«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خوارج» ثبت شده است

خطر خشکه‌مقدسان!

شهید مطهری می‌نویسد:

«تاریخ نشان می‌دهد که بی‌رحمانه‌ترین جنگ‌ها، کشتارها، زجر و شکنجه‌ها به وسیله خشکه‌مقدسان صورت گرفته است. بزرگ‌ترین نمک‌نشناسی‌ها را اینها انجام می‌دهند، زیرا ”یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا“ [می‌پندارند کار نیک انجام می‌دهند. (کهف: 104)] جنگ‌های صلیبی، جنگ‌های خوارج، حتی فاجعهٔ کربلا ساختهٔ دست این طبقه است.» (مطهری، 1379: 75)

«وای به حال جامعه مسلمین از آن وقت که گروهی خشکه‌مقدس یک‌دندهٔ جاهل بی‌خبر پا را به یک کفش کنند و به جان این و آن بیفتند. چه قدرتی می‌تواند در مقابل این مارهای افسون‌ناپذیر ایستادگی کند؟ کدام روح قوی و نیرومند است که در مقابل این قیافه‌های زهد و تقوا تکان نخورد؟» (مطهری، 1385: 132 ــ 133)

«علی به عنوان یک افتخار بزرگ می‌فرماید: این من بودم که خطر بزرگی را که [اسلام] از ناحیه این خشکه‌مقدسان [خوارج] متوجه شده بود درک کردم؛ پیشانی‌های پینه‌بستهٔ اینها و جامه‌های زاهدانه و زبان‌های دائم‌الذکرشان نتوانست چشم بصیرت مرا کور کند؛ من بودم که دانستم اگر اینها پا بگیرند چنان اسلام را به جمود و تقشّر و تحجّر و ظاهرگرایی خواهند کشاند که دیگر کمر اسلام راست نمی‌شود.» (مطهری، 1353: 186)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1379). پاسخ‌های استاد به نقدهایی بر کتاب مسئله حجاب. چاپ دهم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ مطهری، مرتضی. (1385). جاذبه و دافعه علی (ع). چاپ پنجاه‌ودوم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ مطهری، مرتضی. (1353). سیری در نهج‌البلاغه. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

فاجعه جهل مقدس!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خوارج و اخباریگری!

دیانت و عقلانیت

رضا بابایی می‌نویسد:

«خوارج پدرانِ معنویِ اخباریگری و تحجر و سخت‌کیشی در جهان اسلام‌اند. آنان ریشه اجتهاد را در جهان اسلام نحیف و لاغر کردند، عقل را به حاشیه‌های دور راندند، خردمندان را خوار و شمشیر را عمود خیمه دین و ظاهرپرستی را جانشین خداپرستی کردند. در فهم دین، هیچ سهمی به عقل و دانش ندادند و متن‌پرستی را عین خداپرستی دانستند. خاستگاه خوارج اندیشه‌ای است که به زمان و مکان و عقل و تجربه و اجتهاد هیچ وقعی نمی‌نهد و دین را جامد می‌پندارد. به گمان ایشان، دینداری یعنی تکرار بی‌کم‌وکاستِ قطعه‌ای از تاریخ دین در همه دوران‌ها و همه مکان‌ها. این گمان باطل و ویرانگر اندک اندک راه خود را گشود و در قرن‌های پسین در اردوگاه پیروان علی نیز رخنه کرد.» (بابایی، 1397: 326)

 

یادداشت‌ها:

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

ویکی‌فقه: اخباریگری!

تفاوت اصولی‌ها و اخباری‌ها!

دربارهٔ اخباریگری و پیشینهٔ آن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

بعد از من با خوارج نبرد نکنید!

نهج‌البلاغه

«بعد از من با خوارج نبرد نکنید، زیرا کسی که در جست‌وجوی حق بوده و خطا کرد مانند کسی نیست که طالب باطل بوده و آن را یافته است.» (نهج‌البلاغه: خطبه 61)

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

برخورد امام علی (ع) با خوارج

قضاوت زن در فقه اسلامی

نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی می‌نویسد:

«اینها افراد مقدسی بودند که جهالت‌شان بر عقل‌شان می‌چربید. جهالت بر عقل غلبه داشت. اینها با علی (ع) دشمن بودند، علی (ع) را کافر می‌دانستند و می‌گفتند که ریختن خونش کار ثوابی است؛ ثواب یعنی پاداش دارد. ابن ملجم هم با همین نیت علی (ع) را کُشت که خدا پاداش خوبی به او بدهد. این یک تفکر بود. این برداشت دینی بود و نیاز به اصلاح داشت. ابن ملجم به عنوان دین این کار را کرد، یعنی تلقی‌اش از دین این بود. این تلقیِ اشتباه نیاز به اصلاح دارد، که این گروه خوارج ــ که باقی ماندند ــ نتوانستند اندیشه‌های دینی‌شان را اصلاح کنند. اینها اول دوازده هزار نفر بودند. رفتند بیرون کوفه و تشکیل اردو دادند در زمینی، که به ”حروراء“ معروف است. برای علی (ع) پیام دادند که قصد براندازی تو را داریم، با حکومت تو مخالف‌ایم و باید مردم را از دست تو خلاص کنیم. علی (ع) در مقابل اینها چه کرد؟ سپاهی تهیّه کرد برای دفاع. علی (ع) سه جنگ داشته است، که هر سه برای دفاع بوده است و هیچ‌وقت شروع‌کننده نبوده است، چنانچه پیغمبر هم نبوده ]است[. پیامبر خدا حتی یک بار هم شروع به جنگ نکرد. وقتی دشمن تهاجم کرد، پیامبر دفاع کرد. حتی برای جلوگیری از جنگ کوشش فراوانی کرد که بعضی‌وقت‌ها نتیجه‌بخش می‌شد و گاهی نمی‌شد.

علی (ع) وقتی حاکم است و در اپوزیسیون چنین افرادی هستند، افراد کج‌فهم و متعصب که جهل‌شان بر عقل‌شان غلبه دارد، با آنها چطور رفتار کرد؟ چنان گرفت و زد و بست و سرکوب کرد که احدی نتواند نفس بکشد؟ ولی نَه، این‌طور عمل نکرد. فرمود که همین خوارج، که من را کافر می‌دانند و کشتن من را ثواب، ما اینها را از جامعه اسلامی منع‌شان نمی‌کنیم. به مساجد ما بیایند، در اجتماعات ما شرکت کنند، حتی حقوق آنها را بیت‌المال قطع نمی‌کنیم. اینها شهروندند و حق زندگی، حق حیات دارند، حق گرفتن حقوق ماهیانه‌شان را دارند. یک تفکر غلطی دارند و تا زمانی که دست به شمشیر نبرده‌اند و مسلحانه در مقابل من نیامده‌اند، من کاری با آنها ندارم. حال که آنها اردو زدند، علی (ع) هم نیرویی آماده کرد تا قدرت دفاع داشته باشد و حرکت کرد به سرزمین حروراء در بیرون کوفه. اول به اصحابش فرمود که احدی متعرض این جماعت نشود، احدی به آنها تیراندازی و شروع به جنگ نکند. ما باید با اینها صحبت کنیم. باید این اندیشه دینی اشتباه را از مغزشان بیرون بیاوریم. اولین راه همین است. ]...] علی (ع) گفت که اول باید اندیشه دینی را اصلاح کنیم؛ بعد اگر از انحراف برنگشتند و به جنگ پرداختند و به ما حمله کردند، ما دفاع می‌کنیم؛ اگر حمله نکردند، به دفاع هم نیازی نداریم.» (صالحی نجف‌آبادی، 1383: 60 ــ 61)

 

یادداشت‌ها:

ـ صالحی نجف‌آبادی، نعمت‌الله. (1383). قضاوت زن در فقه اسلامی. تهران: امید فردا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علی (ع) و خوارج

رضا بابایی می‌نویسد:

«خوارج نام گروهی از مسلمانان متعصب و خشک‌مغز است که در زمان خلافت علی (ع) اعلام موجودیت کردند. علی (ع) در جنگ نهروان آنان را شکستی سخت داد و پس از آن، سازمان خوارج فروپاشید؛ اما تفکر آنان باقی ماند و با نام‌های دیگر و زیر پرچم‌های متفاوت به حیات خود ادامه داد. به باور نویسنده، اکنون نیز گفتمان خوارج از قوی‌ترین رویکردهای دین‌شناختی در جهان اسلام است، زیرا مهم‌ترین ویژگی خوارج همچنان در میان مسلمانان حضوری تأثیرگذار دارد. از امیر مؤمنان (ع) نیز نقل شده است: ”اگر از امت محمد (ص) بیش از سه نفر باقی نماند، یکی از آن سه همچون خوارج می‌اندیشد.“ ]المعجم الأوسط، ج 7، ص 339، ح 7666[

خوارج مردان و زنانی شریعت‌مدار بودند که از بذل جان و مال خود در راه دین دریغ نداشتند. علی (ع) آنان را حقیقت‌جویانِ گمراه می‌خواند ]نهج‌البلاغه: خطبه 61[ و امام باقر (ع) درباره آنان گفته است: ”جاهلانه بر خود سخت گرفتند و ندانستند که دین خدا فراخ‌تر از فهم آنان است.“ ] اصول کافی، ج 2، ص 298[. در سیره و زندگی رهبران خوارج جز زهد و تلاوت قرآن و نماز و روزه‌داری و تهجد و جهاد به چشم نمی‌خورد و اگر خشونتی از آنان سر زده است، آن را در راه خدا و برای حراست از دین خدا می‌دانستند؛ چنانکه برای کشتن علی‌ (ع) و معاویه و عمرو عاص در کنار خانه خدا هم‌قسم شدند و یکی از شب‌های قدر را برای مقصود خود انتخاب کردند تا ثواب بیشتری ببرند!

در باور خوارج، با وجود قرآن و سنت رسول (ص) هیچ نیازی به هیچ چیز و هیچ کس نیست؛ حتی اگر آن چیز عقل باشد و حتی اگر آن شخص علی باشد. مهم‌ترین ویژگی‌ آنان، که هنوز هم در میان بسیاری از جریان‌های اسلامی بیش‌وکم وجود دارد، ظاهرگرایی و تعصب خام و کور بر ظواهر متون دینی است. آنان دین را در ظواهر قرآن و سنت خلاصه می‌کردند و هر چیزی را که بیرون از آن بود بی‌دینی می‌شمردند. می‌گفتند در قرآن آمده است: ”لا حکم الا لله؛ فرمان‌روایی مخصوص خداست.“ پس ما از علی و غیر علی فرمان نمی‌بریم. وقتی معاویه قرآن‌ها را بر سر نیزه کرد و سپاهیان عراق را به حَکَمیت قرآن فراخواند، آنان پذیرفتند. علی (ع) گفت: آری!‌ حکم از آنِ خداست و بس. اما شما از این سخنِ حق معنایی باطل می‌فهمید. ]نهج‌البلاغه: خطبه 40 [فرمان‌بری از خدا شما را از حاکم ــ هرچند ظالم ــ بی‌نیاز نمی‌کند. می‌گفتند: تو ما را به کاری می‌گماری که در قرآن نیامده است. وقتی قرآن در میان است، چه جای دیگران است.

خوارج پدرانِ معنوی اخباری‌گری و تحجر و سخت‌کیشی در جهان اسلام‌اند. آنان ریشه اجتهاد را در جهان اسلام نحیف و لاغر کردند، عقل را به حاشیه‌های دور راندند، خردمندان را خوار و شمشیر را عمود خیمه دین و ظاهرپرستی را جانشین خداپرستی کردند. در فهم دین، هیچ سهمی به عقل و دانش ندادند و متن‌پرستی را عین خداپرستی دانستند. خاستگاه خوارج اندیشه‌ای است که به زمان و مکان و عقل و تجربه و اجتهاد هیچ وقعی نمی‌نهد و دین را جامد می‌پندارد. به گمان ایشان، دینداری یعنی تکرار بی‌کم‌وکاستِ قطعه‌ای از تاریخ دین در همه دوران‌ها و همه مکان‌ها. این گمان باطل و ویرانگر اندک اندک راه خود را گشود و در قرن‌های پسین در اردوگاه پیروان علی نیز رخنه کرد.» (بابایی، 1397: 325 ــ 326)

 

یادداشت‌ها:

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تاریخچه خوارج

مرتضی مطهری درباره «تاریخچه خوارج» می‌نویسد:

 «آنها گروهی از اصحاب امیرالمؤمنین بودند و در جنگ صفین در لشکر امیرالمؤمنین شرکت داشتند. این جنگ چندین ماه طول کشید. البته گاهی هم متارکه می‌شد، ولی مجموع مدت جنگ‌ها را چهارده ماه نوشته‌اند. اواخر کار و در آخرین جنگ، لشکر امیرالمؤمنین داشتند فاتح می‌شدند. در اینجا عمرو بن العاص، که مشاور معاویه بود، نیرنگی به کار برد، یعنی از خشک‌معزی و جمود فکری یک عده از اصحاب امیرالمؤمنین استفاده کرد. قضیه از این قرار بود: از ابتدا که دو لشکر روبرو شدند، امیرالمؤمنین به معاویه پیشنهاد می‌کرد که کاری بکن که میان مسلمین جنگی صورت نگیرد، و معاویه حاضر نمی‌شد، تا آخرین جنگی که در آن چیزی نمانده بود که لشکر معاویه ریشه‌کن بشود، به دستور عمرو بن العاص قرآن‌ها را جمع‌آوری و سرِ نیزه‌ها کردند، به لشکر علی (ع) گفتند که بین ما و شما کتاب خداست. تا اینها این کار را کردند، یک عده از اصحاب امیرالمؤمنین دست از جنگ کشیدند و آن انضباط نظامی را که در جنگ حکمفرماست کنار گذاشتند و حال آنکه قاعده این است که سرباز باید تابع فرمانده خودش باشد، چه او را لایق بداند و چه نداند. گفتند قضیه تمام شد، قرآن در میان آمد. نمی‌شود جنگید.

عده‌ای از اصحاب امیرالمؤمنین، که در رأس آنها مالک اشتر بود، ترتیب اثر ندادند. فهمیدند نیرنگ است؛ در این موقع که کار جنگ دارد خاتمه می‌یابد و عن‌قریب است که آنها شکست بخورند متوسل به این حیله شده‌اند، اعتنا نکردند. ولی افرادی که گول خورده بودند آمدند خدمت حضرت که یا علی! فوراً به مالک دستور بده جنگ را کار بگذارد و قرآن میان ما باشد. حضرت فرمود: اینها دروغ می‌گویند، اینها نقشه است، اصلاً معاویه اهل قرآن نیست، عقیده به قرآن ندارد، تا احساس کرده است که شکستش قطعی است برای اینکه جلو جنگ را بگیرد این کار را کرده است. گفتند: نه، بالاخره هرچه باشد قرآن است. تو می‌گویی ما شمشیر به قرآن بزنیم؟! تو می‌گویی احترام قرآن را رعایت نکنیم؟! فرمود: ما به خاطر احترام به قرآن دستور جنگ می‌دهیم. البته قرآن احترام دارد، اما قرآن واقعی، که وحی خداست، در دل من است. صفحهٔ کاغد که خط قرآن روی آن نوشته شده است هم در درجه چندم احترام دارد و باید احترام داشته باشد اما نه در جایی که کار مهم‌تری هست. اینجا پای حقیقت قرآن در میان است و پای نوشتهٔ کاغذ.

 اما مگر این افراد جامد خشک‌مغز می‌توانستند این حرف را بفهمند؟! می‌گفتند بگو مالک برگردد. این‌قدر اصرار کردند که حضرت به مالک فرمود دست از جنگ بردارد. مالک پیغام داد: عن‌قریب است که کار تمام بشود، بگذار جنگ را ادامه بدهیم. اینها گفتند: مالک کافر شده است؛ اگر مالک برنگردد، تو را می‌کشیم. چندین هزار مرد با شمشیرهای کشیده بالای سر علی ایستاده بودند که یا باید مالک برگردد یا تو را می‌کشیم. حالا ببینید جمود، بی‌فکری، خشک‌معزی چه می‌کند! چه جور کار خودش را در آنجا کرد که حضرت به مالک پیغام داد: اگر می‌خواهی مرا زنده ببینی، برگرد.

جنگ متارکه شد. گفتند: کتاب الله باید بین ما حکومت کنند. حضرت فرمود: کتاب الله مانعی ندارد. پیشنهاد شد که یک نفر از این طرف و یک نفر از آن طرف انتخاب بشود تا حَکَم باشند و هرچه آنها حکم کردند همان کار را بکند. معاویه عمرو بن العاص را حَکَم قرار داد. امیرالمؤمنین فرمود: مرد میدان او عبدالله بن عباس است. همین خشکه‌مقدس‌ها گفتند: او قوم و خویش توست؛ باید یک نفر بی‌طرف باشد. روی خشکه‌مآبی این حرف را زدند. حضرت فرمود: مالک اشتر ہرود. آنها گفتند: نه، آن را هم قبول نداریم. خودشان آمدند یک آدم کودن احمقی که حتی تمایلات ضد علی داشت، یعنی ابوموسی اشعری، را انتخاب کردند. ابوموسی آمد و آن جریان مفتضح رسوا اتقاق افتاد.

 اینجا بود که فهمیدند اشتباه کرده‌اند، ولی باز اشتباه خودشان را به طور دیگری توجیه کردند. نگفتند از اول ما اشتباه کردیم که دست از جنگ برداشتیم. نگفتند که ما اشتباه کردیم که ابوموسی را انتخاب کردیم. گفتند اشتباه ما در این بود که ما حکمیت را قبول کردیم و قبول حکمیت کفر است؛ داوری کردن انسان کفر است چون «لا حکم الا لله» حکم مال خداست. دائماً می‌گفتند این کار غلط بود، این کار کفر بود، استغفرالله ربی و أتوب الیه. آمدند سراغ علی (ع) که تو هم باید توبه کنی. حضرت فرمود: حکمیت کار غلطی بود و شما کردید، ولی کفر نیست. گفتند: نه، حکمیت کفر است و باید توبه کنی. حضرت هم این کار را نکردند. آنها گفتند: ”کَفَرَ وَ اللهِ الرَّجُلُ“ به خدا این مرد کافر شده و حکم ارتداد علی را صادر کردند. بعد خود اینها باغی شدند و لذا به نام ”خوارج“ نامیده شدند» (مطهری، ۱۳۸۱: ۷۳ ــ ۷۴)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (۱۳۸۱). اسلام و نیازهای زمان. جلد ۱. چاپ نوزدهم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز