امیرالمؤمنین (ع) میفرماید:
«چون عقل کامل گردد، سخن اندک شود.» (نهجالبلاغه: حکمت 71)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید:
«چون عقل کامل گردد، سخن اندک شود.» (نهجالبلاغه: حکمت 71)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
محمد هدایتی درباره «انتظارات زیادی از روایات» مینویسد:
«این باور وجود دارد که برای هر واقعهای تا قیامت خطاب قطعی از طرف خداوند متعال وجود دارد که اصل آن در قرآن کریم است و سپس در سنت بیان شده و طبق بعضی از روایات پیامبر اکرم (ص) آن را نزد عترت طاهرینش به ودیعت گذاشته است.
براساس پندار فوق برخی وظیفه خود میدانند که برای هر کار و حادثهای به سراغ نصّ و روایات بروند و با مردود دانستن اصل اباحه، به هر نحوی که شده حکم شرعی را جستوجو و طلب کنند و امرونهی فقهی را از لابلای کتاب و سنت بیرون کشند. آنها دانش صحیح و درست را تنها در روایات میبینند و بر این باورند که در هیچ جای دیگر پیدا نمیشود؛ و اگر هم چیزی یافت شود، باطل و بیهوده است. [...]
به نظر میرسد تلقی فوق از اساس نادرست است، هرچند به طور ریشهای در تاروپود اندیشه فقهی ما رسوخ کرده و به مرتکز [=ثابت] دینی تبدیل شده است. مثلاً، آیات قرآنی که در این باور به آنها استدلال شد [انعام: 38؛ انعام: 59؛ و نحل: 89]، و، به تبع، روایاتی که تبیینکننده آن آیات هستند، در آن بخشی که مربوط به کتاب عالم هستی میشود گویای این مطلب است که چیزی در آن فروگذار نشده و پهنه بزرگ آفرینش با سلسله علت و معلولها تحت احاطه علم وسیع پروردگار متعال است و همه در لوح محفوظ مکتوب بوده و چیزی مورد فراموشی یا غفلت قرار نمیگیرد و خداوند بر همه کلیات و جزئیات خلقت آگاهی کامل و تقدیری حکیمانه و عالمانه دارد. و در بخش مربوط به کتاب تشریع هم مقصود آن است که قرآن کریم، که کتاب تربیت و انسانسازی است، در ارائه برنامهای برای تکامل فرد و جامعه هیچ کوتاهی نکرده و هر آنچه برای پیمودن این راه لازم است به صورت قواعد کلی و در بخشهایی به نحو جزئی ارائه کرده است؛ نه اینکه مراد بیان همه جزئیات و اطلاعات از انواع دانشها و تبیین تمام ریزهکاریهای زندگی در همه دوران باشد. دین لازم نمیبیند که پیوسته از گوشه و کنار زندگی انسانها وارد شده و در لابلای رفتارهای روزمره مردم حضور یابد و با صدور احکام عملی در آنها دخالت کند. دخالت آن بیشتر از جنبه تقویت عبودیت و توصیه به اخلاق دینی است؛ و در غیر از آن مواردی که آشکارا محدودیت ایجاد کرده و احکام واجب و حرام صادر نموده، تکلیف عملی دیگری را از دوش او برداشته و وی را به زحمت نینداخته است، بلکه امر را به همان حجت باطنی و فهم عقلیاش واگذار کرده و حتی وی را از مطالبه و پرسوجو از تکلیف شرعی دیگر بازداشته [مائده: 101] و در این باره اصل بر برائت و اباحه قرار داده است.» (هدایتی، 1395: 64 ــ 66)
یادداشتها:
ـ هدایتی، محمد. (1395). مناسبات فقه و اخلاق. تهران: نگاه معاصر.