جویا جهانبخش مینویسد:
یکی از تحولات چشمگیر عزاداری سنتی شیعی در دو دهۀ اخیر، روند فَزایندۀ مدّاحمحوری است. در این سالها شمار کسانی که در اصطلاح ”مدّاح“ خوانده میشوند و انشاد ]= خواندن[ نوحهها و برخواندن سوکسرودها و احیاناً رهبری سینهزنی و دیگر اجزای مراسم سوکواری را بر عهده دارند فزونی یافته است. ”اقتصاد“ مدّاحی هم بسیار ترقّی کرده و مدّاحی به یک پیشۀ نانوآبدار بدل گردیده است. نفوذ اجتماعی و سیاسی مدّاحان بالا گرفته است و حتّیٰ مدّاحانِ مُسلَّح یا مدّاحان تعیینگرِ روندها و تصدّیهای سیاسی به میدان آمدهاند و بعضاً تا جایی پیش رفتهاند که بتوانند بعضِ مقامات رسمی کشور را، که محبوب برخی از دیگر مقامات نیستند، به قتل تهدید کنند یا با تمثیلات رکیک و تشبیهات مسته۟جن خوار و بیمقدار دارند!!! تفاصیل پارهای از این غرائب را لابد در اخبار سیاسی شنیده و در جرائد خواندهاید؛ و البتّه این جوانب تحوّلات نهاد اجتماعی ”مدّاحی“، لزوماً مورد بحثِ بنده نیست؛ و از بن، دربارۀ پارهای از آنها سخن نمیتوانم گفت.
پدیدهای نوظهور و اندیشهبرانگیز که در کنار این تحوّلات فراخدامنه جلب نظر میکند و عامّ و فراگیر نیز شده است پدیدۀ مدّاحمحوری است، که در کثیری از مجالس سوکواری حسینی نگاهِ ناظران را به خود میکشد و اختصاصی به مجالس رسمی و حکومتی و سیاسیٖمآب هم ندارد.
سابقاً مرسوم بود که ”اهل منبر“ یعنی خطبا ــ که اغلب نیز در زیِ دستاربندان بودند و بیش یا کمی از دانشِ دین اندوخته ــ محورِ جلسات سوکواری باشند. فیالمثل میدانستیم فلان واعظ نامی یا بهمان سخنران گرامی، در این یا آن مجلس تعزیت، سخن خواهد راند. عمدۀ وقت و مجال نیز در اختیارِ همین سخنرانان بود تا از عقائد و احکام و اخلاق و تاریخ اسلام برای مستمعان سخن بگویند. در فواصل میان سخنرانیها و برای عوض شدن حالوهوای مجلس، زمانی کوتاه به مدّاحی اختصاص مییافت؛ آن هم مدّاحی سنتی که غالباً مؤدبانه و نسبةً معقول بود و منافاتی هویدا با شأن مجلس نداشت؛ مدّاحان زیرک و دانا میکوشیدند تا ”مناسبخوانی“ پیشه سازند و بیانات خود را به نحوی تتمۀ سخنان خطبا قرار دهند و با اشعار و گفتارِ مناسب، آنچه را اهل منبر گفتهاند تکمیل و تأ۟یید کنند و در اذهان مجلسیان رسوخ دهند. به همین مناسبت، کم نبودند مدّاحانی که بضاعتی درخور از علوم و فنون و آداب داشتند؛ از شعر و ادب آگاه و از صناعتِ موسیقی و فنِ آواز مطلع بودند؛ در حد خود مطالعات تاریخی نیز داشتند و از معرفت آداب اجتماعی هم محظوظ بودند.
پدیدۀ نوظهورِ مدّاحمحوری، بیشینۀ این مناسبات را بر هم زده است. عمدۀ وقت و وقتِ عمدۀ مجالس عزاداری حسینی، در اختیار مدّاحان است، نه خطبا. مجالس به نام مدّاحان شناخته میشود و سخنرانان در حاشیۀ حضورِ مدّاحان، مجالی تنگ و حضوری کمرنگ دارند (گویی برای خالی نبودن عریضه!). حتّیٰ در اعلانها و تبلیغات مجالس سخنرانی، نام و نشان مدّاحان تقدّم و تشخص دارد، یا دستکم همپایۀ نام و نشان خطباست. در واقع، زمام مجالس و محافل حسینی را برنامههای مدّاحان و روندِ مدّاحانه در دست دارد، نه سخنرانیهای معارفی خطبا. مجلس، مجلسِ ”عزاداری“ است، نه ”بیان عقائد و احکام و اخلاق و تاریخ اسلام.“ دیگر از کیفیت بعضِ مدّاحیهای رایج و اقتران آن با نواهای مبتذل و حرکات بغایت ناموزون و اشارات جانگَزای ]= جانگداز[ و عبارات مَهانتفزای ]= خوارکننده[ جماعت و چه و چههای شایع چیزی نمیگویم که آن خود داستانی دارد علیٰحِده و پُر آب چشم.
دوستی ستوده و دانشمند ــ دامت برکاتُهُ ــ از برایم حکایت میفرمود که در شهر شیراز یکی از این مجالس سینهزنی را که با عزاداری تُند و دویدن و بالا و پایین پریدن همراه است، مشتریان و هوادارانش رسماً ”باشگاه“ مینامند!!! ... ... به قول سعدی: ”معاذَاللَّه! من این صورت نبندم!“
این که چه شد که چنین شد، و کدام دستان پیدا و پنهان، این چگونگیها را از برای مجالس حسینی رقم زد، ــ درست به مانند کثیری از دیگر چگونگیهای نیمقرن اخیر ــ بر من درویشِ دلریشِ جانفگار پوشیده است. لیک عیان میبینم که این مدّاحمحوری و افراط در بذل توجُّه به مدّاحی (آن هم بدین آیین که تنها و تنها مطلوب شماری از جوانان هیجانزده و چالاک و سراندازان سینهچاک تواند بود)، به هیچ روی، به سود معارف شیعی تمام نخواهد شد و سنت تبلیغی شیعه را به انحطاط خواهد کشانید؛ مجالس ما را روزاروز از آموزش و احیای علوم آل محمد (ص)، که هدف اصلی تشکیل اجتماعات یمانی بوده است، تُهیتر میسازد و سیطرۀ عواطف و احساسات را بر معارف و عقلانیت فزونی میبخشد؛ و این در درازمدت به سود دشمنان دیانت است. به ازدحامهای عاطفی و احساسی در مجالس پُرشورِ مدّاحی، دل خوش نباید کرد. قدری ژرفتر باید نگریست!» (یادگارستان، دسترسی در 1397/12/10)
یادداشتها:
ـ یادگارستان: یادداشتهای جویا جهانبخش در قلمرو فرهنگ و میراث اسلام و ایران (انتشار در 1397/7/29)
ـ یادداشت مرتبط: