محمد اسفندیاری مینویسد:
«تاریخ امام حسین (ع) چندان تحریف شده که عدهای نه تنها قیام آن حضرت را عقلانی نمیدانند و معتقدند که امکان پیروزی وجود نداشت، بلکه میپندارند که امام حسین را شیعیانش کشتند و همان کسانی که دوستش داشتند به رویش شمشیر کشیدند. اگر این اتهام را مخالفان قیام امام حسین به قلم آورند، پیداست که میخواهند امویان را تبرئه کنند، ولی امروزه که برخی از شیعیان همین اتهام را تکرار میکنند، هم از حقیقت دور میافتند و هم بر سر شاخ بن میبُرند. ]…[
این باور نادرست که امام حسین را شیعیانش کشتند بر پایه این استدلال است که کوفیان شیعه بودند، امام را کوفیان کشتند، پس امام را شیعیان کشتند. در سخن مزبور همین استدلال آمده است، اما با اندکی تأمل در تاریخ به نادرستی آن پی میبریم.
بیدرنگ یادآور میشویم که همه کوفیان شیعه نبودند، حتی مسلمان هم نبودند. یهودیان و مسیحیان نیز در کوفه زندگی میکردند. هیچ آمار دقیقی از جمعیت کوفه و شیعیان آنجا وجود ندارد، اما مسلّم است که همه کوفیان شیعه نبودند. برخی گفتهاند که شیعیان در اقلیت بودند و در حدود ثلث یا ربع جمعیت.
از چگونگی ورود ابن زیاد به کوفه میتوان دریافت که تعداد شیعیان آنجا چقدر بود. هنگامی که یزید نعمان را عزل و ابن زیاد را نصب کرد. وی با معدودی افراد وارد کوفه شد. اگر همه کوفیان یا اکثر قریب به اتفاق آنها شیعه بودند، بدیهی است که ابن زیاد بیاحتیاطی نمیکرد و با هزاران نفر از بصره وارد کوفه میشد و حتی از شامیان کمک میگرفت. وی با شناختی که از کوفه داشت و پدرش نیز پیشتر والی آن بود میدانست که پیروان حکومت نیز در کوفه بسیارند.
باری، کوفه مترادف با شیعه نبود. آنجا پایگاه شیعه بود، اما دهها هزار نفر هم یافت میشدند که به مصداق ”اَلنّاسُ عَلیٰ دینِ مُلُوکِهمْ“ پیرو حکومت و دین حاکمیت بودند. دوره حکومت نعمان دوره اوج تکاپوی شیعیان در کوفه بود. شیعه در این دوره اقلیت فعال بود و پیروان حکومت اکثریت خاموش. اما از هنگامی که ابن زیاد حاکم شد، آن اکثریت منزوی را به نفع حکومت فعال کرد و آن اقلیت در صحنه را به حاشیه راند.
خلاصه، این استدلال که کوفیان شیعه بودند، امام را کوفیان کشتند، پس امام را شیعیان کشتند. مخدوش است، زیرا همه کوفیان شیعه نبودند و حتی وجود معدودی غیرشیعه این استدلال را باطل میکند.» (اسفندیاری، 1395: 258 ــ 260)
«این را نیز بگوییم که توابین گناهشان را این میدانستند که امام حسین را تنها گذاشتند، نه اینکه او را کشتند. توبه آنها به سبب تنها گذاشتن امام بود، نه کشتنش.» (همان: 261 ــ 262)
«گذشته از ادله تاریخی، به لحاظ منطقی نیز باید گفت که این سخن که امام حسین را شیعیانش کشتند تناقضآمیز است و شیعهگری و امامکشی دو ضد جمعناشدنی است. این سخن مانند این است که گفته شود پیامبری را پیروانش کشتند. بدیهی است آنان که پیامبری را میکشند، یا از پیروانش نیستند، و یا نخست از جرگه پیروانش خارج میشوند و سپس او را میکشند.» (همان:266)
«این مطلب را هم یادآور شویم که بسیاری از کسانی که در آن دوره از امام حسین حمایت میکردند و شیعه خوانده میشدند به معنای دقیق کلمه شیعه نبودند، بلکه فقط هوادار و دوستدار آن حضرت بودند.» (همان.)
یادداشتها:
ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.