رضا بابایی مینویسد:
«یکی از اعضای دفتر استفتائات یکی از مراجع تقلید نجف نیز در خاطراتش مینویسد: ایشان در جلسهای به شوخی فرمودند: ما دو گونه واجب داریم: نخست، آنچه خدا واجب کرده است؛ و دوم، آنچه مردم واجب میدانند. اگر با واجبات خدا مخالفت کنید، چون خدا مهربان است، به بخشایش او امیدوار باشید. اما اگر با واجبات مردم ]مخالفت[ کنید، از همه چیز ساقط میشوید و هیچ امیدی نداشته باشید که آنها شما را ببخشند، چون مردم بیشتر از خدا در دین خدا تعصب دارند!» (بابایی، 1397: 299 ــ 300)
«انگیزههای اهل علم برای مخالفت با آنچه مردم واجب میدانند، اما در واقع واجب نیست، هر روز کمتر میشود؛ گاهی نیز با توجیه و استدلال به کمک مردم میآیند و افزودهها را بنیان مرصوص میکنند. پس از چندی، دیگر رسماً جزء واجبات اصلی و حتی مقدم بر واجبات خدا میشود. قرآن کریم میگوید: ”ای اهل کتاب، در دینتان غلو نکنید.“ ]نساء: 171[ اما جامعهٔ دینی ما در غلو و افراط با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند و هرکس به واجبات و محرمات بیشتری اعتقاد داشته باشد و هر افراطی را تفریط بداند و تا میتواند بر شدت و غلظت دین بیفزاید در نظر ما مسلمانتر است؛ اما مجتهدی که به واجبات منصوص و استوار بسنده کند و در غیر آن، پایبند عقل و عرف و معرفتهای آزموده باشد متهم به بیدینی یا بددینی یا بیسوادی میشود. در نظر مردم، عالمی که سختگیرتر است و در شک میان حلال و حرام، جانب حرام را میگیرد و کمتر به اباحه فتوا میدهد عالمتر و خداترستر و برای تقلید شایستهتر است؛ چنانکه خوارج این گونه بودند. از امام ششم نقل میکنند که ”خوارج جاهلانه بر خود سخت گرفتند و ندانستند که دین خدا فراختر از فهم آنان است.“ ]اصول کافی، ج 2، ص 298[ قرآن نیز خطاب به پیامبر میگوید: چرا بر خود حرام میکنی آنچه را که خدا برای تو حلال کرده است؟ ]تحریم: 1[» (همان: 300 ــ 301)
یادداشتها:
ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دینپژوهی و آسیبشناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.
ـ یادداشت مرتبط: