مصطفی ملکیان

 

مصطفی ملکیان می‌گوید:

«یکی از بزرگان نکته ظریفی می‌گفت. می‌گفت کسانی هم که امام حسین (ع) را کشتند نمازخوان بودند و حتی نماز خواندن به آنها قوت داده بود؛ آنها اگر نماز نمی‌خواندند، نمی‌توانستند این کار را انجام بدهند. خود نماز خواندن به انسان نوعی قوت نفس می‌دهد!

بله همین طور است. اما ”در جهت چه کاری؟“ فرق می‌کند. به قول شاعر:

نه هرکس شد مسلمان می‌توان گفتش که سلمان شد

که اول بایدت سلمان شدن آنگه مسلمان شد

بنده واقعاً معتقدم دین فقط ”آنچنان“ را ”آنچنان‌تر“ می‌کند. شما اگر انسان خوبی باشی و متدین شوی، خوب‌تر می‌شوی؛ اگر انسان بدی باشی و متدین شوی، بدتر می‌شوی. یعنی تدین جسارتی به انسان می‌دهد که اگر انسانی باشید جِبِلّتاً پاک و طیب، که از یک خانواده امین و از یک جوهره انسانی برخاسته‌اید، تدین شما را آن‌چنان‌تر می‌کند؛ یعنی خوب‌تر می‌کند. از آن طرف، اگر آدم زمختی باشید مثل خوارج، آنها هم تدین فقط در مقابل امام علی(ع) شجاع‌ترشان کرد و جسارت‌شان بیشتر شد. به نظر شما چرا اینگونه می‌شود؟ چون تدین به شما این حالت را می‌دهد که ”شما تحت کَنَف حمایت الهی هستی و مأمور خدایی! شما اصلاً دست خدایی که از آستین جهان بیرون آمده‌ای!“ این حالت باعث می‌شود که هر کاری که می خواهی بکنی با جسارت و شجاعت بیشتری انجام دهی.

بنده فکر می‌کنم بیشترین خوبی‌ها را از این راه می‌توان تحصیل کرد؛ بیشترین بدی‌ها را هم می‌توان از این راه تحصیل کرد. فکر نمی‌کنم که انسان، به صرف تدین و به صرف تعلق به یک دین، بدی‌هایش کمتر شود یا خوبی‌هایش بیشتر شود؛ واقعش این است که در زندگی‌ام چنین چیزی ندیده‌ام. من می‌بینم که انسان‌های خوب متدین‌های خوبی هستند و انسان‌های بد هم متدین‌های بسیار ناجوری هستند.

خاطرم هست که حضرت امام دو سه بار به عبارت‌های مختلف این مطلب را می‌گفتند که ”ما از آمریکا ترس نداریم، اما از این مقدسین می‌ترسیم.“ راست هم می‌گفتند، چون آمریکا یک جایی عقب می‌نشیند، اما اینها می‌گویند: ”کجا عقب بشینیم؟ ما مأمور الهی هستیم، ما می‌رویم جلو، ما مأموریم که زمینه را برای ظهور حضرت آماده کنیم!“ می‌بینیم بزرگ‌ترین درندگی‌ها را می‌کنند به اسم اینکه دارند زمینه را برای ظهور حضرت حجت آماده می‌کنند.

البته این بحث بحثی است که اگر کسی بخواهد حرف دقیقی راجع به آن بزند و ببیند واقعاً تدین بر روان انسان اثر می‌گذارد یا نه دقیقاً به حوزه ”روان‌شناسی دین“ مربوط می‌شود. به تعبیر دیگر، همان بحثی است که روان‌شناسان دین تحت عنوان ”تأثیر دین در منش آدمی“ مطرح می‌کنند. آیا واقعاً انسان وقتی وارد یک دین می‌شود، یا از دینی به دین دیگر درمی‌آید، در منش او از این جهت که مؤلفه‌های جدی روانش را عوض کند، اثری می‌گذارد یا نه؟ در واقع، ادعایی که بنده کردم این بود که می‌خواستم بگویم ”نه“ اما اینکه این رأی من درست باشد یا غلط، حرف دیگری است.

حتی به نظر می‌رسد قرآن کریم در مورد خودش هم همین را می‌گوید که ”یضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یهْدِی بِهِ کَثِیرًا“ (بقره: 26) من فکر می‌کنم از قرآن هم بسیار می‌شود سوء‌استفاده کرد، بسته به اینکه چه قصدی داشته باشید. به تعبیر مولانا، با یک طناب هم می‌شود به ته چاه رفت و هم می‌شود از ته چاه بالا آمد. از طناب هر دو کار بر می‌آید. تا شما چه قصدی داشته باشی. بخواهی با طناب بروی ته چاه یا بخواهی از ته چاه بیای بالا. واقعاً قرآن به گفته علی بن ابی طالب ”حمالِ ذو وجوه“ ]نهج‌البلاغه: نامه 77[ است. من فکر می‌کنم خوارج هم از قرآن به خوبی استفاده می‌کردند، اما علی بن ابی طالب هم استفاده می‌کرد. هر دو استفاده می‌کردند؛ معاویه هم استفاده می‌کرد و ابوذر هم استفاده می‌کرد؛ بسته به اینکه چه بخواهیم.“ (مکلیان، 1388: 135 ــ 137)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1388). ایمان و تعقّل: درس‌گفتارهای فلسفهٔ‌دین. قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

دین چاقوی دولبه است!

با قرآن بسیاری هدایت و بسیاری گمراه می‌شوند!