پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانکه بد مرگیست این خواب گران
(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ۶م، بخش ۲۴)
مهدی کمپانی زارع مینویسد:
«در داستان مذکور آمده مرد شاعری به شهر حَلَب وارد میشود و خیل کثیری از خلق را در ناله و افغان میبیند و از علت آن جویا میشود. مردم شهر از بیخبری وی تعجب میکنند و به او میگویند تو چگونه عاشورا و ماتم خاندان پیامبر را نمیدانی. شاعر غریب، که خود را به نادانی زده بود، از ایشان میپرسد که آیا خبر این واقعه به تازگی به شما رسیده است که اکنون میگریید؟ پس شایسته است بر غفلت و جهل خود زاری کنید؛ شاید که گشایشی شود و بدانید که حسین بن علی (ع) کیست و لازمه شهادت وی بهجت و شادمانی جاوید است و نه ناله و افغان مقطعی غافلانه، که جسم رفتنی است و تنها معناست که تا ابد شاد میزید و میپرورد. سلطانی عظیم چون ایشان به واسطه رهایی از همه قیود درونی و برونی، سبکبال تا بیکران هستی پرواز نموده و به عین شادی نائل شده است و شما به جای متابعت از او تنها در غم ماندهاید و ندانستهاید که بایستی از شهادت وی مشق پرواز و رهایی بیاموزید و به معراج درآیید. برعکس آنچه برخی گمان بردهاند، مولانا در این داستان به هیچ روی در مقام نقد و طعنه بر عزاداری شیعیان نیست. چیزی که مورد انتقاد اوست و مورد انتقاد خیل کثیری از اندیشمندان و بزرگان در تاریخ بوده این است که حسین (ع) و حماسهاش را به همان بزرگی و زیبایی که هست درک کنید و از تمرکز بر یک بُعد وجود او، از دیگر ابعاد وی در غفلت نمانید. مولانا معتقد است حسین (ع) عاشقی جانباز بوده که به جای تأکید بیش از حد بر قساوت دشمنانش و شیوه کشته شدنش، اولاً لازم است بر عظمت روحی و وجودیاش تأکید شود و ثانیاً این چنین بزرگی باید مورد متابعت قرار بگیرد و اخلاق و سلوک او توسط طالبان حقیقت و پیروان او ادامه بیابد. به این ابیات بنگرید تا ببینید مولانا چه تصویر ژرفی از حسین (ع) در خاطر داشته است و نقدش متوجه چه غفلتی است:
روح سُلطانی ز زندانی بِجَست
جامه چِه دْرانیم و چون خاییم دست؟
چون که ایشان خسرو دین بودهاند
وَقتِ شادی شد چو بِشکَستَند بند
سویِ شادُروان دولت تاختَند
کُنده و زَنجیر را انداختند
روزِ مُلک است و گَش و شاهَنشَهی
گَر تو یک ذره از ایشان آگهی
وَرنهای آگَه، برو برخود گَری
زان که در اِنکارِ نَقل و مَحشَری
بر دل و دینِ خَرابَت نوحه کن
که نمیبینَد جُز این خاکِ کُهُن
مولانا در این ابیات میگوید حسین (ع) سلطان و خسرو دین بوده و توانسته از زندان تنگ طبیعت و دنیا به پرواز درآید و به وصل معشوق ازلی خود برسد. چنین وصلی را که با شادی و سرور جان دلیر او همراه بوده است، باید الگوی رفتار ما نیز قرار گیرد و ما نیز باید خود را مهیای وصال و دیدار حق کنیم. او معتقد است اگر ما چنین کاری نکنیم، باید بر حال و روز خود بگرییم که از پیشوایی چنین بهره لازم و کافی را نبردهایم و تنها به اموری تقلیدی بسنده کردهایم. در میان علمای شیعه نیز برخی بزرگان به این جنبههای عاشقانه عطف توجه نموده و آن را مقتضی شادی و سرور دانستهاند. یکی از شاخصترین این افراد علیبن موسی مشهور به ابنطاووس است. او در مقدمه کتاب مشهور و مهم ”اللهوف على قتل الطفوف“ توصیفی عارفانه از حسین (ع) و یارانش میکند و از عشق آنان به حق و مجال دیدارشان با او سخن میگوید. ابنطاووس میگوید اگر نبود آداب و رسوم متعارف در سنت و برخی مصلحتها، شایسته این بود که به جای جامه عزا، برای این نعمت بزرگ کسوت مسرت و شادمانی بر تن کنیم.» (کمپانی زارع، 1396: 249 ــ 251)
«باری، مولانا هرچند از منظری عاشقانه و عارفانه به حسین (ع) و شهادتش مینگرد، اما به هیچ روی نه مخالف سوگواری برای حسین (ع) است و نه دشمنی خود را با امویان و یزید و شمر و ... پنهان میکند.» (همان: 251)
یادداشتها:
ـ کمپانی زارع، مهدی. (1396). مهاجر راه اصلاح: سیری در زندگینامه امام حسین (ع) و فرهنگواره پیرامون وی. تهران: نشر نگاه معاصر.
ـ یادداشتهای مرتبط: