علم چیست فلسفه چیست

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«قرن نوزدهم قرن غرور علم تجربی است. پیروزی‌های علوم در این قرن به خوبی مکشوف بود. اما نارسایی‌های آن هنوز برای همه مشهود نبود. خصومت با طبیعت و تسلط بر آن، که محرک و هدف کاوش‌های تجربی است، برای چشم‌های ظاهربین به شکوفایی و ثمر نشسته بود. می‌پنداشتند که چندان چیزی نمانده است که کشف شود و تا مدت کوتاهی پرده از راز همهٔ معماهای جهان برداشته خواهد شد و همهٔ مجهولات به سوهان علم تراش خواهد یافت. و بلور شفاف و پرتوخیز دانش چشم همه بلفضولان را خیره خواهد کرد. می‌گفتند جهان یک مسأله مکانیک ساده است. فیزیک آینده اندکی فربه‌تر از فیزیک کنونی است. می‌گفتند نیوتن قوانین حرکت را برای همه زمان‌ها کشف کرده است. دکارت گفته بود به من امتداد و حرکت بدهید جهان را می‌سازم. ماخ می‌گفت به من خط‌کش و ساعت بدهید همه چیز را اندازه می‌گیرم. و لاپلاس می‌گفت حرکت امروز ذرات جهان را معین کنید تا من همهٔ آینده جهان را پیش‌بینی قطعی کنم.

پوزیتیویسم در دامن چنین قرنی و در قلب چنین فضایی پرورش یافت. اندیشه مادر و بنیادین این مکتب این بود که بشر جز به دانش تجربی راه به دانش دیگری ندارد. و به گفته برتراند راسل، نماینده و سخنگوی نامبردار این مکتب در قرن بیستم، اگر از چیزی آگاهی تجربی نتوان داشت، از آن هیچ آگاهی نمی‌توان داشت. به سخن دیگر، اینان علم به معنای اول [دانش] را معادل علم به معنای دوم [دانستنی‌های تجربی] گرفتند و بخشی از آن را مساوی همهٔ آن دانستند و هر چه را در قلمرو علم تجربی نمی‌گنجید در زمرهٔ مجهولات و مبهمات در آوردند.

و چنین بود که لقب پرحرمت و کوبنده ”علمی“ تولد یافت. ”علمی“ از این پس معادل ”درست و حقیقی“ به کار می‌رفت. و ”غیرعلمی“ با طنینی پوزیتیویستیک، مفهوم ”نادرست و خرافی“ را منتقل می‌نمود. ”علم“ هیبتی ساحرانه به خود گرفت و لقب ”علمی“ چون بازوبندی جاودانه شد که بر هر چه می‌بستند از نقد و اعتراض مصون می‌ماند. علم اینک شرک بزرگ روزگار ماست و علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران‌های کهن شده است.

باید از همین جا بهوش بود که فروشنده متاع پوزیتیویست‌ها نباشیم و ناآگاهانه در ذهن خود معادله ”علمی = درست“ را اذعان نکنیم. و علم در برابر جهل را معادل علم در برابر دانستنی‌های غیرتجربی نگیریم. دایره درست و نادرست بسی گشاده‌تر از دایره علمی و غیرعلمی است، نه هر چه درست است لزوماً علمی (تجربی) است و نه هر چه غیرعلمی است لزوماً نادرست است.

[...] و چه اندوه‌بار و رنج‌آور است که می‌بینیم کسانی مقلدانه و عامیانه به دفاع از ”علمی“ بودن اسلام و ایمان برخاسته‌اند و در غایت خامی و ساده‌لوحی، تن به افسون رقیب داده‌اند و از سر حقارت و ضعف، حال که گویی حریف را در موضع قوت دیده‌اند می‌کوشند تا از آن نمد کلاهی برای خود فراهم کنند. اما حقیقت این است که این جز کلاهی بیش نیست؛ کلاه فریبی بر سر صد خطای نهان. که همه جا اسم حاکی از مسمّیٰ نیست.

پرسیدنی است که همین مدعا که ”فقط تجربه است که حقیقت را به ما می‌نمایاند“ چگونه و از چه راهی به ثبوت رسیده است. و به سخن دیگر، از کجا می‌توان دانست که مدعای فوق درست است. پیداست که برای اثبات صحت این مدعا دست به تجربه نمی‌توان برد، چرا که اولاً سؤال یادشده و جواب آن یک پرسش و پاسخ تجربی نیست و ثانیاً به فرض که تجربی باشد مگر همین تجربه نیست که اکنون مورد سؤال و کاوش است و مگر می‌توان از چیزی که درستی خودش مورد سؤال است برای اثبات درستی همان چیز اتخاذ دلیل نمود؟

چنین است که آشکار می‌شود، درستی و واقع‌نمایی تجربه، اگر مورد پذیرفتن باشد، خودش یک امر تجربی نیست، یعنی درست و نادرست معادل تجربی و غیرتجربی نیستند. این سخنان هیچ‌یک برای بی‌مقدار کردن علم تجربی نیست، بلکه برای شناختن خود آن و تعیین مرزها و توانایی‌های آن است.» (سروش، 1388: 3 ــ 6)

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (1388). علم چیست؟ فلسفه چیست؟ چاپ هفدهم. تهران: انتشارات صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

علم و عالِم در آموزه‌های اسلامی!

آیا عِلم می‌تواند چیزی را اثبات کند؟!