محمد اسفندیاری مینویسد:
حماسه عاشورا
«یک بُعد نهضت عاشورا حماسه است؛ از آن رو که امام حسین (ع) رویاروی حکومتی ستمگر ایستاد. در مقابل زور، سر خم نکرد و به ذلت تن نداد و آشکارا گفت: ”مرگ با عزّت، بهتر است از زندگی با ذلّت.“ [۱] ایستاد، جنگید، زخم برداشت، کشته شد؛ اما همه زخمها در جلو بدنش بود؛ از آن رو که به دشمن پشت نکرد. [۲] بدین ترتیب، به گفته ابن ابیالحدید، امام حسین کسی است که تسلیم نشدن و زیر بار زور نرفتن را در میان عرب [بلکه در میان همه مسلمانان] بنیاد نهاد؛ ”هُوَ الَّذِی سَنَّ لِلْعَربِ الاِباءَ“ [۳]» (اسفندیاری، ۱۳۹۸: ۲۱)
مصیبت عاشورا
«روی دیگر نهضت عاشورا مصیبت است. کدام مصیبت از این غمبارتر که یکایک یاران و خویشان امام حسین (ع)، از برادر جوانش تا طفل شیرخوارش، پیش دیدگانش تشنهلب کشته شدند؟ به این هم قناعت نشد، تا اینکه فرزند پیامبر، به دست مدعیان پیروی از همان پیامبر، کشته شد. به این هم بسنده نشد، تا اینکه سر از تن حسین بریده شد. به این هم کفایت نشد، تا اینکه بدنش لگدکوب اسبان گردید. به این هم قناعت نشد، تا اینکه سرش به نیزه زده و شهر به شهر گردانده شد. به این هم اقتصار نشد، تا اینکه چوب بر لب و دندان آن سر بریده زده شد. به این هم بسنده نشد، تا اینکه خیمههای خانواده او به آتش کشیده شد. به این هم کفایت نشد، تا اینکه خانواده او به اسیری گرفته و شهر به شهر گردانده شدند. به راستی کدام مصیبت، دردآورتر و تلختر است از مصیبت عاشورا؟ کدام تراژدی، پس از گذشت قرنها از آن، هنوز از یادها نرفته است و سرشک از دیدگان روان میسازد؟» (همان: ۲۵) «در عظیم بودن مصیبت امام حسین همین بس که اشک دشمنانش را هم درآورد. از عمر بن سعد و برخی دیگر از قاتلان امام حسین، تا مردم کوفه که آن حضرت را تنها گذاشتند، و تا زنان حرم یزید، به شرحی که در منابع اهل سنت و شیعه آمده است، بر امام حسین گریستند.» (همان: ۲۷ ــ ۲۸)
کدام اصل است: حماسه یا مصیبت؟
«عاشورا ترکیبی است از حماسه (ظلمستیزی) و مصیبت (مظلومیت)، و این دو از هم تفکیکناپذیرند و نمیتوان میانشان تقابل افکند. اکنون سخن در این است که کدامیک اصل است: حماسه یا مصیبت؟ پاسخ بدین پرسش، بسته به این است که زاویه دید ما به عاشورا چیست.
با دو نگاه میتوان در عاشورا نگریست: نگاه سیاسی و نگاه عاطفی. با نگاه سیاسی، حماسه عاشورا برجستهتر میشود، و با نگاه عاطفی، مصیبت عاشورا. با نگاه سیاسی، امام حسین الگوی ظلمستیزی میشود، و با نگاه عاطفی، مظهر مظلومیت. اگر به حماسه عاشورا بنگریم و آن را اصل بدانیم، نتیجهاش آن میشود که به ذلت و زور تن ندهیم و با ستمگران بستیزیم و آزادگی پیشه سازیم. اما اگر تراژدی عاشورا را اصل بشماریم و فقط به آن بنگریم، حاصلش این میشود که یکسره مصیبتزده باشیم و عزاداری کنیم و روضهخوانی برپا سازیم و بگرییم.
شک نیست که آنچه در عاشورا اصل است حماسه است، نه مصیبت. البته فرجام این قیام حماسی، چون بسی دیگر از حماسهها، تراژیک است، اما اصل و اساس آن بر حماسه است. این قیام با حماسه حسینیان آغاز شد و با جنایت یزیدیان به فرجام آمد. پس عنصر مصیبت در آن، عارضی است و معلول جنایت دشمن. مضافاً اینکه، همین جنایت در دیدهٔ نزدیکبین ما تراژیک است، ورنه به دیدهٔ شیرزن کربلا ”زیبایی“ است. نه مگر حضرت زینب، پس از مشاهده آن همه مصیبتها و جنایتها گفت: ”من جز زیبایی ندیدم“؟ [۴]
حسین کشته نشد تا امتی را، تا ابد الآباد، مصیبتزده و گریان کند، بلکه جان داد تا آزادی را جان دهد و امتی را ستمستیزی و آزادگی و عزت آموزد. مگر نفرمود: ”لَکُمْ فِیَّ اُسوَةٌ“؟ [۵] آن حضرت الگوی ستمستیزی است، نه دستمایه مرثیهسرایی بیهدف و میانتهی و بیتأکید بر اهداف عاشورایی.» (همان: ۳۱ ــ ۳۲)
«از دیرباز تاکنون، مظلومیت امام حسین بیشتر از ظلمستیزی او مورد توجه بود. آن حضرت بیشتر عزادار داشت تا حماسهدار، و مرثیهسرا داشت تا حماسهسرا. در عزای او بسی گفتند و نوشتند و گریستند، ولی حماسهاش را، چنانکه باید، ندیدند و نسرودند و پاس نداشتند. این، از آن رو بود که با نگاه عاطفی به عاشورا مینگریستند، و مضافاً اینکه، کاری آسان بود. پیداست که عزاداری آسانتر از حماسهداری است. نشستن و بر حسین گریستن آسانتر است از برخاستن و با ستمگران ستیزیدن. عزاداری اشک می طلبد، ولی حماسهداری فداکاری؛ مردم به ندای ”حیّ على الصّلوة“ بیشتر لبیک میگویند تا ”حیّ على الزّکاة“؛ چه رسد به ”حیّ على الجهاد.“» (همان: ۳۵ ــ ۳۶)
تبدیل حماسه به مصیبت
«بزرگترین تحریف در نهضت عاشورا و شایعترین آن این است که امام حسین (ع) را، که هم ظلمستیز بود و هم مظلوم، در مظلومیت خلاصه کرده و دستمایه عزاداری ساختهاند. محتشم کاشانی که میگفت هنوز هم ”فریاد العطش“ از بیابان کربلا به آسمان میرسد، [۶] به مصیبت و مظلومیت امام حسین نظر داشت، نه حماسه و ظلمستیزیاش. دیگران نیز، از عاشوراسرایان و عاشورانگاران و منبریان و روضهخوانان، همواره مظلومیت امام را میدیدند و تشنگیاش را، نه ظلمستیزی و عدالتخواهیاش را. بدین رو بود که در سراسر ایران، به نام و یاد امام حسین، صدها و هزاران سقّاخانه بود، اما یک عدالتخانه نبود. هر حاکمی در هر منطقهای ولایت مطلق داشت و نهادی وجود نداشت که از ظلمهای حاکمان به آنجا شکایت برند و داد خواهند. سرانجام تمدن جدید در جهان، و انقلاب مشروطه در ایران، به دادِ مردم رسید و عدالتخانه تأسیس شد؛ آنچه سپس وزارت عدلیه نام گرفت و پس از آن به وزارت دادگستری تغییر نام یافت.» (همان: ۲۹۶)
«عاشورای حماسه، در عاشوراهای تاریخ، به عاشورای مصیبت مبدل گشت و از آن همه حماسه، دستههای عزاداری و مجالس روضهخوانی و خیل مداحان برآمد. گویا امام حسین به هدف عزاداری برای خویش قیام کرده بود و خود را به کشتن داد تا امتی را بگریاند و عزادار کند؛ همین و دیگر هیچ. نه اینکه در عاشورا مصیبت نیست، بلکه سخن در این است که عاشورا فقط مصیبت نیست و تبدیل آن حماسه به مصیبت فقط، غلط است. بدتر اینکه، همان مجلسهای مصیبت به تحریفات و خرافات و بدعتهایی، مانند قمهزنی و قفلزنی، آلوده گردید، بدعتهایی که هیچ ربطی به عزاداری ندارد.» (همان: ۲۹۷)
«ممکن است گفته شود امروزه کسی منکر حماسهٔ عاشورا و ظلمستیزی امام حسین نیست. به فرض که چنین باشد، این پرسش باقی میماند که چرا کسانی که بر مظلومیت آن حضرت میگریند در ظلمستیزی به او اقتدا نمیکنند؟ و چرا عدهای ظلم نیز میکنند؟» (همان: ۲۴)
پانوشتها:
[۱] مناقب آل ابیطالب (ج ۴: ۷۵)
[۲] ر.ک: امالی صدوق (ص ۲۲۸)
[۳] شرح نهج البلاغة (ج ۱۵: ۲۷۵)
[۴] الفتوح (ج ۵: ۲۲۷)
[۵] تاریخ الطبری (ج ۵: ۴۰۳)
[۶] ز آن تشنگان هنوز به عیّوق میرسد / فریاد العطش ز بیابان کربلا
یادداشتها:
ـ اسفندیاری، محمد. (۱۳۹۸). حقیقت عاشورا: از عاشورای حسین (ع) تا تحریفات عاشورا. تهران: نشر نی.
ـ یادداشت مرتبط: