«و از جمله آیات او آفرینش آسمانها و زمین است و اختلاف زبانهای شما و رنگهای شما؛ بیگمان در این برای دانشمندان مایههای عبرت است.» (روم: 22)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
«و از جمله آیات او آفرینش آسمانها و زمین است و اختلاف زبانهای شما و رنگهای شما؛ بیگمان در این برای دانشمندان مایههای عبرت است.» (روم: 22)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
«و اگر [وامدار] تنگدست بود، مهلتی باید، تا گشایشی یابد؛ و اگر بدانید، بخشیدن آن برایتان بهتر است.» (بقره: 280)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
«ای مؤمنان، به عدل و داد برخیزید و در راه رضای خدا شاهد باشید [و شهادت دهید] ولو آنکه به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندانتان باشد، [خواهان گواهی] چه توانگر چه تهیدست باشد، در هر صورت خداوند بر آنان مهربانتر است؛ پس از هوای نفس پیروی مکنید که از حق عدول کنید، و اگر زبانبازی کنید یا تن زنید [بدانید که] خداوند به آنچه میکنید آگاه است.» (نساء: 135)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
سید محمدعلی ایازی:
«ادعای من این است که قرآن کریم اگر در بیش از هفتاد سوره در مورد اخلاق سخن گفته، صرفاً توصیه و موعظه نکرده است. بین آنچه میخواسته رخ دهد با چیزی که میخواسته بسترسازی کند رابطه برقرار کرده و بنابراین اصل ادعا این است.
رابطه حیات اجتماعی و معنوی
این نظریه در مقابل آن نظریهای است که ادعا دارد اصل حیات دینی را مسائل معنوی تشکیل میدهد و مسائل دیگر در حاشیه قرار میگیرند. اتفاقاً در این چند روز، یکی از آقایانی که به عنوان فیلسوف از ایشان یاد میشود را دیدم که به صراحت این را گفتهاند که کاری با رفاه مادی و توسعه و تحول نداریم، بلکه، ولو اینکه اینها نیز نباشد، میتواند یک جامعه معنوی و اخلاقی وجود داشته باشد. تقریباً حرف ایشان ناظر به شرایط فعلی کشور است که به هر حال اگر وضع ما این طور است، وضعیت خوبی است، چون آرمان اخلافی داریم و در این راستا عمل میکنیم.
بنابراین، حرف من نظریهای در مقابل این نظریه است که روی این مسئله تکیه دارد که کاری به رفاه، توسعه وضعیت مادی و اقتصادی جامعه نداریم و الگوی ما این مسئله است، اما این نظریه [مورد نظر ما] میخواهد بگوید، هر اتفاق معنوی و اخلاقی که میخواهد در جامعه رخ بدهد، اتفاقاً وابسته به وضعیت اجتماعی است. اگر وضعیت اجتماعی و جامعه درست نباشد و جامعه در معرض آسیبها قرار بگیرد، این جامعه نمیتواند یک جامعه معنوی و دینی محسوب شود. بنابراین اصل ادعا پیوند و رابطه متقابل اخلاق اجتماعی با تحولات جامعه است.
۲۵۰ آیه در حوزه اخلاق اجتماعی
در یک مطالعه میدانی، وقتی که مفاهیم اخلاقی را در قرآن بررسی کردم، به بیش از ۲۵۰ آیه در حوزه اخلاق اجتماعی رسیدم. بنابراین حجم انبوهی از مباحث اخلاقی از مقولهای هستند که قرآن روی آن عنایت و تکیه دارد. همچنین در تصویر قرآن، وقتی سخن از زیست اخلاقی به میان میآید، اگرچه اخلاق فردی باشد، فارغ از غیر نیست. [...] یعنی اگر کسی بخواهد تعالیم دینی مانند حج و ... که در داخل انسان میگذرد را انجام دهد، فارغ از مقولات اجتماعی نیستند و بخشی از اینها نوعی ایجاد آمادگی برای انسان است که بتواند در جامعه یک زندگی مهربانانهتر را داشته باشد. اگر دستورات فردی و یک نوع سیر و سلوک در قرآن بیان شده است، مقدمهای بر این است که انسان قرآنی در جامعه رفتارش درست باشد. [...]
مسئله مهم این است که اگر یک ادعایی در مورد پیوند اخلاق و جامعه داشته باشیم، مبنا و پایه این ادعا کجاست؟ در قرآن کریم، یک دسته از آیات آمدهاند که در حوزههای اخلاقی هستند، اما اخلاقشان معنای اجتماعی دارند و اختصاص به پیامبر(ص) نیز ندارد. در آیه ۲۵ سوره حدید مسئله عدالت را تأکید میکند که همه انبیا (ع) یک خط دارند که مردم بتوانند عدالت را برقرار کنند. چرا این طور است؟ برای اینکه جامعهای که در آن عدالت نباشد معنویت نیز نخواهد بود. مفهوم آیه این است که یک خط مرکزی برای همه انبیا (ع) بوده است که اگر از دین، معنویت و اخلاق سخن میگفتند، میدانستند جامعهای که در آن فساد و استبداد باشد نمیتواند یک جامعه اخلاقی هم باشد.
شکلگیری اخلاق در بستر عینیات جامعه
در رابطه با مسئله اخلاق اجتماعی، حرف و ادعا این است که اصولاً وقتی صحبت از پیوند اخلاق با تحولات اجتماعی میکنیم، این طور است که اخلاق در بستری از واقعیات و عینیات جامعه شکل میگیرد. اینکه فرد آدمِ درستکاری باشد، وقتی میتواند این امر محقق شود که مسائل ابتدایی زندگی این فرد را تأمین کرده باشید. اگر فردی در جامعه میخواهد کار کند، به دنبال این میرود که شغلی را انتخاب کند، ولی وقتی میبیند برخی دیگر از افراد با رانت و فساد، قدرت و ثروت را به دست میآورند. در نتیجه، متوجه این بیعدالتی در جامعه میشود که در روند زندگی او نیز تأثیر منفی میگذارد.
اگر جامعه یک جامعه درستی نباشد و مردم معیشت درستی نداشته باشند، تعالی پیدا نمیکند. در آیه دوم سوره مائده در مورد حقکشی و در آیه 135 سوره نساء در مورد دروغ نگفتن سخن گفته است. در سوره انفال در مورد خیانت نورزیدن و در مورد ترور شخصیت نیز در آیه 11 سوره حجرات صحبت کرده است. یا اینکه در مورد کمفروشی یا آن چیزی که اصطلاحاً از آن به تحمیل عقیده نسبت به دیگران بحث میکنیم، در آیه 256 سوره بقره سخن گفته است. میگوید برخی از افراد چون ستم کردند، از دسترسی به نعمتهایی محروم شدند یا در سوره اعراف فرمود: ”وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا“ [اعراف: 58]، همه مفسران این آیه را استعاره گرفتهاند و گفتهاند جامعهای که در آن خرابی باشد، چیزی از آن بیرون نخواهد آمد. جامعه اگر بلد طیب باشد، استعدادها در آن رشد میکنند.
ذیل آیه ”فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ“ [نساء: 160]، حدیثی است که فرمود زمانی که خیانتها زیاد شد برکتها نیز از جامعه رخت برمیبندند؛ یعنی رابطهای بین سلامت اقتصادی و سیاسی جامعه با برکت وجود دارد. در کتاب اصول کافی نیز روایتی داریم که فرمود وقتی که گرانی میآید و شب میخوابید و صبح میبینید که گرانی هست، در آنجا امانتداری نیز آسیب میبیند و این وضعیت با معارف قرآن سازگاری ندارد.» (با اندکی ویرایش به نقل از خبرگزاری ایکنا، دسترسی در 1398/11/29)
یادداشتها:
ـ خبرگزاری ایکنا (انتشار در 1398/11/26)
ـ یادداشت مرتبط:
«روزی که رازها از پرده بیرون افتد.» (طارق: 9)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
«و اگر خواستید کسی را مکافات کنید، نظیر آنچه به آن مکافات دیدهاید مکافات دهید؛ و اگر شکیبایی ورزید، [بدانید] این شیوه برای شکیبایان بهتر است.» (نحل: 126)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
صدیقه وسمقی پاسخ میدهد:
� آیا نیاز فعلی جامعه، فرهنگ، شرایط و عرف مسئله چندهمسری را میپذیرد؟
من گمان میکنم با توجه به شرایط واقعی امروز جامعه، تبلیغ چندهمسری یک عمل غیرمسئولانه است. ممکن است با اینگونه کارها قبح چندهمسری برای عدهای از مردان متأهل بیتعهد نسبت به همسر و فرزندان خویش بریزد و توجیهگر ازدواج مجدد برای آنان شود، اما نه میتواند مشکل ازدواج را حل کند و نه میتواند چندهمسری را متعارف سازد، زیرا چندهمسری اساساً موضوع مردان متأهل بیتعهد است و نه موضوع فراگیر جامعه. چندهمسری مسئله میلیونها مرد و زن جوانی نیست که نمیتوانند ازدواج کنند. هیچ زنی دوست ندارد در یک خانواده چندهمسری زندگی کند. حتی زنان دوم و سوم نیز دوستدار چنین وضعی نیستند و با انگیزهها و تحت شرایط خاصی به این کار تن میدهند که اگر آن شرایط را نداشتند، وارد زندگی پرتنش چندهمسری نمیشدند. مثلاً نیاز مالی یکی از این دلایل است. برخی زنان به دلیل نیاز مالی مجبور میشوند همسر دوم یک مرد شوند. پیامدها و مشکلات ناشی از چند همسری به قدری زیاد است که جامعه خود، عاقلانه نمیپذیرد که به یک امر متعارف تبدیل شود. حتی کسانی که این تجربه را داشتهاند از تجربه خویش راضی نیستند. من از مردانی که اقدام به ازدواج مجدد کردهاند، شنیدهام که میگویند اگر از قبل، از تبعات آن آگاه بودیم چنین کاری نمیکردیم. تبلیغ درباره چندهمسری بدون تحقیق درباره پیامدهای آن و بدون مطالعه درباره خانوادههای چندهمسری کاری ناآگاهانه و غیرمسئولانه است که باید از آن ممانعت شود.
� به طور کلی، اساساً چندهمسری یا حتی دوهمسری در چه صورتی قابلیت به انجام رسیدن در کشور را دارد، با توجه به اینکه امکان ایجاد عدالت بین همسران و فرزندان در هیچ زمینهای وجود نخواهد داشت؟
رویکرد قرآن تکهمسری است. آیه ۳ سوره نساء به روشنی اکتفا به یک زن را نزدیک به عدالت میداند و برای پرهیز از بیعدالتی و ظلم، مردان را دعوت میکند که به یک زن اکتفا کنند. حال در جامعه ای که مردم به تکهمسری گرایش دارند تبلیغ چندهمسری یک حرکت وارونه و حتی مخالف رویکرد قرآن است. باید توجه داشته باشیم که اسلام مؤسس چندهمسری نبوده است؛ بنابراین این پدیده را نمیتوان یک پدیده دینی دانست و زیر چتر دین از آن حمایت کرد.
در هر شرایط تاریخی که لازم بوده و ضرورت اقتضا میکرده انسانها شکل خانواده را تعریف کردهاند به گونهای که حلال مشکلات باشد نه آنکه خود به یک معضل تبدیل شود و یا فقط عدهای معدود از آن برخوردار شوند. حتی در شرایطی میبینیم که در تاریخ، زنان دارای چندشوهر بودهاند. اصل در خانواده همواره تکهمسری است و تغییر آن به چندزنی یا چندشوهری بر اساس ضرورتهای تاریخی صورت گرفته است، اما هیچگاه به قاعده تبدیل نشده است، زیرا هر کدام از این اشکال، آسیبها و مشکلات خود را برای جامعه بشری داشته است. بر این اساس، انسانها آگاهانه و هوشیارانه کوشیدهاند که تکهمسری همچنان قاعده ازدواج و خانواده باقی بماند. به علاوه، نسبت جمعیت زنان و مردان نیز به طور معمول اجازه نمیدهد که چندهمسری تبدیل به قاعده معمول شود.
من گمان میکنم در شرایط بسیار نادر زنانی هستند که از سر اکراه و اضطرار میپذیرند که شوهرشان زن دیگری اختیار کند. فرض کنید زنی بسیار بیمار است، به گونهای که شوهر برای همیشه از فواید زندگی مشترک بیبهره میشود. در این شرایط دو راه وجود دارد: یا زن طلاق بگیرد تا شوهر بتواند زن دیگری اختیار کند یا شوهر بتواند زن دوم بگیرد. در اینجا اگر شوهر حاضر است ضمن حمایت از زن اول، دوباره ازدواج کند، انتخاب ماندن یا طلاق گرفتن بر عهده زن اول خواهد بود. زن نیز در چنین شرایطی با توجه به موقعیت خود تصمیم میگیرد. در جامعهای که زنان از حمایتهای دولتی بیبهرهاند و اگر شغلی نداشته باشند، کاملاً وابسته به شوهر هستند، ممکن است زن، ماندن در کنار همسر دوم را انتخاب کند و رضایت دهد که شوهر زن دیگری اختیار کند. یا در صورتی که زن عقیم است و مرد اصرار دارد که فرزندی از خودش داشته باشد و حاضر است با زن اول نیز زندگی کرده اما مایل است دوباره ازدواج کند تا صاحب فرزند شود. در اینجا نیز انتخاب با زن اول است که بماند یا طلاق بگیرد و در خانواده دوهمسری زندگی نکند.
به نظر من، در شرایط بسیار نادری ازدواج مجدد توجیهپذیر است. مسئله این است که در کشور ما بر اساس فقه، برای تبدیل خانواده به یک خانواده چندهمسری رضایت زن و فرزند جایگاهی ندارد و این طرز تفکر از عدالت دور است. وقتی مردی به طور یکجانبه خانواده تکهمسری را به خانواده چندهمسری تبدیل میکند و همه مناسبات آن را به یکباره تغییر میدهد و زن و فرزندانش را با تنش روبهرو میکند، مرتکب بیعدالتی شده است. دیگر امروز قابل قبول نیست که عدالت یعنی تقسیم برابر شبها میان همسران. عدالت امروز معنای گستردهای دارد و رضایتمندی فرزندان را نیز شامل میشود. آسیبهای ازدواج مجدد مردان میتواند موجب ناهنجاریهای اجتماعی، اقتصادی و روانی شود. امروز نمیتوان این پدیده را بدون ارزیابی پیامدهای انسانی و اجتماعی آن بر اساس دیدگاههای فردی و یا گروهی تبلیغ و ترویج کرد و با استناد نادرست به دین آن را توجیه کرد.» (با اندکی ویرایش از خبرگزاری پانا، دسترسی در 1398/8/25)
یادداشتها:
ـ خبرگزاری پانا (انتشار در 1398/8/22)
نعمتالله صالحی نجفآبادی مینویسد:
«بسیاری از مفسران و شاید اکثر آنان جمله ”فَأَنْسَاهُ الشَّیطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ“ [یوسف: 42] را چنین معنی کردهاند که شیطان یوسف را از یاد خدا غافل کرد، از این جهت [که] از مخلوق کمک طلبید و مجازات او این بود که چند سالی در زندان ماند، ولی این مطلب به سه دلیل قابل قبول نیست:
➊ در امور عادی آنجا که عاقلانه باشید کمک خواستن از مردم مشروع است و هیچ مانعی ندارد، بلکه گاهی کمک نخواستن بیمورد است. و از این رو [...] هنگامی که یوسف تعبیر خواب شاه را گفت و او احضارش کرد، پیش از آنکه از زندان بیرون آید، توسط فرستاده شاه از او خواست که قضیه بانوان را مورد تحقیق و بررسی قرار دهد و پاکدامنی او ثابت شود؛ آنگاه از زندان خارج شود و شاه تحقیق کرد و بیگناهی یوسف ثابت شد. آنوقت از زندان خارج شد و اگر این طور درخواست عادی مشروع نبود، باید در اینجا هم به جرم اینکه از مخلوق کمک خواسته است مجازات شود و مثلاً این موقع هم از زندان آزاد نگردد.
در اینجا هم بیش از این نیست که یوسف از رفیقش خواست که جریان کار او را به شاه بگوید که بیگناهی او ثابت شود و این مطلب با توکل به خدا منافات ندارد، زیرا معنای توکل این است که انسان خداوند را علتالعلل دستگاه هستی بداند و معتقد باشد که بدون اذن پروردگار هیچ سببی تآثیر نمیکند، نه اینکه از اسباب و علل عادی یکسره دست بکشد، و مثلاً اگر درندهای به او حمله کرد و کسی هست دفع شر آن را بنماید، از او کمک نخواهد و بگوید این با توکل سازگار نیست. یوسف صدیق در اینجا بیش از این کاری نکرد که برای رفع کردن شری که از بانوی عزیز به وی متوجه شده و زندانی گشته بود درخواست کرد که رفیقش قصهٔ او را به شاه بگوید و بیگناهی او ثابت گردد و این هیچ مانعی ندارد، بلکه سکوت در این مورد ناروا و ترک اولی است.
➋ اینکه معنایی که برای این آیه گفتهاند با لفظ آیه سازگار نیست، زیرا اگر غافل شدن یوسف از یاد خدا سبب شده باشد که به آن شیخ بگوید: شاه را از حال من آگاه کن، باید عبارت آیه این طور باشد: أَنْسَاهُ الشَّیطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ وَ قَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ؛ زیرا او باید [اول] از یاد خدا غافل شود و [سپس] درخواست یوسف مترتب بر غفلت باشد [...]، در حالی که لفظ آیه این است ”وَ قَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْسَاهُ الشَّیطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ“ [یوسف: 42]؛ معلوم میشود اول یوسف آن درخواست را کرده و سپس آن فراموشی حاصل شده، و این فراموشی آن رفیق بیوفاست که بعد از آزاد شدن دیگر به فکر رفیق خود نبود، و معنای کلمهٔ ”ذِکْرَ رَبِّهِ“ این است که آن یادآوری که مربوط به سرپرست آن شخص ــ یعنی شاه ــ بود فراموش شد، یعنی شاه را یادآوری نکرد.
➌ اینکه در [...] سه آیه بعد آمده است: ”وَ قَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ“ [یوسف: 45] یعنی از آن دو رفیق آنکه آزاد شد و پس از مدتی یادش آمد گفت: من شما را به تعبیر خواب (شاه) آگاه میکنم پس مرا به زندان بفرستید (تا از آن رفیق زندانی سابقم تعبیر خواب را بپرسم) معلوم میشود: آن رفیق فراموشکار پس از مدتی به یاد یوسف افتاده است. بنابراین جمله ”فَأَنْسَاهُ الشَّیطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ“ [یوسف: 42] در آیه مورد بحث مربوط به اوست، نه به یوسف. و مقصود این است: آن شخصی که آزاد شد فراموش کرد که نزد رب خود (یعنی شاه) یوسف را معرفی کند و اوضاع و احوال او را برای وی توضیح دهد، و چون او فراموش کرد شرح حال یوسف را نزد شاه بگوید، به ناچار از حال یوسف تحقیق نشد و او چند سالی در زندان ماند.
سزاوار است معنای آیه مورد نظر این طور فهمیده شود، زیرا مقام شامخ یوسف برتر از آن است که شیطان او را از یاد خدا غافل کند. اگر شیطان میتوانست بر یوسف مسلط شود، خوب بود او را در خلوتگاه کاخ در آن موقع حساس از یاد خدا غافل نماید [...].» (صالحی نجفآبادی، 1385: 117 ــ 119) «[از این رو] از قرآن کریم استفاده میشود که چون آن رفیق یوسف فراموش کرد شرح حال یوسف را نزد سرپرست خود بگوید، او چند سالی در زندان ماند، نه اینکه سبب ماندن وی در زندان کمک خواستن وی از مخلوق باشد، و تصادفاً در این مورد، تورات هم با قرآن موافق است.» (همان: 120)
پسنوشت:
عجیب اینکه، در سریال ”یوسف پیامبر“ (قسمت ۱۹: دقیقه ۱۸ ــ ۲۹) از یک سو، غفلتِ یوسف (ع) از یاد خدا (کمک خواستن از دیگری) و اظهار پشیمانی وی و، از سوی دیگر، عتاب و عقاب از سوی خداوند (حبس بیشتر برای یوسف) را میتوان تماشا کرد!!!
تماشای سریال ”یوسف پیامبر“ (قسمت ۱۹)
یادداشتها:
ـ صالحی نجفآبادی، نعمتالله. (1385). جمال انسانیّت: تفسیر سوره یوسف (ع). چاپ سوم. تهران: انتشارات امید فردا.
ـ یادداشت مرتبط:
علامه طباطبایی:
«ضمیرهایى که در جمله ”فَأَنْسَاهُ الشَّیطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ“ [یوسف: ۴۲] هست همه به کلمه ”الَّذِی“ بر میگردد، و معنایش این است که : شیطان از یاد رفیق زندانى یوسف محو کرد که نزد ربّش از یوسف سخن به میان آورد، و همین فراموشى باعث شد که یوسف چند سالى دیگر در زندان بماند. [...]
و اما اینکه دو ضمیر مذکور را به یوسف برگردانیم و در نتیجه معنا چنین شود که: شیطان یاد پروردگار یوسف را از دل او ببرد و لاجرم در نجات یافتن از زندان دست به دامن غیر آورد و به همین جهت خدا عقابش کرد و چند سال دیگر در زندان بماند، همچنانکه بعضى از مفسرین هم گفتهاند: و چه بسا به روایت هم نسبت داده باشند (احتمال ضعیفى است که) با نص کتاب مخالفت دارد.
چون صرفنظر از ثنایى که خداوند در این سوره از آن جناب نموده تصریح کرده بر اینکه او از مخلصین بوده و نیز تصریح کرده که مخلصین کسانیاند که شیطان در ایشان راه ندارد. و اخلاص براى خدا باعث آن نمىشود که انسان به غیر از خدا متوسل به سببهاى دیگر نشود، زیرا این از نهایت درجه نادانى است که آدمى توقع کند که به طور کلى اسباب را لغو بداند و مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد. بلکه تنها و تنها اخلاص سبب مىشود که انسان به سببهاى دیگر دلبستگى و اعتماد نداشته باشد. و در جمله (”اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّک“َ) قرینهاى که دلالت کند بر دلبستگى یوسف (ع) به غیر خدا وجود ندارد. به علاوه جمله (”وَ قَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ ...“) [یوسف: ۴۵] خود قرینه روشنى است بر اینکه فراموشکننده ساقى بوده، نه یوسف.» (ترجمه تفسیر المیزان: ج ۱۱، ذیل آیات ۳۵ ــ ۴۲ سوره یوسف، به نقل از کتابخانه مدرسه فقاهت)
پسنوشت:
عجیب اینکه، در سریال ”یوسف پیامبر“ (قسمت ۱۹: دقیقه ۱۸ ــ ۲۹) از یک سو، غفلتِ یوسف (ع) از یاد خدا (کمک خواستن از دیگری) و اظهار پشیمانی وی و، از سوی دیگر، عتاب و عقاب از سوی خداوند (حبس بیشتر برای یوسف) را میتوان تماشا کرد!!!
تماشای سریال ”یوسف پیامبر“ (قسمت ۱۹)
یادداشتها:
ـ کتابخانه مدرسه فقاهت: ترجمه تفسیر المیزان (دسترسی در 1398/7/17)
ـ یادداشت مرتبط: