علی زمانیان

علی زمانیان می‌نویسد:

«در مقایسه میان باورها و رفتارها، باورها مهم‌ترند یا اعمال؟ اعتقادات مهم‌ترند یا کنش‌ها؟ اگر دینداری هم مانند اخلاق از جنس عمل و رفتار باشد، آنگاه باورهای دینی نسبت به کنش‌ها مهم‌ترند و یا بالعکس؟ به طور کلی در واکنش به این پرسش، برخی اصالت را به باور و برخی دیگر اصالت را به رفتار و کنش می‌دهند.

به عبارت دیگر، برای برخی از افراد، باورها مهم‌تر از رفتارها محسوب می‌شوند و برای برخی دیگر عکس آن. به نظر شما اولویت با باورها است و یا رفتارها؟ به دیگر سخن، توجه شما عمومًا به باورها و اعتقادات دیگران جلب می‌شود و یا رفتارهای آنان؟  

این دسته از پرسش‌ها نشان می‌دهد که آدمی را می‌توان و باید از دو زاویه ارزیابی کرد و مورد سنجش قرار داد. اولاً از بُعد باورها و اعتقادات و ثانیاً از بُعد رفتارها و کنش‌ها. باور امری ذهنی و غیرقابل‌مشاهده، و رفتار امری عینی و قابل‌مشاهده است. باور یعنی آنچه که به نحو ذهنی قبول داریم و رفتار یعنی آنچه به نحو عینی انجام می‌دهیم.

وقتی از اهمیت و اولویت رفتار و یا باور سخن به میان می‌آید، شاید ابهامی در کار باشد. و آن، ابهام در معنای واژه اولویت و اهمیت است. گویا اهمیت و اولویت باورها و رفتارها نسبی است و آنها را باید با موقعیت‌های خاص سنجید و نسبت آنها را با شرایط ویژه ملاحظه کرد. بنابر این، فارغ از موقعیت و شرایط خاص، نمی‌توان پاسخ روشنی به آن داد. مثلاً می‌توان پرسش را این گونه رونمایی کرد و روشن‌تر و شفاف‌تر بیان نمود: شما در زمان انتخاب دوست و یا همسر، باورهای فرد مورد نظر، برای‌تان اهمیت درجه اول دارد و یا ابتدا رفتارها را مورد توجه قرار می‌هید؟ در صورت هماهنگی و تناسب میان باور و رفتار، مسئله‌ای برای انتخاب نمی‌ماند. اما در حالت تعارض میان آن دو، کدام‌یک برای‌تان مهم‌تر می‌شود و آن را به منزله معیاری برای انتخاب در نظر می‌گیرید؟

در ادبیات عمومی ادیان، افراد به دو دستهٔ کلی تقسیم می‌شوند: گروه اول مؤمنین و گروه دوم ملحدین. مؤمن کسی است که معتقد باشد خدایی وجود دارد. یعنی باور داشته باشد که خدایی هست و اوست که خالق و ناظم این جهان است. متقابلاً، ملحدین وجود خدا را انکار می‌کنند و به وجود او باور ندارند. اما شق سوم از باورها را نمی‌توان نادیده گرفت.

بنابراین مجموعهٔ باورهای آدمی را می‌توان به سه نوع تقسیم‌بندی نمود. برخی از آنها باورهای دینی، برخی دیگر باورهای غیردینی و بخش سوم باورهای ضددینی است. گزارهٔ ”خدا وجود دارد“ باور دینی محسوب می‌شود. باور به وجود خدا در هستهٔ مرکزی باور دینی قرار دارد. اما باور به اینکه اکنون ساعت هفت است و یا زمین کروی است و یا دو به علاوهٔ دو می‌شود چهار، باوری است که در حوزهٔ دین جای نمی‌گیرد و آنها را می‌توان باور غیردینی نام نهاد. در تقابل با باور دینی، باورهای ضددینی قرار دارند. مثلًا باور به اینکه خدا وجود ندارد باور ضددینی تلقی می‌گردد. گویا ادیان برای جهان، هستی و حیات انسانی، معنایی قایل هستند و معتقدند تمام وجود و هستی و موجودات، دارای بار معنایی هستند. اگر این چنین باشد، شخصی که به بی‌معنایی این جهان و هستی باور دارد دارای باور ضددینی است.

مطابق با تقسیم‌بندی سه‌گانهٔ پیش‌گفته، رفتارها را نیز با در نظر گرفتن معیار اخلاق، می‌توانیم به سه گونه تقسیم نماییم. تیپولوژی سه‌گانهٔ رفتارها عبارت است از: (الف) رفتارهای اخلاقی؛ (ب) رفتارهای غیراخلاقی (نااخلاقی)؛ و (ج) در نهایت رفتارهای ضداخلاقی. فضیلت‌هایی که عالمان اخلاق بر آنها تأکید می‌کنند را کم و بیش می‌توان جزو رفتارهای اخلاقی محسوب کرد. اما آن دسته از کنش‌هایی که به تور قضاوت اخلاق نمی‌افتند کنش‌هایی هستند که بخشی از آنها را اعمال غیرارادی و غیراختیاری تشکیل می‌دهد و بخش دیگر، آن گروه از رفتارهایی است که منطقاً با اخلاق نسبتی برقرار نمی‌کنند. به عبارت دیگر، در برابر اخلاق خنثی هستند. اکثر رفتارهای فردی آدمی در این حوزه قرار می‌گیرد. به عنوان مثال، اینکه ادامهٔ نوشتن این مطلب را به فردا موکول کنم و یا آن را اکنون و تا پایان ادامه دهم کاری است که نمی‌تواند مورد داوری اخلاقی قرار گیرد. بنابراین رفتارها یا منطقاً با اخلاق، مرتبط‌اند و یا منطقاً نسبتی با اخلاق برقرار نمی‌کنند. آن گروه از رفتارها که منطقاً با اخلاق ارتباط دارند یا رفتارهای نیکو و حسن تلقی می‌شوند و یا رفتارهایی هستند قبیح و نادرست.

در اینجا به دو ابهام و بلکه دو مشکل، برمی‌خوریم. اولاً اینکه، آیا درست است که لفظ ”مؤمن“ را صرفاً برای معتقد به خدا به کار بگیریم و ثانیاً آیا درست است که واژهٔ ”ملحد“ صرفاً از ناباوری به وجود خدا نشأت می‌گیرد؟ مسئلهٔ دوم این است که آیا اخلاق با دین همپوشانی کامل و اساسی دارد؟ به عبارت دیگر، آیا هر رفتار دینی الزاماً رفتار اخلاقی است و آیا هر رفتار اخلاقی الزاماً رفتار دینی تعریف می‌شود؟

بدون آنکه بخواهیم وارد چالش نظری بشویم به اجمال می‌توانیم دست‌کم کمترین شرط مؤمن بودن را معتقد بودن به خدا قلمداد کنیم و کمترین شرط ملحد بودن را ناباوری به خدا.

از سوی دیگر، می‌توانیم بر این سخن تأکید کنیم که گرچه اخلاق و دین همپوشانی کامل ندارند، اما بسیاری از باید و نبایدهای اخلاقی با باید و نبایدهای دینی یا مشابهت دارد و یا دست‌کم معارضه‌ای میان آنها برقرار نیست. به این معنا که میان دین و اخلاق کشمکش و تضادی آشکار و گسترده برقرار نیست. البته برخی (هرچند گروه اندک) اصرار می‌ورزند که بین دین و اخلاق تناقض بیفکنند. در این رویکرد، گویا فرد دیندار منطقاً نمی‌تواند زیست اخلاقی داشته باشد.

اما در این نوشته، تناقضی میان دین و اخلاق برقرار نمی‌شود و بلکه به نوعی به سازگاری و تناسب میان دین و اخلاق باور دارد. با توجه به شرح مختصر و البته ناقصی که از بحث ارائه گردید، و با توجه به باورها و رفتارها چهار سنخ و چهار تیپ از افراد را می‌توان استخراج کرد. از آنجایی که در ادبیات عمومی، از رفتار نوع سوم که پیش‌تر اشاره شد (رفتارهای ضد اخلاقی) با عنوان ”رفتار غیراخلاقی“ یاد می‌کنند، در اینجا نیز رفتارهای نوع سوم با عنوان رفتار غیراخلاقی معرفی می‌شود. چهار سنخ آدمیان (با معیار باور دینی و رفتار اخلاقی) عبارت است از:

”مؤمن اخلاقی“ باور دارد که خدا وجود دارد و آن گونه زندگی می‌کند که گویی خدا وجود دارد.

”مؤمن غیراخلاقی“ باور دارد که خدا وجود دارد اما به گونه‌ای زندگی می‌کند که گویی خدا وجود ندارد.

”ملحد اخلاقی“ وجود خدا را آشکارا انکار می‌کند اما به گونه‌ای زندگی می‌کند که گویی خدا وجود دارد.

”ملحد غیراخلاقی“ باور به وجود خدا ندارد و به گونه‌ای زندگی می‌کند که گویی خدا وجود ندارد.

 مؤمن غیراخلاقی حتی حاضر است در راه حفظ باورهایش جان خویش را بدهد، اما در زندگی روزمرهٔ خود و در ارتباط با دیگران آن گونه رفتار می‌کند که گویی خدایی وجود ندارد. به عنوان مثال، به راحتی دروغ می‌گوید، حقوق دیگران را زیر پا می‌گذارد، به دیگران ستم می‌کند و بعضاً برای رضایت خدا دست به خشونت و خون‌ریزی می‌زند. اما ملحد اخلاقی، گرچه معتقد به خدا نیست و ممکن است به محاسبهٔ روز جزا ایمان نداشته باشد، اما خود را مقید به رعایت حدود اخلاقی می‌داند و عملاً در انضباط اخلاقی به سر می‌برد.

با ارائهٔ سنخ‌های چهارگانه (و با عبور از کشمکش‌های مفهومی و نظری) یک بار دیگر به پرسش پیشین باز می‌گردیم. در ایجاد ارتباط با دیگران، اعتقاد به خدا مهم‌تر است یا رعایت ضوابط اخلاقی؟ به عبارت دیگر، اگر قرار باشد میان سنخ دوم و سوم، یکی را برگزینید، کدام یک را بر دیگری ترجیح می‌دهید؟ مؤمن غیراخلاقی یا ملحد اخلاقی را؟ کدام‌یک از دو گروه، خوشایندتر و دلپذیرترند؟ تا حدودی می‌توان نتیجهٔ انتخاب را حدس زد، زیرا اگر اصالت و اهمیت و اولویت را به باور می‌دهید، در نتیجه، مؤمن غیراخلاقی را انتخاب خواهید کرد.

اما اگر چگونگی رفتار را ملاک اصلی و بنیانی تلقی می‌کنید، ملحد اخلاقی را برمی‌گزینید. اشاره به یک نکته هم خالی از اهمیت نیست که گرچه ممکن است در نظر، به آسانی و سهولت دست به انتخاب بزنید، اما گویا کار به همین آسانی پیش نمی‌رود. گویا انتخاب سهمگینی در راه است. تجربه‌های زیستهٔ آدمی نشان می‌دهد دو راههٔ انتخاب، سخت و ناگوار است؛ به ویژه، دلهره و تشویش زمانی رخ می‌دهد که سرنوشت و آیندهٔ آدمی در گرو این انتخاب باشد. درماندگی آدمی نتیجهٔ گیرافتادن در پیکارهایی است که نمی‌داند در کدام جبهه و کدام صحنه ایستاده است و نمی‌داند به کدام سو باید برود. برای گذر از این چالش راه‌ها و شیوه‌هایی وجود دارد که شرح آنها از حوصلهٔ این مقال بیرون است.» (خبرآنلاین: وبلاگ علی زمانیان، دسترسی در 1398/4/25) 

 

یادداشت‌ها:

ـ خبرآنلاین: وبلاگ علی زمانیان (انتشار در 1390/6/27)