رسول جعفریان مینویسد:
«این روزها باب شده است تا از کرونا و بازارِ آشفتهٔ ایجادشده نتایج عجیب و غریبی گرفته شود. هر روز اظهارنظرهای عجیب و غریب مطرح شده و ابعاد کرونا و تبعات آن مورد بحث قرار میگیرد. این وضع ویژه طیف نخبگان نیست، که در میان مردم هم همین بحثها هست، و از قضا موضوعات و قضاوتهای ارائهشده جالب است؛ اینکه مثلاً این ویروس از کجا درآمده و چه کسی ساخته است، و اینکه تق علم و آن هم پیشرفت هم درآمد، و غرب و دمکراسی هم پوزشان به خاک مالیده شد و ...؛ و خیلی حرفهای دیگر.
راستش یادم آمد که یک وقتی که ایدز آمد و شمار قابل توجهی از مردم در دنیا، در اروپا و افریقا، گرفتار شدند، خطیب وقت نماز جمعه تهران، که اتفاقاً آدم عاقلی بود، چندین خطبه را به این امر اختصاص داد، و گفت که تمدن غرب رو به زوال است. ایشان طوری صحبت کرد که گویی جنازه اروپا را دراز کرده و به تفصیل از اوضاع خرابی که در اروپا پدید آمد و استفاده از ظرفهای یکبارمصرف و خیلی از مسائل دیگر سخن گفت و هزار جور از آن نتیجه گرفت!
حالا هم عدهای با آمدن این ویروس، تمام دنیای جدید را به چالش کشیده و بر این باورند که اعتبار همه چیز از علم و تمدن بشری زیر سؤال رفته است. گویی با این مشکل وضعِ آنها که به عصر بوق چسبیدهاند استوار شده است.
البته که پدیده کرونا پیامدهای شگفتی داشته و همه چیز، از جمله ــ بله از جمله ــ بسیاری از باورهای دینی و مذهبی رایج را هم به چالش کشیده است. این راست است و اینکه در این میان، به نظرم بهتر است متدینین، اعم از مسیحی و یهودی و مسلمان، به فکر اصلاح افکار خود و مردمان و جوانان باشند تا ایمانشان بر باد نرود، و البته اجازه دهند که عالمان و طبیبان و دانشگاهیان، از یک طرف، و اقتصاددانان و سیاستمداران هم، از طرف دیگر، فکر کنند که باید در مقابل این مشکل چه کاری انجام دهند. آنها سختیهای زیادی خواهند داشت اما یاد گرفتهاند فکر کنند و تلاش کنند و مشکلات را حل کنند.
یکی از پدیدههای جالب در این بحثها و اظهارفضلها این است که اقتدارگرایان علاقهمند هستند تا با استفاده از این فرصت، و مثلاً تجربه چین در کرونا، پنبه دمکراسی و حکومتهای مبتنی بر دمکراسی را هم بزنند و پایههای روشهای استبدادی را در اذهان مخاطبان استوارتر کنند؛ اینکه دیدید چه بر سر فرانسه و ایتالیا و اسپانیا آمد! و همان وقت کره جنوبی و ژاپن و پرتغال را فراموش میکنند و ...
راستش استدلالهای اینها شبیه همان حرفهای عادی کوچه و بازار است، حرفهای خیلی ساده اما پرطمطراق ... که یکشبه تجربهٔ سیصدساله بشر را بر باد میدهد. و البته و در ضمن، کینه صدساله ما از غرب را هم چارهجویی میکند و تسکین میبخشد.
غرب از روزی که تمدن جدیدش را شروع کرده، صدها مصیبت بزرگ و کوچک را پشت سر گذاشته و هر بار دنبال حل مشکلاتش بوده است. بدترین آنها جنگ جهانی اول و دوم بوده که میلیونها آدم را نابود کرده است و باز سر برآورده است. حالا هم غرب تحفهای نیست که بخواهیم سر آن قسم بخوریم، و بنده موکل آنها نیستم که بخواهم دفاع کنم، اما مهم این است که بدانیم آنها یاد گرفتهاند مشکلات را حل کنند؛ همانطور که مشکل ایدز را حل کردند، برای مشکل جدید هم بلأخره فکر میکنند تا راهحلش از عقل خدادادی پیدا شود ...
و اما ما نگران چه هستیم؟ اگر هنری تحت هر نامی سنتی یا مدرن داریم، فکری بکنیم و عرضه کنیم و مشارکتی در این راه برای حل مشکل داشته باشیم. افتخار این است که دانشگاه شهید بهشتی و علوم پزشکی تهران و شریف (با طراحی سامانههای دیجیتالی) یا بیمارستان بقیهالله بتوانند برای بشریت قدمی بردارند. اینها ارزش دارد، اما نه پکوپز فلان سخنران که فکر میکند با این مشکل، غرب و ما فیها همه نابود شده است. (تازه! هرچه بشود، بشود. اصلاً به من چه ربطی دارد؟ بنده نگران خودمان هستم که سکوی پرشمان برای آینده چیست و در دنیای علم و تمدن چه سهمی به جز نقزدن داریم و چطور میخواهیم این عقبماندگیها را جبران کنیم و افتخاری جاودان برای خودمان به دست آوریم؟» (با اندکی ویرایش به نقل از خبرگزاری ایکنا، دسترسی در 1399/1/22)
یادداشتها:
ـ خبرگزاری ایکنا (انتشار در 1399/1/18)
ـ یادداشت مرتبط: