رضا بابایی مینویسد:
«خوارج نام گروهی از مسلمانان متعصب و خشکمغز است که در زمان خلافت علی (ع) اعلام موجودیت کردند. علی (ع) در جنگ نهروان آنان را شکستی سخت داد و پس از آن، سازمان خوارج فروپاشید؛ اما تفکر آنان باقی ماند و با نامهای دیگر و زیر پرچمهای متفاوت به حیات خود ادامه داد. به باور نویسنده، اکنون نیز گفتمان خوارج از قویترین رویکردهای دینشناختی در جهان اسلام است، زیرا مهمترین ویژگی خوارج همچنان در میان مسلمانان حضوری تأثیرگذار دارد. از امیر مؤمنان (ع) نیز نقل شده است: ”اگر از امت محمد (ص) بیش از سه نفر باقی نماند، یکی از آن سه همچون خوارج میاندیشد.“ ]المعجم الأوسط، ج 7، ص 339، ح 7666[
خوارج مردان و زنانی شریعتمدار بودند که از بذل جان و مال خود در راه دین دریغ نداشتند. علی (ع) آنان را حقیقتجویانِ گمراه میخواند ]نهجالبلاغه: خطبه 61[ و امام باقر (ع) درباره آنان گفته است: ”جاهلانه بر خود سخت گرفتند و ندانستند که دین خدا فراختر از فهم آنان است.“ ] اصول کافی، ج 2، ص 298[. در سیره و زندگی رهبران خوارج جز زهد و تلاوت قرآن و نماز و روزهداری و تهجد و جهاد به چشم نمیخورد و اگر خشونتی از آنان سر زده است، آن را در راه خدا و برای حراست از دین خدا میدانستند؛ چنانکه برای کشتن علی (ع) و معاویه و عمرو عاص در کنار خانه خدا همقسم شدند و یکی از شبهای قدر را برای مقصود خود انتخاب کردند تا ثواب بیشتری ببرند!
در باور خوارج، با وجود قرآن و سنت رسول (ص) هیچ نیازی به هیچ چیز و هیچ کس نیست؛ حتی اگر آن چیز عقل باشد و حتی اگر آن شخص علی باشد. مهمترین ویژگی آنان، که هنوز هم در میان بسیاری از جریانهای اسلامی بیشوکم وجود دارد، ظاهرگرایی و تعصب خام و کور بر ظواهر متون دینی است. آنان دین را در ظواهر قرآن و سنت خلاصه میکردند و هر چیزی را که بیرون از آن بود بیدینی میشمردند. میگفتند در قرآن آمده است: ”لا حکم الا لله؛ فرمانروایی مخصوص خداست.“ پس ما از علی و غیر علی فرمان نمیبریم. وقتی معاویه قرآنها را بر سر نیزه کرد و سپاهیان عراق را به حَکَمیت قرآن فراخواند، آنان پذیرفتند. علی (ع) گفت: آری! حکم از آنِ خداست و بس. اما شما از این سخنِ حق معنایی باطل میفهمید. ]نهجالبلاغه: خطبه 40 [فرمانبری از خدا شما را از حاکم ــ هرچند ظالم ــ بینیاز نمیکند. میگفتند: تو ما را به کاری میگماری که در قرآن نیامده است. وقتی قرآن در میان است، چه جای دیگران است.
خوارج پدرانِ معنوی اخباریگری و تحجر و سختکیشی در جهان اسلاماند. آنان ریشه اجتهاد را در جهان اسلام نحیف و لاغر کردند، عقل را به حاشیههای دور راندند، خردمندان را خوار و شمشیر را عمود خیمه دین و ظاهرپرستی را جانشین خداپرستی کردند. در فهم دین، هیچ سهمی به عقل و دانش ندادند و متنپرستی را عین خداپرستی دانستند. خاستگاه خوارج اندیشهای است که به زمان و مکان و عقل و تجربه و اجتهاد هیچ وقعی نمینهد و دین را جامد میپندارد. به گمان ایشان، دینداری یعنی تکرار بیکموکاستِ قطعهای از تاریخ دین در همه دورانها و همه مکانها. این گمان باطل و ویرانگر اندک اندک راه خود را گشود و در قرنهای پسین در اردوگاه پیروان علی نیز رخنه کرد.» (بابایی، 1397: 325 ــ 326)
یادداشتها:
ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دینپژوهی و آسیبشناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.