«و برای آن از شما پاداشی نمیطلبم، پاداش من جز بر پروردگار
جهانیان نیست.»
(شعرا: 109، 127، 145، 164 و 180)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
«و برای آن از شما پاداشی نمیطلبم، پاداش من جز بر پروردگار
جهانیان نیست.»
(شعرا: 109، 127، 145، 164 و 180)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
«ای مؤمنان در راه ]رضای[ خدا به داد برخیزید و به عدل شهادت دهید و دشمنیتان با بعضی از مردم شما را بر آن ندارد که بیداد کنید؛ دادگری کنید که آن به تقوا نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند به آنچه میکنید آگاه است.» (مائده: 8)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
«و با اهل کتاب جز به شیوهای که نیکوتر است مجادله مکنید، مگر با ستمگران آنان، و بگویید به آنچه بر ما و ]به آنچه[ بر شما نازل شده ایمان آوردهایم، و خدای ما و خدای شما یک است و ما همه فرمانبردار اوییم.» (عنکبوت: 46)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
آیتالله معرفت مینویسد:
«در اهمیت شناخت اسباب نزول یا شأن نزول باید گفت: همانگونه که میدانیم، قرآن ]به طور[ تدریجی و در مناسبتهای مختلف نازل شده است. بر حسب اقتضا، اگر حادثهای پیش میآمد یا مسلمانان دچار مشکلی میشدند، یک یا چند آیه و احیاناً یک سوره برای رفع مشکل نازل میگردید. پر واضح است که آیات نازلشده در هر مناسبتی به همان حادثه و مناسبت نظر دارد. پس اگر ابهام یا اشکالی در لفظ یا معنای آیه پدید آید، با شناخت آن حادثه یا پیشامد رفعِ اشکال میکرد. در نتیجه، برای دانستن معنا و تفسیر کامل هر آیه باید به شأن نزول آن مراجعه کرد تا کاملاً موضوع روشن شود. پس شأن نزول میتواند قرینهای باشد تا دلالت آیه را تکمیل کند و بدون آن، دلالت آیه ناقص میماند. مثلاً، در مورد آیه ”إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمَا ...“ ]بقره: 158[ اشکال شده است که سعی میان دو کوه صفا و مروه در حج و عمره از ارکان است؛ چرا به لفظ ”لا جناح“ تعبیر شده است؟
معنای ظاهری آیه چنین است: گناهی نیست که میان آن دو کوه سعی نمایید. این عبارت جواز را میرساند، نه وجوب را. ولی با مراجعه به شأن نزول آیه روشن میشود که این عبارت برای رفع توهم گناه آمده است، زیرا پس از صلح حدیبیه در سال ششم هجری مقرر شد که پیامبر اکرم (ص) و صحابه سال بعد برای انجام مراسم عمره به مکه مشرف شوند و در این قرارداد چنین آمده بود که به مدت سه روز مشرکان بتهای خود را از اطراف بیت و همچنین از روی کوه صفا و مروه بردارند تا مسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعی را انجام دهند. پس از گذشت سه روز، بتها برگردانده شد. برخی از مسلمانان به عللی هنوز مراسم سعی را انجام نداده بودند و با بازگرداندن بتها چنین گمان بردند که با وجود بتها سعی میان صفا و مروه گناه است. آیه مذکور نازل شد تا مسلمانان از سعی خودداری نکنند، زیرا اساساً سعی از شعائر الهی است و وجود بتها امر عارضی است و به آن زیان نمیرساند ]تفسیر عیاشی، ج 1، ص 70[. لذا مفهوم این آیه با مراجعه به شأن نزول کاملاً واضح و روشن میشود و مسئله جواز یا وجوب سعی در کار نیست، بلکه صرفاً ”دفع توهّم منع“ است؛ یعنی با وجود بتها منعی از انجام سعی نیست. پس شناخت اسباب نزول نقش اساسی در فهم و پیبردن به معانی بسیاری از آیات ایفا میکند.» (معرفت، 1378: 97 ــ 98)
«منابعی که امروزه در دست داریم و برای دستیابی به اسباب نزول مورد استفاده قرار میگیرند تا حدودی قابلاطمیناناند؛ مانند: جامعالبیان طبری، الدرالمنثور سیوطی، مجمعالبیان طبرسی، تبیان شیخ طوسی و علاوهبر آنها کتابهایی نیز به طور خاص درباره اسباب نزول نگاشته شده است، مانند اسبابالنزول واحدی و لبابالنقول سیوطی. البته، در این نوشتهها صحیح و سقیم در هم آمیخته ]است[ و بایستی با کمال دقت در آنها نگریست.» (همان: 103 ــ 104)
یادداشتها:
ـ معرفت، محمدهادی. (1378). علوم قرآنی. قم: موسسه فرهنگی تمهید.
آیتالله محمدهادی معرفت مینویسد:
«در هر حرکت اصلاحی و روبهپیش لازمهٔ تکامل، نسخ برخی آییننامهها و دستورالعملها میباشد، زیرا در یک حرکت تدریجی وجود مراحل پیدرپی و تغییرِ شرایط لزومِ بازنگری در برنامهها را ضروری میسازد. البته این تا موقعی است که حرکت به رشد نهایی و کمال مقصود نرسیده باشد. هرگاه برنامهها تکامل یافت، مسأله نسخ نیز منتفی میگردد. لذا نسخ در یک شریعت تا موقعی است که پیامبر حیات داشته باشد و فوت وی دیگر جایی برای نسخ در شریعت باقی نمیگذارد.
نسخ پیاپی در یک شریعتِ نوبنیاد همانند نسخههای طبیب است که با شرایط و احوال مریض تغییر پیدا میکند. نسخهٔ دیروز در جای خود مفید و نسحهٔ امروز نیز در جای خود مفید است. لذا خداوند میفرماید: ”مَا نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا“ ]بقره: 106[. هر گونه نسخ که صورت میگیرد هر یک در جای خود درست بوده و نسبت به شرایط رعایت اصلح شده است.
مقصود از ”خَیرٍ
مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا“ ]بقره: 106[ لحاظ دو حالت است: اگر حکم دیروز را نسبت به شرایط امروز بنگری،
حکم امروز اصلح (خیر) است و اگر هر یک را در جای خود بنگری، هر دو حکم همانندند،
زیرا هر یک با شرایط متناسب خود توافق کامل دارد.
فرق میان ”نسخ“ و ”اِنساء“ در آن است که اگر حکم سابق هنوز زنده است، ولی شرایط
تغییر یافته و حکم جدیدی را مقتضی ساخته است آن را ”نسخ مستقیم“ میگوییم. اما اگر
حکم سابق بر اثر گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده و از یادها رفته یا تحریف شده
است آن را ”إنساء“ مینامیم، به این معنا که این حکم از یادها برده شده است.
خلاصه ]اینکه[، در آیه کریمه ]106 بقره[ میفرماید: چه نسخ مستقیم صورت گیرد یا حکم سابق فراموش شده باشد و از نو حکم تازه آورده شود، در هر دو صورت رعایت اصلح شده است و آنچه به صلاح مردم است بر آنان عرضه میشود. این آیه میخواهد این شبهه را بزداید که در نسخ احکام یا شرایع هیچگونه اشتباه یا تغییر در رأی که حاکی از پی بردن به ناروایی حکم سابق باشد رخ نداده است، بلکه هر یک در جای خود روا میباشد.» (معرفت، 1378: 249 ــ 250)
«نسخ در شرایعِ الهی نسخِ ظاهری است. یعنی بر حسب ظاهر مردم گمان میبرند که نسخی صورت گرفته [است]، در حالی که واقعاً چنین نیست و خداوند از اول و همان موقع که حکم سابق را تشریع نمود میدانست که آن حکم تداوم ندارد و مدت دوام آن محدود است و سرآمد اجل آن نزد خداوند مشخص بوده، صرفاً وفق مصالحی از بیان مدت آن خودداری شده ]است[، که به موقع و هنگام سررسید اجل آن بیان میگردد.» (همان: 254)
یادداشتها:
ـ معرفت، محمدهادی. (1378). علوم قرآنی. قم: موسسه فرهنگی تمهید.
«خداوند جانها را به هنگام مرگ آنها میگیرد» (زمر: 42)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
شهید مطهری مینویسد:
«قرآن ”مردن“ را ”توفّی“ تعبیر میکند، که ما هم الان در اصطلاح خودمان میگوییم فلانی وفات کرد. چرا به ”مردن“ میگوییم ”وفات“؟ کلمه ”فوت“ که ما به کار میبریم ]از این ماده نیست و[ غیر از لغت ”وفات“ است. بعضیها خیال میکنند کلمه ”فوت کرد“ با ”وفات کرد“ یکی است. نه، فوت یک معنی دارد و وفات معنی دیگر، ]...[ و قرآن راجع به مردن کلمه ”توفّی“ را به کار میبرد که از ماده ”وفات“ است، نه از ماده ”فوت“. ”فوت“ معنایش از دست رفتن است. میگوییم: ”نماز من فوت شد“ یعنی از دستم رفت. یا میگوییم: ”فلان عمل از من فوت شد“، ”فلان شخص از مکه آمد و من میخواستم به دیدن او بروم، ولی در اثر گرفتاری این دیدن از من فوت شد.“ ”از من فوت شد“ یعنی از دستم رفت. ما اگر به ”مردن“ کلمه فوت را اطلاق میکنیم ــ که قرآن اطلاق نمیکند ــ به اعتبار این است که مرده را ازدسترفته تلقی میکنیم. نسبت به ما همینطور است؛ یعنی کسی که میمیرد از دست ما میرود. وقتی میگوییم ”فلانی فوت شد“ یعنی از دست ما رفت. ولی قرآن مکرر کلمه ”توفّی“ را به کار میبرد. ”توفّی“ با ”وفات“ از یک ریشه است. ”توفّی“ درست نقطه مقابل ”فوت“ را میرساند، یعنی چیزی را قبض کردن و تمام گرفتن. مثلاً، اگر شما از کسی طلبکار باشید و طلبتان را از او بگیرید، میگویند استیفا کرد. ”استیفا“ هم از این لغت است. اگر تمام طلبتان را بگیرید، نه اینکه نیمی از آن را بگیرید و نیمی را نگیرید، میگویند توفّی کرد، یعنی استیفا کرد. پس ”توفّی“ و ”استیفا“ به معنی از دست رفتن نیست، برعکس، چیزی را به تمام و کمال تحویل گرفتن است. قرآن همیشه ”مردن“ را ”کامل تحویل گرفتن“ تعبیر میکند. لهذا میفرماید: اللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا؛ خدا نفوس را در وقت مردن به تمام و کمال تحویل میگیرد. ]زمر: 42[» (مطهری، 1379: 114 ــ 116)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی (1379). آشنایی با قرآن. جلد 3. چاپ سیزدهم. تهران: انتشارات صدرا.
آیتالله معرفت مینویسد:
«گروهی معتقدند که قرآن دو نزول داشته است: دفعی و تدریجی. در شب قدر همهٔ قرآن یکجا بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده ]است[؛ سپس در طول مدت نبوت دوباره به تدریج نازل گردیده است. این نظر شاید مشهورترین نظر نزد اهل حدیث باشد و منشأ آن روایاتی است که این تفصیل در آنها آمده است. برخی به ظاهر روایات اخذ کرده و برخی با تأویل آن را پذیرفتهاند. ]...[
طبق روایات اهل سنت قرآن یکجا از عرش بر آسمان اول (پایینترینِ آسمانها) نازل گردید، آنگاه در جایگاهی به نام ”بیت العزّة“ به ودیعت نهاده شد، ولی در روایات شیعه آمده است که قرآن از عرش بر آسمان چهارم فرود آمد و در ”بیت معمور“ نهاده شد. ]شیخ[ صدوق آن را جزء عقاید امامیه دانسته است ]الاعتقادات، باب 31[. ]...[
اگرچه اهل ظاهر به ظاهرِ این روایات بسنده کرده، آن را همینگونه پذیرفتهاند، ولی اهل تحقیق به دلیل اشکالات زیر آن روایات را تأویل بردهاند: حکمت و مصلحت نزول قرآن از عرش به آسمان اول یا چهارم و قرار دادن آن در بیت العزّة یا بیت معمور چیست؟ چه حکمتی در این نقل مکان نهفته است؟ به علاوه، این نزول چه سودی برای مردم یا برای پیامبر (ص) دارد که خداوند آن را با عظمت یاد میکند؟ آنچه از قرآن خواندنی است همان آیات و سوره و معانی و مفاهیم راهگشاست. آیا آمدن آن در شب قدر در آسمان اول یا چهارم کسب فضیلتی است و توفیقی برای مردم ایجاد میکند؟
فخر رازی در جواب این پرسشها گفته است: ”شاید تسهیل امر مورد نظر بوده است تا در موقع نیاز به نزول آیه یا سوره، جبرئیل بتواند فوراً از نزدیکترین جا آیهٔ مورد نیاز را بر پیامبر (ص) فرود آورد ]تفسیر کبیر رازی، ج 5، ص 85[.“ ولی این جواب متناسب با مقام علمی فخر رازی نیست، زیرا در ملأ اَعلی (ماوراء الطبیعه) قُرب و بُعد مکانی وجود ندارد.» (معرفت، 1378: 70 ــ 71)
«شیخ مفید درباره گفتار ]شیخ[ صدوق، که برای قرآن دو نزول فرض کرده است: دفعی و تدریجی، ]...[ میگوید: ”منشأ آنچه شیخ ابوجعفر صدوق برگزیده خبر واحدی است که نه موجب علم میشود تا آن را باور کرد، و نه موجب عمل میگردد تا آن را تعبداً پذیرفت. به علاوه، نزول قرآن در حالات گوناگون و در مناسبتهای مختلف، که اسباب نزول خوانده میشود، خود شاهدی است بر نپذیرفتن ظاهر آن خبر ]...[.“ ]تصحیح الاعتقاد؛ صص 57 ــ 58[» (همان: 68)
«سید مرتضی علمالهدی نیز میگوید: ”اگر شیخ ابوجعفر صدوق در اینکه قرآن یکجا نازل شده است بر روایات تکیه کرده باشد، آنها نه موجب علماند و نه مایهٔ یقین. و در مقابل آنها روایات بسیاری است که خلاف آن را ثابت میکند و قرآن را نازلشده در مناسبتهای مختلف میداند. برخی در مکه و برخی در مدینه و احیاناً حضرت رسول در پیشامدهایی منتظر میماند تا آیه یا آیاتی نازل شود؛ این قبیل آیات در قرآن زیاد است. به علاوه، خود قرآن صریحاً دلالت دارد که به طور پراکنده نازل شده است: ′وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لَا نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا ]فرقان: 32[.‘ آیهٔ ′کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ ...‘ نشان میدهد که قرآن به طور پراکنده نازل شده است تا موجب استواری قلب پیامبر گردد.“» (همان: 69)
یادداشتها:
ـ معرفت، محمدهادی. (1378). علوم قرآنی. قم: موسسه فرهنگی تمهید.
« ]او[ در آنچه میکند بازخواست نمیشود، و ایشان ]انسانها[ بازخواست میشوند.» (انبیا: 23)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.