سید مصطفی محقق داماد میگوید:
«حادثه کربلا نشاندهنده یک حقیقت بزرگ است و آن این است که دین به طور کلی در طول تاریخ یک چوقوی دولبه است؛ اگر درست درک شود، آدمی را به اعلی علییّن میرساند و اگر کج اندیشیده شود، نه تنها بیاثر نیست، بلکه به انسان در سیر نزول به طور مؤثری کمک میکند و او را به اسفل سافلین میکشاند. در واقع، خطرِ دیندارِ کجاندیش از بیدینِ مطلق بسیار بیشتر است. گاهی انسان بیدین از یک نوع خصلتهای انسانی برخوردار است؛ رادمرد است، جوانمرد است. تمام شوالیهها و لوتیها صفتهای خوبی داشتهاند که از آموزش دینی سرچشمه نمیگرفته است. ولی خطر دینداریِ کجاندیشانه این است که تمام آن صفات در قالب و پوششِ دین، درست جای خود را به عکس خود بدهد.» (محقق داماد، 1394: 21 ــ 22)
«آیه شریفه ”و َنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا؛ و ما آنچه را برای مؤمنان درمان و رحمت است از قرآن نازل میکنیم، ]ولی[ ستمگران را جز زیان نمیافزاید ]إسرا: 82[“ به صراحت حقیقت مهمی را بیان میکند. این آیه دال بر آن است که تربیتِ دینی مدیون فهم و معرفت صحیح از دین است، و فهم ناصحیح بیاثر نیست، بلکه اثر معکوس دارد.» (همان: 23)
«مولوی میگوید:
زان که از قرآن بسی گمره شدند
زین رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون تو را سودای سر بالا نبود
از خدا میخواه تا زین نکتهها
در نلغزی و رسی در منتها
]مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش 200[
مولوی قرآن را به ریسمانی تشبیه کرده که بعضی با آن تا ته چاه میروند و برخی با تمسک به آن از چاه ضلالت بالا میآیند. مولانا نتیجه میگیرد تنها کسانی میتوانند از رهنمودهای قرآن برای تعالی بهره بگیرند که سودای آن را در سر داشته باشند.» (همان: 24 ــ 25)
«به نظر میرسد فهم دینی و دینداری مردم برحسب وضعیت آنها شکل میگیرد. خُلقوخوی آدمیان قبل از دینداری در برداشتهای آنان از دین کاملاً مؤثر است. مردمانی که در چرخهای از سرخوردگی، نفرت و نزاع قرار میگیرند روحیّاتشان خشونتآمیز شده و به همین جهت دین را خشونتبار تفسیر میکنند. مردمی که خردمند، نجیب و فرهیختهاند و تربیت و رویکردهای رفتاری نیک دارند از دین درکِ خردمندانهای دارند.» (همان: 26)
«دین نعمتِ بسیار بزرگی است و شاید نعمتی بزرگتر از دین برای بشر نباشد، ولی این باران رحمت میتواند مایهٔ عذاب باشد. به قول سعدی:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شورهزار خس
]گلستان، باب اول، حکایت شماره 4[» (همان: 32 ــ 33)
یادداشتها:
ـ محقق داماد، سید مصطفی. (1394). فاجعه جهل مقدس. چاپ سوم. تهران: مرکز نشر علوم اسلامی.
ـ یادداشتهای مرتبط: