گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
(حافظ، غزلیات، غزل 490)
یادداشتها:
ـ گنجور (دسترسی در 1397/7/20)
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
(حافظ، غزلیات، غزل 490)
یادداشتها:
ـ گنجور (دسترسی در 1397/7/20)
سید محمدعلی ایازی میگوید:
بخشهایی از جامعه ما نمیتوانند حرف روحانیت را بفهمند و روحانیت هم نمیتواند حرف جامعه را دریابد؛ در نتیجه، شکاف فرهنگی و اجتماعی به وجود آمده است. ایجاد ”شکاف اجتماعی“ میان بخشهایی از جامعه و روحانیت به دلیل عملکرد نابسامان حوزه به وجود آمده است.
عدم تناسب میان کمیت و کیفیت طلاب!
حوزه بدون اینکه امکانات و ابزارهای لازم علمی و آموزشی و جذب و برنامهریزی برای استفاده از حوزه و روحانیت وجود داشته باشد، طلبه پذیرفت و بسیار بزرگ شده است. ]...[ اما سؤال این است که از این مجموعه برای چه تعداد از آنها مطلوبیت و مفیدیت نهایی در نظر گرفته شده و این حجم کمّی تا چه میزان با حجم کیفی و تأمین نیازهای دینی تناسب دارد؟! البته باید تأکید کنم که در دانشگاهها هم با مشکل عدم تناسب میان کمیت و کیفیت مواجه هستیم، چون در دانشگاهها هم گاهی میان دانشجویانی که میپذیرند با نیاز علمی و سطح گرفتن دانشجو هیچ تناسبی وجود ندارد.
عدم تناسب بودجهها با بازدهی!
در حوزه علمیه توسعه فیزیکی اماکن و ساختمانهای اداری بسیار شده، یعنی ساختمانسازی و دستگاههای اداری بسیار بزرگی ساخته شده است؛ ساختمانها، اتاقها و بودجههایی که به حوزه علمیه تزریق شده هیچ تناسبی با بازدهی و کارکرد آن در حل مشکلات اخلاقی و معنوی جامعه ندارد. اگر این ساختمانسازیها در یک شرایط مطلوب و براساس نیازسنجی ساخته شوند، مناسب و مفید است، اما اینکه این همه ساختمان ساخته شود و تشریفات اداری و بروکراسی فراهم شود و در مقابل بازدهی لازم را برای توانمند کردن و مفید و کارایی لازم طلاب نداشته باشد و مشکلات مالی و علمی را پاسخ نداشته باشد، جای سؤالاتی جدی را به وجود میآورد.
ناتوانی حوزه علمیه در پاسخگویی به نیازها!
حوزه علمیه امروز در رابطه با نیازهایی که جامعه دارد پویایی و پویندگی لازم را ندارد. نمیخواهم بگویم پویایی امروز حوزه قابل قیاس با قبل از انقلاب است، بلکه تحولات بسیاری در حوزه اتفاق افتاده است؛ امروز محققان، نویسندگان و مبلغان بسیاری داریم که در گذشته نبودهاند و جامعیت و پویندگی که امروز در حوزه ایجاد شده قابل قیاس با قبل از انقلاب نیست. اما به همان نسبت نیازها افزایش پیدا کرده، توقعات بیشتر شده و کمیت حوزه قابل قیاس نیست، اما کیفیت لازم را پیدا نکرده است، و در مجموع با توجه به نیازهای فراوانی که در این جهت هست پاسخگویی لازم وجود ندارد.
شکاف اجتماعی میان روحانیت و جامعه!
امروز جامعه ما نسبت به ۳۰ سال پیش بسیار تحول پیدا کرده است؛ شبکههای اجتماعی که امروز به وجود آمده دانش مردم را زیاد و توقعات مردم را افزایش داده است؛ همه این موارد الزامی برای روحانیت به وجود میآورد که خود را روزآمد کند. این اتفاق باعث شده که بخشهایی از جامعه ما نمیتوانند حرف روحانیت را بفهمند و روحانیت هم نمیتواند حرف جامعه را دریابد؛ در نتیجه، شکاف فرهنگی و اجتماعی به وجود آمده و قهراً این شکاف هست و باید به صورت جدی به این مسئله و همچنین آثار و علل آن توجه و رسیدگی کرد. (شفقنا، دسترسی در 1397/7/20)
یادداشتها:
ـ شفقنا (انتشار در 1397/7/15)
ـ یادداشت مرتبط:
مهدی کمپانی زارع مینویسد:
«بیشتر کسانی که امام حسین (ع) را دوست دارند و خود را شیعه او میدانند و به چنین نسبتی افتخار و تفاخر میکنند به این توجه ندارند که برترین عبادات نزد این بزرگوار علم و اخلاق بوده است. او صراحتاً میفرمود: اخلاقِ نیک عبادت است؛ ”الخُلقُ الحَسَنُ عبادةٌ“ ]تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246[. وقتی امام حسین (ع) به نقل از پدرش میفرماید که پیامبر (ص) میفرمود: من برای بزرگواریها و نیکوییهای اخلاقی به پیامبری مبعوث شدهام؛ ”بُعِثْتُ بِمَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَحَاسِنِهَا“ ]الامالی طوسی، ص 596[ این سخن بدین معنی است که اساس و هدف این دین بالا بردن سطح اخلاق در میان مردمان است و هر عمل و عبادتی در این دین حتماً باید ما را در اخلاقی شدن یاری کند و هر عمل شخص دیندار پیش از هر معیاری باید با معیارهای اخلاقی مورد ارزیابی قرار گیرد.
بخش قابلتوجهی از اعمالِ اخلاقی عقلانی است و هر انسانِ عاقلی، با تأمل و توجه، خوب و بد آن را درک میکند. از این رو، کسی دیندار است که توسط عقلِ انسانی و معیارهای آن، اخلاقی دانسته شود. خود بزرگان دین به ما آموختهاند که ملاک و معیار تشخیص مؤمنِ راستین و دیندارِ حقیقی داشتنِ فضایل اخلاقی و دوری از رذایل نفسانی است. برای مثال، در حدیثی که امامان، از جمله امام حسین (ع)، از رسول خدا (ص) نقل کردهاند آمده که باید برای شناخت مردمان به اخلاقشان نظر کرد و نه عبادات ظاهریشان: ]...[؛ به فراوانی نماز و روزه و حج و بخشش و زمزمههای شبانهشان ننگرید، بلکه به راستگویی و امانتداریشان نظر کنید. ]عیون أخبار الرضا، ج 2، ص 51؛ الاختصاص، ص 229[.
یا در روایتی دیگر حسین (ع) میفرماید پیامبر (ص) میفرمود: بهترین شما نرمخوترین شماست و کسانی که زنانشان را گرامی و بزرگ میدارند]...][دلائل الامامة، ص 76[. در بیان امام حسین (ع) تنها مسابقهای که دینداران باید انجام دهند مسابقه در اخلاقیات و اعمالِ نیکوست و تنها شتاب و عجلهای که مجاز و بلکه واجب است شتاب در انجام خیر و نیکیهاست ]...[» (کمپانی زارع، 1396: 143 ــ 144)
«کسانی که امام حسین (ع) را کشتند اغلبشان، علاوهبر واجبات، به نوافل نیز توجه داشتند و برخی از آنان همان خوارجی بودند که در نهروان به جنگ علی (ع) رفتند و در محراب، فرق او را شکافتند. خطرناکترین انسانها دیندارانی هستند که نمیاندیشند و فقط مناسک را به جای میآورند و از ژرفای درون بهرهای ندارند.» (همان: 145)
«در سخنان امام حسین (ع) در بزرگداشت عقل و دانش و عاقلان و دانشمندان مطالب قابلتوجهی ذکر شده است. از حضرت نقل شده که از نشانههای مقبولیت و نیکنامی، همنشینی با عاقلان است و از نشانههای نادانی، جدال با غیر اهل فکر است و از نشانههای عالِم نقّادی از سخن خویش و آگاهی از حقایق فنون اندیشه است ]...[» (همان: 146)
«دینداری که نمیاندیشد و اندیشیده به خدا و فرستادههای او ایمان نمیآورد دیندار مورد توجه دین نیست. کثرت دینداران به هیچ روی مورد نظر خداوند نیست. آنچه مهم است این است که دیندار از سر عقل و اختیار خویش ایمان بیاورد و طریق بندگی پیشه کند؛ از این روست که گفته شده اعتقاد به اصول دین از امور تحقیقی است که هر شخص باید با دانش خود بدان برسد. مخاطبِ پیامِ خدا عقل و آگاهی مردمان است و از این رو هیچ فعالیتِ ایمانی بدون شناخت و دانش و تعقل معنایی ندارد.» (همان: 147)
یادداشتها:
ـ کمپانی زارع، مهدی. (1396). مهاجر راه اصلاح: سیری در زندگینامه امام حسین (ع) و فرهنگواره پیرامون وی. تهران: نشر نگاه معاصر.
ـ یادداشتهای مرتبط:
مصطفی ملکیان میگوید:
اول منکرى که در یک جامعه مىتواند وجود داشته باشد این است که در این جامعه، انسان نتواند با هشت ساعت کار کاملاً شریف و کاملاً درستکارانه زندگى خود و خانواده خودش را آبرومندانه اداره و تدبیر و تمشیت بکند. هر جامعهای، چه جامعه ما چه هر جامعه دیگری، اگر یک فرد در این جامعه نتواند با هشت ساعت کارِ شرافتمندانه و درستکارانه زندگی خود را به صورت آبرومندانه اداره کند، این بزرگترین منکر آن جامعه است، چون منشأ همه منکرات اجتماعی دیگر همین منکر است.
از نگاه دروندینى، از پیامبر اسلام فراوان نقل شده است که انسانى که بیش از یک سوم و یا یک چهارم شبانهروز خود را صرف کسب درآمد کند روى رستگارى را نخواهد دید.
یادداشتها:
ـ ایکنا (دسترسی در 1397/7/6)
ـ صدانت: سخنرانی ”جامعه ناسالم“ (دسترسی در 1397/7/6)
ـ یادداشتهای مرتبط:
امر به معروف و نهی از منکر جاهلانه!
شهید مطهری میگوید:
«به خدا قسم، من میترسم زیانی که ما از راه امر به معروف و نهی از منکر جاهلانه کردهایم یا صدمههایی که از این راه به اسلام زدهایم از زیان ترک امر به معروف و نهی از منکرمان بیشتر باشد.
من نمیدانم اگر ضرر و منفعت مجموع کتابهای اسلامی را که ما منتشر میکنیم پای همدیگر حساب کنیم، فایدهاش بیشتر است یا ضررش. همچنین الآن نمیتوانم به طور دقیق بگویم که اگر پولهایی را که در راه اسلام و حتی به قصد قربت خرج میکنیم پای هم حساب کنیم، آیا منفعتشان برای اسلام بیشتر است یا ضررشان.» (مطهری، ۱۳۷۷: ۲۸۷)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی. (1391). حماسه حسینی: سخنرانیها. جلد 1. چاپ هفتادویکم. تهران: انتشارات صدرا.
ـ یادداشتهای مرتبط:
بزرگترین منکر اجتماعی جامعه ما!
بایدها و نبایدهای امر به معروف و نهی از منکر!
محمد سروش محلاتی مینویسد:
«از نظر فقهی، شیوهٔ اجرای امر به معروف و نهی از منکر ”عُقلایی“ است و به همین دلیل است که در اجرای آن باید به اصولی مانند ”امکان تأثیرگذاری“ و ”عدم ترتّب مفسده“ و ”تدریج در روش امر و نهی“ توجه داشت و با درک درست و دقیق از وضع روحی و شرایط اجتماعی مخاطب، درصدد اصلاح رفتار او برآمد. فراتر از این، عدهای از فقهای بزرگ شیعه شیخ طوسی و علامه حلی در برخی از آثارشان اصل تکلیف امر به معروف را هم ”عقلی“ میدانند، که در این صورت ضرورت بهکارگیری خِرد و تجربه در اجرای آن جایگاه روشنتری دارد و لزوم نفی روشهای غیرمنطقی واضحتر است. به هر حال، فقه ”شیوهٔ اجرا“ را در قلمرو ”تعبد“ نمیداند و چون شیوهها و روشها را به اقتضای شرایط مختلف ”متنوع“ و سیّال میبیند، لذا تبیین آن را در هر دو مورد برعهده نمیگیرد و صرفاً اکتفا میکند بر اصولی عقلانی نظیر اینکه روشها باید مفید و تأثیرگذار باشد و بر آنها فسادی مترتب نشود. فقه اضافه میکند که وقتی این زمینهها وجود ندارد، حتی ممکن است حکم امر به معروف از ”وجوب“ به ”حرمت“ تغییر یابد و ”نباید“ به انجام آن مبادرت ورزید.» (سروش محلاتی، 1394: 26)
«برای امر به معروف و نهی از منکر باید از ”روشها و شیوههایی“ استفاده کرد که ”مفسده“ نداشته باشد. البته کلام فقها در این باره صریحتر از این است، چون آنها اصلِ تکلیف امر و نهی را مشروط به این شرط دانسته و گفتهاند با وجود مفسده تکلیف امر به معروف و نهی از منکر ساقط است. استدلالی که برای این شرط وجود دارد کاملاً منطقی و عقلانی است. آنان میگویند امر به معروف و نهی از منکر برای از میان برداشتن ”زشتیها“ و ”ناپسندیها“ است. بدین ترتیب، بیمعناست که اگر خود موجب زشتی و ناپسندی میشود، همچنان واجب و لازم باشد؛ چراکه با این فرض نهی از منکر عملاً امر به منکر خواهد بود و دیگر نمیتواند کاری نیکو و واجب باشد. ]...[ پس وقتی اثر امر به معروف وقوعِ منکر است، عقل و شرع آن را تخطئه میکنند و مُجاز نمیشمارند. لذا کسی که برای ادای این فریضه احساسِ تکلیف میکند باید به عکسالعملهای آن نیز توجه داشته باشد و بازتاب عمل خود را در رفتار مخاطب و در جامعه در نظر بگیرد و چنانچه امر و نهی او ــ به ویژه با زبان تلخ یا با ضرب دست ــ منجر شود به افزایش منکر در همان قالب یا در قالبها و اشکال دیگر، از آن خودداری کند. در حقیقت، این خودداری از نهی از منکر یک گام برای جلوگیری از گسترش منکرات است!» (همان: 34 ــ 35)
«ای کاش کسانی که سالها از سر دلسوزی یا از روی نادانی یا تحجّر بر طبل تندی میکوبند و از بازتاب پرخاشگریهای خویش در فضای خطابهها و رسانهها لذت میبرند اجازه میدادند حتی برای یکبار گروهی از کارشناسان علوم اجتماعی به بررسی علمی و بیطرفانه این مسئله بپردازند که با بهکارگیری این ادبیات و این شیوهها در دینداری نسل حاضر و به ویژه جوانان چه اتفاقی افتاده است؟ آیا شعاع و گسترهٔ دینداری در میان آنان گسترش یافته و بر عمق آن افزوده شده است یا برعکس، فوج کثیری از آنان از دین جدا شدهاند یا با تردید و تزلزل زندگی میکنند؟» (همان: 30 ــ 31)
یادداشتها:
ـ سروش محلاتی، محمد. (1394). دولت و اجرای شریعت: سلسله مقالات دولت و ابزارهای الزام شهروندان به شریعت. تهران: نشر نی.
ـ یادداشتهای مرتبط:
بزرگترین منکر اجتماعی جامعه ما!
امر به معروف و نهی از منکر جاهلانه!
بایدها و نبایدهای امر به معروف و نهی از منکر!
ابوالقاسم فنایی مینویسد:
«امر به معروف و نهی از منکر نیز اخلاق مخصوص به خود را دارد و اجرای این وظیفه در خارج از چارچوب اخلاقیِ آن در حقیقت خود یکی از منکرات اخلاقی است که در جوامع دینی رواج دارد. و چون چنین است اصولاً چنین حکمی را در خارج از چارچوبِ اخلاق نمیتوان به شارع نسبت داد. به بیان دیگر، ”معروف“ و ”منکر“ اولاً و بالذات هر دو از مفاهیم اخلاقیاند و معروف و منکرِ شرعی، اگرچه ممکن است عین معروف و منکرِ اخلاقی نباشد، باری چارچوبی اخلاقی دارد. و منکرات اخلاقی به حکمِ شرع به مباح یا معروف بدل نمیشوند و ارتکاب منکرات اخلاقی برای جلوگیری از منکرات شرعی جایز نیست. و امر به معروف شرعی از راههای غیراخلاقی در حقیقت خود یکی از منکرات اخلاقی به شمار میرود.» (فنایی، 1384: 135)
یادداشتها:
ـ فنایی، ابوالقاسم. (1384). دین در ترازوی اخلاق. تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.
ـ یادداشتهای مرتبط:
بزرگترین منکر اجتماعی جامعه ما!
امر به معروف و نهی از منکر جاهلانه!
بایدها و نبایدهای امر به معروف و نهی از منکر!
سید حسن اسلامی اردکانی مینویسد:
«دروغ گفتن برای مصالح دینی هیچ وجه شرعی و عقلی ندارد و تجویز آن، به معنای آشفتن اصول و احکام دین است و اگر این باب گشوده شود، پس از مدتی شناخت سره از ناسره ناممکن میشود و در درازمدت، اعتماد مردم به آنچه به نام دین گفته میشود ــ گرچه درست هم باشد ــ سلب میگردد.» (اسلامی اردکانی، 1382: 364)
یادداشتها:
ـ اسلامی اردکانی، سید حسن. (1382). دروغ مصلحتآمیز: بحثی در مفهوم و گستره آن. قم: بوستان کتاب.
ـ یادداشتهای مرتبط:
شهید مطهری مینویسد:
«در زمینه اهل بدعت حدیثی داریم که در ضمن آن آمده است که هرگاه اهل بدعت را دیدید ”بَاهِتُوهُمْ“ ]کافی، ج 2، ص 375[. ”بَاهِتُوهُمْ“ از ماده ”بَهَتَ“ است و این ماده در دو مورد به کار برده میشود: یکی در مورد مبهوت کردن، محکوم کردن و متحیر ساختن (که در خود قرآن هم آمده است که حضرت ابراهیم با آن جبار زمان خودش که مباحثه کرد، در نهایت امر ”فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ“ ]بقره: 258[؛ او در مقابل منطق ابراهیم درماند، مبهوت شد، محکوم شد، مفتضح شد) و دیگر در مورد بهتان یعنی دروغ جعل کردن که میدانیم در آیه ”سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ“ ]نور: 16[ بهتان عظیم یعنی دروغ بزرگ. شیخ انصاری تصریح میکند که معنای اینکه اگر با اهل بدعت روبهرو شُدید ”بَاهِتُوهُمْ“ یعنی با منطقی قوی با آنها روبهرو شوید، مبهوتشان کنید، آنچنانکه ابراهیم با جبار زمان خودش، نمرود، مباحثه کرد و مبهوتش نمود؛ (فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ). بر اهل بدعت با منطق وارد بشوید تا مردم بفهمند اینها اهل بدعت هستند و دروغ میگویند. با آنها مباحثه کنید و محکومشان نمایید.» (مطهری، 1383: 113 ــ 114)
«بعضی آدمهای کمسواد این ”بَاهِتُوهُمْ“ را این طور معنی کردند: به آنها تهمت بزنید و دروغ ببندید. بعد میگویند: اهل بدعت دشمن خدا هستند و من دروغ علیه او جعل میکنم. با هر کسی هم که دشمنی شخصی داشته باشد میگوید: این ملعون اهل بدعت است. صغری و کبری تشکیل میدهد؛ بعد هم شروع میکند به دروغ جعل کردن علیه او. شما ببینید اگر جامعهای به این بیماری مبتلا باشد که دشمنهای شخصی خودش را اهل بدعت بداند و حدیث ”بَاهِتُوهُمْ“ را هم چنین معنی کند که دروغ جعل کن، با دشمنهای خود چه میکند! آن وقت شما ببینید دروغ اندر دروغ جعل میشود.» (مطهری، 1386: 49)
«”بدعت“ یعنی کسی در دین خدا چیزی را وارد کند که از دین نیست؛ از پیش خود چیزی را جعل و وضع کند که مربوط به دین نیست.» (همان: 47)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی (1383). سیری در سیره نبوی. چاپ بیستوهفتم. تهران: انتشارات صدرا.
ـ مطهری، مرتضی (1386). آشنایی با قرآن. جلد 4. چاپ بیستودوم. تهران: انتشارات صدرا.
ـ یادداشتهای مرتبط:
محمد سروش محلاتی مینویسد:
«برخی از متفکران اسلامی با نگاه آسیبشناسانه به وضع اخلاق در جامعه ما متوجه این بیماری خطرناک شدهاند که در نزد بسیاری از متدیّنان ”تهمت و افترا زدن“ به مخالفان، جایز شمرده میشود و چنین استدلال میکنند که با تهمت باید آبرو و حیثیت آنها را از بین برد تا کسی به آنها اعتماد نکند و تحت تأثیر ضلالت و گمراهیشان قرار نگیرد.
دستور مباهتة
روایتی از رسول اکرم (ص) نقل شده که حضرت وظیفه امت را در مقابل ”اهل بدعت“ بیان فرموده و دستور دادهاند که از آنان برائت جسته، عیبها و ایراداتشان را بازگو کنید و آنان را ”مبهوت“ سازید تا برای تباهکردن ِ اسلام طمع نکنند: ”إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ ... وَ بَاهِتُوهُمْ کَیْلَا یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ وَ یَحْذَرَهُمُ النَّاسُ.“ [الاصول من الکافی، ج ۴، ص ۱۲۳]
واژه ”باهتوهم“، از ماده ”بهت“، به معنی ”مبهوت ساختن“ است، یعنی به قدری با قوّت با آنان بحث کنید و دلیل محکم و قاطع ارائه کنید که اهل بدعت را ”متحیّر و مبهوت“ ساخته و از پاسخ دادن ناتوان کنید. چه اینکه حضرت ابراهیم هم چنان منطقی و مستحکم با کافر بتپرست احتجاج کرد که او را مبهوت نمود: ”فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ“ [بقره: ۲۵۸]. منابع اصیل لغتِ عرب همین معنا را برای این ریشه ذکر کردهاند [...]
به هر حال، از نظر لغت، دلیلی وجود ندارد که ”باهتوهم“ را به ”تهمت زدن و افترابستن و نسبت دروغ دادن“ معنی کنیم و نتیجه بگیریم که رسول خدا اجازه داده است تا برای کوبیدن و ضایع کردن افراد منحرف، هر دروغی به آنها ببندیم و هر نسبت خلافی به آنها بدهیم!
منطق بهتآور
روایت رسول اکرم (ص) را تا قرن دوازدهم هجری ”محدّثان“ همانگونه که اشاره کردیم معنا میکردند و میگفتند باید در برابر اهل بدعت، با سلاح منطق ظاهر شد و موهومات آنها را نقش بر آب کرد. محدث بزرگوار فیض کاشانی ”باهتوهم“ را به معنی آن میدانست که: با آنان چنان سخن بگویید که ساکت شوند و حرفی برای گفتن نداشته باشند.
تکلیف حقیقتگویی
فقهای شیعه تا قرن دوازدهم در بحثهای فقهی خود، بر این مبنا مشی میکردند که حتی به بدعتگذاران در دین هم نباید نسبت خلاف داد و دروغ بستن به آنها جایز نیست؛ اگر آنان به تخریب دین اقدام کردهاند، ولی ما حق نداریم برای ضایعکردنشان نسبت ناروا به آنها بدهیم.
مصلحت تهمت
متأسفانه از قرن سیزدهم، نقطه سیاهی بر دفتر سفید فقه شیعه نقش بست و نظریه ”به اهل بدعت ’تهمت‘ بزنید تا آنها را از میدان به در کنید“ در فقه پدیدار شد. این نظریه ابتدا به شکل احتمال مطرح شد که ”باهتوهم“ میتواند به معنی ”تهمت زدن“ باشد و سپس در تأیید این احتمال گفته شد که: چه مانعی دارد که تهمت زدن به آنها به خاطر ”مصلحت“ جایز باشد و چه مصلحتی بالاتر از آنکه با تهمت زدن [...] او را مفتضح و بیآبرو ساخته تا مردم از او فاصله بگیرند و دینشان حفظ شود؟ با این تهمت، هرچند یک نفر بیآبرو میشود، ولی دین و ایمان جامعه سالم میماند!!
بهانه بدمستی
روایت رسول خدا در خصوص ”اهل بدعت“ است، ولی اگر در میان متدینان باب ”تهمت“ نسبت به آنان باز شود، این باب به روی دیگران هم باز خواهد بود و هر کس، پس از ”انگ بدعت“گذاری، مستحق هر نسبتی میشود و میتوان هر کار زشتی را به نام او ثبت کرد!! مگر در نهضت مشروطه، که آخوند خراسانی و میرزای نائینی از تأسیس مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی دفاع کردند، به عنوان حامیان ”بدعت“ معرفی نشدند؟
تا وقتی که نظریات فقهی و اخلاقی را تهذیب نکنیم و اخلاق را حاکم بر فقاهت و سیاست و دیانت قرار ندهیم، علاج واقعه امکان ندارد.» (سایت محمد سروش محلاتی، دسترسی در 2/7/1397)
یادداشتها:
ـ سایت محمد سروش محلاتی (انتشار در ۱۳۹۴/۷/۶)
ـ یادداشتهای مرتبط: