شهید مطهری مینویسد:
« مولوی میگوید: ”آدمی اول اسیر نان بود“ و حرف درستی هم هست. ]حدیث[ ”مَنْ لا مَعاش لَهُ لا مَعادَ لَهُ“ نیز چنین مطلبی است. البته نه اینکه یک قاعده کلی باشد، ولی به طور تقریباً اکثریت میشود گفت. یا بگوییم اصل اول در انسان این است که انسان باید شکمش سیر باشد و مسکنی داشته باشد؛ همینهایی که با پول میشود آنها را تهیه کرد و با پول قابل معاوضه است ــ یعنی مادیات ــ اینها باید درست بشود. بعد که درست شد، آنوقت به اصطلاح دل و دماغ برای انسان پیدا میشود. آن امور چیزهایی است که به اصطلاح به دل و دماغ مربوط است. اول این شکم باید سیر شود؛ وقتی که شکم سیر شد، آنگاه نوبت فلسفهسازی و هنر و زیبایی و شعر و نقاشی و مجسمهسازی و به قول اینها دین و غیره میرسد. آیا خود ما نمیگوییم ”شکم گرسنه ایمان ندارد“؟ این معنایش این است که اول معاش است. شکم گرسنه نه ایمان دارد، نه عشق دارد، نه اخلاق دارد، نه فلسفه دارد. معاش اساس و زیربناست. این که درست شد، آنها هست. و شما میبینید هر جامعهای که از مرحله احتیاجات اولیه گذشته به ظرائف تمدن پرداخته است ]...[» (مطهری، 1380: 85 ــ 86)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی. (1380). فلسفه تاریخ. جلد 1. چاپ یازدهم. تهران: انتشارات صدرا.
ـ یادداشت مرتبط: