مهدی کمپانی زارع مینویسد:
«برخی از منابع گفتهاند امام در کربلا گفتوگوهایی در زمینه ترک مخاصمه و جنگ با ابنسعد داشته است، که نتیجهٔ آن، یک یا سه پیشنهاد برای ابنسعد و ابنزیاد بوده است. کسانی که گفتهاند امام یک پیشنهاد به ابنسعد داده پیشنهادها را به دو گونه روایت کردهاند. برخی گفتهاند امام فقط خواهان این بود که به مدینه بازگردد و در آن زندگی کند ]...[. از آنجا که این پیشنهاد مکرراً توسط امام از زمان حضور در عراق و مواجهه با حرّ داده شده اشکالی در طرحش دیده نمیشود. برخی نیز گفتهاند پیشنهاد امام این بود که او را رها کنند تا هر جای این جهان پهناور میخواهد، برود تا معلوم شود کار مردم به کجا میرسد] ...[. در این پیشنهاد نیز اشکالی دیده نمیشود.
برخی گفتهاند امام سه پیشنهاد به ابنسعد کرد که به این قرار است:
1. به همان جایی که از آنجا آمدم بازگردم.
2. با یزید دیدار کنم و دست در دست او بگذارم تا او خود میان من و خودش حکم کند.
3. مرا به یکی از مرزهای مسلمانان که میخواهید بفرستید تا من نیز مانند یکی از ساکنان همانجا با همان حقوق و وظایف زندگی کنم.
در میان این سه پیشنهاد، مورد اول و سوم همان پیشنهادهای پیشین است که اشکالی در پذیرش آن نبوده است. تنها پیشنهاد دوم است که تازگی دارد و پذیرش آن ساده نیست. در کل مسیر هجرت امام از مدینه تا کربلا هیچگاه نرمشی نسبت به یزید در سخنان حضرت دیده نمیشود. این پیشنهاد حتی در خود منابعی که ذکر شده معارض دارد و گویی از همان عصر در میان مردم محل گفتوگو بوده است.» (کمپانی زارع، 1396: 110 ــ 111)
«البته برای پیشنهاد دوم میتوان وجه درستی را بیان کرد که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. چنانکه از عبارت منابع به دست میآید، پیشنهاد آن حضرت این نیست که به منظور بیعت دست در دستان یزید بگذارد که چنین چیزی صراحتاً خلاف مشی و حرکت اوست و دلایل فراوانی علیه آن در منابع وجود دارد. بلکه به این معناست که حسین (ع) به جای واسطههای نابکاری چون ابنزیاد و همراهانش بهتر است برای حل مسائل مستقیماً با یزید سخن بگوید و حل نزاع کند. تأمل در بیان منابع نیز دقیقاً همین مطلب را میرساند. در نامهای که عمر بن سعد پس از سه یا چهار بار مذاکره به ابنزیاد نوشته است، او پیشنهاد حسین (ع) را چنین تقریر میکند که حسین پذیرفته که نزد یزید برود و دست در دستان او در این باب گفتوگو کنند تا نظر او را در این باب بداند ]...[. این مطلب را طبری در تاریخ خود و شیخ مفید در الارشاد آورده است و میتواند به این معنا باشد که امام حسین (ع) گفتوگو و مذاکره با رییس امویان را راحتتر و نتیجهبخشتر از مذاکره با امرای دونپایه میدانسته است. البته این تنها وجه قابلقبولی است که با توجه به متن گزارش قابل بیان است؛ وگرنه چنانکه برخی به اشتباه پنداشتهاند، اصلاً بحثی درباره بیعت در کار نبوده، که اگر امام میخواست بیعت کند در مدینه یا مکه یا در همان عراق بیعت میکرد و چه نیازی به این داشت که به شام برود و بیعت کند.» (همان: 112)
«باری، گفته شده ابنزیاد از این پیشنهادها استقبال کرد، اما شمر بن ذیالجوشن او را از این کار منصرف نمود و به او گفت اگر حسین را رها کنی، دم به دم قویتر میشود و تو لحظه به لحظه ضعیفتر و کار به جایی میرسد که او بر تو چیره میگردد. پس اکنون که بر او تسلط داری، او را به فرمان خویش درآر و یا او را از میان ببر. ابنزیاد از این سخن خوشش آمد و شمر را به جانب عمر بن سعد فرستاد تا به او بگوید یا کار حسین (ع) را یکسره کند و یا امارت لشکر را به شمر واگذار نماید. ابنزیاد از او خواسته بود با شدت تمام پس از کشتن امام، با سرها و بدنهای حضرت و همراهانش مواجه شود.» (همان: 113)
یادداشتها:
ـ کمپانی زارع، مهدی. (1396). مهاجر راه اصلاح: سیری در زندگینامه امام حسین (ع) و فرهنگواره پیرامون وی. تهران: نشر نگاه معاصر.
ـ یادداشتهای مرتبط: