«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حوزه علمیه» ثبت شده است

امام موسی صدر، اسوه‌ای برای روحانیت ما!

آینده روحانیت و جهان معاصر

بیژن عبدالکریمی می‌نویسد:

«به اعتقاد من، روحانیت کنونی ما در اکثر قریب به اتفاق جوامع مسلمان به اسوه‌ای چون امام موسی صدر شدیداً نیازمند است؛ در غیر این صورت، شأن و اعتبار خود را در جهان معاصر از کف خواهد داد و دچار شکست و خسران عظیمی تاریخی خواهد شد و به همان مسیری سوق خواهد یافت که نهاد روحانیت در عالم مسیحیت طی کرد و در نهایت در حاشیه تاریخ قرار گرفت.» (عبدالکریمی، ۱۳۹۷: ۱۲۳ ــ ۱۲۴)

«دین امام موسی صدر دینی باز و پویا و نه دینی بسته و ایستاست. دین او دینی قومی و طایفه‌ای یا دینی نهادینه‌شده و تاریخی نیست. دین او دینی نیست که یک نظام تئولوژیک، یعنی مجموعه‌ای از گزاره‌های نهادینه‌شده تاریخی را به منزله حقیقت تلقی کرده و انسان‌های ”پوست و گوشت“دار و زنده را به پای پاره‌ای از گزاره‌ها قربانی کند. دین امام موسی صدر دینی است که ما را به حقیقت اصیل دیگری فراتر از گزاره‌ها، فراتر از باورهای قومی، فراتر از گزاره‌های تاریخی و فراتر از پاره‌ای از اعتقادات دعوت می‌کند. دینِ بسته دینِ فرقه‌ای، دین نزاع‌ها و دین جنگ‌ها و جدال‌هاست. در مقابل، دینی ]باز[ وجود دارد که دین سِلم و صلح و دین نوع‌دوستی و ایثار و فداکاری برای همگان و برای نوع انسان است.» (همان: ۱۲۵ ــ ۱۲۶)

«در شخصیت امام موسی صدر ]...[ چند ویژگی اساسی وجود دارد که آدمی را بسیار شیفته می‌سازد. ]...[ این ویژگی‌ها از نظر این‌جانب عبارت‌اند از:

چارچوب‌شکنی

امام موسی صدر شخصیتی چارچوب‌شکن است و به‌ سهولت چارچوب‌های اجتماعی و قالب‌های قراردادی را که با نام دین و به نام دین گره خورده ــ در حالی که بسیاری از این چارچوب‌ها و قالب‌ها آشکارا برخلاف ارزش‌های اخلاقی و متعالی خود تفکر دینی است ــ زیر پا می‌گذارد. بسیاری از مواقع تصویر جامعه و توده‌های عوام از دین مجموعه‌ای از عادات و رفتارهای نهادینه‌شدهٔ اجتماعی و تاریخی است، که نه تنها حکایتگر روح سنت دینی و تفکر معنوی نیست، بلکه حتی جهان‌بینی و ارزش‌های دینی و معنوی را نیز سرکوب می‌کند.» (همان: ۱۲۶)

توانایی ارتباط با دیگری

«ویژگی دومی که در امام موسی صدر می‌بینیم توانایی ارتباط با ”دیگری“ و گروه‌های اجتماعی دیگر است. اساساً در روزگار ما به رسمیت شناختن ”دیگری“ و برقراری ارتباط با ”دیگری“ و گروه‌های اجتماعی دیگر را می‌توان به منزله معیاری برای تشخیص اصالت یا عدم اصالت اندیشه‌ها و شخصیت‌ها دانست. این انسان‌های کوچک و حقیر، اندیشه‌های بسته، دینِ بسته و متولیان دینِ بسته هستند که فقط در گروه اجتماعی خودشان و با گروه اجتماعی خودشان می‌توانند ارتباط برقرار کنند.» (همان: ۱۲۷ ــ ۱۲۸) «امام موسی صدر شخصیتی بود که روحانیان مسیحی، جوانان سکولار، مارکسیست‌ها و ... پای صحبتش می‌نشستند و در کلام وی چیزی وجود داشت که آنها با وی ارتباط برقرار می‌کردند و برقراری این رابطهٔ انسانی امری بسیار بنیادی و اساسی است. ]...[ امام موسی صدر در یکی از خطبه‌هایی که در کلیسای کبوشین بیروت در مقام خطیب سخن می‌گفت قرار گذاشت در یکی از نمازهای جمعه اسقف‌های مسیحی برای ایراد سخنرانی برای مسلمانان به مسجد آیند و حتی آن سخنرانی‌ها به منزلهٔ خطبه نماز تلقی شود. این نحوهٔ مواجه با ”دیگری“ امری است که غالباً با چارچوب‌های رایج اجتماعی سازگار نیست و همین امر یکی از مهم‌ترین پاشنه آشیل‌های حوزه‌های علمیه و روحانیون ما در جوامع جدید کنونی است.» (همان: ۱۲۹ ــ ۱۳۰)

گشودگی نسبت به دیگران!

«ویژگی سومی که در امام موسی صدر وجود دارد این است که وی نه فقط از قدرت برقراری ارتباط با دیگران برخوردار است، بلکه به دیگران گشوده نیز هست. مرادم از ”گشودگی به دیگری“ ]...[ فهم و تفسیر دیگری نه بر اساس نگرش و مفروضات ذهنی و اعتقادی خویش، بلکه بر اساس نگرش و مفروضات خود اوست. ]...[ ”گشودگی به دیگری“ نیز یکی دیگر از مهم‌ترین شاخصه‌هایی است که می‌توانیم به عنوان یک معیار برای بررسی شخصیت‌ها و اندیشه‌ها استفاده کنیم.» (همان: ۱۳۰ ــ ۱۳۱)

ادب مراوده با دیگری!

«ویژگی بسیار مهم و قابل توجه دیگر امام موسی صدر این است که وی ادب ارتباط با دیگری را به خوبی می‌دانست. ]...[ وی وقتی به سراغ دیگری می‌رفت به خوبی می‌دانست که باید با زبان خود او با او سخن بگوید. امام موسی صدر همواره با زبان و لسان خاصِ مخاطب با وی سخن می‌گفت. امام موسی صدر به خوبی آگاه بود که باورهای دینی، فرهنگی و اعتقادی او فقط برای خودش مشروعیت، حجیت و مرجعیت دارد، اما به هیچ وجه دلیلی وجود ندارد که باورهای مورد پذیرش خود او برای دیگران هم مشروعیت و مقبولیت داشته باشد.» (همان: ۱۳۲) «امام موسی صدر، برخلاف بسیاری از ما، در خطبه‌ها و سخنرانی‌هایش از خودش و اعتقادات و باورهای خودش شروع نمی‌کند. مواجههٔ او با مسائل و با دیگران به هیچ وجه خودبنیادانه نیست. او به ”کلمه سواء“ دعوت می‌کرد. ]آل‌عمران: ۶۴[» (همان: ۱۳۳ ــ ۱۳۴)

قدرتی با تکیه بر کلام و کلمه

«نکته قابل‌ملاحظهٔ دیگر در شخصیت امام موسی صدر این است که او از قدرت و اقتداری برخوردار بود که به پشتوانهٔ هیچ قدرت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی‌‌ای حاصل نیامده بود؛ بلکه صرفاً برخاسته از قدرت کلمه و کلام و نیروی درونی و معنوی او بود.» (همان: ۱۳۵)

«به گمانم، امام موسی صدر فرزندِ نمونه‌ای از عالَم اسلام است. شخصیت او نشان می‌دهد که عالَم و فرهنگ اسلامی، علی‌رغم ضعف‌ها و بحران‌های بسیارش، هنوز قدرت زایندگی خویش را به طور کامل از کف نداده است و هنوز می‌تواند آبستن ظهور شخصیت‌های بزرگ انسانی باشد. به گمانم، بشریت و نیز جهان اسلام و حوزه‌های علمیه و روحانیت ما به الگویی چون امام موسی صدر، که در سیمایش هیچ نشانی از فرقه‌گرایی و خشونت وجود نداشت، شدیداً نیازمند است.» (همان: ۱۳۶)

 

یادداشت‌ها:

ـ عبدالکریمی، بیژن. (۱۳۹۷). آینده روحانیت و جهان معاصر. تهران: نقد فرهنگ.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

دگرپذیری و احترام به عقاید دیگران!
چرا دین‌شناسی امام موسی صدر مهم است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

معیشت و ارزش‌های دینی!

آینده روحانیت و جهان معاصر

بیژن عبدالکریمی می‌نویسد:

«مردم ما، یعنی یگانه کشور شیعه جهان، در روزگار کنونی و در زیست جهان معاصر تحت فشار بسیار زندگی می‌کنند. آنان برای اینکه بتوانند در جهان کنونی از یک زندگی شایسته و درخوری برخوردار باشند باید به درآمد سرانه سالیانه‌ای حداقل حدود ۲۰ هزار دلار دست یابند و جامعه ما به دلیل توسعه‌نیافتگی با این مقدار بسیار فاصله دارد. در یک چنین شرایطی چه بسیار استعدادهای انسانی لِه شده، نمی‌توانند شکوفا شوند و در شرایط سخت و دشوار زندگی قربانی می‌شوند. در یک چنین شرایطی صرفاً با وعظ، خطابه و منبر نمی‌توان از ارزش‌های بزرگ دینی و معنوی در فرهنگ اسلامی و شیعی دفاع کرد و انتظار تحقق آنها را در جامعه داشت. در یک چنین شرایطی، مردم و جامعه از روحانیت و حوزه‌های علمیه چه بسا فاصله گرفته، نسبت به سنت تاریخی و نهادهای متولی آن دچار دل‌آزردگی یا خدای‌ناکرده احساس و هیجانات خشم و کینه گردند. ]...[

ما برای توسعه کشور نیاز به ”حضور مردم“ داریم. روحانیت این توان را دارد که مردم را به صحنه بکشد. مرادم از ”کشیدن مردم به صحنه“، فراخواندن جامعه به حضور در صحنه سیاسی، حضور در راه‌پیمایی‌ها یا شرکت در انتخابات‌های گوناگون نیست. این گونه فراخوانی‌ها حاصل نگاه ابزاری به مردم و مواجهه ابزاری با آنان است. برای توسعه نیاز به حضور واقعی مردم در صحنه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی داریم. وجود نهادهایی مستقل از دولت و گاه شاید در برابر دولت و قدرت سیاسی، برای توسعه کشور لازم است. ما باید دریابیم که توسعه کشور مهم‌تر از حفظ منافع سیاسی یک جناح سیاسی خاص است.

اما متأسفانه روحانیت و حوزه‌های علمیه ما کمتر به این امور مهم می‌اندیشند. بنابراین، روحانیت و حوزه‌های علمیه ما، بیش از آنکه دغدغه مباحث نظری، فقهی یا سیاسی صرف را داشته باشند، باید همّ و غم اصلی خود را بر اساس این اصل ]...[ که ”مَنْ لا مَعاش لَهُ لا مَعادَ لَهُ“، بهبود اوضاع زندگی مردم و نجات مردم از زیر این فشار سهمگین قرار دهند. روحانیت و حوزه‌های علمیه ما باید دریابند مسئله عقب‌افتادگی‌های تاریخی و اقتصادی و توسعه‌نایافتگی ما یک مسئله سیاسی نیست، بلکه مسئله‌ای ملی و فراسیاسی است و روحانیت و حوزه‌های علمیه ما برای آنکه بتوانند شأن و جایگاه خود را در جامعه کنونی حفظ نمایند، باید یک چنین درکی غیرصنفی، غیرجناحی، ملی و فراسیاسی از مسائل بزرگ کشور، همچون توسعه‌نایافتگی، داشته باشند و مسئولیت خطیر خویش را در ایفای نقش در روند توسعه کشور برعهده گیرند. روحانیون و حوزویون ما باید دریابند در یک کشور فقیر و توسعه‌نایافته ارزش‌های متعالی اسلامی و شیعی معنای حقیقی و امکان واقعی تحقق خود را نمی‌یابند و برعکس، در یک کشور ثروتمند و توسعه‌یافته این ارزش‌ها شکل و شمایل و معنای دیگری پیدا خواهند کرد.» (عبدالکریمی، 1397: 19 ــ 20)

 

یادداشت‌ها:

ـ عبدالکریمی، بیژن. (1397). آینده روحانیت و جهان معاصر. تهران: نقد فرهنگ.

ـ یادداشت مرتبط:

آدمی اول اسیر نان بود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

شکاف اجتماعی میان جامعه و روحانیت!

سید محمدعلی ایازی می‌گوید:

بخش‌هایی از جامعه ما نمی‌توانند حرف روحانیت را بفهمند و روحانیت هم نمی‌تواند حرف جامعه را دریابد؛ در نتیجه، شکاف فرهنگی و اجتماعی به وجود آمده است. ایجاد ”شکاف اجتماعی“ میان بخش‌هایی از جامعه و روحانیت به دلیل عملکرد نابسامان حوزه به وجود آمده است.

عدم تناسب میان کمیت و کیفیت طلاب!

حوزه بدون اینکه امکانات و ابزارهای لازم علمی و آموزشی و جذب و برنامه‌ریزی برای استفاده از حوزه و روحانیت وجود داشته باشد، طلبه پذیرفت و بسیار بزرگ شده است. ]...[ اما سؤال این است که از این مجموعه برای چه تعداد از آنها مطلوبیت و مفیدیت نهایی در نظر گرفته شده و این حجم کمّی تا چه میزان با حجم کیفی و تأمین نیازهای دینی تناسب دارد؟! البته باید تأکید کنم که در دانشگاه‌ها هم با مشکل عدم تناسب میان کمیت و کیفیت مواجه هستیم، چون در دانشگاه‌ها هم گاهی میان دانشجویانی که می‌پذیرند با نیاز علمی و سطح گرفتن دانشجو هیچ تناسبی وجود ندارد.

عدم تناسب بودجه‌ها با بازدهی!

در حوزه علمیه توسعه فیزیکی اماکن و ساختمان‌های اداری بسیار شده، یعنی ساختمان‌سازی و دستگاه‌های اداری بسیار بزرگی ساخته شده است؛ ساختمان‌ها، اتاق‌ها و بودجه‌هایی که به حوزه علمیه تزریق شده هیچ تناسبی با بازدهی و کارکرد آن در حل مشکلات اخلاقی و معنوی جامعه ندارد. اگر این ساختمان‌سازی‌ها در یک شرایط مطلوب و براساس نیازسنجی ساخته شوند، مناسب و مفید است، اما اینکه این همه ساختمان ساخته شود و تشریفات اداری و بروکراسی فراهم شود و در مقابل بازدهی لازم را برای توانمند کردن و مفید و کارایی لازم طلاب نداشته باشد و مشکلات مالی و علمی را پاسخ نداشته باشد، جای سؤالاتی جدی را به وجود می‌آورد.

ناتوانی حوزه علمیه در پاسخ‌گویی به نیازها!

حوزه علمیه امروز در رابطه با نیازهایی که جامعه دارد پویایی و پویندگی لازم را ندارد. نمی‌خواهم بگویم پویایی امروز حوزه قابل قیاس با قبل از انقلاب است، بلکه تحولات بسیاری در حوزه اتفاق افتاده است؛ امروز محققان، نویسندگان و مبلغان بسیاری داریم که در گذشته نبوده‌اند و جامعیت و پویندگی که امروز در حوزه ایجاد شده قابل قیاس با قبل از انقلاب نیست. اما به همان نسبت نیازها افزایش پیدا کرده، توقعات بیشتر شده و کمیت حوزه قابل قیاس نیست، اما کیفیت لازم را پیدا نکرده است، و در مجموع با توجه به نیازهای فراوانی که در این جهت هست پاسخ‌گویی لازم وجود ندارد.

شکاف اجتماعی میان روحانیت و جامعه!

امروز جامعه ما نسبت به ۳۰ سال پیش بسیار تحول پیدا کرده است؛ شبکه‌های اجتماعی که امروز به وجود آمده دانش مردم را زیاد و توقعات مردم را افزایش داده است؛ همه این موارد الزامی برای روحانیت به وجود می‌آورد که خود را روزآمد کند. این اتفاق باعث شده که بخش‌هایی از جامعه ما نمی‌توانند حرف روحانیت را بفهمند و روحانیت هم نمی‌تواند حرف جامعه را دریابد؛ در نتیجه، شکاف فرهنگی و اجتماعی به وجود آمده و قهراً این شکاف هست و باید به صورت جدی به این مسئله و همچنین آثار و علل آن توجه و رسیدگی کرد. (شفقنا، دسترسی در 1397/7/20)

 

یادداشت‌ها:

ـ شفقنا (انتشار در 1397/7/15)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

مهجوریت قرآن در حوزه‌های علمیه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مهجوریت قرآن در حوزه‌های علمیه!

علامه طباطبایی

علامه طباطبایی می‌نویسد:

«اما مع‌الأسف احادیثی که آن دو بزرگوار ]امام باقر (ع) و امام صادق (ع)[ و سایر امامان از پدران خود نقل نموده در اختیار امت اسلام نهادند نیز از دسیسه و دست‌برد سالم نماند؛ همان‌طور که در کلمات رسول خدا (ص) دست بردند، کلمات آن حضرات نیز مورد دست‌برد قرار گرفت، به شهادت اینکه خود آن دو بزرگوار به این معنا تصریح نموده، چند نفر از وضاعین و حدیث‌تراشان را براى مردم نام بردند، مانند مغیرة بن سعید، و ابن ابى الخطاب و ... . بعضى دیگر از ائمه (ع) بسیارى از روایاتى که از رسول خدا (ص) و از خود ایشان در دست و دهن‌ها افتاده بود انکار نموده و به شیعیان خود دستور فرمودند هر حدیثى که از ما براى شما نقل می‌شود بر قرآن عرضه کنید؛ آنچه موافق با قرآن است بگیرید و آنچه مخالف است رها کنید.
اما مردم، مگر افرادى انگشت‌شمار، به این دستور عمل ننمودند و مخصوصاً به روایاتى که در غیر مورد مسائل فقهى بود بدون عرضه آنها بر قرآن پذیرفتند، و رفتار عامه مردم شیعه در قبول هر سخنى که جنبه حدیث داشت ]نظیر[ رفتار عامه مردم سنى در مورد احادیث نبوى بود. و حتى عامه شیعه در این امر آن‌چنان افراط کردند که جمعى قائل شدند به اینکه ظواهر قرآن حجت نیست، ولى کتابهایی دیگر از قبیل ”مصباح الشریعه“ و ”فقه الرضا“ و ”جامع الاخبار“ حجت است و افراط را از این حد نیز گذرانده به جایی رساندند که گفتند: حدیث هر چند که مخالف صریح قرآن باشد می‌تواند قرآن را تفسیر کند، و این حرف نظیر و هم‌سنگ سخنى است که بیشتر اهل سنت گفته‌اند و آن این است که حدیث اصلاً می‌تواند قرآن را نسخ کند.

و به نظر می‌رسد قضاوتى که دانشمندان در باره رفتار امت اسلام کرده‌اند قضاوت درستى باشد؛ آنها گفته‌اند: اهل سنت کتاب را گرفتند و عترت را رها کردند و سرانجام کارشان بدان‌جا کشیده شد که کتاب هم از دست‌شان رفت و شیعه عترت را گرفته، کتاب را رها کردند و سرانجام کارشان بدین‌جا کشیده شد که عترت هم از دست‌شان رفت. پس می‌توان گفت که امت اسلام، بر خلاف دستور صریح رسول خدا (ص) که فرموده: ”إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ ...“، هم قرآن را از دست دادند و هم عترت را، هم کتاب را و هم سنت را.
این راهى که امت در مورد حدیث پیش گرفت یکى از عواملى است که در قطع رابطه علوم اسلامى، یعنى علوم دینى و ادبى، از قرآن کریم اثرى به‌سزا داشت. ]...[ چون اگر درباره این علوم دقت به خرج دهى، خواهى دید که طورى تنظیم شده که پیدا است گویی هیچ احتیاجى به قرآن ندارد؛ حتى ممکن است یک محصل همه آن علوم را فرا بگیرد، متخصص در صرف و نحو، بیان و لغت و حدیث و رجال و درایه و فقه و اصول بشود، و همه این درس‌ها را تا آخر بخواند و قهرمان این علوم نیز گردد، و حتى به پایه اجتهاد نیز برسد، ولى قرآن را آن‌طور که باید نتواند قرائت کند، و یا به عبارتى اصلاً دست به هیچ قرآنى نزده باشد. پس معلوم می‌شود از این دیدگاه هیچ رابطه‌اى میان آن علوم و میان قرآن نیست و در حقیقت مردم درباره قرآن به جز قرائت هیچ وظیفه‌اى ندارند و العیاذ بالله قرآن ارزشى جز خواندن و یا آویزان کردن به گردن نوزاد تا از حوادث ناگوار محفوظ بماند ندارد. پس ‌ شما خواننده عزیز اگر از این قِسم مسلمانان هستى، عبرت بگیر و در رفتارت با قرآن تجدیدنظر کن!» (ترجمه تفسیر المیزان، ج 5، صص 449 ــ 450؛ به نقل از کتابخانه مدرسه فقاهت)

 

یادداشت‌ها:

ـ کتابخانه مدرسه فقاهت: ترجمه تفسیر المیزان (ج 5، صص 449 ــ 450؛ دسترسی در 1397/4/8)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز