سارا سیاوشی:
عدهای معتقدند واژۀ ”معلول“ بار معنایی مثبتی ندارد و بهتر است تغییر کند و گروهی دیگر معتقدند تغییر نام کاری بیفایده یا ظاهرسازانه است. برای نامیدن گروههای اجتماعی چه ملاحظاتی را باید در نظر گرفت؟
نامها علاوهبر معانی لغتنامهای حامل مفاهیم دیگری هم هستند، بهویژه اگر مقصود یک نام، نامیدن یک گروه اجتماعی باشد. نام یک گروه اجتماعی، علاوهبر آنکه توصیفگر آن گروه است، بار معنایی تاریخی، اجتماعی و سیاسی دارد. گهگاه دیده و شنیده میشود که دربارۀ نام یک گروه اجتماعی (قومی، نژادی، زبانی، جنسیتی و …) بحثهای پرمناقشهای درمیگیرد. گاه این بحثها درونگروهی است و گاه در اجتماعات بزرگتر و از زبان افرادی خارج از آن گروه است. همین پرمناقشه بودن اینگونه بحثهای زبانی نشانگر آن است که برای نامها باید به ملاحظات غیرزبانی نیز توجه کرد. در این یادداشت به ملاحظات زبانی و غیرزبانی حول نامهای ”معلول“ و ”معلولیت“ پرداخته میشود.
گاهی بحثهایی در میان افراد و گروههای مختلف دربارۀ واژههای ”معلول“، ”معلولان“ و ”معلولیت“ به انتقاد و اعتراض درمیگیرد. اغلب مواضع منفی از زبان افراد غیرمعلول است. آنها بر این باورند که بهتر است (یا باید) کلمات بهتری برای توصیف این گروه اجتماعی استفاده کنیم، نامهایی مثل ”توانیاب“ و ”توانخواه“ و ”کمتوان“ در پاسخ به این بحث ابداع شد. البته عدهای از این نامها هم رضایت ندارند و معتقدند افرادی در فرهنگستان یا صاحبنظران دیگر باید یک واژۀ ”خوب“ را جایگزین واژۀ معلول کنند، زیرا که به گمان این گروه واژۀ ”معلول“ و ”معلولیت“ دارای بار منفی اجتماعی است و مفهوم عدم استقلال فردی را تداعی میکند.
در مقابل این استدلال، گروه مقابل بیان میکنند که عوض کردن نام، عملی ظاهرسازانه است و در واقعیت تأثیری بر زندگی واقعی افراد ندارد. اینکه واژهای مثبت را جایگزین واژهای منفی کنیم صرفاً ریاکارانه است و رویکرد صحیح آن است که افکار و عقاید مردم را راجع به یک گروه اجتماعی ــ در اینجا معلولان ــ تغییر دهیم. تغییر اجتماعی با تغییر نامها رخ نخواهد داد. حتی گاهی نام جدید ریاکارانه خواهد بود و بیش از نام قبلی آزردگی ایجاد خواهد کرد. مثلاً نابینایان از نامیده شدن به نام ”روشندل“ نه تنها استقبال نمیکنند، بلکه بعضی آن را آزارنده هم میدانند، چرا که در این عنوان، اشارۀ مستقیم به وضعیت واقعی این گروه، یعنی نابینایی، منفی انگاشته شده است.
هدف از این یادداشت، مخالفت با گروه اول و همچنین ایراد به استدلال گروه دوم است. بنابراین موضع این یادداشت با هر دو موضع ذکرشده متفاوت است.
صحبت با افراد دارای معلولیت، به ویژه افرادی از این گروه که خود فعال حقوق مدنی معلولان هستند، و به انعکاس اجتماعی زیست معلولان حساسیتی بالاتر دارند، نشان میدهد که حداقل تا به حال و در زمانۀ ما، این گروه با نامیدن خود با واژۀ ”معلول“ و ”معلولیت“ مخالفتی ندارند. تنها بحث درونگروهی این است که آیا نامیدن یک فرد به صورت معلول فروکاهیدن کلیت اجتماعی و انسانی او به وضعیت معلولیت نیست؟ و آیا بهتر نیست به جای معلول از عبارت ”فرد دارای معلولیت“ استفاده کنیم؟ که عدهای موافق و عدهای مخالف در این بحث وجود دارد. اما هیچگاه از خود این واژگان ــ یعنی ”معلول“ و ”معلولیت“ ــ ابراز انزجار و ناراحتی نشده است.
معادلهایی چون ”توانخواه“ و ”توانیاب“ مورد استقبال چندانی واقع نشد. این نامها فرد دارای معلولیت را فردی توصیف میکنند که بنا به ویژگی بدنی خود، نیازمند کسب توانایی خاصی است؛ درحالی که جامعۀ معلولان خواهان حقوق اجتماعی و دسترسی به فرصتهایی برابر با سایر افراد جامعه هستند و این مفهوم از این نامهای ابداعی نه تنها حاصل نمیشود، بلکه بار دیگر کلیشههای نابرابری در آنها تکرار شده است. منظور از کلیشههای نابرابری آن ذهنیتی است که عدم دسترسی به فرصتهای برابر اجتماعی را در ذات معلولیت میداند و آن را به ویژگی جسمانی افراد نسبت میدهد و نه به برآیند تعاملات اجتماعی و سیاستهای رایج در جامعه.