کند به نحوی که به معنای واقعی وارث پیامبران محسوب شود؟ وراثت از پیامبر مسلماً وراثت در ملک و مال و امثال این امور نیست. و آنچه که نقش اصلی پیامبران را تشکیل می‌دهد عبارت است از هدایت به معنای وسیع کلمه. عالمان هم از همین جهت از پیامبران وراثت می‌کنند و کار آنها را ادامه می‌دهند. از همین جا باید تا حدودی اصولاً به قالب‌گیری این اندیشه راه پیدا کرد که عالم چگونه دارد معرفی می‌شود و نقش و شأن و فنی که عالم از نظر اسلام باید داشته باشد چیست؟ این باید به ما نشان دهد که ما از چه بینشی پیروی می‌کنیم و در چه مسیری داریم گام می‌گذاریم. به خاطر بیاورید که فرانسیس بیکن می‌گفت که ما علم را علم نمی‌شناسیم مگر اینکه ما را بر طبیعت چیره‌تر کند. این را مقایسه کنید با این اندیشه که ما علم را علم نمی‌شناسیم مگر اینکه ما را وارث پیامبران و پیامبرگونه کند. در این مقایسه شما به خوبی می‌توانید حدس بزنید که چارچوب اندیشه اسلامی درباره علم چیست.» (همان: ۸۴)

«نکته دومی که در زمینه علم و عالم گفته شده این است که عالم دارای خشیت می‌شود. این مطلب را هم در روایات و هم در خود قرآن داریم:

”إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ تنها دانشمندان و عالمان‌اند که دارای خشیت خداوند می‌شوند.“ [۲]

و نیز از امام صادق (ع) نقل شده است که:

”[متن عربی]؛ هر کس بی‌نصیب از خشیت باشد عالم محسوب نمی‌شود، حتی اگر با موشکافی‌های محققانه دشواری‌های علمی را حل کند.“ [۳]

و نیز از امام علی (ع) منقول است که:

”[متن عربی]؛ آن که علم را علم می‌کند خشیت است و آن که علم را جهل می‌کند عُجب و خویشتن‌بینی است.“ [۴]» (همان: ۸۴ ــ ۸۵)

«نکته سوم اینکه علم هدایت‌آور است یعنی کسی را به خود رها نمی‌کند. نه تنها هدایت‌آور است بلکه ضلالت‌آور هم هست [...] این مسأله بسیار آموزنده‌ای است، این نه تنها در مورد علم صادق است، بلکه در مورد بسیاری از امور دیگر در این جهان نیز صادق است.

قرآن خود درباره خودش چنین سخنی را دارد. قرآن خود را هدایت می‌داند، نور می‌داند، ولی در عین حال معتقد است که:

”وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا؛ قرآن بر مؤمنین شفاء و رحمت است، ولی برای ظالمان خسارت و زیان است.“ [۵]

از مولانا هم بخوانیم که:

زانکه که از قرآن بسی گمره شدند

زان رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود

چون تو را سودای سربالا نبود [۶]» (همان: ۸۶ ــ ۸۷)

«نکته بعد اینکه از نظر اسلامی و در تفکر اسلامی، علم امر ذومراتب است. غرض من اجمالاً و مختصراً این است که علم سطوح مختلف دارد و از حقیقت واحد می‌توان درک‌های متفاوت داشت. و همین درک‌های متفاوت به نحوی است که موضع‌گیری‌های متفاوتی ایجاد خواهد کرد. همیشه در اجتماعات اسلامی (و در غیر آن) برخوردهای بسیار داشته‌ایم که متفکرانی به تکفیر متفکران دیگری می‌پرداختند و عارفانی هم وجود داشتند که در دل می‌گفتند ”ای بی‌خبران راه نه آن است و نه این.“ یعنی از موضع والاتری به آنان نگاه می‌کردند. در تمام این موارد، این اندیشه فی‌الجمله مورد قبول بود که تفکر سطوحِ مختلف دارد و ممکن است که از امری بعضی از افراد درک و استنباطی داشته باشند و افراد دیگر از همان چیز درک و استنباط دیگری داشته باشند به نحوی که یکی، آنچه را که دیگری می‌فهمد صددرصد تکذیب کند و بر باطل بداند.» (همان: ۸۹)

«صفت دیگر علم، صمت و سکوت و حلم است. علم باید برای شخص عالم صمت و حلم بیاورد.

از امام رضا (ع) منقول است که:

”[متن عربی]؛ از علامات فقیه بودن، حلم و صمت است.“ [۷]

امام صادق (ع) از امام علی (ع) نیز روایت کرده‌اند که:

”[متن عربی]؛ عالم سه علامت دارد: علم و حلم و صمت.“ [۸]

از پیامبر (ص) علیه نیز منقول است که:

”[متن عربی]؛ هیچ مقارنتی افضل از مقارنت علم و حلم نیست.“ [۹]

امیرالمؤمنین (ع) درباره یکی از اصحاب خودشان (که بنابر یکی از اقوال، ابوذر بود) این ارزش را ذکر می‌کنند:

”یکی از صفات این ′اخ فی الله‘ (این برادر خدایی) این بود که بیشتر اوقات خود را ساکت بود.“ [۱۰]

این ارزش امروز نزد ما عکس شده است. پرحرف‌ترین و پرادعاترین اشخاص ظاهراً ارجمندترین اشخاص می‌شوند. اما از نظر تفکر اسلامی، علم شخص را سوق می‌دهد به سمت صمت [= سکوت].» (همان: ۹۴ ــ ۹۵)

«[اگر] معلوم شود در تفکر اسلامی چه چیزی ”علم“ خوانده می‌شود، دیگر فریضه بودن و مقدس بودنش و نیز اینکه ملائکه بال‌های‌شان را زیر پای عالم یا متعلم پهن می‌کنند خود به خود روشن خواهد شد.» (همان: ۱۰۴)

پانوشت‌ها:

[۱] اصول کافی، جلد اول، باب ثواب العالم و المتعلم، حدیث ۱.

[۲] فاطر: ۲۸.

[۳] بحارالأنوار، جزء ۲، کتاب العلم، ص ۵۲.

[۴] همان: ص ۴۸.

[۵] إسرا: ۸۲.

[۶] مثنوی، دفتر سوم، ابیات ۴۲۰۹ و ۴۲۱۰.

[۷] نقل از المحجّة البیضاء، ج ۱، ص ۱۵۷.

[۸] بحارالأنوار، جزء ۲، کتاب العلم، ص ۵۹. (به نقل از منیة المرید)

[۹] همان: ص ۴۶.

[۱۰] نهج‌البلاغه: حکمت ۲۸۹.

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (۱۳۸۸). علم چیست؟ فلسفه چیست؟ چاپ هفدهم. تهران: انتشارات صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران کهن شده است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران کهن شده است!

 

علم چیست فلسفه چیست

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«قرن نوزدهم قرن غرور علم تجربی است. پیروزی‌های علوم در این قرن به خوبی مکشوف بود. اما نارسایی‌های آن هنوز برای همه مشهود نبود. خصومت با طبیعت و تسلط بر آن، که محرک و هدف کاوش‌های تجربی است، برای چشم‌های ظاهربین به شکوفایی و ثمر نشسته بود. می‌پنداشتند که چندان چیزی نمانده است که کشف شود و تا مدت کوتاهی پرده از راز همهٔ معماهای جهان برداشته خواهد شد و همهٔ مجهولات به سوهان علم تراش خواهد یافت. و بلور شفاف و پرتوخیز دانش چشم همه بلفضولان را خیره خواهد کرد. می‌گفتند جهان یک مسأله مکانیک ساده است. فیزیک آینده اندکی فربه‌تر از فیزیک کنونی است. می‌گفتند نیوتن قوانین حرکت را برای همه زمان‌ها کشف کرده است. دکارت گفته بود به من امتداد و حرکت بدهید جهان را می‌سازم. ماخ می‌گفت به من خط‌کش و ساعت بدهید همه چیز را اندازه می‌گیرم. و لاپلاس می‌گفت حرکت امروز ذرات جهان را معین کنید تا من همهٔ آینده جهان را پیش‌بینی قطعی کنم.

پوزیتیویسم در دامن چنین قرنی و در قلب چنین فضایی پرورش یافت. اندیشه مادر و بنیادین این مکتب این بود که بشر جز به دانش تجربی راه به دانش دیگری ندارد. و به گفته برتراند راسل، نماینده و سخنگوی نامبردار این مکتب در قرن بیستم، اگر از چیزی آگاهی تجربی نتوان داشت، از آن هیچ آگاهی نمی‌توان داشت. به سخن دیگر، اینان علم به معنای اول [دانش] را معادل علم به معنای دوم [دانستنی‌های تجربی] گرفتند و بخشی از آن را مساوی همهٔ آن دانستند و هر چه را در قلمرو علم تجربی نمی‌گنجید در زمرهٔ مجهولات و مبهمات در آوردند.

و چنین بود که لقب پرحرمت و کوبنده ”علمی“ تولد یافت. ”علمی“ از این پس معادل ”درست و حقیقی“ به کار می‌رفت. و ”غیرعلمی“ با طنینی پوزیتیویستیک، مفهوم ”نادرست و خرافی“ را منتقل می‌نمود. ”علم“ هیبتی ساحرانه به خود گرفت و لقب ”علمی“ چون بازوبندی جاودانه شد که بر هر چه می‌بستند از نقد و اعتراض مصون می‌ماند. علم اینک شرک بزرگ روزگار ماست و علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران‌های کهن شده است.

باید از همین جا بهوش بود که فروشنده متاع پوزیتیویست‌ها نباشیم و ناآگاهانه در ذهن خود معادله ”علمی = درست“ را اذعان نکنیم. و علم در برابر جهل را معادل علم در برابر دانستنی‌های غیرتجربی نگیریم. دایره درست و نادرست بسی گشاده‌تر از دایره علمی و غیرعلمی است، نه هر چه درست است لزوماً علمی (تجربی) است و نه هر چه غیرعلمی است لزوماً نادرست است.

[...] و چه اندوه‌بار و رنج‌آور است که می‌بینیم کسانی مقلدانه و عامیانه به دفاع از ”علمی“ بودن اسلام و ایمان برخاسته‌اند و در غایت خامی و ساده‌لوحی، تن به افسون رقیب داده‌اند و از سر حقارت و ضعف، حال که گویی حریف را در موضع قوت دیده‌اند می‌کوشند تا از آن نمد کلاهی برای خود فراهم کنند. اما حقیقت این است که این جز کلاهی بیش نیست؛ کلاه فریبی بر سر صد خطای نهان. که همه جا اسم حاکی از مسمّیٰ نیست.

پرسیدنی است که همین مدعا که ”فقط تجربه است که حقیقت را به ما می‌نمایاند“ چگونه و از چه راهی به ثبوت رسیده است. و به سخن دیگر، از کجا می‌توان دانست که مدعای فوق درست است. پیداست که برای اثبات صحت این مدعا دست به تجربه نمی‌توان برد، چرا که اولاً سؤال یادشده و جواب آن یک پرسش و پاسخ تجربی نیست و ثانیاً به فرض که تجربی باشد مگر همین تجربه نیست که اکنون مورد سؤال و کاوش است و مگر می‌توان از چیزی که درستی خودش مورد سؤال است برای اثبات درستی همان چیز اتخاذ دلیل نمود؟

چنین است که آشکار می‌شود، درستی و واقع‌نمایی تجربه، اگر مورد پذیرفتن باشد، خودش یک امر تجربی نیست، یعنی درست و نادرست معادل تجربی و غیرتجربی نیستند. این سخنان هیچ‌یک برای بی‌مقدار کردن علم تجربی نیست، بلکه برای شناختن خود آن و تعیین مرزها و توانایی‌های آن است.» (سروش، 1388: 3 ــ 6)

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (1388). علم چیست؟ فلسفه چیست؟ چاپ هفدهم. تهران: انتشارات صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

علم و عالِم در آموزه‌های اسلامی!

آیا عِلم می‌تواند چیزی را اثبات کند؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

ما عقب‌گرد داریم!

رسول جعفریان

رسول جعفریان می‌نویسد:

«ما عقب‌گرد داریم. از جنبش‌های فکری اخیر یکی مکتب تفکیک است که می خواهد برای دنیای جدید ایده تازه بدهد. مکتب تفکیک همان رویکرد اخباریگری است؛ تفکر اخباریگری و تفکیکی از اساس اجازه تحول فکری نمی‌دهد. مرتب می‌گویند ما کاری به عقل نداریم و فلسفه قدیم را منکریم اما در عمل، مبنای تفکر این است که برای همه چیز باید در همین متون حدیثی گشت و راه‌حل یافت. من نقد فلسفه سنتی را از سوی آنها دوست دارم، اما هیچ جایگزینی ندارند. مثل آخر صفوی، که فلسفه قدیم نقد شد و اخبار‌یگری جایش را گرفت. فیض کاشانی کتاب درباره اسب می‌نوشت اما فقط تعدادی روایت بود! [...]

من صرف تکیه بر تفکر تجربی را ستایش نمی‌کنم، اما تا اینجا این حرف درست بود که قرآن نگرش واقع‌گرایانه‌ای به علم داشت که مسلمان‌ها از آنها دور شدند. از همان ابتدای اسلام، برخلاف روش قرآنی که علم را در معنای عام به کار می‌برد، عُلما علم را به معنای حدیث گرفتند. ده‌ها کتاب و رساله هست که نام ”کتاب العلم“ دارد؛ در بخاری و کافی هم هست، اما همه آنها مقصودشان علم حدیث است. به تبع آن، علمِ اصلی همان علم دینی شد و بقیه در حاشیه قرار گرفتند. هیچ‌کس علم را جز افرادی نادر، مثل رازی و بیرونی، جدی نگرفت.

اینکه دنیای اسلام توانست بهره‌ای در علم داشته باشد، حرفی نیست، اما باید بدانیم هیچ نوع انقلاب علمی [در هیچ زمانی میان مسلمانان] پدید نیامد، انقلابی مشابه آنچه در رنسانس و پس از آن قرن‌های هفدهم و هجدهم در بغداد پدید نیامد. ما همان علوم یونانی را توسط فارابی و ابن سینا لباس جدید پوشاندیم. اتفاق خاصی نیفتاد. دانش‌های فرعی ما توسعه یافت. البته در زمینه حقوق و فقه توسعه داشتیم اما آنها هم به دلایلی متوقف شد.

ما انتظار داشتیم بعد از انقلاب، ادبیات علمی‌تری را داشته باشیم. متأسفانه نه فقط در علم کار جدی نکردیم، بلکه از لحاظ دینی هم نگرش‌های عاقلانه جای خود را به تمایلات خرافه‌گرایانه واگذار کرد. طی سه چهار دهه گذشته، بر شمار آداب و رسوم مذهبی بی‌پایه افزوده شده، حجم داستان‌های شگفت در مداحی و روضه‌خوانی بیشتر شده، و باورهایی که به تدریج در حال گرفتن رنگ تقدس است فزونی یافته است. حتی بر شمار امامزاده‌ها هم افزوده شده است. شما عقب‌ماندگی علمی را هم به عنوان خرافات علمی در نظر بگیرید، چیزی که در رشد پدیده‌ای ساختگی و ناشی از تنفر نسبت به غرب به نام طب سنتی قابل مشاهده است. همه آنها که از طب سنتی ترویج می‌کنند به طور مداوم به علم جدید حمله می‌کنند.

بنده وقتی این دوره را با دوره صفوی مقایسه می‌کنم، فرق چندانی نمی‌بینم. چنان که دوره قاجاری هم تا اواسط راه و حتی بعد از آن همین طور است. ما در یک برهه کوتاه، با رشد افکار کسانی مانند مطهری، قدری برابر خرافات ایستادیم، اما به سرعت از آن وضعیت دور شدیم. حقیقت آن است که ترویجِ خرافات قدری هم گرو این است که کسانی که قدرت و پول دارند، می‌خواهند خود را مذهبی‌تر هم نشان دهند و از این راه بهره‌برداری بیشتری بکنند. این کار معمولاً در دل خرافات راحت‌تر انجام می‌شود. جنس آدم‌های متدینِ پولدار این است که اگر هوشیارش نکنیم، مدام به سمت ظاهربینی غش می‌کند. به میزان دینداری باید عقلش را هم تقویت کرد. آدم‌هایی را داشتیم که اوایل انقلاب، نگاه‌های روشنفکری بهتری به دین داشتند، اما به تدریج، یا سکوت کردند یا خود به حمایت از این امور پرداختند. مدعیان امام زمانی بیش از حد هستند، و اگر مقاومت برخی از نهادها نبود، وضع ما از این هم که هست بدتر بود.

ما در این دوره، شاهد تکرار صفویه هستیم؛ مقصودم به خصوص روی این جهت است که در دوره اخیرِ صفوی تلاش کردند همه علوم را از دل احادیث درآورند، مشابه این تلاش را در اسلامی کردن علوم در دوره جدید مشاهده می‌کنیم. گاهی آنها که فلسفی‌ترند می‌گویند ما در کل می‌خواهیم نگرش توحیدی را حاکم کنیم، اما به طور مشخص، عده‌ای دنبال آن هستند که از دل احادیث و متونِ دینی همهٔ علوم را استخراج کنند. برخی می‌گویند می‌خواهیم علوم انسانی و اجتماعی را استخراج کنیم، برخی پا را بالاتر گذاشته و همه علوم را می‌گویند. مشکل این است که فکرِ علمی، فکر کشف روابط علمی در جهان، فکری که بتواند مثل نیوتن یا انیشتین عمل کند، در عمق فکر ما نیست. با این وضع، ما حتی تشیع را از عقل هم دور می‌کنیم.» (خبرآنلاین: وبلاگ رسول جعفریان، دسترسی در 1398/2/13)

 

یادداشت‌ها:

ـ خبرآنلاین: وبلاگ رسول جعفریان (انتشار در 1397/10/11)

ـ یادداشت‌های‌ مرتبط:

درباره مکتب تفکیک!

درباره اخباریگری و پیشینهٔ آن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

جهل متضاد علم است یا حلم؟

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«معنای نخست جاهلیت خشونت است و اینکه اسلام دورهٔ پیش از خود را جاهلیت نامید و آن را سخت نکوهیده خطْ بطلان بر خشونت کشیده است. بیشتر بگویم که جهل دارای سه معنا به ترتیب ذیل است: 1. تندخویی و بی‌پروایی و تسلط بر خود نداشتن و با اندک تحریکی برانگیخته شدن و به پیامد عمل خود نیندیشیدن؛ 2. ناتوانی عقلی برای فهم عمیق که نتیجه‌اش داوری سطحی و نسنجیده است؛ و 3. نادانی. (این معنا کم‌اهمیت‌ترین معنای جهل در قدیم‌ترین دوره بوده و در قرآن نیز واژه جهل و مشتقاتش بیشتر به معنای اول و دوم است.) به عبارت دیگر، جهل متضاد ”حلم“، ”عقل“ و ”علم“ است. و بسته به عبارتی که این واژه در آن به کار رود واژه‌های زیر را می‌توان معادل آن دانست: نابردباری، نامدارایی، سفاهت، بی‌پروایی، تعصب، خشونت، تندخوی، عقل‌گریزی و نادانی.» (اسفندیاری، 1396: 57 ــ 58)


رضا بابایی می‌نویسد:

«در ادبیات دینی و حتی در زبان عربی، مراد از جهل و جاهلیت، خشونت است، نه نادانی. مثلاً قرآن می‌گوید: ”خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ؛ یعنی زیادت را ]از ایشان[ بگیر و نیکی را بخواه و از شیوه جاهلان روی گردان.“ ]اعراف: 199[ قرآن در این آیه انتقام و زشت‌کاری را به ”جاهلان“ نسبت می‌دهد و از همین‌جا می‌توان دریافت که ”جهل“ در قرآن یعنی انتقام‌های کور و زشت‌کاری و آنچه در شأن فرزانگان نیست. در فرهنگ اسلامی نیز بعثت پیامبر اسلام پایان جاهلیت است؛ یعنی پایان خشونت‌هایی همچون زنده‌به‌گور کردن دختران. اما آیا مصداق‌های خشونت همان است که مسلمانان نخستین خشونت می‌دانستند و از آن پرهیز می‌کردند؟» (بابایی، 1397: 165)

 

توشیهیکو ایزوتسو می‌نویسد:

«مدت‌های مدیدی حتی فقه‌الغویان عرب چنین می‌اندیشیدند که واژهٔ جهل متضادِ دقیقِ ]واژه[ علم است، و در نتیجه، معنای اصلی آن را ”نادانی“ می‌دانستند. و از همین‌جا، به طور طبیعی از مهم‌ترین واژهٔ مشتق از آن، یعنی جاهلیت، که مسلمانان آن را برای توصیف اوضاع و احوال پیش از ظهور اسلام به کار می‌بردند، معمولاً معنای ”عصر جاهلیت“ فهمیده می‌شد و به همین معنا نیز به زبان‌های دیگر ترجمه می‌گشت. ]...[ ]گلدزیهر[ بسیاری از موارد مهم استعمال ریشهٔ جهل را در شعر پیش از اسلام گردآوری نمود، آنها را مورد تجزیه و تحلیل دقیق قرار داد، و به این نتیجهٔ شگفت‌انگیز رسید که عقیدهٔ متداولِ سنّتی دربارهٔ جاهلیت از بنیاد غلط بوده است. جهل بنا بر نتیجه‌ای که گلدزیهر بدان رسیده است در معنای اصلی‌اش متضاد و در مقابل علم نیست، بلکه مقابل حلْم است که دلالت می‌کند بر ”معقولیت اخلاقی یک انسان بافرهنگ“ (نیکلسون)، که به طور تقریب ویژگی‌هایی از قبیل بردباری، صبر، اعتدال، و رهایی از هواهای نفسانی را داراست.» (ایزوتسو، 1378: ، 55 ــ 56) «جهل الگوی برجستهٔ رفتار مرد تندخوی بی‌پروایی است که با اندک انگیختگی ممکن است قدرت تسلط بر نفس را از کف بدهد، و در نتیجه، بی‌باکانه به عمل برخیزد، و هوس کور غیرقابل‌مهارکردنی محرّک او باشد، بی‌آنکه هیچ در آن بیندیشد که پیامد عمل مصیبت‌بار او چه خواهد بود. این رفتارْ الگوی رفتار ویژهٔ مردی است با طبعی بسیار زودرنج و هوسناکة که مهار احساسات و عواطف را به دست ندارد، نمی‌تواند درست و نادرست را از یکدیگر بازشناسد. در مقابلِ این جنبهٔ جهل است که تصور حلم در درجهٔ اول متعارض است. حلم طبیعت انسانی است که می‌تواند اشتعال و انفجار این جهل را فرونشاند. حلیم کسی است که می‌داند چگونه بر احساسات و عواطب خود غلبه کند، و بر هواها و هوس‌های کود خود پیروز شود، و هر اندازه هم که تحریک شده باشد آرام و مطمئن و خالی از پریشانی و آشفتگی باقی بماند.» (ایزوتسو، 1361: 264)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1396). همه ما برادریم: سیمای انسانی و اخلاقی اسلام. ویراست چهارم. چاپ هشتم. تهران: نگاه معاصر.

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

ـ ایزوتسو، توشیهیکو. (1966). مفاهیم اخلاقی ــ دینی در قرآن مجید. ترجمهٔ فریدون بدره‌ای (1378). تهران: فرزان.

ـ ایزوتسو، توشیهیکو. (1963). خدا و انسان در قرآن. ترجمهٔ احمد آرام (1361). تهران: شرکت سهامی انتشار.

ـ نستعلیق آنلاین (دسترسی در 1398/1/14)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

عصر جاهلیت به چه معناست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

عالم و عابد!

مطهری و کتاب حکمت‌ها و اندرزها 2

شهید مطهری می‌نویسد:

«از کلمات امام باقر است که ”عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ“ [اصول کافی، ج 1، ص 33]؛ یعنی یک عالم که مردم از علمش بهره‌مند شوند بر هفتاد هزار عابد برتری دارد. ایضا‍ً می‌فرمود: شیعیان و پیروان واقعی ما، خاندان، کسانی هستند که به راستی از خدا بترسند و او را اطاعت کنند.» (مطهری، 1385: 70 ــ 71)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1385). حکمت‌ها و اندرزها. جلد 2. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

حسّ تحقیق از خود علم مقدس‌تر است!

مطهری و امدادهای غیبی در زندگی بشر

شهید مطهری می‌نویسد:

«عالم واقعی همیشه به نادانی و جهل خود اعتراف دارد. عالم واقعی بدون دلیل چیزی را انکار نمی‌کند و بدون دلیل چیزی را نمی‌پذیرد. عالم اگر جامد و مغرور بود، عالم نیست. عالم اگر بی‌دلیل چیزی را پذیرفت یا بی‌دلیل چیزی را انکار کرد، ورح علمی ندارد؛ او خزانه و انباری است از یک سلسله فرمول‌ها و اطلاعات؛ هر چه به او داده شده یاد گرفته و ضبط کرده است، اما در روح خودش یک روشنایی و یک مقیاس برای قبول و انکار وجود ندارد؛ پس روحش روحِ علمی نیست.

اگر شخصی را دیدید که در همه رشته‌ها گواهی‌نامه تحصیلی دارد، در عین حال، سخنی را بدون دلیل قبول یا انکار می‌کند بدانید عالم واقعی نیست. علم در ذات خود هرگز مستلزم جمود یا غرور نیست. علم بشر را در مقابل حقایق خاضع‌تر و تسلیم‌تر و در قبول و انکار محتاط‌تر می‌کند.

پس جمود، که بدتر از جهالت است، عبارت است از روح ضد تحقیق، عبارت است از حالتی که مقدس‌ترین روحیه را، که روحیه تحقیق و کاوشگری است، از بشر می‌گیرد. شاید بشود گفت همان‌طوری که جمود از جهل زشت‌تر است، حسّ تحقیق از خود علم مقدس‌تر است. علم آنگاه مقدس و قابل احترام است که با روح تحقیق توأم باشد. روح تحقیق آنگاه وجود دارد که بشر به نقص علم و اطلاعات خود معترف باشد.» (مطهری، 1354: 57 ــ 58)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1354). امدادهای غیبی در زندگی بشر. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

حقیقت‌طلبی و علم‌جویی!

مطهری و حکمت‌ها و اندرزها 1

 شهید مطهری می‌نویسد:

«مؤمن و مسلمان واقعی از نظر علم‌جویی و حقیقت‌طلبی نباید اهمیت بدهد که حقیقت را و علم و حکمت را در نزد چه کسی می‌یابد؟‌ آیا آن کس که این گنج را در اختیار دارد هم‌وطن اوست یا نه، هم‌کیش اوست یا هم‌کیش او نیست؟‌ آیا سیاه‌پوست است یا سفیدپوست؟ به هیچ یک از این امور اهمیت نمی‌دهد، فقط به این اهمیت می‌دهد که آیا آنچه در نزد او هست حقیقت است یا حقیقت نیست.» (مطهری، 1385: 221)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1385). حکمت‌ها و اندرزها. جلد 1. چاپ بیستم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز