«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۶۸ مطلب با موضوع «دانشوران :: مرتضی مطهری» ثبت شده است

جاهل و احمق مقیاس حق و باطل بودن را افراد قرار می‌دهد!

شهید مطهری می‌نویسد:

«لازمه تسلیم حقیقت بودن، پذیرفتن حقایق است، قطع ‌نظر از اینکه گوینده‌اش کیست؛ گوینده تأثیری در حقیقت بودن ندارد. انسان عاقل این طور است که گوینده را به سخن می‌شناسد، نه سخن را به گوینده، برخلاف جاهل و احمق که مقیاس حق و باطل بودن را افراد قرار می‌دهد.»

یادداشت‌ها:

ـ یادداشت‌های استاد مطهری (ج 14؛ صص 162 ــ 163)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

شخصیت‌گرایی!

هشدار به عالمان دین و دینداران!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مردم چرا بی‌دین می‌شوند؟

شهید مطهری می‌نویسد:

«اگر انسان تحلیل کند و ریشه‌های بی‌دینی مردم را به دست بیاورد، از این دو عامل قطعاً بیرون نیست: یا برمی‌گردد به تفسیرهای غلط و نامعقول از دین، یا برمی‌گردد به سوء‌استفاده‌های ناروا» (فطری بودن دین، ص 105)

یادداشت‌ها:

ـ فطری بودن دین (ص 105)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علی (ع) سرباز چشم‌وگوش‌بسته نمی‌خواهد!

شهید مطهری می‌نویسد:

«ما در تاریخ می‌خوانیم که علی (ع) نه تنها حق انتقاد را از دیگران نمی‏‌گرفت، بلکه ترغیب می‌کرد که از من انتقاد کنید، می‌فرمود: لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی‏ (قریب به این مضمون ــ رجوع شود به  خطبه ۲۱۶ نهج‌البلاغه) و همین روش سبب شد که گروهی از خوارج طغیان کنند و حق چون‌وچرا برای خود در امر حکمیت و قرآن به نیزه کردن قائل شوند، گو اینکه در اثر کج‌فهمی سوء‌استفاده کردند.

ولی علی ترجیح می‌دهد که سربازش چشم‌وگوش‌بسته و دارای انضباط کورکورانه نباشد و این اصل پرورش اسلامی محفوظ بماند، ولو اینکه منجر به شکست سیاسی خیالی او بشود، زیرا پیروزی مسلکی و هدفی او را دربرداشت. ولی معاویه همه کوشش‏‌اش این است که مردم را بسازد آنچنان که برای او مفید باشد؛ چشم‌و‌گوش‌بسته، شتر نر را از ماده تشخیص ندهد، روز چهارشنبه را به جای جمعه بپذیرد و بعد محرمانه پیغام دهد که به علی بگویید با سربازانی ”انضباطی“ به جنگ تو خواهم آمد که چهارشنبه را به جای جمعه می‏‌پذیرند، شتر نر را به جای شتر ماده می‌گیرند. به یزید توصیه می‌کند مردم شام را نگهداری کن، نگذار ملت‌های دیگر با اینها خلط و آمیزش یابند که در این صورت ”تغیرت اخلاقهم.“ این تغییر اخلاق جز به خود آمدن مردم شام و باز شدن چشم‌شان نیست، جز آزادی و خروج از اطاعت کورکورانه نیست.

چرا امام حسین (ع) در شب عاشورا اصحابش را مرخص کرد و گفت: ”أَنْتُم فی حِلّ مِنْ بَیعَتی‏“ و به آنها گفت دشمن هم به شما کاری ندارد، پس شما هم از ناحیه دوست و هم از ناحیه دشمن آزادید؟ برای اینکه نمی‌خواست کوچک‌ترین اجباری در کار باشد، ولو اجبار یک بیعت، ولو اجبار یک رودرواسی؛ می‌خواست راه خود را در کمال بصیرت و آگاهی انتخاب کنند.

از همه بالاتر اینکه، چرا رسول خدا در کارهای عمومی که دستوری از وحی الهی نداشت با اصحاب مشورت می‌کرد، آرای آنها را محترم می‏‌شمرد، به آنها شخصیت می‌داد، آنها را عملًا وادار می‌کرد که فکر کنند (هرکس که طرف مشورت قرار گیرد احساس مسئولیت می‌کند و طبعاً فکر خود را در اطراف کار به جولان درمی‌آورد) و حال آنکه برای هیچ‌کس به اندازه رسول خدا زمینه ساختن ابزار بلااراده از انسان میسر نبود؟ برای اینکه تربیت اسلامی نه براساس ساختن موجودات بی‏‌انتخاب، بی‌فکر، آلی و ابزارصفت، وسیله هویتی، نوکرماهیتی بود، بلکه براساس رشد دادن شخصیت‌ها بود.»

یادداشت‌ها:

ـ یادداشت‌های استاد مطهری (ج 2؛ 178 ــ 179)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

پیامبر (ص) ــ مشورت با و نظرخواهی از یاران!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خطر خشکه‌مقدسان!

شهید مطهری می‌نویسد:

«تاریخ نشان می‌دهد که بی‌رحمانه‌ترین جنگ‌ها، کشتارها، زجر و شکنجه‌ها به وسیله خشکه‌مقدسان صورت گرفته است. بزرگ‌ترین نمک‌نشناسی‌ها را اینها انجام می‌دهند، زیرا ”یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا“ [می‌پندارند کار نیک انجام می‌دهند. (کهف: 104)] جنگ‌های صلیبی، جنگ‌های خوارج، حتی فاجعهٔ کربلا ساختهٔ دست این طبقه است.» (مطهری، 1379: 75)

«وای به حال جامعه مسلمین از آن وقت که گروهی خشکه‌مقدس یک‌دندهٔ جاهل بی‌خبر پا را به یک کفش کنند و به جان این و آن بیفتند. چه قدرتی می‌تواند در مقابل این مارهای افسون‌ناپذیر ایستادگی کند؟ کدام روح قوی و نیرومند است که در مقابل این قیافه‌های زهد و تقوا تکان نخورد؟» (مطهری، 1385: 132 ــ 133)

«علی به عنوان یک افتخار بزرگ می‌فرماید: این من بودم که خطر بزرگی را که [اسلام] از ناحیه این خشکه‌مقدسان [خوارج] متوجه شده بود درک کردم؛ پیشانی‌های پینه‌بستهٔ اینها و جامه‌های زاهدانه و زبان‌های دائم‌الذکرشان نتوانست چشم بصیرت مرا کور کند؛ من بودم که دانستم اگر اینها پا بگیرند چنان اسلام را به جمود و تقشّر و تحجّر و ظاهرگرایی خواهند کشاند که دیگر کمر اسلام راست نمی‌شود.» (مطهری، 1353: 186)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1379). پاسخ‌های استاد به نقدهایی بر کتاب مسئله حجاب. چاپ دهم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ مطهری، مرتضی. (1385). جاذبه و دافعه علی (ع). چاپ پنجاه‌ودوم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ مطهری، مرتضی. (1353). سیری در نهج‌البلاغه. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

فاجعه جهل مقدس!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

جامعه با کفر باقی می‌ماند، با ظلم نه!

شهید مطهری می‌نویسد:

«اگر ــ به صورت یک فرض ــ مردمی مؤمن به خدا باشند و موحد، ولی در میان خودشان ظالم، این ظلم سبب می‌شود که اینها نتوانند به کار خودشان ادامه بدهند، یعنی خدا منقرض‌شان می‌کند.

اگر، برعکس، مردمی نسبت به خداوند کافر باشند، ولی در میان خودشان عادل، این جامعه قابل‌بقاست.» (مطهری، 1398: 44)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1398). انحطاط و ترقی تمدن‌ها از نظر قرآن و منطق دیالکتیک. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

باور دینی یا رفتار اخلاقی؟

کافرِ عادل بهتر از مسلمانِ ظالم است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خطری برای اسلام!

شهید مطهری می‌نویسد:

«[...] در نوشته‌های خود هم تصریح کرده‌ام که مراجع [تقلید] فوق انتقاد به مفهوم صحیح این کلمه نیستند و معتقد بوده و هستم که هر مقام غیرمعصومی که در وضع غیرقابل‌انتقاد قرار گیرد هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام. البته تزکیه نفس نمی‌کنم (”وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ“ [یوسف: 53]) اما این‌قدر می‌دانم که همواره زبان خود را از زشت‌گویی خصوصاً نسبت به طبقه مراجع، حتی نسبت به آنهایی که از آنها به شخص من بدی رسیده است، حفظ کرده‌ام؛ ضمن اینکه، مانند عوام فکر نمی‌کنم که هر که در طبقه مراجع قرار گرفت مورد عنایت خاص امام زمان (عج) است و مصون از خطا و گناه و فسق است. اگر چنین چیزی بود، شرط عدالت بلاموضوع بود.» (مطهری، 1379: 80)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1379). پاسخ‌های استاد به نقدهایی بر کتاب مسئله حجاب. چاپ دهم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

گمان نکنید ”عرضه حق“ بر من گران می‌آید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تحریف هدف امام حسین (ع)

شهید مطهری می‌نویسد:

«من نمی‌دانم کدام جانی یا جانی‌هایی جنایت را به شکل دیگری بر حسین بن على وارد کردند و آن اینکه هدف حسین بن علی را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحی‌ها در مورد مسیح گفتند درباره حسین گفتند که حسین کشته شد برای آنکه بار گناه امت را به دوش بگیرد، برای اینکه ما گناه بکنیم و خیال‌مان راحت باشد، حسین کشته شد برای اینکه گنهکار تا آن زمان کم بود بیشتر بشود.

لذا بعد از این انحراف، چاره‌ای نبود جز اینکه ما فقط صفحه سیاه و تاریک این حادثه را بخوانیم، فقط رثا و مرثیه ببینیم. من نمی‌گویم آن صفحه تاریک را نباید دید، بلکه باید آن را دید و خواند، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد. اینکه گفته‌اند رثای حسین بن علی باید همیشه زنده بماند حقیقتی است و از خود پیغمبر گرفته‌اند و ائمه اطهار نیز به آن توصیه کرده‌اند. این رثا و مصیبت نباید فراموش بشود، این ذکری، این یادآوری نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید، اما در رثای یک قهرمان. پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید، وگرنه رثای یک آدم نفله‌شده بیچاره بی‌دست‌وپای مظلوم که دیگر گریه ندارد، و گریه ملتی برای او معنی ندارد.

در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا کنید، برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازه‌ای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالت‌خواه بشوید، شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید، شما هم آزادی‌خواه باشید، برای آزادی احترام قائل باشید، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه، شرف و انسانیت یعنی چه، کرامت یعنی چه. اگر ما صفحه نورانی تاریخ حسینی را خواندیم، آن وقت از جنبه رثائی‌اش می‌توانیم استفاده کنیم وگرنه بیهوده است. خیال می‌کنیم حسین بن علی در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا ــ العیاذبالله ــ حضرت زهرا (س) بعد از هزار و سیصد سال، آن‌هم در جوار رحمت الهی، منتظر است که چهار تا آدم فکسنی برای او گریه کنند تا تسلی خاطر پیدا کند!» (مطهری، 1377: 22 ــ 23)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1377). حماسه حسینی: سخنرانی‌ها. جلد 1. چاپ سی‌ام. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

عاشورا: حماسه یا مصیبت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خطر نیمچه‌عالمان از خطر جاهلان بیشتر است!

شهید مطهری می‌نویسد:

«من خیلی اوقات فکر کرده‌‏ام مقاله‏‌ای تحت عنوان ”نیم‏‌ها“ بنویسم که خیلی چیزها وجود ناقصش خطرش بیشتر از عدم محض است. می‌‏گویند غزالی راجع به علم این حرف را زده و گفته است: ”هر چیزی وجود ناقصش به از عدم محض است، مگر علم که وجود ناقصش بدتر از عدم محض است“ و ریشه این حرف معلوم است.

آدمی که هیچ عالم نیست، چون می‌‏داند عالم نیست، لااقل در مقابل عالم تسلیم است. مثل کسی که طبیب نیست و می‏‌داند که طبیب نیست، دیگر لااقل در مقابل طبیب تسلیم است و در نتیجه از وجود طبیب بهره می‏‌برد. ولی نیمچه‌طبیب، چون خودش را طبیب می‏‌داند، تسلیم یک طبیب نیست، می‏‌خواهد از همان علم ناقصش استفاده کند، در نتیجه به جای سود زیان می‌‏برد.

از همین جا بروید سراغ نیمچه‌مجتهدها و نیمچه‌روشنفکرها و نیم‌‏های دیگر، اینهایی که یک چیزکی می‌‏دانند [...] چیزکی می‌دانند و چیزها نمی‏‌دانند! اتفاقاً اینها خطرشان بیشتر است. چهار تا شعار می‏‌شنوند، بدون اینکه متعمق بشوند و درست فکر کنند و دریابند؛ می‏‌بینید این چهار تا شعار اینها را از جا حرکت‏ می‌‏دهد.» (مطهری، 1380: 112 ــ 113)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1380). فلسفه تاریخ. جلد 1. چاپ یازدهم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

از گفتن ”نمی‌دانم“ شرم نکنید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

فکر دینی ما باید اصلاح بشود!

مطهری و ده گفتار

شهید مطهری می‌نویسد:

«اکنون بنشینیم و حساب کنیم ببینیم آیا واقعاً تفکر ما تفکر اسلامی است؟ آیا تفکر اسلامی در مغز ما زنده است یا مرده؟ فعلاً لازم نیست زیاد دنبال این باشیم که کسی را که مسلمان نیست مسلمان کنیم. البته منتهای آرزو این است، ای کاش چنین چیزی بشود، ولی آن چیزی که فکر می‌کنیم در درجه اول لازم است این است که فکر دینی که الآن ما متدین‌ها و مسلمان‌ها و نمازخوان‌ها و روزه‌گیرها و زیارت‌روها و حج‌کن‌ها داریم، این فکری که در خود ما به حالت نیمه‌مرده درآمده است، به حالت کِرِخ به اصطلاح درآمده است، این را زنده بکنیم. تا این جور نشود فایده ندارد. فرضاً اگر در اروپا هم یک عده مسلمان شوند و ما را ببینند، ممکن است پشیمان شوند و از اسلام بازگردند.» (مطهری، 1382: 153)

«فکر دینی ما باید اصلاح بشود. تفکر ما درباره دین غلط است، غلط. به جرأت می‌گویم از چهارتا مسئله فروع، آن هم در عبادات، چندتایی هم از معاملات، از اینها که بگذریم، دیگر فکر درستی ما درباره دین نداریم؛ نه در این منبرها و در این خطابه‌ها می‌گوییم و نه در این کتاب‌ها و روزنامه‌ها و مقاله‌ها می‌نویسیم و نه فکر می‌کنیم. ما قبل از اینکه بخواهیم درباره دیگران فکر کنیم که آنها مسلمان شوند، باید درباره خود فکر کنیم. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.» (همان: 157)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1382). ده گفتار. چاپ نوزدهم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تقوای ضعف و تقوای قوّت!

مطهری و ده گفتار

شهید مطهری می‌نویسد:

«تقوای دینی و الهی یعنی اینکه انسان خود را از آنچه از نظر دین و اصولی که دین در زندگی معین کرده، خطا و گناه و پلیدی و زشتی شناخته شده، حفظ و صیانت کند و مرتکب آنها نشود. چیزی که هست حفظ و صیانت خود از گناه، که نامش ”تقوا“ است، به دو شکل و دو صورت ممکن است صورت بگیرد. و به تعبیر دیگر، ما دو نوع تقوا می‌توانیم داشته باشیم: تقوایی که ضعف است و تقوایی که قوّت است.

نوع اول اینکه انسان برای اینکه خود را از آلودگی‌های معاصی حفظ کند از موجبات آنها فرار می‌کند و خود را همیشه از محیط گناه دور نگه می‌دارد؛ شبیه کسی که برای رعایت حفظ‌الصحه خود کوشش می‌کند خود را از محیط مرض و میکروب و از موجبات انتقال بیماری دور نگه دارد، سعی می‌کند مثلاً به محیط مالاریاخیز نزدیک نشود، با کسانی که به نوعی از بیماری‌های واگیردار مبتلا هستند معاشرت نکند.
نوع دوم اینکه در روح خود حالت و قوّتی به وجود آورد که به او مصونیت روحی و اخلاقی می‌دهد که اگر فرضاً در محیطی قرار بگیرد که وسایل و موجبات گناه و معصیت فراهم باشد، آن حالت و ملکه روحی او را حفظ می‌کند و مانع می‌شود که آلودگی پیدا کند، مانند کسی که در بدن خود مصونیت طبی ایجاد می‌کند که دیگر نتواند میکروب فلان مرض در بدن او اثر کند.
در زمان ما تصوری که عموم مردم از تقوا دارند همان نوع اول است. اگر گفته شود فلان کس آدم باتقوایی است، یعنی مرد محتاطی است، انزوا اختیار کرده و خود را از موجبات گناه دور نگه می‌دارد. این همان نوع تقواست که گفتیم ضعف است.

شاید علت پیدایش این تصور این است که از اول، تقوا را برای ما ”پرهیزکاری“ و ”اجتناب‌کاری“ ترجمه کرده‌اند و تدریجاً پرهیز از گناه به معنای پرهیز از محیط و موجبات گناه تلقی شده و کم‌کم به اینجا رسیده که کلمه تقوا در نظر عامه مردم معنای انزوا و دوری از اجتماع را می‌دهد؛ در محاورات عمومی، وقتی که این کلمه به گوش می‌رسد، یک حالت انقباض و پا پس کشیدن و عقب‌نشینی کردن در نظرها مجسم شود.» (مطهری، 1382:‌ 23 ــ 24)

«اتفاقاً گاهی در ادبیات منظوم یا منثور ما تعلیماتی دیده می‌شود که کم‌وبیش تقوا را به صورت اول، که ضعف و عجز است، نشان می‌دهد. سعدی در گلستان می‌گوید:

بدیدم عابدی در کوهساری

قناعت کرده از دنیا به غاری

 

چرا گفتم به شهر اندر نیایی

که باری بند از دل برگشایی

 

بگفت آنجا پری‌رویان نغزند

چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند

این همان نوع از تقوا و حفظ و صیانت نفس است که در عین حال ضعف و سستی است. اینکه انسان از محیط لغزنده دوری کند و نلغزد هنری نیست؛ هنر در این است که در محیط لغزنده خود را از لغزش حفظ و نگهداری کند.

یا اینکه باباطاهر می‌گوید:

ز دست و دیده و دل هر دو فریاد

که هرچه دیده بیند دل کند یاد

 

بسازم خنجری نیشش ز فولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد»

 (همان: 25)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1382). ده گفتار. چاپ نوزدهم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز