«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۳۲۱ مطلب با موضوع «دانشوران» ثبت شده است

دین و دینداری را چه آفاتی تهدید می‌کند؟

مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان می‌گوید:

«فهم اینکه دین درست و راستین چیست متوقف است بر تعریفى که از دین داریم. دین را هم به صور و اشکال بسیار متعددى تعریف کرده‌اند، که تنها یکى از آنها تعریف کارکردى است، یعنى تعریف دین بر حسب کارکردى که دارد یا باید داشته باشد. اما کارکرد یا کارکردهایى که دین دارد یا باید داشته باشد نیز مورد اجماع نیست. [...] اما اجمالاً می‌توانم بگویم که به طور کلى، سه نوع آفت می‌تواند عارض دین شود: گاهى دین تضعیف می‌شود، گاهى به بیراهه می‌رود، و گاهى هدفى که از آن در نظر بوده است معکوس می‌شود.

به عبارت دیگر، گاهى قدرت دین کم می‌شود، گاهى قدرتش ضایع می‌شود و به هدر می‌رود، و گاهى از قدرتش سوء‌استفاده می‌شود. بعید نیست که بتوان ادعا کرد که همه قبول دارند که این سه نوع آفت می‌توانند دامنگیر دین شوند. فقط اختلاف بر سر مصادیق این سه نوع است.

تضعیف شدن دین فقط به این نیست که تعداد پیروان آن کاهش یابد یا پیروانش مثلاً روزهاى یکشنبه به کلیسا نروند یا روزهاى جمعه به نماز جمعه. بلکه آنچه مهم‌تر است این است که دین منحصر به چند عمل عبادى شود، که کسرى و درصدى از کل اوقات شبانه‌روز فرد را به خود اختصاص دهند، چنانکه گویى فرد کسرى از شبانه‌روز را در خواب است، کسر دیگرى را در حال کسب درآمد، کسر دیگرى را در حال خرید مایحتاج زندگى، و ... و کسر دیگرى را هم در حال دیندارى. دیندارى بخشى از اشتغالات شبانه‌روزى آدمى نیست، بلکه روحیه‌اى است که آدمى با آن روحیه در همه اشتغالات شبانه‌روزی‌اش حضور می‌یابد. همان‌طور که مثلاً نمی‌توان گفت که آدمى در بخشى از اوقات شبانه‌روزش نفس می‌کشد و از اکسیژن هوا استفاده می‌کند و در سایر بخش‌هاى شبانه‌روز به کارهاى دیگرى می‌پردازد، بلکه در واقع در تمام اوقات در عین اینکه از اکسیژن هوا بهره می‌برد به کارهاى گونه‌گون خود مشغول است. درست به همین نحو نمی‌توان دیندارى را منحصر به بخشى از اوقات شبانه‌روز کرد.

و اما به بیراهه رفتن دین. دین وقتى به بیراهه می‌رود و قدرتش ضایع می‌شود که متدین دین را دست‌مایه افتخار و مباهات کند و تمام دغدغه‌اش این شود که به دیگران بباوراند که تنها دین او دین حقیقى است و تنها او و همکیشانش در زمره فرقه ناجیه‌اند. کوه‌نورد واقعى کسى نیست که در دامنه کوه بایستد تا به همه کسانى که در تیررس صداى اویند اعلام کند که تنها راهى که او در پیش گرفته است به قله می‌رسد، بلکه کسى است که از همه امکاناتى که در اختیار دارد کمال استفاده را می‌کند تا راهى بیابد که سریع‌تر، سهل‌تر، و مطمئن‌تر به قله رهنمون شود. انتساب به یک دین و مذهب خاص، که در اکثریت قریب به اتفاق موارد هم چیزى نیست جز دین و مذهب آباء و اجدادى و، بنابراین، مثل بسیارى از دارایی‌هاى دیگر، ارثى است، نه حُسن و هنرى است (در مورد دین و مذهب خودمان) و نه قبح و عیبى است (در مورد دین و مذهب دیگران)؛ آنچه مهم است این است که همه نیروی‌مان را صرف سلوک دینى کنیم. [...]

معکوس شدن هدف دین هم چندین مصداق دارد؛ از جمله، یکى اینکه، هدف دین را حفظ یک سلسله قوالب و ظواهر بدانیم و نفهمیم که قالب و ظاهر دین، اگر ارزشى دارد، به سبب این است که مقدمه و وسیله وصول به محتوا و باطن دین است. همین سوء فهم است که موجب تقدیس قوالب و ظواهر دینى و تحجر و جمود ورزیدن بر آنها، به قیمت از کف دادن محتوا و باطنِ دین می‌شود. مصداق دیگر معکوس شدن هدف دین این است که گمان کنیم که دین آمده است تا بهشتى زمینى پدید آورد. ما آدمیان را یک بار براى همیشه از بهشت زمینى بیرون کرده‌اند. نباید تحت تأثیر ناکجاآبادها و مدینه‌هاى فاضله‌اى که مکاتب غیردینى به بشر وعده داده‌اند و براى اینکه، به گمان خودمان، از رقباى غیردینى خود عقب نیفتیم، هدف دین را هم ایجاد بهشتى زمینى تلقى کنیم. حتى اگر قبول کنیم که دین براى کاهش درد و رنج بشر آمده است (که من قبول دارم) و حتى اگر بپذیریم که اگر انسان‌ها واقعاً متدینانه زندگى کنند حیات دنیوی‌شان هم آبادتر و معمورتر می‌شود، باز نتیجه نمی‌شود که دین براى ایجاد ناکجاآباد (utopia) زمینى آمده است. دین آمده است که درون هر یک از ما را بهشتى کند. دین آمده است که روان ما را آباد و معمور کند و آبادى و معمورى روان به این است که از آرامش، شادى، و امید بهره‌ور باشد. حصول این سه وصف بهشتى پیامد دیندارى واقعی‌اند. اشتباه نشود. من با پدید آمدن بهشت زمینى هیچ‌گونه مخالفتى ندارم؛ سخن من فقط این است که وعده‌اى را که دین نداده است ما از سوى دین به مردم ندهیم. در عوض، مفاد وعده‌اى را که دین واقعاً داده است به مخاطبان‌مان تفهیم کنیم. دین می‌تواند با فرد آدمى کارى کند که آن فرد، حتى اگر در جامعه‌اى ناسالم و فاسد و جهنمى هم به سر می‌برد، خود سالم و صالح و بهشتى باشد، مانند نیلوفرى خوش‌رنگ و دل‌انگیز که از دل باتلاقى آلوده و عفن سر برمی‌آورد.» (ملکیان، 1378: 15 ــ 17)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1378). گفت‌وگوی دین و دینداری در جهان معاصر. در: مجله هفت آسمان (ش 2، صص 6 ــ 17)

ـ یادداشت‌های‌ مرتبط:

آفات جامعه دینی!

شریعت‌زدگی و فقه‌زدگی!

متدین: مالک حقیقت یا طالب حقیقت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

نسبت‌سنجی روایات و نوروز!

مهدی مهریزی

مهدی مهریزی می‌گوید:

� قلمرو دین تا کجاست؟

حدود ۱۵ روایت در مورد نوروز وارد شده است. در بحث کلامی دو سؤال مطرح است: اصلاً جزء رسالت دین هست که وارد این مقوله بشود؟ قلمرو دین تا کجاست؟ پرداختن به سعد و نحس بودن روزها بر عهده دین است؟ مرحوم مجلسی در بحار یک جلد را به مسائل این‌چنینی اختصاص داده است. آیا این مقولات در حوزه دینداری است؟ سؤال دوم این است که دینی که ادعای جهانی بودن دارد می‌تواند همه این فرهنگ‌ها را نفی کند یا نمی‌تواند؟ 

● پاسخ به دو پرسش کلامی

رسالتِ دین این امور نیست. آنچه قرآن به ‌عنوان رسالت اصلی برای خودش ذکر کرده هدایت انسان‌ها است و چیزهایی که انسان‌ها در طول زندگی با آن درگیر هستند به عهده خود انسان‌ها قرار داده‌ شده است. دین فقط برای یادآوری کمالات اساسی انسان و هدایت او است و الا اینکه دین بخواهد جای عقل بنشیند و یک دین حداکثری را ارائه بدهد من چنین چیزی را نمی‌فهمم. این گونه مسائل در حوزه کار قرآن، که مانیفست دین ماست و اصول اساسی در آن ذکر شده، نیست. بله گاهی مثال می‌زند، ولی فقط به ‌عنوان‌ مثال است. اینکه انسان چه چیزی بپوشد را قرآن برای ما معلوم نکرده است. بحث دوم که آیا دین جهانی می‌تواند با این امور دربیفتد و بگوید همه باید چادر بپوشند و همه باید عربی حرف بزنند و …؟ این مطالب با جهانی بودن دین جور درنمی‌آید. دین با حفظ خرده‌فرهنگ‌ها به یک دین جهانی تبدیل می‌شود و الا دین نمی‌تواند ماندگار باشد. در مقابل تعلقات و هویت‌های جزئی، دین تاب مقاومت ندارد. دینِ جهانی باید بر اقل مشترکات دست بگذارد. [...] دین اسلام، که برای تا ابد زندگی انسان‌هاست، با فرهنگ‌هایی که با اصولش تعارضی ندارد درنمی‌افتد. مثلاً دین با خرافه مخالف است. حال اگر یک فرهنگی ترویج خرافات می‌کرد، دین با آن مبارزه می‌کند.

دینِ جهانی نمی‌تواند با خرده‌فرهنگ‌ها دربیفتد!

در متون دینی ما به شکل‌های مختلف، تکثر و کثرت ها پذیرفته‌شده است. [...] دینی که این تکثرها در هویتش هست نمی‌تواند یک مدل خاص را ترویج کند و با بقیه خرده‌فرهنگ‌ها دربیفتد و از بین ببرد. این تفاوت‌ها راز زیبایی و ماندگاری عالَم است. علاوه‌بر این‌ها شواهد خاص هم داریم. در نامه ۵۳ نهج‌البلاغه، امیرالمؤمنین (ع) به مالک می‌فرمایند وقتی به مصر رفتی، با سنت‌های خوب درنیفت. در متون دینی تعبیرهای زیادی داریم که دین برخی از سنت‌های جاهلی را امضا کرده است. مثلاً حرمت ماه‌های حرام، هفت دور طواف و دیه در جاهلیت بوده که در دین اسلام تأیید شد. خلاصه [اینکه]، دین با فرهنگ‌های ملی، اگر برخلاف اصل و اصولش نباشد و ترویج خرافه و باطل هم نکند، مبارزه نمی‌کند. سنت‌های مختلف ملی که در مناطق مختلف جغرافیایی است جایگاهی برای مخالف و ضدیت و ناسازگاری با آن نیست. اگر هویت اصلی سنت ملی، مروج خرافه و باطل نبود، بحث‌های کلامی دینی اقتضا دارد که دین با آن مخالفت نکند.

روایات موافق و مخالف نوروز جمعاً ۱۶ تا است!

احادیث نوروز تا جایی که من استقصا کردم، حدود ۱۶ روایت است که هم مخالف و هم موافق این سنت، در میان آنها دیده می‌شود.

روایاتِ مخالف قابل‌پذیرش نیستند!

اما روایات مخالف را باید دید. مثلاً یک روایت می‌گوید پیغمبر (ص)، وقتی مبعوث شدند، دو عید را برداشتند و حذف کردند: یکی عید مهرگان و یکی عید نوروز. این روایت از حیث متن درست نیست. چون این دو عید از سنت عجم‌ها بوده است و اصلاً عرب‌ها چنین عیدی نداشتند تا پیغمبر (ص) بخواهند آنها را حذف کنند. بخشی از این روایت‌های مخالف، به جهت دعوای عرب و عجم است. مثلاً سید مرتضی هفت قصیده مفصل در تبریک نوروز به خلیفه وقت دارد. (با اندکی ویرایش از شبکه اجتهاد، دسترسی در 1398/1/1)

 

یادداشت‌ها:

ـ شبکه اجتهاد (انتشار در 1397/12/19)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

عید واقعی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علی مردی بود انعطاف‌ناپذیر!


 

شهید مطهری می‌نویسد:

«علی مردی بود انعطاف‌ناپذیر. بعد از پیغمبر سال‌ها بود که جامعه اسلامی عادت کرده بود به امتیاز دادن به افراد متنفذ، و علی (ع) در این زمینه یک صلابت عجیبی نشان می‌داد. می‌گفت: من کسی نیستم که از عدالت یک سر مو منحرف شوم. حتی اصحابش می‌آمدند می‌گفتند: آقا! یک مقدار انعطاف داشته باشید. می‌گفت أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ ... وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ ]نهج‌البلاغه: خطبه 126[؛ از من تقاضا می‌کنید که پیروزی و موفقیت در سیاست را به قیمت ستمگری و پایمال کردن حق مردم ضعیف به دست آورم؟! ... به خدا قسم، تا شبی و روزی در دنیا هست، تا ستاره‌ای در آسمان در حرکت است، چنین چیزی عملی نیست. » (مطهری، 1386: 26)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1386). سیری در سیره ائمه اطهار. چاپ سی‌ویکم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

چه کسی به سیزدهم رجب رسمیت بخشید؟

رسول جعفریان

رسول جعفریان می‌نویسد:

«همان طور که آگاه‌ایم درباره روز ولادت و وفات برخی از معصومین (ع) اختلاف‌نظر وجود دارد. در این زمینه شهرت یک تاریخ، یا رسمیت بخشیدن به یک تاریخ از طرف یک حکومت ــ که ممکن است بر اساس شهرت باشد ــ تواند که تاریخ معینی را به صورت رسمی در آورده و تواریخ دیگر را از دور خارج کند. این در حالی است که امکان بحث تاریخی و علمی در باره تواریخ دیگر وجود دارد و بسا آنها درست باشد.

در اینجا یک تجربه جالب را مرحوم سید عبدالحسین خاتون‌آبادی ــ از نویسندگان عصر صفوی ــ از دوره شاه سلطان حسین بیان کرده که خواندنی است. این تجربه در این باره است که شاه شیعه از اختلاف‌نظر در این باره خشنود نبوده و دلش می‌خواست روزی معین به عنوان روز ولادت امام علی (ع) رسمیت یابد و عید رسمی اعلام شود.

وی برای این کار علمای اصفهان را گرد آورد و به عبارتی، یک مجمع علمی تشکیل داد. در این مجمع، به دستور شاه، مقرر شد تا هر کسی بر اساس منابع و مدارک و‌ آنچه قبول دارد نظرش را روی کاغذی بنویسد. این کار انجام شد و در نهایت اکثریت علما و دانشمندان حاضر روز ۱۳ رجب را پذیرفتند. شاه نیز به عقیده اکثریت احترام گذاشت و همان روز را به عنوان روز ولادت پذیرفت و رسمی کرد.

این رسمیت سبب شد تا روز ۱۳ رجب شاخص شده و به عنوان روز عید پذیرفته شود. خاتون‌آبادی با ادبیات همان روزگار می‌نویسد: و این عید، از مخترعات شاه سلطان حسین بن شاه سلیمان است. سپس فهرست علمای برجسته حاضر را هم بیان می‌کند.

[...] لازم است به اقوالی که درباره روز ولادت امام علی (ع) هست اشارتی داشته باشم:

مشهور چنان است که تولد آن حضرت روز ۱۳ رجب در سال سی‌ام عام‌الفیل است. شیخ مفید در ارشاد، سید رضی در خصائص امیر المؤمنین، شیخ طوسی در تهذیب و مصباح المتهجد (از ابن عیاش) این روز را نقل کرده‌اند. روایتی از صفوان جمال از امام صادق (ع) روز ولادت را هفتم شعبان می‌داند. شیخ مفید در کتاب مسار الشیعه روز ۲۳ شعبان را روز ولادت امام علی (ع) می‌داند. مسعودی در اثبات الوصیه نیمه رمضان را روز ولادت امام دانسته است.» (خبرآنلاین: وبلاگ رسول جعفریان، دسترسی در 1397/12/28)

 

● متن خاتون‌آبادی را در اینجا بخوانید!

 

یادداشت‌ها:

ـ خبرآنلاین: وبلاگ رسول جعفریان (انتشار در 1391/3/14)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

عقیده غلط ”مادیات هر چه بیشتر بهتر!“

زمین از دریچه آسمان

مصطفی ملکیان می‌نویسد:

«یکی از عقاید غلط ما این است که در مادیات ”هر چه بیشتر بهتر!“ غافل از اینکه این فرمول تا حد و اندازه معینی صادق است. برای مثال، در باب شهرت، زمانی که کتاب اول شما چاپ می‌شود بسیار احساس شادکامی می‌کنید. اما این مقدار در زمان چاپ کتاب دوم دو برابر نیست و تقریباً ۱/۸ برابر است. احساس شادکامی در هنگام چاپ کتاب سوم هم سه برابر نیست. به تدریج این احساس شادکامی با افزایش تعداد کتاب‌ها کاسته می‌شود تا جایی که از جایی به بعد شما نسبت به چاپ کتاب‌تان بی‌تفاوت می‌شوید. البته ممکن است از لحاظ مالی درآمد بیشتری نصیب فرد شود، اما از نظر شهرت چنین نیست. بنابراین تحقیقات نشان می‌دهند که در امور مادی الزاماً با افزایش مادیات احساس شادکامی نیز افزایش نمی‌یابد.

در دنیای قدیم، اپیکوریان و رواقیان با تحلیل روان آدمی، و نه تحقیقات تجربی، به این نتیجه رسیده بودند. رواقیان گرسنگی را در این زمینه مثال می‌زدند و تفطن روان‌شناختی‌شان را با این مثال نشان می‌دادند. آنان می‌گفتند که فرض کنید که فرد بسیار گرسنه باشد. لذت لقمه اول در رفع گرسنگی با لذت لقمه دوم و سوم و لقمه‌های بعدی قابل مقایسه نیست. این وضع تا جایی پیش می‌رود که انسان از خوردن سیر می‌شود. از جایی به بعد، خوردن یک لقمه بیشتر برای انسان ناخوشایند می‌شود تا جایی که از خوردن لقمه‌های بیشتر حتی حال تهوع به فرد دست می‌دهد. رواقیان می‌گفتند همین امر در مورد سایر لذات مادی هم هست.» (ملکیان، 1397: 167)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1397). زمین از دریچه آسمان. تهران: انتشارات سروش مولانا با همکاری انتشارات دوستان.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

زمین از دریچه آسمان در گفت‌وگو با مصطفی ملکیان!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مداح‌محوری!

جویا جهان‌بخش می‌نویسد:

یکی از تحولات چشمگیر عزاداری سنتی شیعی در دو دهۀ اخیر، روند فَزایندۀ مدّاح‌محوری است. در این سال‌ها شمار کسانی که در  اصطلاح ”مدّاح“ خوانده می‌شوند و انشاد ]= خواندن[ نوحه‌ها و برخواندن سوک‌سرودها و احیاناً رهبری سینه‌زنی و دیگر اجزای مراسم سوکواری را بر عهده دارند فزونی یافته است. ”اقتصاد“ مدّاحی هم بسیار ترقّی کرده و مدّاحی به یک پیشۀ نان‌وآب‌دار بدل گردیده است. نفوذ اجتماعی و سیاسی مدّاحان بالا گرفته است و حتّیٰ مدّاحانِ مُسلَّح یا مدّاحان تعیینگرِ روندها و تصدّی‌های سیاسی به میدان آمده‌اند و بعضاً تا جایی پیش رفته‌اند که بتوانند بعضِ مقامات رسمی کشور را، که محبوب برخی از دیگر مقامات نیستند، به قتل تهدید کنند یا با تمثیلات رکیک و تشبیهات مسته۟جن خوار و بی‌مقدار دارند!!! تفاصیل پاره‌ای از این غرائب را لابد در اخبار سیاسی شنیده و در جرائد خوانده‌اید؛ و البتّه این جوانب تحوّلات نهاد اجتماعی ”مدّاحی“، لزوماً مورد بحثِ بنده نیست؛ و از بن، دربارۀ پاره‌ای از آنها سخن نمی‌توانم گفت.

پدیده‌ای نوظهور و اندیشه‌برانگیز که در کنار این تحوّلات فراخ‌دامنه جلب نظر می‌کند و عامّ و فراگیر نیز شده است پدیدۀ مدّاح‌محوری است، که در کثیری از مجالس سوکواری حسینی نگاهِ ناظران را به خود می‌کشد و اختصاصی به مجالس رسمی و حکومتی و سیاسیٖ‌مآب هم ندارد.

سابقاً مرسوم بود که ”اهل منبر“ یعنی خطبا ــ که اغلب نیز در زیِ دستاربندان بودند و بیش یا کمی از دانشِ دین اندوخته ــ محورِ جلسات سوکواری باشند. فی‌المثل می‌دانستیم فلان واعظ نامی یا بهمان سخنران گرامی، در این یا آن مجلس تعزیت، سخن خواهد راند. عمدۀ وقت و مجال نیز در اختیارِ همین سخنرانان بود تا از عقائد و احکام و اخلاق و تاریخ اسلام برای مستمعان سخن بگویند. در فواصل میان سخنرانی‌ها و برای عوض ‌شدن حال‌وهوای مجلس، زمانی کوتاه به مدّاحی اختصاص می‌یافت؛ آن هم مدّاحی سنتی که غالباً مؤدبانه و نسبةً معقول بود و منافاتی هویدا با شأن مجلس نداشت؛ مدّاحان زیرک و دانا می‌کوشیدند تا ”مناسب‌خوانی“ پیشه سازند و بیانات خود را به نحوی تتمۀ سخنان خطبا قرار دهند و با اشعار و گفتارِ مناسب، آنچه را اهل منبر گفته‌اند تکمیل و تأ۟یید کنند و در اذهان مجلسیان رسوخ دهند. به همین مناسبت، کم نبودند مدّاحانی که بضاعتی درخور از علوم و فنون و آداب داشتند؛ از شعر و ادب آگاه و از صناعتِ موسیقی و فنِ آواز مطلع بودند؛ در حد خود مطالعات تاریخی نیز داشتند و از معرفت آداب اجتماعی هم محظوظ بودند.

پدیدۀ نوظهورِ مدّاح‌محوری، بیشینۀ این مناسبات را بر هم زده است. عمدۀ وقت و وقتِ عمدۀ مجالس عزاداری حسینی، در اختیار مدّاحان است، نه خطبا. مجالس به نام مدّاحان شناخته می‌شود و سخنرانان در حاشیۀ حضورِ مدّاحان، مجالی تنگ و حضوری کم‌رنگ دارند (گویی برای خالی نبودن عریضه!). حتّیٰ در اعلان‌ها و تبلیغات مجالس سخنرانی، نام و نشان مدّاحان تقدّم و تشخص دارد، یا دست‌کم همپایۀ نام و نشان خطباست. در واقع، زمام مجالس و محافل حسینی را برنامه‌های مدّاحان و روندِ مدّاحانه در دست دارد، نه سخنرانی‌های معارفی خطبا. مجلس، مجلسِ ”عزاداری“ است، نه ”بیان عقائد و احکام و اخلاق و تاریخ اسلام.“ دیگر از کیفیت بعضِ مدّاحی‌های رایج و اقتران آن با نواهای مبتذل و حرکات بغایت ناموزون و اشارات جانگَزای ]= جان‌گداز[ و عبارات مَهانت‌فزای ]= خوارکننده[ جماعت و چه و چه‌های شایع چیزی نمی‌گویم که آن خود داستانی دارد علیٰ‌حِده و پُر آب چشم.

دوستی ستوده و دانشمند ــ دامت برکاتُهُ ــ از برایم حکایت می‌فرمود که در شهر شیراز یکی از این مجالس سینه‌زنی را که با عزاداری تُند و دویدن و بالا و پایین پریدن همراه است، مشتریان و هوادارانش رسماً ”باشگاه“ می‌نامند!!! ... ... به قول سعدی: ”معاذَاللَّه! من این صورت نبندم!“

این که چه شد که چنین شد، و کدام دستان پیدا و پنهان، این چگونگی‌ها را از برای مجالس حسینی رقم زد، ــ درست به مانند کثیری از دیگر چگونگی‌های نیم‌قرن اخیر ــ بر من درویشِ دلریشِ جان‌فگار پوشیده است. لیک عیان می‌بینم که این مدّاح‌محوری و افراط در بذل توجُّه به مدّاحی (آن هم بدین آیین که تنها و تنها مطلوب شماری از جوانان هیجان‌زده و چالاک و سراندازان سینه‌چاک تواند بود)، به هیچ روی، به سود معارف شیعی تمام نخواهد شد و سنت تبلیغی شیعه را به انحطاط خواهد کشانید؛ مجالس ما را روزاروز از آموزش و احیای علوم آل محمد (ص)، که هدف اصلی تشکیل اجتماعات یمانی بوده است، تُهی‌تر می‌سازد و سیطرۀ عواطف و احساسات را بر معارف و عقلانیت فزونی می‌بخشد؛ و این در درازمدت به سود دشمنان دیانت است. به ازدحام‌های عاطفی و احساسی در مجالس پُرشورِ مدّاحی، دل خوش نباید کرد. قدری ژرف‌تر باید نگریست!» (یادگارستان، دسترسی در 1397/12/10)

 

یادداشت‌ها:

ـ یادگارستان: یادداشت‌های جویا جهان‌بخش در قلمرو فرهنگ و میراث اسلام و ایران (انتشار در 1397/7/29)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

مداحان و صیانت از عزاداری‌ها!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

فاجعه جهل مقدس!

فاجعه جهل مقدس

سید مصطفی محقق داماد می‌گوید:

«من این اصطلاح را از جوردانو برونو (۱۵۴۸ ــ ۱۶۰۰مـ.) فراگرفته‌ام: ]...[ در روز ۱۷ فوریه سال ۱۶۰۰مـ. جوردانو برونو، فیلسوف ایتالیایی، پس از گذراندن ۸ سال در سیاه‌چال‌های خوفناک دادگاه انگیزیسیون (تفتیش عقاید) در میدان کامپو دی فیوریِ شهر رم زنده زنده در آتش سوزانده شد. جوردانو برونو کسی بود که از حق تمام انسان‌ها برای اندیشیدن بدان گونه که دل‌شان می‌خواست دفاع می‌کرد؛ او برای ایده‌هایی که مستقیماً آیینی را به مردم تحمیل می‌کرد جایگزینی ارایه داد. مردی بود که آرزو داشت بشریت را به سمت منطق هدایت کند، می‌خواست به انسان‌ها امکان دهد که آزادانه مفهوم‌سازی کنند، نه اینکه دیگران شیوه تفکری را برای آنان تعیین کنند.

برونو کسی است که قبل از گالیلئو گالیله جرأت بیان حقیقت و مهم‌تر از آن دفاع از حقیقت را در برابر کلیسای کاتولیک پیدا کرد. او با این کار خود جهان را ده‌ها سال در رسیدن به حقیقت اصلی به جلو انداخت. جوردانو برونو، که خود کشیش بود، خیلی زود و در سال ۱۵۷۶مـ. غیاباً و به علت خواندن کتاب‌های ممنوعه تکفیر شد. به قول کلیسا برونو از معروف‌ترین بدعت‌گذاران تاریخ است؛ او در نهایت بعد از سال‌ها زندگی و فرار در خارج از ایتالیا، با امید به اصلاح به ونیز برمی‌گردد (آن موقع ونیز جمهوری جدایی از ایتالیا بود)، بعد از مدتی دستگیر و محاکمه شده و سپس به دادگاه تحویل داده می‌شود، که در نهایت بعد از تحمل حدود هشت سال شکنجهٔ وحشیانه در تاریخ ۱۷ فوریه۱۶۰۰مـ. در رم سوزانده می‌شود.

در ادعاهای علیه وی جرایم زیر را برشمرده‌اند:

1. انتقاد از آراء افلاطون و ارسطو؛

2. اعتقاد به نظریه کپرنیک (مبنی بر عدم مرکزیت زمین در عالم و اعتقاد به بی‌نهایت بودن عالم)؛

3. اعتقاد به وجود سایر منظومه‌های شمسی به جز آنکه ما در آن هستیم؛

4. اعتقاد به اینکه ستارگان آسمان هر کدام خورشیدی همانند خورشید ما هستند؛

5. پیروی از دموکریت نسبت به باور ساخته شدن جهان از اتم‌ها.

نوشته‌اند که وقتی برونو را به یک میله آهنین بسته بودند و انبوهی از هیزم برای سوزاندن او جمع کرده بودند، او ساکت و تسلیم شده، چیزی نمی‌گفت، ولی اتفاقی افتاد که یک جمله تاریخی گفته است. آن اتفاق این بود که ناگهان دیدند پیرزنی نزدیک شد، در حالی که تکه هیزمی در دست داشت و با آوردن نام خدا بر لب، آن تکه هیزم را به روی هیزم‌ها انداخت. برونو سکوتش را شکست و گویی عمل این پیرزن مغز استخوانش را سوزانده بود. گفت نفرین بر این جهل مقدّست!! نوشته‌اند قبل از اینکه جوردانو برونو در آتش سوزانده شود، جلادان پاپ برای اینکه او را از گفتن سخنان کفرآمیز، از نظر دادگاه انگیزیسیون، بازدارند، زبانش را قطع کردند. این سرنوشت اغلب فلاسفه و دانشمندان دورهٔ انگیزیسیون (تفتیش عقاید) کلیسای کاتولیک بود.

به نظر من مهم‌ترین و یا لااقل یکی از اهم آفت‌های اجتماعی، نه تنها در منطقه اسلامی، بلکه شاید بتوان گفت در سراسر جهان، که جوامع دینی از آن رنج می‌برد، جهل مقدس است.» (محقق داماد، 1394: 95 ــ 96) «امروز اوضاع اسفباری که کشورهای اسلامی با آن مواجه هستند و از آن رنج می‌برند معلول همین نوع جهل است. روزانه در افغانستان و عراق انفجارهای بی‌رحمانه و ترورهای ناجوانمردانه که انجام می‌دهند و خانواده‌هایی را عزادار می‌کنند، همه معلول همین نوع از جهل است.» (همان: 104) «در جهلِ قدسی، شخصِ جاهل با نهادی به نام ”اعتقاد“ همراه می‌شود، یعنی برای چنین انسانی اعتقاد به جای تفکر می‌نشیند. اعتقاد از ریشه ”عقد“ یعنی بستن است. شخصی که به امری معتقد می‌شود فکرش را گره کرده و معتقداتش را خط قرمز خویش می‌سازد.» (همان: 100)

 

یادداشت‌ها:

ـ محقق داماد، سید مصطفی. (1394). فاجعه جهل مقدس. چاپ سوم. تهران: مرکز نشر علوم اسلامی.

ـ یادداشت‌‌ مرتبط:

جهل بسیط و جهل مرکب!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

جهل بسیط و جهل مرکب!

مطهری و کتاب آشنایی با قرآن 2

 

شهید مطهری می‌نویسد:

«ما دو جور جهل داریم: جهل بسیط و جهل مرکب. جهل بسیط آن است که انسان چیزی را نمی‌داند، ولی خودش هم می‌داند که نمی‌داند. این گونه جهل زود برطرف می‌شود، زیرا وقتی انسان چیزی را نداند و بداند که نمی‌داند، در مقام دانایی آن برمی‌آید و یا لااقل به حرف دیگران گوش می‌دهد که اگر حقیقت است بپزیرد. بالأخره این جهل خیلی خطر ندارد.

ولی جهل مرکب آن است که انسان نمی‌داند، ولی نمی‌داند که نمی‌داند. این گونه جهل علاج‌پذیر نیست، چون غرور نمی‌گذارد جهل برطرف شود.» (مطهری، 1380: 89)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1381). آشنایی با قرآن. جلد 2. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌‌ مرتبط:

فاجعه جهل مقدس!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

قلمرو تأسی به حضرت زهرا (س)!

محمد سروش محلاتی

محمد سروش محلاتی:

ما اطلاعاتی درباره زندگی حضرت زهرا (س) در تاریخ و حدیث داریم. در مرحله اول، باید این اطلاعات پالایش شده تا سره از ناسره تشخیص داده شود و بتوانیم به اطلاعات معتبری دست پیدا کنیم و این کار سخت و دشواری نیست، ولی بعد از به‌ دست آوردن این اطلاعات، با یک سؤال اساسی و جدی مواجه می‌شویم و آن این است که آیا آنچه حضرت #زهرا (س) به آن عمل کرده برای ما مانند یک الگو ارزش و اعتبار دارد یا خیر؟ آیا ما می‌توانیم ارتباطی با سیره ایشان برقرار کنیم؟ آیا اساساً این امکان وجود دارد که ما امروز به سبک زندگی ایشان عمل کنیم؟ ابتدائاً پاسخ به این سؤال ممکن است ساده و روشن به نظر برسد، اما دقت در این مسأله ما را با مشکلاتی مواجه می‌کند. حضرت زهرا (س) در ۹ سالگی ازدواج کرد. آیا امروز می‌توان این موضوع را به عنوان یک الگو در کشور خود مطرح کرده و تشویق کنیم که شیعیان نیز به تأسی از حضرت زهرا (س) دختران‌شان را در ۹ سالگی به ازدواج درآورند؟ مسأله دوم مربوط به مهریه حضرت ‌زهرا (س) است که ۵۰۰ مثقال نقره بوده است. البته این مهریه صرفاً به ایشان اختصاص ندارد، بلکه در منابع ما موجود است که پیغمبر اکرم (ص) برای تمامی همسران، دختران و خانواده خود، مهریه را ۵۰۰ مثقال نقره قرار داده بودند که از جمله آنان، مهریه حضرت زهرا (س) بود. بعد، زمانی که سراغ جهیزیه حضرت زهرا (س) می‌رویم، متوجه می‌شویم که آن حضرت از خانه پدر جهیزیه‌ای نبرده و هر آنچه بوده امیرالمؤمنین علی (ع) زره خود را فروخته و لوازم منزل را تهیه کرده است.

مسأله تأسی تابع چه منطق و ضابطه‌ای است؟ اصلاً تفکیک کردن در حوزه‌های مختلف زندگی ملاک و ضابطه‌ای دارد یا خیر؟ بنابراین، اول باید منطق شناخت این سیره مشخص شود. بعد از آنکه ما اسلوبی را برای بررسی سیره فاطمی پذیرفتیم، در مرحله دوم باید تک تک اجزای آن سیره را بر اساس منطق بررسی کنیم تا ببینیم به چه نتایجی می‌رسیم. برای نمونه، سن ازدواج، تعداد فرزند و ... از مواردی هستند که نیاز به بررسی منطقی دارند.

آیا تأسی شامل امور عادی زندگی اولیای الهی می‌شود یا خیر؟ در اینجا دیگر تفاوتی نمی‌کند که سیره حضرت زهرا (س) یا پیغمبر اکرم باشد، زیرا هر کدام از این بزرگان دارای اموری عادی هستند. آیا در لباس پوشیدن باید به پیغمبر تأسی کرد یا نه؟ اگر ما اطلاعاتی در تاریخ درباره فرم لباس پیامبر داشته باشیم یا اطلاعاتی درباره ظروف منزل و مهندسی خانه ایشان داشته باشیم و بسیاری موارد دیگر، آیا این‌ها در قلمرو تأسی قرار می‌گیرند و ما باید آنها را بر همان مبنا الگو قرار دهیم؟ اولین قدمی که علما و بزرگان ما برداشتند این است که امور عادی زندگی اولیای ‌الهی در قلمرو تشویق و ترغیب به تأسی قرار نمی‌گیرد. همه اولیا در زمان خودشان یک زندگی عادی و طبیعی داشتند و این امور طبیعی مربوط به اسوه بودن پیغمبر اکرم (ص) نمی‌شود؛ بنابراین هرکس می‌تواند هر لباسی را که دوست دارد بپوشد، زیرا پیغمبر نیز به اقتضای زمانه خود همان مدل لباسی را که سایر مردم می‌پوشیدند بر تن می‌کردند.

پیغمبر و ائمه یک‌سری از روش‌ها داشتند که باید دید آیا می‌توان آنها را حفظ کرد یا نه؟ گاهی این روش‌ها تنها به اوضاع و احوال زندگی در زمان پیامبر مربوط می‌شوند. لذا باید این ارتباط را کشف کرد و اگر صرفاً مربوط به آن زمان باشد، آنجا هم جای تأسی نیست. باید دید که سن ازدواج چه ارتباطی با اوضاع اجتماعی زمان پیامبر داشته و آیا اصلاً ارتباطی داشته یا نه؟ اگر این ارتباط وجود داشته باشد از قلمرو تأسی بیرون می‌رود و نمی‌توان به عنوان یک روش دائمی بر آن تأکید کرد.

بسیاری از افراد که دم از ولایت و اسوه بودن پیامبر و ائمه می‌زنند یک صورت از زندگی را در ذهن دارند و تلاش می‌کنند همین شکل و صورت و ماکت را تا ابد حفظ کنند و به هیچ ‌وجه حاضر به تغییر آن نیستند. کسی که شرایط را نمی‌بیند و تنها صورت‌ها را می‌بیند و از صورت‌ها قالب‌های دائمی درست می‌کند همانند سفیان ثوری است که به امام صادق (ع) خرده می‌گیرد که چرا لباس پیامبر را نپوشیده و قدرت تشخیص شرایط را ندارد. ما روزی می‌توانیم به زندگی #فاطمه (س) تأسی کنیم که این مسیر علمی را طی کرده باشیم، اما متأسفانه هنوز در این مسیر، کار شایسته‌ای که بتواند ابعاد مختلف زندگی حضرت زهرا (س) را برای ما روشن کند انجام نگرفته و کارهایی هم که در این زمینه شده، با آنکه با ارزش است، ولی کافی نیست. (با اندکی ویرایش از پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران، دسترسی در ۱۳۹۷/۱۲/۶)

 

یادداشت‌ها:

ـ پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران (انتشار در 1397/12/21)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مقاومت در برابر مفاهیم تازه!

رسول جعفریان

رسول جعفریان می‌نویسد:

«این دیگر برای ما به صورت یک رویه در آمده است که وقتی [در] برابر مفاهیم تازه قرار می‌گیریم، ابتدا مقاومت می‌کنیم، مقاومتی که بسته به موضوع و اهمیت آن نسبت به میراثِ قبلی شاید تا ده‌ها سال طول بکشد. در مرحله بعد، به تردید می‌افتیم و سعی می‌کنیم آن مفهوم را تجزیه کرده، بخش کم‌ضررتر آن را بپذیریم و بخشی را رد کنیم. مرحله بعد، تقریباً آن را می‌پذیریم، ضمن آنکه پنج تا ده درصد، و گاه تا پانزده درصد از مخالفان، همچنان مقاومت می‌کنند و آن را رد می‌کنند. آنان هم که می‌پذیرند اغلب سعی می‌کنند نشان دهند که نه تنها اصل آن مورد قبول‌شان است، بلکه از قبل در میان‌شان وجود هم داشته است.

اکنون بر آن نیستیم تا به بیان نمونه‌ها بپردازیم، اما تقریباً همه ما می‌دانیم که مثال در این زمینه فراوان است. این تغییرات، در حال حاضر، سریع‌تر شده و گاهی تجربه‌های گذشته هم مورد توجه قرار گرفته است. نمونه‌اش همین حق رأی زنان است، که به تازگی عبارتی از مرحوم مدرس* درباره آن نقل کردم و البته مقاله‌ای هم درباره سیر تطور آن نوشته بودم که نشان می‌داد چگونه ما این مراحل را درباره آن طی کرده‌ایم. معمولاً یک کم‌کاری ما در حوزهٔ مرور بر این تغییرات است و این هم ناشی از ضعف نگاه تاریخی ما در بررسی سیر تحولات فکری که اغلب با احتیاط متمایل به نوعی حفظ سنت آن را دنبال می‌کنیم.

این رویه فقط درباره ما نیست؛ اصولاً فرهنگ‌های سنتی در دیگر نقاط دنیا هم چنین هستند. در خصوص حق رأی زنان، حتی در خود غرب هم به صورت تدریجی رخ داده است، به طوری که در امریکا در سال ۱۹۲۰ این حق برای همه زنان امریکایی به رسمیت شناخته شده است.

[...] زمانی که مفهوم جدید را پس از یک دوره مبارزه با آن پذیرفتیم، به دلیل چالشی که اغلب در میان فرهنگ بومی ما ایجاد می‌کند، توجیهی برای این پذیرش و تعیین نسبت آن با دیگر مفاهیم ارائه می‌کنیم، توجیهی که به ما می‌گوید چطور این مفهوم را در دل مفاهیم قبلی جای دهیم. این امر منجر به پیدایش توجیهاتِ مفهومی جدیدی می‌شود که می‌توان آن را نوعی دانش دفاعی دانست، دانشی که کار آن نشان دادن این است که چطور باید بین واقعیت موجود در جامعه و فرد از نظر شناختی، با باورهای دینی، ارزش‌های اخلاقی و دنیای آرمانی توافق ایجاد کرد.» (کانال رسول جعفریان، دسترسی در 1397/12/3)

*وقتی در دوره دوم مجلس شورای ملی، محمد تقی وکیل‌الرعایا، نماینده همدان، بحث حق رأی زنان را مطرح کرد، مرحوم سید حسن مدرس با آن مخالفت کرد. سخنان مدرس پس از وکیل الرعایا در جلسه روز هشتم شعبان ۱۳۲۹ ق (دور دوم، جلسه ۲۸۰) چنین بود: ”برهان این است که امروز ما هر چه تأمل می‌کنیم می‌بینیم خداوند قابلیت در اینها قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب را داشته باشند. مستضعفین و مستضعفات و آنها از آن نمره‌اند که عقول آنها استعداد ندارد و گذشته از اینکه در حقیقت نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قیومت‌اند ’الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ‘ [نساء: ۳۴] در تحت قیومیت رجال هستند و مذهب رسمى ما اسلام است آنها در تحت قیومت‌اند. ابداً حق انتخاب نخواهند داشت. دیگران باید حفظ حقوق زن‌ها را بکنند که خداوند هم در قرآن می‌فرماید در تحت قیومیت‌اند و حق انتخاب نخواهند داشت، هم دینى هم دنیوى. این مسئله‌ای بود که اجمالاً عرض شد.“  (خبرآنلاین، وبلاگ رسول جعفریان، انتشار در 1389/11/8)

 

یادداشت‌ها:

ـ کانال و وبلاگ رسول جعفریان (دسترسی در 1397/12/3)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز