محمد اسفندیاری درباره «کوفه» مینویسد:
«در کتابهای تاریخی سخنان عدهای را با آب و تاب نقل میکنند که امام حسین را از رفتن به طرف کوفه نهی میکردند و هشدار میدادند که کوفیان بیوفایند و دلهایشان با او و شمشیرهایشان علیه اوست. با ملاحظه این سخنان، عدهای تعجب میکنند که این پیشبینیها چه دقیق به وقوع پیوست. حال اینکه در اینجا خلطی صورت گرفته و دو کوفه یکی پنداشته شده است.
هنگامی که امام حسین به طرف کوفه حرکت کرد، اخبار متعددی دریافت کرده بود که دهها هزار نفر آماده یاریش هستند. آن حضرت قصد این کوفه را کرد، نه کوفهای که در بعد معلوم شد که مسلم بن عقیل در آن کشته شده است و مردم به گوشهای خزیدهاند. کوفهٔ اول، برای یاری امام حسین حاضریراق و پادررکاب بود و حاکم آن، نعمان بن بشیر، بر شیعیان سخت نمیگرفت. اما کوفهٔ دوم، با به حاکمیت رسیدن ابن زیاد و ترفندهای او، از دست شیعیان خارج و مُسلم در آن کشته شد. امام حسین به طرف کوفهٔ اول میرفت؛ یعنی شهری که اخبار مثبت و برانگیزندهای از آن رسیده بود. تا آن هنگام، هیچ خبری از کوفه دوم به امام حسین نرسیده بود و هیچکس دیگر نمیدانست که چه تحولات ناگواری در آن رخ داده است. پس این دو کوفه را نباید با یکدیگر خلط کرد. کوفهٔ نعمان (کوفهٔ اول) با کوفه ابن زیاد (کوفهٔ دوم) فرق داشت. اما بسیاری این دو کوفه را از هم تفکیک نمیکنند و به اشتباه میافتند. میگویند امام حسین از مکه تصمیم گرفت به کوفه برود، اما از آنْ کوفهٔ ابن زیاد را اراده میکنند. در حالی که امام تصمیم داشت به کوفه نعمان برود. اگر هنگامی که امام در مکه بود وضع کوفه چنان بود که در دوره ابن زیاد بود، هرگز به آنجا هجرت نمیکرد. شاهد اینکه مسلم بن عقیل را از آن رو به کوفه فرستاده بود تا بررسی کند که اگر زمینه برای ورودش مهیاست، به آنجا برود.
مردم کوفه دهها نامه به امام حسین نوشتند و او را دعوت به پیشوایی در آن شهر کردند. آن حضرت به صِرف دریافت آن نامهها روانه کوفه نشد، بلکه جانب احتیاط را نگاه داشت و مسلم ین عقیل را به نمایندگی خویش بدان سو گسیل داشت تا اگر او هم آمادگی کوفه را اعلام دارد، به آن شهر هجرت کند. مُسلم به کوفه رفت و نزدیک به چهل روز در آنجا بود و وضع اجتماعی و سیاسی شهر را بررسید. او از بسیاری از مردم شهر برای امام حسین بیعت گرفت.» (اسفندیاری، 1395: 213 ــ 214)
«در آن ایام، حاکم کوفه نعمان بن بشیر بود و او چندان بر شیعیان سخت نمیگرفت. وی مخفیگاه مُسلم را میدانست (خانه مختار، که دامادش بود و از مخالفان بنی امیه)، ولی هیچ اقدامی برای دستگیریش نکرد ]تاریخ الطبری، ج 5، ص 355[. منطق او این بود که میگفت: ”تا کسی به جنگ من نیاید به جنگ او نمیروم. ]الارشاد، ج 2، ص 41[“ درباره وی گفتهاند: ”بردبار و اهل عبادت و مسالمتجو بود. ]تاریخ الطبری، ج 5، ص 356[“ با اینکه شیعیان شرکت در نمازهایش را تحریم کرده و او را تنها گذاشته بودند، اما بر کسی سخت نمیگرفت.» (همان: 215)
«در آن حیص و بیص که کوفه آماده یاری امام حسین میشد، هواداران بنی امیه، از جمله عمر بن سعد، عُمارة بن عُقبَه و عبدالله بن مسلم، چندین نامه به یزید نوشتند و گفتند که چه نشستهای که کوفه دارد از دست میرود. ]...[ یزید درنگ نکرد و جوانی مستبد و خونریز و خشن را به حکومت کوفه منصوب کرد. ابن زیاد به جای نعمان نشست و با سلاح زر و زور و تزویر کوفیان را تطمیع و تهدید و تحمیق کرد. او بر شهر مسلط شد و مخفیگاه مُسلم را کشف کرد. هانی بن عروه را، که مسلم در خانه او مخفیانه میزیست، دستگیر کرد و کشت، و در پی آن، مُسلم را به او ملحق ساخت.» (همان: 217)
یادداشتها:
ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.