«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

وفا همراه راستی است!

امیرالمؤمنین (ع):

«اى مردم، وفا همراه راستى است، که سپرى محکم‌تر و نگهدارنده‌تر از آن سراغ ندارم. آن کس که از بازگشت خود به قیامت آگاه باشد خیانت و نیرنگ ندارد. امّا امروز در محیط و زمانه‌اى زندگى مى‌کنیم که بیشتر مردم حیله و نیرنگ را زیرکى مى‌پندارند، و افرادِ جاهل آنان را اهل تدبیر مى‌خوانند.
چگونه فکر مى‌کنند؟ خدا بکشد آنها را! چه بسا شخصى تمام پیشامدهاى آینده را مى‌داند، و راه‌هاى مکر و حیله را مى‌شناسد، ولى امر و نهى پروردگار مانع اوست، و با اینکه قدرت انجام آن را دارد آن را به روشنى رها مى‌سازد، امّا آن کس که از گناه و مخالفت با دین پروا ندارد از فرصت‌ها براى نیرنگ‌بازى استفاده مى‌کند.» (نهج‌البلاغه: خطبه 41)

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مراقب استعاره‌سازی پیرامون بیماری کرونا باشیم!

نعیمه پورمحمدی (استادیار فلسفه دین):

با توجه و مطالعه این کتب [«بیماری به‌ مثابه استعاره» اثر سوزان سونتاگ، کتاب «بیماری» نوشته هوی کرل یا کتاب «معنای بیماری»] درمی‌یابیم که بیماری چیزی نیست جز بیماری. یعنی بیماری استعاره نیست و بیماری را تفسیر نکنید و اسطوره، استعاره و عناوین را کنار بگذارید تا مفهوم بیماری تصحیح شود و اسطوره‌های شکل‌گرفته پیرامون آن زدوده شود و بیمار تحقیر و شرمنده نشود و به پنهان‌کاری نیفتد و تبدیل به دیگریِ آلوده، دیگریِ ناپاک یا دیگریِ خطرناک نشود و تبعیض علیه معلولان، سیاهان، فقیران، سالمندان و مهاجران همواره هست در این فرآیند بیماری مضاعف نشود و به این گروه‌ها فشار بیشتری نیاید.

ما معمولاً امور را تفسیر، معنا و استعاره‌هایی در مورد آنان به کار می‌گیریم و می‌توانیم با آگاهی استعاره‌های خطرناک را کنار بگذاریم و بیماری را فقط در قالب بیماری ببینیم. ما نباید واژه قربانی را به کار ببریم، چرا که قربانی یک واژه و استعاره نظامی است و از ادبیات نظامی وارد ادبیات پزشکی شده است؛ جنگ است که قربانی می‌دهد و کشته می‌گیرد، نه بیماری، چون بیماری مبتلا می‌کند و به درمان نیاز دارد، که در برخی موارد درمان بی‌فایده است و فرد جانش را بر اثر بیماری از دست می‌دهد.

استفاده از استعاره‌های نظامی برای بیماران تلخ است، چون باعث می‌شود آنان فکر کنند دشمن جامعه‌اند و جامعه به پیکار با آنان رفته است. پوسترهای آگاهی‌دهنده در مورد کرونا از استعاره‌های نظامی استفاده کرده‌اند. به‌ عنوان مثال، ”با این سلاح‌ها (شستن مکرر دست‌ها، دوری از اجتماع و ...) بر کرونا پیروز خواهیم شد” یا ”با هم کرونا را شکست می‌دهیم“، جمله ”خطر کرونا در کمین ماست“ یا ”ستاد مبارزه با کرونا.“ با این استعاره‌ها بیماران ممکن است خودشان را به مراکز درمانی معرفی نکنند و دیگری‌سازی خطرناک و دیگری‌سازی دشمن برای آنان ایجاد می‌کند.

به عنوان مثال، پوستری را دیدم که زنجیره انتقال کرونا را قطع کنیم که زنجیره و قطع این مفهوم جنگ ندارد و احساس بد و پیام جنگ و دشمنی برای بیماران نمی‌فرستد و دعوت به هم‌گرایی در آن وجود دارد. اگر با آگاهی استعاره‌های نظامی را از جامعه پزشکی کنار بگذاریم، واقعیت ساده است: هیچ‌کس مورد هجوم بیماری قرار نگرفته است و بدن انسان‌ها میدان جنگ نیست و بیماران تلفات نظامی یا دشمن نیستند. ”بیماران کرونایی“ یا ”وضعیت کرونایی“ عناوینی است که نباید به کار رود، بلکه باید بگوییم ”بیمار مبتلا به کرونا.“

هر وقت در طول تاریخ با یک بیماری با علت نامشخص مواجه بوده‌ایم یا راه درمانش کشف نشده بوده اسطوره‌ها و استعاره‌های برای آن بیماری شکل‌ گرفته و این فرآیند تا کشف علت و کشف درمان و واکسن ادامه دارد. علت بیماری را نمی‌دانیم، اما همه شرور را به آن نسبت می‌دهیم و زمانی که بیماری از معنای شر پر شد، آن بیماری را به‌ صورت استعاره در مورد وضعیت‌های نامطلوبِ دیگری به کار می‌بریم؛ به عنوان مثال، چاقی بیمارگونه، رژیم سرطانی، دیوار جذامی از دسته این‌ها هستند؛ ما برای شرارت نسبت دادن به اسرائیل می‌گوییم اسرائیل غده سرطانی. باید هوشیار باشیم چراکه دور نیست برای هر وضعیت نامطلوبی کرونا را به کار ببریم و استعاره بسازیم و هر چیز کشنده و واگیردار را از این به بعد کرونا بگوییم.

وقتی می‌گوییم این استعاره‌سازی برای بیماری خوب نیست و باید کنار گذاشته شود، باید شرحی از احساسات بیماران داشته باشیم و آنان را بشنویم سپس متوجه اجتناب از این استعاره‌ها می‌شویم.

اولین مورد شرح پدیدارشناختی این است که این استعاره‌ها باعث می‌شود بیمار ازــ‌خودــ‌بیگانه و ازــ‌ماــ‌بیگانه شود؛ خودــ‌بیگانه یعنی بدنم به من خیانت می‌کند و سلول‌هایم مهاجم هستند و بدنم به تسخیر نیروهای مهاجم در آمده است؛ در مورد کرونا این‌گونه است که با تکرار مداوم شستن دست‌ها و یا فرونبردن دست‌ها در دهان فرد حس می‌کند دست‌هایش دشمن بدن و دهانش بودند و وحدت و انسجام شخصیت فرد از بین برود، چون خودش را بیمار می‌کند.

دومین مورد شرح پدیدارشناختی این است که بیمار به‌ شدت به وحشت می‌افتد و پنهان‌کاری می‌کند؛ یعنی وقتی بفهمد کرونا دارد فکر می‌کند حکم اعدامش را دریافت کرده است و کرونا را با مرگ یکسان می‌داند. خیلی از خانواده‌ها، اگر عضو مبتلا به کرونا داشتند، مخفی کرده و اعلام آنفولانزا یا سرماخوردگی می‌کردند و این باعث انتشار بیشتر بیماری می‌شد، چون اصلاً جسارت و شجاعت اعلام کرونا را نداشت؛ یا اگر مرگ یکی از نزدیکان یا اقوام بر اثر کرونا بود، دروغ دیگری می‌گفتند چرا که می‌ترسیدند از جامعه طرد شوند.

این استعاره‌سازی‌ها بیمار را بدنام، شرمسار، تحقیر و خوار می‌کند. با این استعاره‌ها بیمار تبدیل به دیگریِ آلوده، ناپاک و خطرناک می‌شود؛ این دیگری‌سازی‌ها قضاوت و داوری روان‌شناختی یا اخلاقی به دنبال خودش می‌آورد. این دیگری‌سازی ریشه‌اش به این برمی‌گردد که ما پرهیزگاری را با سلامت و فضیلت یکی می‌دانیم و انحراف را با بیماری و رذیلت؛ کسی به کرونا مبتلا شده دیگریِ منحرف و رذیلت‌مند می‌پنداریم.

سالمندان، بیماران زمینه‌ای، فقرا، معلولان، مهاجران، خارجیان را بالقوه بیمار می‌دانیم و همه را جزو مجموعه دیگریِ خطرناک می‌بریم که باید از آنان ترسید، چون ممکن است کرونا داشته باشند و تبعیضی که همواره علیه این گروه‌ها بوده در ایام این بیماری تقویت می‌شود و بیشتر به حاشیه کشانده می‌شوند. مثلاً گفتن مداوم اینکه ”سالمندان بیشتر به این بیماری دچار می‌شوند“ باعث انتقال پیام خوارکننده و حقیرکننده می‌شود و سالمندان از حقیقتِ پیر بودن خودشان شرمسار می‌شوند.

بیماری‌ها آن‌قدر کشنده نیستند، بلکه استعاره‌ها و مفاهیم پیرامون آنها کشنده هستند و همگی باید مراقب به‌کارگیری این استعاره‌ها در ایام بیماری کرونا باشیم.(با اندکی ویرایش)

یادداشت‌ها:

ـ خبرگزاری حوزه (انتشار در 1399/3/29)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

معلولیت: بحثی در واژه‌گزینی و ملاحظات اجتماعی!

سارا سیاوشی:

عده‌ای معتقدند واژۀ ”معلول“ بار معنایی مثبتی ندارد و بهتر است تغییر کند و گروهی دیگر معتقدند تغییر نام کاری بی‌فایده یا ظاهرسازانه است. برای نامیدن گروه‌های اجتماعی چه ملاحظاتی را باید در نظر گرفت؟

نام‌ها علاوه‌بر معانی لغت‌نامه‌ای حامل مفاهیم دیگری هم هستند، به‌ویژه اگر مقصود یک نام، نامیدن یک گروه اجتماعی باشد. نام یک گروه اجتماعی، علاوه‌بر آنکه توصیفگر آن گروه است، بار معنایی تاریخی، اجتماعی و سیاسی دارد. گهگاه دیده و شنیده می‌شود که دربارۀ نام یک گروه اجتماعی (قومی، نژادی، زبانی، جنسیتی و …) بحث‌های پرمناقشه‌ای درمی‌گیرد. گاه این بحث‌ها درون‌گروهی است و گاه در اجتماعات بزرگ‌تر و از زبان افرادی خارج از آن گروه است. همین پرمناقشه بودن این‌گونه بحث‌های زبانی نشانگر آن است که برای نام‌ها باید به ملاحظات غیرزبانی نیز توجه کرد. در این یادداشت به ملاحظات زبانی و غیرزبانی حول نام‌های ”معلول“ و ”معلولیت“ پرداخته می‌شود.

گاهی بحث‌هایی در میان افراد و گروه‌های مختلف دربارۀ واژه‌های ”معلول“، ”معلولان“ و ”معلولیت“ به انتقاد و اعتراض درمی‌گیرد. اغلب مواضع منفی از زبان افراد غیرمعلول است. آنها بر این باورند که بهتر است (یا باید) کلمات بهتری برای توصیف این گروه اجتماعی استفاده کنیم، نام‌هایی مثل ”توان‌یاب“ و ”توان‌خواه“ و ”کم‌توان“ در پاسخ به این بحث ابداع شد. البته عده‌ای از این نام‌ها هم رضایت ندارند و معتقدند افرادی در فرهنگستان یا صاحب‌نظران دیگر باید یک واژۀ ”خوب“ را جایگزین واژۀ معلول کنند، زیرا که به گمان این گروه واژۀ ”معلول“ و ”معلولیت“ دارای بار منفی اجتماعی است و مفهوم عدم استقلال فردی را تداعی می‌کند.

در مقابل این استدلال، گروه مقابل بیان می‌کنند که عوض کردن نام، عملی ظاهرسازانه است و در واقعیت تأثیری بر زندگی واقعی افراد ندارد. اینکه واژه‌ای مثبت را جایگزین واژه‌ای منفی کنیم صرفاً ریاکارانه است و رویکرد صحیح آن است که افکار و عقاید مردم را راجع به یک گروه اجتماعی ــ در اینجا معلولان ــ تغییر دهیم. تغییر اجتماعی با تغییر نام‌ها رخ نخواهد داد. حتی گاهی نام جدید ریاکارانه خواهد بود و بیش از نام قبلی آزردگی ایجاد خواهد کرد. مثلاً نابینایان از نامیده شدن به نام ”روشن‌دل“ نه تنها استقبال نمی‌کنند، بلکه بعضی آن را آزارنده هم می‌دانند، چرا که در این عنوان، اشارۀ مستقیم به وضعیت واقعی این گروه، یعنی نابینایی، منفی انگاشته شده است.

هدف از این یادداشت، مخالفت با گروه اول و همچنین ایراد به استدلال گروه دوم است. بنابراین موضع این یادداشت با هر دو موضع ذکرشده متفاوت است.

صحبت با افراد دارای معلولیت، به ویژه افرادی از این گروه که خود فعال حقوق مدنی معلولان هستند، و به انعکاس اجتماعی زیست معلولان حساسیتی بالاتر دارند، نشان می‌دهد که حداقل تا به حال و در زمانۀ ما، این گروه با نامیدن خود با واژۀ ”معلول“ و ”معلولیت“ مخالفتی ندارند. تنها بحث درون‌گروهی این است که آیا نامیدن یک فرد به صورت معلول فروکاهیدن کلیت اجتماعی و انسانی او به وضعیت معلولیت نیست؟ و آیا بهتر نیست به جای معلول از عبارت ”فرد دارای معلولیت“ استفاده کنیم؟ که عده‌ای موافق و عده‌ای مخالف در این بحث وجود دارد. اما هیچ‌گاه از خود این واژگان ــ یعنی ”معلول“ و ”معلولیت“ ــ ابراز انزجار و ناراحتی نشده است.

معادل‌هایی چون ”توان‌خواه“ و ”توان‌یاب“ مورد استقبال چندانی واقع نشد. این نام‌ها فرد دارای معلولیت را فردی توصیف می‌کنند که بنا به ویژگی بدنی خود، نیازمند کسب توانایی خاصی است؛ درحالی که جامعۀ معلولان خواهان حقوق اجتماعی و دسترسی به فرصت‌هایی برابر با سایر افراد جامعه هستند و این مفهوم از این نام‌های ابداعی نه تنها حاصل نمی‌شود، بلکه بار دیگر کلیشه‌های نابرابری در آنها تکرار شده است. منظور از کلیشه‌های نابرابری آن ذهنیتی است که عدم دسترسی به فرصت‌های برابر اجتماعی را در ذات معلولیت می‌داند و آن را به ویژگی جسمانی افراد نسبت می‌دهد و نه به برآیند تعاملات اجتماعی و سیاست‌های رایج در جامعه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

چرا ما خیرین فرهنگی نداریم؟

اکبر جباری می‌نویسد:

چنانکه افتد و دانی، بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان مغرب‌زمین در تألیف آثارشان از مساعدت و حمایت‌های مالی انجمن‌ها و مؤسسات خیریه خصوصی برخوردارند. بارها دیده و خوانده‌ایم که در مقدمه‌ کتاب‌هایی که به زبان‌های لاتین تألیف یافته، نویسنده از کمک‌های مالی و نقدی چندین مؤسسه و انجمن و افراد حقیقی و حقوقی و ... در حین پژوهش و تألیفش تشکر و قدردانی کرده است.

پرسشی که شاید برای کثیری از مخاطبان این جریده طرح باشد این است که جوامع غربی چگونه به چنین بلوغی رسیده‌اند که خیرات و مبرات را نه فقط در کمک به مستمندان و فقرا، بل در حمایت از اهل فکر و اندیشه و تفکر نیز می‌بینند؟! چرا برای جامعه ما به‌رغم داشتن سابقه‌ای طولانی در امر خیریه و امداد فقرا و سنت دیرپای صدقه به مستمندان، خیریه فرهنگی و علمی چنین غریب و ناآشناست؟ چرا در جامعه ما حتی ثروتمندان نیز فاقد این فضیلت هستند؟ به استثنائات و موارد شاذ کاری ندارم، آنچه مسلم است این است که چنین خیریه‌های فرهنگی، یک سنت و سبک غالب نیست.

چند نکته در این خصوص به نظرم می‌رسد:

نخست آنکه، کمک به مستمندان و فقرا، از جهت روان‌شناختی برای فرد خیّر، دستاورد نقد دارد. آدمی وقتی به فقیری کمک می‌کند، بیشتر به روان خود کمک کرده است. التذاذی که با مشاهده نتیجه کمک به فقیر، به آدمی دست می‌دهد در کمک‌های فرهنگی چندان ملموس و محسوس نیست. تصورش را بکنید، شما به یک نویسنده کمک می‌کنید تا کتابش را بنویسد. حال آیا این کتاب مفید باشد، یا نباشد، خوانده شود یا نشود، در طریق حق باشد یا نباشد، و هزار اما و اگر دیگر، آن التذاد و لذت را که در کمک به فقیر وجود دارد سلب می‌کند.

دو دیگر اینکه، اگر کمک به فقرا نوعی معامله (خواه با خدا، خواه با نفس خود) باشد، سود و انتفاع آن، کاملاً ملموس و محسوس است. اما در کمک به یک نویسنده هیچ سود ملموس و التذاد محسوسی وجود ندارد، چراکه اساساً معامله‌ای وجود ندارد، نه با خدا و نه با نفس خودت. از یک‌سو، تو کمک کرده‌ای کتابی نوشته شود که شاید باطل و غیرالهی باشد؛ پس با خدا معامله نکرده‌ای. از دیگر سو، برای خودت هم هیچ التذاذی ندارد، چون آن کتاب و نویسنده اثرش را تماماً مدیون تو نمی‌بیند، بل مدیون تفکر و پژوهش خود می‌داند. تو گویی در کمک به یک نویسنده، کلاه بر سرت رفته است. پس چرا باید وارد چنین معامله سراسر ضرر شد؟!

اینجا همان نقطه‌ای است که می‌بایست درباره فرهنگ یک قوم تأمل کرد. فرهنگی که علم و دانش را برای چیزی غیر از علم و دانش بخواهد ناگزیر فرهنگی کاسبکارانه خواهد بود. شاید کسی مدعی شود که ما در مواریث دینی و مذهبی توصیه‌های فراوان در کمک به نویسندگان و اهل علم داریم، اما نباید فراموش کنیم که این توصیه‌ها سراسر معطوف به علم و عالم دینی است. یعنی آن کمکی پسندیده و توصیه شده است که معطوف به علوم دینی و مذهبی است، و کمک به مطلق علم و علم مطلق، نه تنها وجود ندارد، بل نکوهش نیز شده است. علوم و کتب ضاله را نباید حمایت کرد، بل می‌بایست در از بین بردن‌شان کوشید. بی‌دلیل نیست که در کتب فقهی ما درباره کتب ضاله احکام بسیار سختگیرانه‌ای وجود دارد.

خلاصه می‌خواهم بگویم، تا وقتی که ما مطلق علم و دانش را نپذیریم و دست از نگاه کاسبکارانه (اعم از الهی یا نفسانی) برنداریم، به آن بلوغ نخواهیم رسید. رشد علم و دانش به کمک نیازمند است، حتی بیشتر از فقرا و مستمندان، و تا زمانی که چشم اهل علم، به قدرت و کمک‌های ارباب قدرت باشد، نه رشدی خواهیم داشت و نه علمی پا خواهد گرفت. جامعه ما عمیقاً به خیرین و امدادگران علمی و فرهنگی نیازمند است تا این کجاوه فرسوده و کهنه به سر منزل مقصود برسد.» (با اندکی ویرایش به نقل از کانال تلگرامی اکبر جباری)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی اکبر جباری (دسترسی در 1399/9/3)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز