«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خشونت» ثبت شده است

حکومت پیامبر (ص) با استبداد و خشونت همراه نبود!

کاظم قاضی‌زاده:

برخی جوامع اسلامی معاصر به طور کلی از سیره پیامبر عظیم‌الشان اسلام دور شدند و برخی هم به ظاهر بخشی از سیره پیامبر اکرم (ص) را انجام می‌دهند، اما روح سیره نبوی را از یاد برده و به فراموشی سپردند.

برخی کشورها رسماً حکومت مستبد و موروثی دارند و به صورت پادشاهی اداره می‌شوند و اذعان می‌کنند هیچ توجهی به خواست و اراده عمومی ندارند؛ در مقابل، بخشی از حکومت‌ها هم هستند که گرچه به ظاهر با رأی مردم سرکار آمدند، اما طوری حکومت می‌کنند که حکومت استبدادی و فردی ادامه پیدا کند و این با روح سیره پیامبر (ص)، که مردم را به عنوان مهم‌ترین امر در عرصه اجتماعی می‌پذیرفتند، منافات دارد.

پیامبر (ص) در غزوه احد با مسلمانان مشورت کردند؛ عده‌ای از سالخوردگان و باتجربه‌های مدینه گفتند بهتر است در شهر بمانیم و جوان‌ترها گفتند به خارج شهر برویم. پیامبر دریافتند که نظر اکثریت خروج از شهر است؛ لذا به نظر اکثریت عمل کرده و به خارج از شهر رفتند. پیامد این خروج شکست غزوه احد بود، اما باز آیه قرآن بر مشورت تأکید کرد و با نزول آیه کریمه ”وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ“ [آل‌عمران: ۱۵۹] مسیر جوامع اسلامی را مشخص کرد. این درحالی است که روحیه مشورت با مردم به عنوان دستور قرآنی و سیره نبوی در میان حاکمان برخی جوامع اسلامی دیده نمی‌شود و نیازمند به آن هستیم.

اینکه امروزه افراد به بهانه‌های مختلف در حکومت‌های بسیاری از جوامع اسلامی بدون در نظر گرفتن مقررات و حقوق انسان در اسلام، به حبس و حصرهای طولانی افتاده و یا محکوم به اعدام می‌شوند، یا جنگ‌هایی که بین کشورهای اسلامی وجود دارد هیچ‌کدام با سیره پیامبر عظیم‌الشان اسلام سازگاری ندارد.

حکومت پیامبر (ص) هرگز با استبداد و دیکتاتوری و خشونت و تحقیر مردمان همراه نبود، بلکه پیامبر (ص) شخصیتی برجسته بود که نمی‌خواست از طریق حاکمیت بر مردم منفعتی را کسب کند یا به جایگاهی برسد، اما در زمان حاضر بسیاری از حاکمان را در بلاد اسلامی می‌بینیم که به جای در نظر گرفتن مصلحت مردم به مصلحت خود و بهره‌مندی زودگذر از دنیا می‌اندیشند و به جای رعایت صلاح جامعه به بقای حاکمیت خود و نزدیکان و حزب و گروه خود می‌اندیشند و به خاطر حفظ این مصلحت حاضرند حقوق مردم را زیر پا بگذارند.

وظیفه مسلمانان برای بازگشت به سیره پیامبر (ص) این است که هرچه بیشتر آگاه شوند و زیر بار ظلم و ناعدالتی نروند، گرچه این زیر بار ظلم نرفتن هزینه دارد و مردم، همان‌گونه که قرآن فرموده است: ”إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ“ [رعد: ۱۱]، برای اینکه روی خوش ببینند باید هم خودشان از فساد دور شوند و در مسیر صلاح گام بردارند و هم با تقویت یکدیگر و خودسازی زمینه را برای رسیدن به جامعه ایده‌آل فراهم کنند.

در حال حاضر که زمینه‌های آگاهی‌بخشی با توسعه فضای مجازی فراهم شده و امروزه یکی از شاخه‌های عدالت تحت عنوان عدالت اطلاعات تعریف می‌شود، باید مردم در کشورهای مختلف، توسعه اطلاع‌رسانی را مدنظر قرار دهند و روشن‌فکران و نخبگان جوامع اسلامی اطلاع‌رسانی کنند و این اطلاع‌رسانی بتواند اطلاعات را در سطح جامعه گسترش داده و حقیقت سیره نبوی و واقعیت‌های موجود در صدر اسلام را تبیین کنند. متأسفانه امروز بسیاری از اصول حکومت علوی در جوامع اسلامی با توجیهاتی کنار گذاشته شده است، که باید، با گسترش آگاهی، مطالبه‌گری مردم از حاکمان بیشتر شود.

حاکمان هم باید متوجه باشند حکومت‌ها از بین می‌روند و آنچه برجای می‌ماند نام نیک یا بد است و چه بهتر که انسان، وقتی در مسند حکومت کشوری وجود دارد، مصلحت مردم را در نظر بگیرد و برای مردم کار کند و در حقیقت پیرو سیره نبوی و علوی شود. (با اندکی ویرایش، به نقل از خبرگزاری شفقنا)

یادداشت‌ها:

ـ خبرگزاری شفقنا (دسترسی در 1399/8/12)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

ویژگی‌های افراد متعصب!

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«از آنجا که تعصب ذومراتب است و شدت و ضعف دارد، هر متعصبی لزوماً همه ویژگی‌های اهل تعصب را ندارد، و در هر ویژگی نیز لزوماً افراطی نیست. برخی از ویژگی‌های متعصبین، که در میان بسیاری از ایشان مشترک است، بدین شرح است:
1. رابطه‌گرایی

نخستین کاری که متعصب می‌کند تقسیم همگان به خودی و غیرخودی است: آنها که همفکرند و آنها که ناهمفکر. آنها که با من در یک گروه‌اند و آنها که در گروه دیگر. ]...[ در جانبداری از هفکران به هر وسیله‌ای چنگ می‌زند و در نقد ناهمفکران به هر بهانه‌ای می‌آویزد. برای خودی‌ها امتیازاتی برمی‌سازد و امتیازات غیرخودی‌ها را نمی‌بیند. ]...[ متعصب حق را از دیگران نمی‌پذیرد و باطل را از خودی‌ها می‌پذیرد. به سخنگو می‌نگرد، نه سخن. کننده را می‌بیند، نه کار را.

2. عقیده‌پرستی

متعصب همه چیز را فدای عقیده‌اش می‌کند و آن را عزیزتر از حقیقت می‌داند. ممکن است گفته شود هر کسی عقیده‌اش را حق می‌داند. آری، اما انسان آزاده، اگر دریابد عقیده‌اش نادرست است، از آن دست برمی‌دارد و تن به حقیقت می‌دهد. حال اینکه متعصب در تعارض میان عقیدت و حقیقت، جانب عقیده را می‌گیرد و حقیقت را پایمال می‌کند. ]...[

3. نقدناپذیری

متعصب نقدناپذیر است و با کوچک‌ترین خرده‌گیری واکنش نشان می‌دهد و در لاک دفاع فرو می‌رود. گفت‌وگو نمی‌کند، تک‌گویی می‌کند. گوش نیست، زبان است. هر انتقادی را دشمنی می‌داند و منتقد را دشمن. اشخاص متعصب گروهی را به نام منتقد به رسمیت نمی‌شناسند، بلکه آنها را توطئه‌گر و آشوب‌طلب و دارای غرض و مرض می‌دانند. نقد در نظر آنها توهین و توطئه و تخریب است و در ورای آن، نیتی سوء. متعصب یک بار می‌آموزد و یک عمر تکرار می‌کند و به همان دانسته‌های نخستش قناعت می‌ورزد. ]...[

4. مطلق‌گرایی

نسبیّت در قاموس متعصب وجود ندارد. هر اندیشه‌ای را یا درست می‌داند یا نادرست و هر کسی را یا سیاه می‌داند یا سفید. حُسن و عیب را با هم نمی‌بیند، بلکه یک طرف را سراپا حُسن و طرف دیگر را سراسر عیب می‌داند. در مدح و ذم افراط می‌کند و با تأکید و تشدید سخن می‌گوید.

5. جزم‌گرایی

شک در نزد متعصب عین کفر است و ناشی از شبهه. او زود به یقین می‌رسد و دیر شک می‌کند. به هرچه معتقد شود آن را عین حقیقت می‌داند و چون خورشید در وسط آسمان. هیچگاه در عقایدش تجدیدنظر و چون‌وچرا نمی‌کند. با قاطعیت و جزمیّت داوری می‌کند و برای هر چیزی یک پاسخ دارد:‌ آری یا نه. ]...[ عقاید دیگران را بدبینانه برمی‌رسد، اما در درستی عقاید خویش ذره‌ای تردید روا نمی‌دارد. اجازه نمی‌دهد پرسشی که عقایدش را براندازد مهمان ذهنش شود. آن را به دست فراموشی می‌سپارد، و یا شبهه می‌داند و یا پاسخی برای آن جفت‌وجور می‌کند. ]...[

6. انحصارگرایی

متعصب می‌پندارد که حقیقت در انحصار اوست و دیگران باید در محضرش زانو بزنند و بیاموزند. خود را میزان حق و باطل می‌شمارد و ماورای فکر خود را ماورای حقیقت. معتقد نیست که همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند، بلکه همه چیز را در پیش خویش و در کیش خویش می‌داند. ]...[

7. دشمن‌تراشی

متعصب دشمن‌تراش است و چنین می‌پندارد که همواره عده‌ای در حال توطئه و دسیسه‌اند. با سوء ظن به دگراندیشان می‌نگرد و همیشه در پی دستی پنهان می‌گردد که مشغول خراب‌کاری است. تاریخ را با تئوری توطئه تفسیر می‌کند و چنین می‌اندیشد که سیر رویدادها چیزی جز توطئه و دسیسه نیست. متعصب رقیب را مخالف می‌پندارد و مخالف را دشمن. معتقد است هر که با ما نیست، بر ماست. ]...[

8. خشونت‌گرایی

از آنچه گفتیم، نتیجه گرفته می‌شود که متعصب خشونت‌گراست. زیرا آنکه نقدناپذیر و مطلق‌گراست و می‌پندارد که حقیقت در انحصار اوست و دیگران مشتی سفیه و مغرض و گمراه‌اند لاجرم به خشونت می‌گراید، مگر اینکه قدرت نداشته باشد. ]...[ متعصب برهان قاطع نمی‌آورد، قاطع برهان می‌آورد. چون حجّت بُرنده ندارد، به آلت بُرنده دست می‌برد. برای حل اختلافات به مشت متوسل می‌شود، نه مغز. اندیشه را با اندیشه پاسخ نمی‌گوید، بلکه با اُشتلُم به مقابله با اندیشه می‌رود.» (اسفندیاری، 1395: 87 ــ 90)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز