حسن انصاری مینویسد:
«تصور عمومی نه تنها نزد بسیاری از مؤمنان، بلکه همچنین در میان بسیاری از طبقه تحصیلکرده در حوزههای علوم دینی این است که باورهای ایمانی و گزارههای اعتقادی ماهیتی فراتاریخی و غیرقابلتغییر دارند و آنچه امروزه به عنوان مجموعه باورهای اعتقادی یک مکتب شناخته میشود همواره ماهیتی ثابت داشته و نه تنها همگان از میان مؤمنان و به شکل مستمر بر آن اطلاع داشتهاند و به عنوان مجموعهای از باورهای ”ضروری مذهب“ بدان ایمان داشتهاند، بلکه این منظومه اعتقادی بدون هیچگونه تغییری ساختمان اعتقادی و هویتی جامعه مؤمنان را همواره شکل میداده است.
آگاهان بر تاریخ متون و تحولات مکاتب فکری و دینی طبعاً چنین نمیاندیشند. ایمان مواجهه آدمیان است با ”امر قدسی“ و تا آنجا که این مواجهه مربوط است به آدمیان و زبان و فکر و دریافت ما طبعاً نمیتوان از ”فراتاریخی“ بودن ایمان سخن گفت. اعتقادات هم مجموعهای از گزارههای ایمانی است که در مجموع هویت یک مکتب را شکل میدهد، هویتی که خود در بستر زمان و مکان شکل میگیرد، بالیده میشود و نسبت به متغیرات واکنش نشان میدهد. تا آنجا که سخن از ایمان است و اعتقادات دینی ما با مقوله ”متن مقدس“ سروکار داریم و فرایند فهم آدمیان از آن. ”فرایند فهم“ اصلاً خود پدیدهای تاریخی است، کما اینکه ”هویت دینی“ هم تاریخی است. ظرفیتهای متن در بسترِ تاریخی فهمهای متنوع و تاریخمندی را در نسبت با متغیرات و نیازمندیهای دینی، هویتی و فکری ممکن میکند.
بنابراین آن چیزی که امروز به عنوان هویت دینی یک مکتب اعتقادى شکل گرفته و مجموعهای از گزارههای اعتقادی را نیز شامل میشود چیزی است که در بستر تاریخی شکلگیری هویت ”جماعت مؤمنان“ و در خاطره جمعی آنان خود را به سطح آورده است. این هویت دینی و مذهبی نه تنها نتیجه فراهم آمده از فرایند فهم متن و اجتهادات و تأویلات است، بلکه از دیگر سو تحت تأثیرات تاریخی و محیطی مختلفی قرار داشته و دارد؛ از آن جمله است باورها، عادات و رسوم مختلف، اسطورهها، فرهنگهای محلی و قومی و ضرورتهای سیاسی و اجتماعی. اینها طبعاً تفسیرها و برداشتهای متفاوتی را از متن مقدس و در نتیجه گزارههای اعتقادی متحولی را سببساز میشود.
معتزلیان، که از خلق قرآن و از زبان ”مخلوق“ سخن میراندند، به درستی میدانستند که نتیجه سخن آنان چیست. آنان در حقیقت در مقام فهم زبان قرآن در فرایند تفسیر، تاریخی بودن عنصر زبان را درک میکردهاند. در واقع، نه تنها فهمِ متن تاریخی است، بلکه اساساً زبان ماهیتی تاریخی دارد و امر قدسی آنگاه که تعبیر زبانی پیدا میکند ناچار امری ”تاریخی“ میشود. به تعبیر دیگر، دین آنجا که تعبیر زبانی پیدا میکند و مواجهه آدمیان را با امر قدسی از طریق ”متن“ یا ”گفتار“ میسر میکند، در واقع، به بسترى انسانی و تاریخی تنزل یافته و به تعبیر قرآنی، ”تنزیل“ وحی صورت مىگیرد. بدین ترتیب، جوهرِ ایمان، که یک سوى آن جنبه انسانی دارد، امرى تاریخی است. تعابیر زبانی که ایمان بدان تعلق میگیرد و اصلاً سازمان ایمان را شکل میدهد بدین ترتیب تاریخی است.
در هویت مذهبی یک مکتب یکی از مواردی که از آنها به عنوان عناصر مختلف تشکیلدهنده میتوان نام برد سهم حوادث تاریخی مختلفی است که گزارههای ایمانی و اعتقادی در حول و حوش آن حوادث شکل گرفته است. از دیدگاه یک مؤرخ که به بسترهای شکلگیری حوادث و اتفاقات تاریخی میاندیشد و اهمیت میدهد هر حادثهای ریشهاش به شرایط تاریخی، زمانی، مکانی و فرهنگی خاصی وابسته است. از این نقطهنظر، هر حادثه تاریخی میتوانسته به سادگی به شکلی دیگر رقم بخورد. از نقطهنظر اعتقادی، البته حوادث تاریخی با دخالت مستقیم خداوند شکل میگیرد و معنا مییابد، اما مؤرخان در این باره تفسیر متفاوتی دارند. این تفسیر ضرورتاً مخالف تفکرات کلامی نیست. از نقطهنظر دینی، میتوان همه عالم خلقت را با وجود همه اسباب طبیعی آن مخلوق طولی خداوند دانست.
روایاتی که ما از حوادث تاریخی داریم، چنانکه میدانیم، روایات مکتوبی است که ریشههای اصلیاش به روایات شفاهی مستقیم شاهدان عینی باز میگردد. فرایند مکتوب شدن این روایاتِ تاریخی و بازسازی آنها در طول تاریخ و صورتبندیهای جدیدی که در منابع بعدی از آنها صورت گرفته همه متأثر از هویتهای دینی و مذهبی نویسندگان آنها و، در واقع، تحولات فکری و هویتی و تاریخی مختلفی است که بیش از هر چیز نشاندهنده نوع نگاه راویان و نویسندگان تحریرهای مختلف و طبعاً متحول آنهاست. بسیاری از این روایات عموماً ارتباط مستقیمی دارند با تحول ارتودکسی (فرایند رسمی شدن عقیده) مذهبی که خود محکوم تحول تاریخی است. بدین ترتیب، به تعبیری باید همه این روایات را به نحوی از قبیل ژانر ”تاریخ نجات“ دانست که بیشتر تصویرپردازیِ تاریخی متحول مذهبی و هویتی راویان را انعکاس میدهند.
وانگهی منابع مکتوب ما همگی از اصالت برخوردار نیستند. کار یک مؤرخ این است که از صحت اصالت متنهای تاریخی و مذهبی اطمینان حاصل کند. مطالعه نسخههای یک اثر و ریشههای آن و بررسی روایات مختلف آن و امکان وجود و میزان تحریفات و یا صورتبندیهای جدیدی که بر اثر تصرفات ایدئولوژیک در یک متن میتوانسته شکل بگیرد همگی در داوری یک مؤرخ در بررسی یک آموزه اعتقادی سهم مهمی دارند. مهمتر از آن، از دیدگاه یک مؤرخ، هر متنی مجموعهای از انتخابهای نویسنده آن است، انتحابهایی که هریک دلایل تاریخی خود را دارند؛ اینکه از مجموعه روایات در خصوص حادثهای تاریخی و البته مرتبط با یک آموزه ایمانی و گزارهای اعتقادی، نویسندهای بخشی را برمیکشد و برخی دیگر را فرومیگذارد، یا نحوه چیدمان روایات متفاوت و یا حذف و اصلاحاتی که در طول تاریخ از سوی نویسندگان منابع مذهبی و تاریخی بر روی روایات اعمال میشده، و یا از سوی کاتبان نسخههای خطی فراخور تحولات اعتقادی و هویتسازیهای شناور تصرفاتی صورت میگرفته همگی نشان میدهد کار یک مؤرخ تا چه اندازه میتواند برداشتهای مذهبی را تحت تأثیر قرار دهد.
اینجاست که منابعی تاریخی و روایی که در روند شکلگیری ارتودکسی دینی، و به قصد سازگاری با هویت متحول، تألیف و یا ”تهذیب“ شدهاند اعتماد کمتری را از یک مؤرخ جلب میکنند تا منابعی که کمتر دستخوش چنین تصرفاتی بودهاند. بدین ترتیب، کتابی مانند مصنف عبدالرزاق و یا اثر مشابه ابن ابی شیبه بیشتر مورد اعتماد یک مؤرخ میتوانند قرار گیرند، چرا که مواد خام و دستنخوردهتری نسبت به کتابهایی مانند صحیح بخاری و یا مسلم دارند.» (با اندکی ویرایش)
یادداشتها: