«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۳۲۱ مطلب با موضوع «دانشوران» ثبت شده است

مباهلهٔ پیامبر (ص) با مسیحیان نجران!

مهدی کمپانی زارع می‌نویسد:

«سال نهم هجری را می‌توان سال تثبیت اسلام در عربستان دانست. بسیاری از اقوام و ادیان که می‌دیدند اسلام قدرت روزافزونی می‌یابد، به دلایل مختلف نزد رسول خدا می‌آمدند و به اسلام می‌گرویدند و یا با ایشان پیمان‌نامه‌هایی را به امضا می‌رساندند. به حدی آمدوشد جماعات علاقه‌مند به مسلمانی و یا ارتباط با اسلام زیاد شد که این سال را ”عام‌الوفود“ نامیدند. از جمله گروه‌هایی که در این سال به مدینه آمدند جماعتی از بزرگان مسیحیت از نجران بودند. آنان چهارده نفر بودند و مهم‌ترین شخصیت‌های‌شان، ابوحارثه بن علقمه، اسقف اعظم و نماینده رسمی کلیساهای روم و حجاز، عبدالمسیح ملقب به عاقب که در خردمندی شهرت داشت و شخصی به نام ایهم مشهور به ”سید“ بودند.» (کمپانی زارع، 1393: 124)

« آنان [به پیامبر (ص)] گفتند درباره عیسی (ع) چه می‌گویی؟ پیامبر فرمود مسیح بنده خداست که او را به رسالت برگزیده. اسقف گفت آیا برای او پدری می‌شناسی؟ فرمود: نه، زیرا پیدایش او از راه نکاح نبوده تا پدر داشته باشد. گفت: آیا او مخلوق نیست؟ پیامبر (ص) فرمود: آری مخلوق است. آنان گفتند پس چگونه ممکن است کسی مخلوق باشد، اما پدر نداشته باشد، با اینکه هر مخلوقی از پدر نشأت یافته است؟ در آن حال، خداوند متعال در رد سخن آنان این آیات را نازل فرمود:

”در واقع، مَثَل عیسی نزد خدا همچون مَثَل خلقت آدم است که او را از خاک آفرید؛ سپس بدو گفت: ”باش“؛ پس وجود یافت. آنچه درباره عیسی گفته شد حق و از جانب پروردگار تو است. پس، از تردیدکنندگان مباش. پس هرکه در این باب پس از دانشی که تو را حاصل آمده، با تو محاجه کند، بگو: ”بیایید پسران‌مان و پسران‌تان، و زنان‌مان و زنان‌تان، و کسانی که به منزله خود ما و شما هستند فراخوانیم؛ سپس مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.“ [آل‌عمران: 59 ــ 61]

خداوند رسول خویش را به مباهله با آنان فرمان داد. مباهله از مادهٔ ”بهل“ به معنی تضرع در دعاست و وقتی این اصطلاح به کار می‌رود که دو یا چند نفر مخالف در مسائل مهم دینی یک جا گرد آیند و با تضرع به درگاه الهی بخواهند که خداوند باطل را رسوا و صاحبش را مجازات کند. پیامبر پیشنهاد مباهله را به مسیحیان نجران داد و آنان گفتند که باید در این باب بیندیشیم. هنگامی که به خلوت رفتند از عاقب (عبدالمسیح) چارهٔ کار را پرسیدند. او که از همه خردمندتر بود گفت به خدا سوگند که شما فهمیده‌اید محمد، پیامبر و فرستادهٔ خداست و برای تکمیل دعوت پیامبر شما آمده است. بدانید هرگاه جماعتی با پیامبری مباهله کرده‌اند، پیر و جوان‌شان از میان رفته‌اند و شما نیز در صورت مباهله چنین سرانجامی خواهید داشت؛ پس بهتر است که برای حفظ خود و دین‌تان او را به حال خود رها کنید و به شهرتان بازگردید. وی به آنان گفت اگر محمد با اصحابش به مباهله حاضر شود، بدانید که او دروغگوست و بر او پیروز خواهید شد، اما اگر با نزدیکانش آمد، بدانید که او برحق است و به راستی پیامبر خداست و با او مباهله نکنید. در وقت مباهله، رسول خدا با علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) وارد شد و به ایشان فرمود چون من دعا کردم، شما آمین بگویید. اسقف نجران گفت ای مسیحیان من چهره‌هایی را می‌بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه را از جای برکند، قطعاً چنین خواهد کرد. پس مباهله نکنید که نابود خواهید شد و تا قیامت هیچ مسیحی روی زمین باقی نخواهد ماند. آنان نزد پیامبر آمدند و گفتند ما تصمیم گرفته‌ایم که با تو مناظره نکنیم و تو بر دین خود باشی و ما بر دین خود. رسول خدا آنان را به اسلام دعوت کرد، اما آنان نپذیرفتند و پیمان بستند که هر سال دو هزار جامه و سی زره به مسلمانان بدهند.» (همان: 125 ــ 126)

یادداشت‌ها:

ـ کمپانی زارع، مهدی. (1393). ترازوی احدخو: روایتی از زندگی و سخنان امام علی (ع). تهران: نشر نگاه معاصر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خطر نیمچه‌عالمان از خطر جاهلان بیشتر است!

شهید مطهری می‌نویسد:

«من خیلی اوقات فکر کرده‌‏ام مقاله‏‌ای تحت عنوان ”نیم‏‌ها“ بنویسم که خیلی چیزها وجود ناقصش خطرش بیشتر از عدم محض است. می‌‏گویند غزالی راجع به علم این حرف را زده و گفته است: ”هر چیزی وجود ناقصش به از عدم محض است، مگر علم که وجود ناقصش بدتر از عدم محض است“ و ریشه این حرف معلوم است.

آدمی که هیچ عالم نیست، چون می‌‏داند عالم نیست، لااقل در مقابل عالم تسلیم است. مثل کسی که طبیب نیست و می‏‌داند که طبیب نیست، دیگر لااقل در مقابل طبیب تسلیم است و در نتیجه از وجود طبیب بهره می‏‌برد. ولی نیمچه‌طبیب، چون خودش را طبیب می‏‌داند، تسلیم یک طبیب نیست، می‏‌خواهد از همان علم ناقصش استفاده کند، در نتیجه به جای سود زیان می‌‏برد.

از همین جا بروید سراغ نیمچه‌مجتهدها و نیمچه‌روشنفکرها و نیم‌‏های دیگر، اینهایی که یک چیزکی می‌‏دانند [...] چیزکی می‌دانند و چیزها نمی‏‌دانند! اتفاقاً اینها خطرشان بیشتر است. چهار تا شعار می‏‌شنوند، بدون اینکه متعمق بشوند و درست فکر کنند و دریابند؛ می‏‌بینید این چهار تا شعار اینها را از جا حرکت‏ می‌‏دهد.» (مطهری، 1380: 112 ــ 113)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1380). فلسفه تاریخ. جلد 1. چاپ یازدهم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

از گفتن ”نمی‌دانم“ شرم نکنید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

عروسی می‌کنیم تا فیلم بگیریم!

فردین علیخواه می‌نویسد:

«یکی از سوژه‌های اینستاگرامی در این روزها، ویدیوهای یک‌دقیقه‌ای از جشن‌های عروسی است، فیلم‌هایی از عروس و دامادی که در ماشین لاکچری نشسته‌اند و با آهنگ طنّازی می‌کنند، تصویر میز شام از سقف، نمایی از ساختمان مجلل تالار، و در نهایت عکس‌های آتلیه‌ای و باغی. برخلاف گذشته که معمولاً فیلم‌های عروسی لو می‌رفت و امکان تماشا برای غریبه‌ها فراهم می‌شد، این روزها تصاویر عروسی توسط خود افراد منتشر می‌شود. آنان از دیگران می‌خواهند تا شکوه جشن را ببینند تا شاید فیلم وایرال شود. در نتیجه، عروسی‌ها مهمانان مجازی بسیاری یافته‌اند. این مهمانان گویی دورتادور نشسته‌اند و به آیتم‌های مختلف عروسی امتیاز می‌دهند. از لباس و میک‌آپ تا تزئینات ماشین عروس، از دیزاین فینگرفودها تا سفیدی و نظم دندان‌های عروس!

این روزها نحوه روایت و نمایش جشن عروسی مهم‌تر از عروسی شده و این خود باعث برجسته شدن نقش عکس و فیلم شده است. شاید این گفته اغراق‌آمیز باشد ولی گویی برخی با این هدف عروس و داماد می‌شوند تا فیلم و عکس بگیرند. برای آنان عروسی به‌جای آنکه آغاز باشد به معنای پایان راه است. ما عروسی می‌کنیم تا چشمان جهانیان مسحور ما شود! حاصل نهاییِ عروسی نه آغاز زندگی دو نفر، بلکه فیلم‌ها و عکس‌های آنان است. برخی از عروس و دامادها یک هفته قبل از تاریخ عروسی، با عوامل خود به شمال می‌روند تا عکس‌برداری و فیلم‌برداری کنند و بعد از آن، برای عروسی به شهرشان بازمی‌گردند.

در برخی از مجالس، هنوز مهمانان سرگرم پای‌کوبی هستند که عکس‌هایی از عروس و داماد توزیع می‌شود. در برخی از سالن‌ها فیلم‌های گزینش‌شدۀ عروسی در لحظه، توسط ویدیو پروژکتور در معرض دید مهمانان قرار می‌گیرد. ما درحالی‌که هستیم خودمان را کمی آن‌طرف‌تر بر روی دیوار نظاره می‌کنیم. یک جهان موازی در دل جهان واقعی شکل می‌گیرد. آیا ما تخیلی هستیم و آنچه بر روی دیوار افتاده است واقعیت است و یا ما واقعیت هستیم و تصویر روی دیوار تخیل است؟ در هر حال دو جهان شکل می‌گیرد: نخست واقعیتی به نام جشن عروسی و دوم فیلمی که از آن ساخته خواهد شد.

با وجود گسترش تکنولوژی، زمان آماده کردن فیلم عروسی به‌جای آنکه کوتاه‌تر شود طولانی‌تر شده است، چون آنچه قرار است آماده شود برگرفته از جهان تخیل است و نه عروسی واقعی. این فیلم قرار است بازتاب جهانی رؤیایی و لاکچری باشد، جهانی همانند آنچه در فیلم‌های هالیوودی دیده ‌شده است. برخی از این فیلم‌ها به گونه‌ای مونتاژ شده‌اند که بیننده انتظار دارد در آغاز و پایان آن با لوگوی شرکت کلتکس ریکوردز یا آونگ مواجه شود. برخی از عروس و دامادها مدتی طولانی برای آماده شدن فیلم عروسی خود به انتظار می‌نشینند. فیلم عروسی شاید آخرین بازمانده عروسی است که به دست آنان می‌رسد. در مواردی سرنوشت یاری نمی‌کند و  وقتی فیلم آماده می‌شود آنان از همدیگر جدا شده‌اند و علی‌رغم یک سال انتظار، هیچ‌کدام‌شان حاضر نیستند تا به عکاسی بروند و فیلم را دریافت کنند.

بُعد خانوار در ایران کوچک‌ شده است، دایره روابط اجتماعی با فامیل تنگ‌تر شده است، فردگرایی و این ادعا که ”سعی کن خودت باشی“ به‌تدریج در حال گسترش است،  ولی در مقابل، فرهنگ زرق‌وبرق [glamour culture] به‌سرعت بر جشن‌های عروسی حاکم می‌شود. این امر با تغییرات اجتماعی سایر جوامع همخوانی ندارد. در سایر کشورها و با بروز این تحولات اجتماعی، جشن‌های عروسی کوچک‌تر و ساده‌تر شده‌اند، چون قضاوت دیگران برای فرد اهمیت ثانویه یافته است. شاید در این کشورها پنج درصد جامعه به علاوه تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ها عروسی‌های آن‌چنانی داشته باشند، ولی در این جوامع کم نیستند زوج‌هایی که ترجیح می‌دهند جشنی نداشته باشند و یا میزبان دوستان‌شان در رستورانی کوچک باشند. غذای مختصری بخورند و پای‌کوبی کنند. خوشحالی خودشان و شادی دوستان‌شان مهم‌ترین هدف آنهاست.

باید مراقب شرکت‌هایی باشیم که مجری جشن‌های عروسی‌اند. آنان با ”آفرهای“ شیک و خاص تلاش می‌کنند تا عروسی را پُرزرق‌وبرق نمایند چراکه ذی‌نفع‌اند. مغزشویی آنان با ژورنال‌های رنگی و برّاق، اودکلن، قهوه ترک، به کار بردن چند کلمه انگلیسی درباره تکنولوژی‌های روز عروسی و اینکه ”فلان سلبریتی هم این‌طور یا آن‌طور کرده“ انجام می‌شود.

فریب فیلم‌هایی که اینفلوئنسرهای ایرانی داخل و خارج از زرق‌وبرق جشن‌های عروسی‌شان منتشر می‌کنند و تلاش دارند تا به ما بگویند که آدم‌های باکلاس و آلامدی هستند را نخوریم. آنان را در اشاعه این سبک زندگی‌شان تنها بگذاریم و با لایک‌های‌مان تشویق‌شان نکنیم.

و در پایان، ای ‌کاش جوانان روشنفکر و امروزی نیز که عروسی ساده‌ای داشته‌اند در مقابل فرهنگ زرق‌وبرق عروسی، در شبکه‌های اجتماعی فعال‌تر شوند.» (کانال فردین علیخواه)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی فردین علیخواه (دسترسی در 1398/5/23)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

قربانیِ ابراهیمی گذشتن از عزیزترین‌هاست!

عبدالکریم سروش:

«”اسماعیل‌ها“ و ”اسحاق‌ها“ی کوچک‌تری هستند که همگان باید قربانی کنند تا بتوان گفت که ”حج ابراهیمی“ می‌کنند؛ قوام حج ابراهیمی به ”قربانی ابراهیمی“ است و قربانی ابراهیمی گذشتن از عزیزترین چیزهاست.

در محدودهٔ کارهای مشروع و مجاز اخلاقی، البته قربانی کردن شرط است و بدون این قربانی اصلاً کسی به جایی نمی‌رسد.

حرکت قربانی کردن حیوان، یک حرکت ”سمبلیک“ است. آدم اگر نداند که در ادیان یک رشته امور و آداب و مراسم سمبلیک و کنایی وجود دارد، اصلاً حقیقت ادیان را نمی‌فهمد.

بنده و شما حق نداریم یک حیوانی را برای شکم خودمان بکشیم و رنج دهیم. اینکه در بودیسم و هندوئیسم حیوانات را نمی‌کشند بسیار کار روایی می‌کنند. فقط خالق آنها می‌تواند اجازه دهد و اگر اجازه نمی‌داد، ما حق نداشتیم. اینکه در قرآن هست ”با نام خداوند حیوانات را بکشید و بخورید“ همین معنا را می‌دهد، یعنی با اجازهٔ او، با رضایت او ...

ما سمبل‌ها را باید بفهمیم، [قربانی کردن] یعنی یک چیزی را فدا کنید، قربان کنید، این قربانی کردن را بیاموزید، بالاتر از آن را هم شاید یک وقتی شما باید قربانی بکنید.» (کانال عبدالکریم سروش)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی عبدالکریم سروش (دسترسی در 1398/5/21)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

دلبستگی فرجامین ابراهیم!

در باب قصه ابراهیم و فرزندش در قرآن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دلبستگی فرجامین ابراهیم!

ابوالقاسم فنایی می‌نویسد:

«در قصۀ ابراهیم، فرمان خداوند ”کشتن اسماعیل“ نبوده است. اگر چنین بود، خداوند نمی‌توانست پیش از کشته شدن اسماعیل به دست ابراهیم خطاب به او بگوید: ”قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ“ (صافات: ۱۰۵)؛ ”[فرمانی که از طریق] رؤیا [دریافت کرده بودی] را اطاعت کردی. ما نیکوکاران را چنین پاداش می‌دهیم.“ این آیه به وضوح دلالت می‌کند بر اینکه ابراهیم، بدون اینکه اسماعیل را قربانی کند، فرمان خداوند را امتثال کرده است. بنابراین، فرمان خداوند قربانی کردن اسماعیل نبوده است، بلکه چیز دیگری بوده است. در مورد نوع فرمان خداوند و موضوع آن در این قصه احتمالات گوناگونی وجود دارد. یکی از آن احتمالات این است که این فرمان ”امر حقیقی“ نبوده است، بلکه ”امر امتحانی“ بوده است، یعنی خداوند می‌خواسته است از این طریق توحید و اخلاص ابراهیم را امتحان کند.

این امتحان برای این بوده است که معلوم شود که، به تعبیر پل تیلیخ، متأله بزرگ مسیحی، ”دلبستگیِ فرجامین“ [Ultimate Concern] ابراهیم چه بوده است. تیلیخ می‌گوید: خدای هرکس دلبستگیِ فرجامین اوست و دلبستگی فرجامین هرکس چیزی یا کسی است که آن شخص حاضر است همۀ چیزهای دیگر را به خاطر آن فدا کند. بر این اساس می‌توان گفت که موحد واقعی کسی است که دلبستگی فرجامین او فقط خداوند است، نه چیز دیگری در طول یا عرض یا به جای خداوند. احتمال دیگر این است که موضوع امر کشتن اسماعیل نبوده است، بلکه قطع دلبستگی ابراهیم و اسماعیل به یکدیگر بوده است. و چنانکه پیداست، هیچ‌یک از این دو فرمان با ارزش‌های اخلاقی منافات ندارند.» (فنایی، 1391؛ به نقل از سایت نیلوفر)

یادداشت‌ها:

ـ فنایی، ابوالقاسم. (1391). اخلاق دینی و دین اخلاقی. ماهنامهٔ علمی ـ فرهنگی جامعه و دانشگاه، ش 4، (صص 17 ــ 20).

ـ یادداشت‌های مرتبط:

در باب قصه ابراهیم و فرزندش در قرآن!

قربانی ابراهیمی گذشتن از عزیزترین‌هاست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

فکر دینی ما باید اصلاح بشود!

مطهری و ده گفتار

شهید مطهری می‌نویسد:

«اکنون بنشینیم و حساب کنیم ببینیم آیا واقعاً تفکر ما تفکر اسلامی است؟ آیا تفکر اسلامی در مغز ما زنده است یا مرده؟ فعلاً لازم نیست زیاد دنبال این باشیم که کسی را که مسلمان نیست مسلمان کنیم. البته منتهای آرزو این است، ای کاش چنین چیزی بشود، ولی آن چیزی که فکر می‌کنیم در درجه اول لازم است این است که فکر دینی که الآن ما متدین‌ها و مسلمان‌ها و نمازخوان‌ها و روزه‌گیرها و زیارت‌روها و حج‌کن‌ها داریم، این فکری که در خود ما به حالت نیمه‌مرده درآمده است، به حالت کِرِخ به اصطلاح درآمده است، این را زنده بکنیم. تا این جور نشود فایده ندارد. فرضاً اگر در اروپا هم یک عده مسلمان شوند و ما را ببینند، ممکن است پشیمان شوند و از اسلام بازگردند.» (مطهری، 1382: 153)

«فکر دینی ما باید اصلاح بشود. تفکر ما درباره دین غلط است، غلط. به جرأت می‌گویم از چهارتا مسئله فروع، آن هم در عبادات، چندتایی هم از معاملات، از اینها که بگذریم، دیگر فکر درستی ما درباره دین نداریم؛ نه در این منبرها و در این خطابه‌ها می‌گوییم و نه در این کتاب‌ها و روزنامه‌ها و مقاله‌ها می‌نویسیم و نه فکر می‌کنیم. ما قبل از اینکه بخواهیم درباره دیگران فکر کنیم که آنها مسلمان شوند، باید درباره خود فکر کنیم. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.» (همان: 157)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1382). ده گفتار. چاپ نوزدهم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علم و عالِم در آموزه‌های اسلامی!

علم چیست فلسفه چیست

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«آنچه به نام ”علم“ در اسلام نامیده می‌شود متفاوت است با آنچه که امروزه حرمت زیاد یافته و ”علم“ نامیده می‌شود و تبدیل به لقب پرحرمتی شده است که توسط کسانی به دنبال یک رشته از افکار بسته می‌شود تا آنها را از انتقاد مصون بدارد!» (سروش، ۱۳۸۸: ۷۸) «در شریعت اسلام و در معارف اسلامی ”علم“ تعریف نشده است، ولی برای علم صفاتی و برای عالم هم صفاتی ذکر شده است و اگر ما این صفات را در نظر بگیریم [...] تا حدودی به مفهوم علم از نظر اسلامی نزدیک شده‌ایم.» (همان: ۸۳)

«در زمینهٔ علم و عالم اولاً از پیامبر (ص) نقل شده است:

”العلماء ورثة الأنبیاء؛ علما وارث پیامبران‌اند.“ [۱]

یک عالم چگونه می‌تواند میراث پیامبران را منتقل کند به نحوی که به معنای واقعی وارث پیامبران محسوب شود؟ وراثت از پیامبر مسلماً وراثت در ملک و مال و امثال این امور نیست. و آنچه که نقش اصلی پیامبران را تشکیل می‌دهد عبارت است از هدایت به معنای وسیع کلمه. عالمان هم از همین جهت از پیامبران وراثت می‌کنند و کار آنها را ادامه می‌دهند. از همین جا باید تا حدودی اصولاً به قالب‌گیری این اندیشه راه پیدا کرد که عالم چگونه دارد معرفی می‌شود و نقش و شأن و فنی که عالم از نظر اسلام باید داشته باشد چیست؟ این باید به ما نشان دهد که ما از چه بینشی پیروی می‌کنیم و در چه مسیری داریم گام می‌گذاریم. به خاطر بیاورید که فرانسیس بیکن می‌گفت که ما علم را علم نمی‌شناسیم مگر اینکه ما را بر طبیعت چیره‌تر کند. این را مقایسه کنید با این اندیشه که ما علم را علم نمی‌شناسیم مگر اینکه ما را وارث پیامبران و پیامبرگونه کند. در این مقایسه شما به خوبی می‌توانید حدس بزنید که چارچوب اندیشه اسلامی درباره علم چیست.» (همان: ۸۴)

«نکته دومی که در زمینه علم و عالم گفته شده این است که عالم دارای خشیت می‌شود. این مطلب را هم در روایات و هم در خود قرآن داریم:

”إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ تنها دانشمندان و عالمان‌اند که دارای خشیت خداوند می‌شوند.“ [۲]

و نیز از امام صادق (ع) نقل شده است که:

”[متن عربی]؛ هر کس بی‌نصیب از خشیت باشد عالم محسوب نمی‌شود، حتی اگر با موشکافی‌های محققانه دشواری‌های علمی را حل کند.“ [۳]

و نیز از امام علی (ع) منقول است که:

”[متن عربی]؛ آن که علم را علم می‌کند خشیت است و آن که علم را جهل می‌کند عُجب و خویشتن‌بینی است.“ [۴]» (همان: ۸۴ ــ ۸۵)

«نکته سوم اینکه علم هدایت‌آور است یعنی کسی را به خود رها نمی‌کند. نه تنها هدایت‌آور است بلکه ضلالت‌آور هم هست [...] این مسأله بسیار آموزنده‌ای است، این نه تنها در مورد علم صادق است، بلکه در مورد بسیاری از امور دیگر در این جهان نیز صادق است.

قرآن خود درباره خودش چنین سخنی را دارد. قرآن خود را هدایت می‌داند، نور می‌داند، ولی در عین حال معتقد است که:

”وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا؛ قرآن بر مؤمنین شفاء و رحمت است، ولی برای ظالمان خسارت و زیان است.“ [۵]

از مولانا هم بخوانیم که:

زانکه که از قرآن بسی گمره شدند

زان رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود

چون تو را سودای سربالا نبود [۶]» (همان: ۸۶ ــ ۸۷)

«نکته بعد اینکه از نظر اسلامی و در تفکر اسلامی، علم امر ذومراتب است. غرض من اجمالاً و مختصراً این است که علم سطوح مختلف دارد و از حقیقت واحد می‌توان درک‌های متفاوت داشت. و همین درک‌های متفاوت به نحوی است که موضع‌گیری‌های متفاوتی ایجاد خواهد کرد. همیشه در اجتماعات اسلامی (و در غیر آن) برخوردهای بسیار داشته‌ایم که متفکرانی به تکفیر متفکران دیگری می‌پرداختند و عارفانی هم وجود داشتند که در دل می‌گفتند ”ای بی‌خبران راه نه آن است و نه این.“ یعنی از موضع والاتری به آنان نگاه می‌کردند. در تمام این موارد، این اندیشه فی‌الجمله مورد قبول بود که تفکر سطوحِ مختلف دارد و ممکن است که از امری بعضی از افراد درک و استنباطی داشته باشند و افراد دیگر از همان چیز درک و استنباط دیگری داشته باشند به نحوی که یکی، آنچه را که دیگری می‌فهمد صددرصد تکذیب کند و بر باطل بداند.» (همان: ۸۹)

«صفت دیگر علم، صمت و سکوت و حلم است. علم باید برای شخص عالم صمت و حلم بیاورد.

از امام رضا (ع) منقول است که:

”[متن عربی]؛ از علامات فقیه بودن، حلم و صمت است.“ [۷]

امام صادق (ع) از امام علی (ع) نیز روایت کرده‌اند که:

”[متن عربی]؛ عالم سه علامت دارد: علم و حلم و صمت.“ [۸]

از پیامبر (ص) علیه نیز منقول است که:

”[متن عربی]؛ هیچ مقارنتی افضل از مقارنت علم و حلم نیست.“ [۹]

امیرالمؤمنین (ع) درباره یکی از اصحاب خودشان (که بنابر یکی از اقوال، ابوذر بود) این ارزش را ذکر می‌کنند:

”یکی از صفات این ′اخ فی الله‘ (این برادر خدایی) این بود که بیشتر اوقات خود را ساکت بود.“ [۱۰]

این ارزش امروز نزد ما عکس شده است. پرحرف‌ترین و پرادعاترین اشخاص ظاهراً ارجمندترین اشخاص می‌شوند. اما از نظر تفکر اسلامی، علم شخص را سوق می‌دهد به سمت صمت [= سکوت].» (همان: ۹۴ ــ ۹۵)

«[اگر] معلوم شود در تفکر اسلامی چه چیزی ”علم“ خوانده می‌شود، دیگر فریضه بودن و مقدس بودنش و نیز اینکه ملائکه بال‌های‌شان را زیر پای عالم یا متعلم پهن می‌کنند خود به خود روشن خواهد شد.» (همان: ۱۰۴)

پانوشت‌ها:

[۱] اصول کافی، جلد اول، باب ثواب العالم و المتعلم، حدیث ۱.

[۲] فاطر: ۲۸.

[۳] بحارالأنوار، جزء ۲، کتاب العلم، ص ۵۲.

[۴] همان: ص ۴۸.

[۵] إسرا: ۸۲.

[۶] مثنوی، دفتر سوم، ابیات ۴۲۰۹ و ۴۲۱۰.

[۷] نقل از المحجّة البیضاء، ج ۱، ص ۱۵۷.

[۸] بحارالأنوار، جزء ۲، کتاب العلم، ص ۵۹. (به نقل از منیة المرید)

[۹] همان: ص ۴۶.

[۱۰] نهج‌البلاغه: حکمت ۲۸۹.

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (۱۳۸۸). علم چیست؟ فلسفه چیست؟ چاپ هفدهم. تهران: انتشارات صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران کهن شده است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

”از مردم نترسید و از من بترسید!“

محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«ما دو گونه دین داریم: دین خدا و دین مردم. دین خدا آن است که پیامبرش ابلاغ کرده، و دین مردم آن است که ایشان مدّعی آن‌اند. مردم در این دین برساختهٔ خود متعصب‌تر از دین خدا هستند، و گروهی از عالمان نیز به دین مردم بیشتر وابسته‌اند و از مردم بیش از خدا می‌ترسند؛ حال اینکه خداوند بارها فرموده است که از مردم نترسید، بلکه از من بترسید، از جمله: ”فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ“ ]مائده: 44[؛ همچنین ”فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی“ ]بقره: 150[؛ همچنین فرموده است که سزاوارتر این است که از خدا بترسید: ”فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ“ ]توبه: 13[؛ همچنین ”وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ“ ]احزاب: 37[» (اسفندیاری، 1398: 392 ــ 393)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1398). حقیقت عاشورا: از عاشورای حسین (ع) تا تحریفات عاشورا. تهران: نشر نی.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

ویژگی‌های دین عامیانه!

واجبات خدا و واجبات مردم!

هراس عالمان از غوغاسالاری هوچیگران!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران کهن شده است!

 

علم چیست فلسفه چیست

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«قرن نوزدهم قرن غرور علم تجربی است. پیروزی‌های علوم در این قرن به خوبی مکشوف بود. اما نارسایی‌های آن هنوز برای همه مشهود نبود. خصومت با طبیعت و تسلط بر آن، که محرک و هدف کاوش‌های تجربی است، برای چشم‌های ظاهربین به شکوفایی و ثمر نشسته بود. می‌پنداشتند که چندان چیزی نمانده است که کشف شود و تا مدت کوتاهی پرده از راز همهٔ معماهای جهان برداشته خواهد شد و همهٔ مجهولات به سوهان علم تراش خواهد یافت. و بلور شفاف و پرتوخیز دانش چشم همه بلفضولان را خیره خواهد کرد. می‌گفتند جهان یک مسأله مکانیک ساده است. فیزیک آینده اندکی فربه‌تر از فیزیک کنونی است. می‌گفتند نیوتن قوانین حرکت را برای همه زمان‌ها کشف کرده است. دکارت گفته بود به من امتداد و حرکت بدهید جهان را می‌سازم. ماخ می‌گفت به من خط‌کش و ساعت بدهید همه چیز را اندازه می‌گیرم. و لاپلاس می‌گفت حرکت امروز ذرات جهان را معین کنید تا من همهٔ آینده جهان را پیش‌بینی قطعی کنم.

پوزیتیویسم در دامن چنین قرنی و در قلب چنین فضایی پرورش یافت. اندیشه مادر و بنیادین این مکتب این بود که بشر جز به دانش تجربی راه به دانش دیگری ندارد. و به گفته برتراند راسل، نماینده و سخنگوی نامبردار این مکتب در قرن بیستم، اگر از چیزی آگاهی تجربی نتوان داشت، از آن هیچ آگاهی نمی‌توان داشت. به سخن دیگر، اینان علم به معنای اول [دانش] را معادل علم به معنای دوم [دانستنی‌های تجربی] گرفتند و بخشی از آن را مساوی همهٔ آن دانستند و هر چه را در قلمرو علم تجربی نمی‌گنجید در زمرهٔ مجهولات و مبهمات در آوردند.

و چنین بود که لقب پرحرمت و کوبنده ”علمی“ تولد یافت. ”علمی“ از این پس معادل ”درست و حقیقی“ به کار می‌رفت. و ”غیرعلمی“ با طنینی پوزیتیویستیک، مفهوم ”نادرست و خرافی“ را منتقل می‌نمود. ”علم“ هیبتی ساحرانه به خود گرفت و لقب ”علمی“ چون بازوبندی جاودانه شد که بر هر چه می‌بستند از نقد و اعتراض مصون می‌ماند. علم اینک شرک بزرگ روزگار ماست و علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران‌های کهن شده است.

باید از همین جا بهوش بود که فروشنده متاع پوزیتیویست‌ها نباشیم و ناآگاهانه در ذهن خود معادله ”علمی = درست“ را اذعان نکنیم. و علم در برابر جهل را معادل علم در برابر دانستنی‌های غیرتجربی نگیریم. دایره درست و نادرست بسی گشاده‌تر از دایره علمی و غیرعلمی است، نه هر چه درست است لزوماً علمی (تجربی) است و نه هر چه غیرعلمی است لزوماً نادرست است.

[...] و چه اندوه‌بار و رنج‌آور است که می‌بینیم کسانی مقلدانه و عامیانه به دفاع از ”علمی“ بودن اسلام و ایمان برخاسته‌اند و در غایت خامی و ساده‌لوحی، تن به افسون رقیب داده‌اند و از سر حقارت و ضعف، حال که گویی حریف را در موضع قوت دیده‌اند می‌کوشند تا از آن نمد کلاهی برای خود فراهم کنند. اما حقیقت این است که این جز کلاهی بیش نیست؛ کلاه فریبی بر سر صد خطای نهان. که همه جا اسم حاکی از مسمّیٰ نیست.

پرسیدنی است که همین مدعا که ”فقط تجربه است که حقیقت را به ما می‌نمایاند“ چگونه و از چه راهی به ثبوت رسیده است. و به سخن دیگر، از کجا می‌توان دانست که مدعای فوق درست است. پیداست که برای اثبات صحت این مدعا دست به تجربه نمی‌توان برد، چرا که اولاً سؤال یادشده و جواب آن یک پرسش و پاسخ تجربی نیست و ثانیاً به فرض که تجربی باشد مگر همین تجربه نیست که اکنون مورد سؤال و کاوش است و مگر می‌توان از چیزی که درستی خودش مورد سؤال است برای اثبات درستی همان چیز اتخاذ دلیل نمود؟

چنین است که آشکار می‌شود، درستی و واقع‌نمایی تجربه، اگر مورد پذیرفتن باشد، خودش یک امر تجربی نیست، یعنی درست و نادرست معادل تجربی و غیرتجربی نیستند. این سخنان هیچ‌یک برای بی‌مقدار کردن علم تجربی نیست، بلکه برای شناختن خود آن و تعیین مرزها و توانایی‌های آن است.» (سروش، 1388: 3 ــ 6)

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (1388). علم چیست؟ فلسفه چیست؟ چاپ هفدهم. تهران: انتشارات صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

علم و عالِم در آموزه‌های اسلامی!

آیا عِلم می‌تواند چیزی را اثبات کند؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

نظام ارزشی وارونه و حساسیت‌های معکوس!

ابوالقاسم فنایی

ابوالقاسم فنایی می‌گوید:

«شهودهای اخلاقی به ما می‌گویند که برخی از ارزش‌های اخلاقی از برخی دیگر مهم‌ترند. عین همین پرسش‌ها را در مورد ارزش‌های دینی نیز می‌توان مطرح کرد. و در مورد این ارزش‌ها نیز به صراحت و قاطعیت می‌توان گفت و نشان داد که اولاً این ارزش‌ها نیز متکثرند و ثانیاً برخی از آنها از برخی دیگر مهم‌ترند.

پذیرش تکثر ارزش‌ها و تفاوت آنها از حیث اهمیت دست‌کم دو پیامد مهم منطقی در بر خواهد داشت. پیامد اول این است که در صورت تعارض یا تزاحم دو یا چند ارزش‌ با یکدیگر ما موظف‌ایم ارزش کم‌اهمیت‌تر را فدای ارزش مهم‌تر کنیم. این پیامد در فقه سنتی ما هم به رسمیت شناخته شده است (تحت عنوان تزاحم). پیامد دوم این است که کسانی که ادعا می‌کنند اخلاق‌مدار یا دین‌مدارند میزان حساسیتی که از خود در برابر نقض این ارزش‌ها نشان می‌دهند باید با میزان اهمیت ارزش نقض‌شده متناسب باشد. یعنی اگر در برابر نقض یک ارزش درجه‌چندم از خود واکنش شدیدی نشان دهند، اما در برابر نقض یک ارزش درجه‌اول سکوت کنند و هیچ واکنشی از خود نشان ندهند، این نشان می‌دهد که انگیزه آنان در دفاع از ارزش‌های اخلاقی یا دینی انگیزه‌ای سیاسی یا اقتصادی است، نه انگیزه‌ای دینی یا اخلاقی. همچنین است اگر در برابر نقض یک ارزش خاص در دوره‌ای سکوت کنند و در دوره‌ای دیگر به آن اعتراض کنند. 

بنابراین، روشن است که تعهد دینی و تعهد اخلاقی اقتضا می‌کند که ما برای همه ارزش‌ها درجه یکسانی از اهمیت قائل نشویم، و در برابر نقض آنها حساسیت و واکنش یکسانی از خود نشان ندهیم. مثلاً، حق‌الناس مهم‌تر از حق‌الله است، و حرمت دروغ و تزویر و ریا و ریختن آبروی مردم بیشتر از حرمت شرابخواری است. بنابراین، میزان پای‌بندی یک دیندار واقعی به ارزش‌های درجه‌چندم نمی‌تواند به همان میزان پای‌بندی باشد که او باید نسبت به ارزش‌های درجه‌اول داشته باشد. همچنین حساسیت و واکنش عاطفی و عملی او در برابر نقض این ارزش‌ها باید با درجه اهمیت ارزش نقض‌شده متناسب باشد. برای مثال، کسی که نسبت به بدحجابی حساس است و حاضر است برای مبارزه با بدحجابی کفن بپوشد و تظاهرات کند، اما نسبت به رواج دروغ و ریا و اختلاس و غارت بیت‌المال و فقر در جامعه خود بی‌تفاوت است، معلوم می‌‌‌شود که حساسیت‌های او دینی و اخلاقی نیست، بلکه سیاسی و اقتصادی است. متأسفانه در جامعه ما هستند کسانی که نسبت به بدحجابی واکنش تند و شدید نشان می‌دهند، اما اگر در طول روز صدها کودک خردسال را مشاهده کنند که در اثر فقر به جای رفتن به مدرسه مجبورند در سر چهارراه‌ها یا پیاده‌روها جنس بفروشند یا شیشه اتومبیل‌ها را تمیز کنند، و دیدن این صحنه‌ها هیچ واکنشی را در آنان برنمی‌انگیزد.

در واقع، مشکلی که ما داریم این است که نظام ارزشی اخلاقی و دینی در جامعه ما کاملاً وارونه شده، و ارزش‌های درجه‌چندم جای ارزش‌های درجه‌اول را گرفته‌اند. و این خود یکی از نشانه‌های یک جامعه بداخلاق است. اتفاقاً هم اولیای دین و هم متفکران بزرگ ما نسبت به وارونه شدن نظام ارزشی بسیار حساس بوده‌اند. برای مثال، حضرت علی (ع) در آنجا که می‌فرماید: اسلام پوستین وارونه بر تن خواهد کرد ]نهج‌البلاغه: خطبه 108[، مرادشان همین است. یکی از نقدهای اصلی حافظ به جامعه دینی روزگار خود نیز همین است که در این جامعه نظام ارزش‌ها وارونه شده و ارزش‌های درجه‌دوم یا چندم جای ارزش‌های درجه‌اول را گرفته‌اند. مثلاً آنجا که می‌‌گوید: ”در میخانه ببستند خدایا مپسند /که در خانه تزویر و ریا را بگشایند“، دقیقاً به همین نکته اشاره دارد که اگر کسی حساسیت و دغدغه دینی و اخلاقی درستی داشته باشد و نظام ارزشی مورد قبول او وارونه نباشد، به بازبودن در خانه تزویر و ریا باید بیشتر حساسیت داشته باشد تا باز بودن در میخانه. به علاوه، نکته اخلاقی مهم دیگری که در این بیت نهفته است این است که سلب آزادی مردم و تحمیل ارزش‌های درجه‌دوم دینی و اخلاقی بر آنها با استفاده از زور موجب شیوع و رواج تزویر و ریا در جامعه می‌‌‌شود و این به معنای دفع فاسد به افسد است. غزالی نیز وقتی علم اخلاق را فقه باطن می‌نامد و آن را برتر از فقه ظاهر می‌نشاند و از احیای علوم دین سخن می‌گوید، در واقع در صدد اصلاح این وارونگی است. مقصود او از احیای علوم دین احیای علوم باطنی مانند اخلاق و عرفان است، وگرنه می‌دانیم که در زمان او علوم ظاهری مانند فقه و کلام پررونق بودند.» (دین‌آنلاین، «اخلاق دینی و اخلاق فرادینی»، بخش سوم، دسترسی در 1398/3/31)

 

یادداشت‌ها:

ـ دین‌آنلاین (دسترسی در 1398/4/1)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

حساسیت‌های کاذب!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز