محمد اسفندیاری مینویسد:
«شخصیتگرایی همان غلو است، و شخصیتگرا کسی است که درباره فردی مبالغه میکند و فضایل و کراماتی برای او میتراشد، و یا قول و فعل شخصی او را عین دلیل میداند و او را معیار حق و باطل میشمارد و مبرّا از هر اشتباه و برتر از نقد.
احادیث در نفی شخصیتگرایی فراوان است و ما از آن همه، حدیثی را از امیرالمؤمنین میآوریم که خطاب به کسی که در جنگ جمل سرگردان بود و نمیتوانست باور کند عایشه و طلحه و زبیر در اشتباهاند فرمود: ”[متن عربی]؛ حق و باطل به بزرگی مردان معلوم نمیشود. حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی، و باطل را بشناس تا اهل باطل را بشناسی“ [انسابالاشراف، ج 2، ص 183] از این حدیث میآموزیم که هیچگاه بزرگان معیار حق و باطل نیستند. معیار، حقیقت است، نه این یا آن شخصیت.» (اسفندیاری، 1395: 126 ــ 127)
«عامه مردم سخت شخصیتگرایند و به هر شخصی که بگرایند برایش افسانهها میپردازند و از او اسطوره میسازند. راست گفتهاند که: ”پیر نمیپرد، مریدان میپرانند.“ [”امثال و حکم“ دهخدا، ج 1، ص 521] نقل کردهاند که به سهل بن عبدالله تستری گفتند: ”میگویند که تو بر سر آب میروی.“ گفت: ”از مؤذن این مسجد بپرس که وی مردی راستگوی است.“ چون از او پرسیدند، گفت: ”من این ندانم؛ لکن در این روزها در حوضی درآمد تا غسلی آرد. در حوض افتاد که اگر من نبودمی در آنجا بمردی.“ [تذکرةالاولیاء، 1374: 308 ــ 309]
بسیاری از کراماتی که برای بزرگان میسازند پس از مرگشان است. اگر در حیاتشان بود، خودشان انکار میکردند. پس از مرگشان فرصتی مناسب است تا کراماتی به ایشان نسبت دهند. از همین روست که سال به سال کرامات عالمان درگذشته بیشتر میشود. بارها شاهد بودهایم که عالمی بیادّعا، که کرامتش این بود که هیچ ادعای کرامت نداشت، درگذشت و چندی بعد صاحب کرامات شد. چندی دیگر که گذشت، کراماتش تولید مثل کرد و بیشتر و بیشتر شد. از یکی از عالمان متأخّر استفسار کردند تا بدانند که آیا کراماتی دارد یا نه. وی انکار کرد و گفت: اما بعد از ما کرامات بسیار درباره ما نقل میکنند! و چنین هم شد!
امروزه کرامتسازی برای شخصیتها کمتر شده و در عوض ”نقدْ ممنوع“ جایگزین آن گردیده است. شخصیتگرایی در این دوره، پرهیز از نقد اشخاص است و مسکوت گذاشتن اشتباهاتشان.» (همان: 127 ــ 128)
یادداشتها:
ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیبشناسی دینی. تهران: کویر.
ـ یادداشتهای مرتبط: