رضا بابایی مینویسد:
«درمان تعصب بسیار دشوار است، چون هیچ کس خود را متعصب نمیداند. تعصب چیزی است که ما آن را همیشه در دیگری میبینیم و دیگری در ما. ما نمیتوانیم ثابت کنیم که او متعصب است و او نیز نمیتواند تعصب ما را به ما نشان دهد. اما چهار نشانه در انسانهای متعصب وجود دارد که خوشبختانه تا حدی قابل تشخیص و حتی اندازهگیری است:
یک. غلبه باورمندی بر آگاهی
باورهای انسان متعصب بیشتر از آگاهیهای اوست. او بیش از آنکه بداند و بشناسد و بخواند، باورمند است و آن اندازه که اقیانوسِ باورهای او سرشار است، کاسهٔ دانشش پر نیست. متعصب، بیش از دانش، گرایش دارد و بیش از آنکه عقیدهشناس باشد، عقیدهپرست است. حاضر است در راه عقیدهاش جان بدهد، ولی حاضر نیست درباره عقیدهاش مطالعه کند یا از دیگران بپرسد. او آنچه را که میداند، میخواهد در گوش دیگران فرو کند، اما نمیتواند همدلانه در سخن دیگران بیندیشد. باورها در غیبت دانشها، از سنگ و چوب، بت میسازند و از زمین و زمان، مقدسات. ]...[
دو. ناآشنایی با ”دیگر“ها
متعصب معمولاً شناختی ژرف از دیگران و باورهایشان ندارد. بیخبری از اندیشهها و باورهای دیگران او را به آنچه دارد دلبستهتر میکند. انسانها هرچه با شهرها و کشورهای بیشتر و بزرگتری آشنا باشند، دلبستگی کمتری به روستای خود دارند. یک راه مجرب و نتیجهبخش برای درمان تعصب، آشنایی نزدیک، دقیق و جزییتر با دیگران است. آدمی تا خانههای دیگران را نبیند، گمان میکند که خانهاش کاخ است؛ اما وقتی خانههای بیشتری دید، چشمش به عیبهای خانهاش باز میشود. راه دیگر، توانمندی در همذاتپنداری است که آن نیز خود محصول چندین خصلت و مهارت است.
سه. همسانی در روشها و منشها
متعصبان هر دین و آیینی داشته باشند، در روش و منش همساناند؛ یعنی متعصب یهودی همانگونه درباره دیگران میاندیشد و عمل میکند که متعصب مسلمان و متعصب لائیک و متعصب کمونیست. آنان هیچگاه نمیتوانند در نظر و عمل دیگران همدلانه بنگرند و نیز در نظر و عمل خویش خصمانه یا دستکم خنثا نظر کنند. روشهای مقابله و دیگرستیزی آنان نیز بسیار شبیه یکدیگر است. اگر صهیونیسم یهودی و داعشیان مسلمان و کمونیسم شوروی و خشونتگرایان بودایی در برمه و رهبران کلیسا در قرون وسطی و در جنگهای صلیبی مشی و روشی یکسان دارند، از آن رو است که دین اصلی و مشترک آنان تعصب است، نه یهودیت یا اسلام یا مسیحیت یا بودیزم یا کمونیسم. بنابراین، اگر کسی بخواهد بداند آیا دچار بیماری تعصب شده است یا نه، باید در روش و منش متعصبان ادیان دیگر نظر کند و اگر شباهتی یافت، بپذیرد که او نیز به بیماری تعصب گرفتار است.
چهار. شجاعت در بیرون؛ زبونی در درون
متعصبان همانقدر که در مواجهه با دیگران و اوضاع بیرونی، شجاع و خطرپذیرند، از تغییر درونی و دگرگونی درونزاد میهراسند. آنان مانند چوب خشک، نرمی و انعطاف ندارند و به همین دلیل از کوچکترین تَرَک و شکست هراسان میشوند و غیورانه جلو آن میایستند. شجاعت و بیپروایی متعصب در تغییر دیگری است، نه در تغییر خود.» (بابایی، 1397: 286 ــ 288)
یادداشتها:
ـ بابایی، رضا.
(1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دینپژوهی و آسیبشناسی دینی.
اصفهان: نشر آرما.
ـ مطالب مرتبط: