ابوالقاسم فنایی میگوید:
«شهودهای اخلاقی به ما میگویند که برخی از ارزشهای اخلاقی از برخی دیگر مهمترند. عین همین پرسشها را در مورد ارزشهای دینی نیز میتوان مطرح کرد. و در مورد این ارزشها نیز به صراحت و قاطعیت میتوان گفت و نشان داد که اولاً این ارزشها نیز متکثرند و ثانیاً برخی از آنها از برخی دیگر مهمترند.
پذیرش تکثر ارزشها و تفاوت آنها از حیث اهمیت دستکم دو پیامد مهم منطقی در بر خواهد داشت. پیامد اول این است که در صورت تعارض یا تزاحم دو یا چند ارزش با یکدیگر ما موظفایم ارزش کماهمیتتر را فدای ارزش مهمتر کنیم. این پیامد در فقه سنتی ما هم به رسمیت شناخته شده است (تحت عنوان تزاحم). پیامد دوم این است که کسانی که ادعا میکنند اخلاقمدار یا دینمدارند میزان حساسیتی که از خود در برابر نقض این ارزشها نشان میدهند باید با میزان اهمیت ارزش نقضشده متناسب باشد. یعنی اگر در برابر نقض یک ارزش درجهچندم از خود واکنش شدیدی نشان دهند، اما در برابر نقض یک ارزش درجهاول سکوت کنند و هیچ واکنشی از خود نشان ندهند، این نشان میدهد که انگیزه آنان در دفاع از ارزشهای اخلاقی یا دینی انگیزهای سیاسی یا اقتصادی است، نه انگیزهای دینی یا اخلاقی. همچنین است اگر در برابر نقض یک ارزش خاص در دورهای سکوت کنند و در دورهای دیگر به آن اعتراض کنند.
بنابراین، روشن است که تعهد دینی و تعهد اخلاقی اقتضا میکند که ما برای همه ارزشها درجه یکسانی از اهمیت قائل نشویم، و در برابر نقض آنها حساسیت و واکنش یکسانی از خود نشان ندهیم. مثلاً، حقالناس مهمتر از حقالله است، و حرمت دروغ و تزویر و ریا و ریختن آبروی مردم بیشتر از حرمت شرابخواری است. بنابراین، میزان پایبندی یک دیندار واقعی به ارزشهای درجهچندم نمیتواند به همان میزان پایبندی باشد که او باید نسبت به ارزشهای درجهاول داشته باشد. همچنین حساسیت و واکنش عاطفی و عملی او در برابر نقض این ارزشها باید با درجه اهمیت ارزش نقضشده متناسب باشد. برای مثال، کسی که نسبت به بدحجابی حساس است و حاضر است برای مبارزه با بدحجابی کفن بپوشد و تظاهرات کند، اما نسبت به رواج دروغ و ریا و اختلاس و غارت بیتالمال و فقر در جامعه خود بیتفاوت است، معلوم میشود که حساسیتهای او دینی و اخلاقی نیست، بلکه سیاسی و اقتصادی است. متأسفانه در جامعه ما هستند کسانی که نسبت به بدحجابی واکنش تند و شدید نشان میدهند، اما اگر در طول روز صدها کودک خردسال را مشاهده کنند که در اثر فقر به جای رفتن به مدرسه مجبورند در سر چهارراهها یا پیادهروها جنس بفروشند یا شیشه اتومبیلها را تمیز کنند، و دیدن این صحنهها هیچ واکنشی را در آنان برنمیانگیزد.
در واقع، مشکلی که ما داریم این است که نظام ارزشی اخلاقی و دینی در جامعه ما کاملاً وارونه شده، و ارزشهای درجهچندم جای ارزشهای درجهاول را گرفتهاند. و این خود یکی از نشانههای یک جامعه بداخلاق است. اتفاقاً هم اولیای دین و هم متفکران بزرگ ما نسبت به وارونه شدن نظام ارزشی بسیار حساس بودهاند. برای مثال، حضرت علی (ع) در آنجا که میفرماید: اسلام پوستین وارونه بر تن خواهد کرد ]نهجالبلاغه: خطبه 108[، مرادشان همین است. یکی از نقدهای اصلی حافظ به جامعه دینی روزگار خود نیز همین است که در این جامعه نظام ارزشها وارونه شده و ارزشهای درجهدوم یا چندم جای ارزشهای درجهاول را گرفتهاند. مثلاً آنجا که میگوید: ”در میخانه ببستند خدایا مپسند /که در خانه تزویر و ریا را بگشایند“، دقیقاً به همین نکته اشاره دارد که اگر کسی حساسیت و دغدغه دینی و اخلاقی درستی داشته باشد و نظام ارزشی مورد قبول او وارونه نباشد، به بازبودن در خانه تزویر و ریا باید بیشتر حساسیت داشته باشد تا باز بودن در میخانه. به علاوه، نکته اخلاقی مهم دیگری که در این بیت نهفته است این است که سلب آزادی مردم و تحمیل ارزشهای درجهدوم دینی و اخلاقی بر آنها با استفاده از زور موجب شیوع و رواج تزویر و ریا در جامعه میشود و این به معنای دفع فاسد به افسد است. غزالی نیز وقتی علم اخلاق را فقه باطن مینامد و آن را برتر از فقه ظاهر مینشاند و از احیای علوم دین سخن میگوید، در واقع در صدد اصلاح این وارونگی است. مقصود او از احیای علوم دین احیای علوم باطنی مانند اخلاق و عرفان است، وگرنه میدانیم که در زمان او علوم ظاهری مانند فقه و کلام پررونق بودند.» (دینآنلاین، «اخلاق دینی و اخلاق فرادینی»، بخش سوم، دسترسی در 1398/3/31)
یادداشتها:
ـ دینآنلاین (دسترسی در 1398/4/1)
ـ یادداشت مرتبط: