«صفویه ناگهان نهضت شیعی را که همیشه در زیرزمینها مبارزه میکرد روی کار آورد، میآورد روی بالکن، در صحنه باز جامعه، اما اقلیت شیعه ایرانی، چونکه هرگز در طول تاریخ نتوانسته یک جامعه مستقل بسازد، جز در دوره کوتاه آلبویه و حکومتهای محلی موقتی چون سربداریه، هیچگاه آزاد نبوده و امکان تظاهرات اجتماعی را نداشته و در تقیه به سر میبرده، هنوز شعارهای اجتماعی ندارد، هنوز مراسم عملی ندارد، هنوز نمیداند که چگونه و در چه فرمهای جمعی نمایشهای عمومی تجلی کند، سمبل و علائم و مراسم اجتماعی ندارد، اکنون که رژیم صفوی به اینها همه احتیاج دارد باید کاری کند. این کار بسیار ساده انجام شد؛ یک مقام رسمی وزارتی به وجود آمد و شخصیتی به اسم ”وزیر امور روضهخوانی“ مأموریت یافت تا در این زمینه دستبهکار شود. این وزیر امور روضهخوانی اولین تحفههای غرب را در قرن 16 و 17 به ایران سوغات آورد و این اولین تماس فرهنگی ایران است با غرب، نه آن چنانکه میگویند، قرن نوزدهم و واردکردن چاپخانه و برق و روزنامه و نظام و دارالفنون و حاجی امینالضرب و امیر کبیر...!
وزیر امور روضهخوانی و تعزیهداری رفت به اروپای شرقی (که در آن هنگام صفویه روابط بسیار نزدیک و مرموز ویژهای با آنها داشتند) و درباره مراسم دینی و تشریفات مذهبی آنجا تحقیق کرد، مطالعه کرد و بسیاری از آن سنتها و مراسم جمعی مذهبی و تظاهرات اجتماعی مسیحیت، برگزاری و نقل مصیبتهای مسیح و حواریون وشهدای تاریخ مسیحیت و نیز علائم و شعائر و ابزارها و وسایل خاص این مراسم و دکورهای ویژه محافل دینی و کلیسا را اقتباس کرد و همه را به ایران آورد و در اینجا به کمک روحانیون وابسته با رژیم صفوی، آن فرمها و رسوم را با تشیع و تاریخ تشیع و مصالح ملی و مذهبی ایران تطبیق دادند و به آن قالبهای مسیحی اروپایی، محتوای شیعی ایرانی بخشیدند، به طوری که ناگهان در ایران سمبلها و مراسم و مظاهر کاملاً تازهای که هرگز نه در ملیت ایران سابقه داشت و نه در دین اسلام و نه در مذهب شیعی به وجود آمد. مراسمی از نوع تعزیهگردانی، شبیهسازی نعش و علم و کتل و عماری و پردهداری و شمایلکشی و معرکهگیری و قفلبندی و زنجیرزنی و تیغزنی و موزیک و سنجزنی و تعزیهخوانی و فرم خاص و جدید و تشریفاتی ”مصیبتخوانی“ و ”نوحهسرایی جمعی“ ... که همه شکلش اقتباس از مسیحیت است و هرکس با آن آشنا است، به سادگی تشخیص میدهد که تقلید است.
اساس مراسم عزاداری مسیحیان بر نمایش زندگی شهدای نخستین نهضت مسیحیت و نشان دادن مظلومیت و شهادت آنان در دوران حکومت شرک و کفر و امپراتوری وحشی سزارها و سرداران آنها است و نیز شرح حال حواریون و به خصوص تراژدی مریم و بیان فضائل و کرامات و رنجها و مظلومیتهای او و از همه مهمتر احیای خاطره خونین عیسی مسیح و شکنجهها و ظلمها و سختیهایی که از قوم خود (یهودیها) از ظلمه (رومیهای بیرحم) تحمل کرده است تحت عنوان passions یعنی ”مصائب“ که مراسم و اشکال برگزاری و نمایش و بیان آن به وسیله صفویه تقلید و اقتباس شده است و در خدمت تاریخ خاص تشیع و بیان مصائب اهل بیت و حضرت فاطمه زهرا و بالاخص شهادت امام حسین و خاندان و اصحاب بزرگوارش قرار گرفته است.
قفلزنی، سینهزنی، زنجیرزنی و تیغزنی حتی هماکنون به همین شکل در لورد Lourdes سالیانه در سالروز شهادت مسیح برگزار میشود و این است که با اینکه از نظر اسلامی این اعمال محکوم است و علمای حقیقی اسلامی نه تنها آن را تأیید نکردهاند که جداً مخالفاند و این نمایشها را بر خلاف موازین علمی شرع میدانند. ولی همواره و همه ساله در این دو سه قرن انجام میشده و این در عین حال که شگفتانگیز است روشنکننده این نظر من است که این مراسم ابتکار سیاست بوده است، نه روحانیت واقعی و نشان میدهد که این تظاهرات پرشور و سازمانیافته و بسیار نیرومند، با اینکه صددرصد مذهبی و شیعی است و به نام امام و خاندان پیغمبر و ولایت علی و عشق مذهبی انجام میشود مورد تأیید علمای شیعی نیست و حتی علما غالباً در برابر آن تقیه میکردهاند و از مخالفت علنی و جدی خودداری مینمودهاند و این روشن میکند که مصالح سیاسی و قدرت حکومت بوده است که این مراسم و اعمال و شعائر را بر علما تحمیل کرده است وگردانندگان آن نیز خود به این امر کم و بیش واقفاند عالم و فقیه واقعی شیعی آنها را تأیید نمیکند ولی به نام اینکه: این، کار عشق است، کار شرع نیست، خود را از قید فتوای عالم رها میکردهاند چنانکه در پاسخ عالمی که به یکی از همین سرحلقهها گفته بود این اعمال با موازین شرع نمیخواند، گفته بود: ”آقا، یازده ماه از سال را ما به حرف شما گوش میدهیم و این یک ماه را شما به حرف ما گوش کنید؛ این کار مستحب و مکروه و حلال وحرام نیست، جنون علی و عشق حسین است، عاشورا ما را دیوانه میکند، خونمان را جوش میآورد، دلمان میخواهد خودمان را آتش بزنیم، دستگاه امام حسین از دستگاه خدا سوا است. اگر خدا ما را به گناه عشق حسین به جهنم هم ببرد با شوق و شکر خودمان را در آتش میاندازیم، بگذار ما را بسوزد ...“ این گونه استدلال و احساسات پیداست که با منطق عقلی و عقلائی اسلام و تشیع علمی ارتباطی ندارد، کاملاً پیداست که زبان تصوف است و احساسات غلاه و پرورده کار درویشان و شاعران و روضهخوانان و خطبا و مبلغان عوام که همه مستقیم و غیرمستقیم از نهضت صفوی آب میخورند و کارگزاران و بلندگوها و رادیوهای رسمی زمان بودهاند و به دربار صفوی بیشتر بسته بودند تا حوزههای علمی. من فکر میکنم اینکه امروز یک مجتهد فقیه و عالم شیعی منبر رفتن و تبلیغ کردن و رد محافل و تکایا و مساجد حرف زدن را برای مقام خود کسر میداند و سبک تلقی میکند یادگار همان دوره است که منبرها، تریبونهای تبلیغاتی دستگاه حکومت شده بود و منبریها سخنگوهای سیاست، نه علم و روحانیت. این مراسم غالباً به روشنی با سنتها و حتی احکام شرعی منافات دارد. حرمتی که مسلمان و شیعه برای ائمه و خاندان پیغمبر و به خصوص حرم پیغمبر و امام قائل است پیداست و در عین حال در شبیهها، یک نره مرد نتراشیده سکینه میشود یا زینب و در صحنهها ظاهر میشود یا موسیقی که علما آن همه با کراهت و حرمت تلقی میکنند در شبیه و تعزیه حفظ شده است. و پیداست که از مسیحیت آمده است. شبیه و تعزیه و نعش، تقلید کورکورانه از مراسم ”میسترهای هفتگانه“ 7 Mysteress و ”میراکل“ Miracles و نمایش نعش عیسی بر صلیب و فرود آوردن و دفن کردن و صعود و دیگر قضایاست.
نوحههای دستهجمعی درست یادآور ”کُر“های کلیساست. و پردههای سیاه که به شکل خاصی بر سر در تکیهها و پایهها و کتیبهها آویخته میشود و غالباً اشعار جودی و محتشم و غیره بر آن نقش شده بیکموکاست از پردههای کلیسا در مراسم تقلید شده و شمایلگردانی و نقش صورت ائمه و دشمنان و حوادث کربلا و غیره که در میان مردم نمایش داده میشود پُرترهسازیهای مسیحی است. حتی اسلوب نقاشیها همان است، در حالی که صورتسازی در مذهب ما مکروه است، حتی نوری که به صورت یک هاله گرد سر ائمه و اهل بیت دیده میشود درست تقلیدی است و شاید بافره ایزدی وفروع ایزدی در ایران باستان توجیه شده است.
این مراسم و تشریفات رسمی و مخصوص عزاداری اجتماعی و رسمی همه فرمهای تقلیدی از عزاداری و مصیبتخوانی و شبیهسازی مسیحیت اروپایی است و حتی گاه به قدری ناشیانه این تقلید را کردهاند که شکل صلیب را هم که در مراسم مذهبی مسیحیها جلو دسته میبرند صفویه بدون اینکه کمترین تغییری در آن بدهند آوردند به ایران و همین الان هم، بدون توجه به شکل رمزی و مذهبی آن در مسیحیت، جلو دستهها راه میبرند و همه میبینند که شاخصه نمایان هر دسته سینهزنی همین صلیب یعنی جریده است و در عین حال در نظر هیچکس معلوم نیست برای چیست؟ و هیچکس از آنهایی هم که آن را میسازند و حمل میکنند نمیدانند برای چه چنین میکنند؟ اما با اینکه این جریده در میان ما هیچ مفهومی ندارد و کاری نمیکند، همه شخصیت و عظمت و افتخار یک دسته به همان جریدهاش وابسته است، دعواها بر سر جریده است. ارزش و اعتبار و شکوه و فداکاری، اندازه ایمان و شور دینی یک دسته به بزرگی و سنگینی و زیبایی و گرانی جریدهاش بستگی دارد. جریده نه تنها از نظر شکل همان صلیب است، بلکه از نظر لفظ هم همان اسم صلیب است، که همراه مسمی از اروپای شرقی و از زبان لاتین به فارسی آمده، چون کلمه ”جریده“ نه در فارسی و نه در عربی با این شکل هیچ مفهومی ندارد. دکورها و پوششها و پردههایی که در اروپای شرقی و ایتالیا و غالب کلیساهای کاتولیک وجود دارد و همه میبینید با همان شکل به ایران آمد و چون مسجد امکان پذیرش این مراسم و این تزئینات جدید را نداشت و برای چنین کارهایی ساخته نشده بود، ساختمانهای خاص این امور بنا شد به نام ”تکیه“.» (شریعتی، 1377: 169 - 174).
یادداشتها: