شهید مطهری مینویسد:
«من خیلی اوقات فکر کردهام مقالهای تحت عنوان ”نیمها“ بنویسم که خیلی چیزها وجود ناقصش خطرش بیشتر از عدم محض است. میگویند غزالی راجع به علم این حرف را زده و گفته است: ”هر چیزی وجود ناقصش به از عدم محض است، مگر علم که وجود ناقصش بدتر از عدم محض است“ و ریشه این حرف معلوم است.
آدمی که هیچ عالم نیست، چون میداند عالم نیست، لااقل در مقابل عالم تسلیم است. مثل کسی که طبیب نیست و میداند که طبیب نیست، دیگر لااقل در مقابل طبیب تسلیم است و در نتیجه از وجود طبیب بهره میبرد. ولی نیمچهطبیب، چون خودش را طبیب میداند، تسلیم یک طبیب نیست، میخواهد از همان علم ناقصش استفاده کند، در نتیجه به جای سود زیان میبرد.
از همین جا بروید سراغ نیمچهمجتهدها و نیمچهروشنفکرها و نیمهای دیگر، اینهایی که یک چیزکی میدانند [...] چیزکی میدانند و چیزها نمیدانند! اتفاقاً اینها خطرشان بیشتر است. چهار تا شعار میشنوند، بدون اینکه متعمق بشوند و درست فکر کنند و دریابند؛ میبینید این چهار تا شعار اینها را از جا حرکت میدهد.» (مطهری، 1380: 112 ــ 113)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی. (1380). فلسفه تاریخ. جلد 1. چاپ یازدهم. تهران: انتشارات صدرا.
ـ یادداشت مرتبط: