عبدالکریم سروش مینویسد:
«آنچه به نام ”علم“ در اسلام نامیده میشود متفاوت است با آنچه که امروزه حرمت زیاد یافته و ”علم“ نامیده میشود و تبدیل به لقب پرحرمتی شده است که توسط کسانی به دنبال یک رشته از افکار بسته میشود تا آنها را از انتقاد مصون بدارد!» (سروش، ۱۳۸۸: ۷۸) «در شریعت اسلام و در معارف اسلامی ”علم“ تعریف نشده است، ولی برای علم صفاتی و برای عالم هم صفاتی ذکر شده است و اگر ما این صفات را در نظر بگیریم [...] تا حدودی به مفهوم علم از نظر اسلامی نزدیک شدهایم.» (همان: ۸۳)
➊ «در زمینهٔ علم و عالم اولاً از پیامبر (ص) نقل شده است:
”العلماء ورثة الأنبیاء؛ علما وارث پیامبراناند.“ [۱]
یک عالم چگونه میتواند میراث پیامبران را منتقل کند به نحوی که به معنای واقعی وارث پیامبران محسوب شود؟ وراثت از پیامبر مسلماً وراثت در ملک و مال و امثال این امور نیست. و آنچه که نقش اصلی پیامبران را تشکیل میدهد عبارت است از هدایت به معنای وسیع کلمه. عالمان هم از همین جهت از پیامبران وراثت میکنند و کار آنها را ادامه میدهند. از همین جا باید تا حدودی اصولاً به قالبگیری این اندیشه راه پیدا کرد که عالم چگونه دارد معرفی میشود و نقش و شأن و فنی که عالم از نظر اسلام باید داشته باشد چیست؟ این باید به ما نشان دهد که ما از چه بینشی پیروی میکنیم و در چه مسیری داریم گام میگذاریم. به خاطر بیاورید که فرانسیس بیکن میگفت که ما علم را علم نمیشناسیم مگر اینکه ما را بر طبیعت چیرهتر کند. این را مقایسه کنید با این اندیشه که ما علم را علم نمیشناسیم مگر اینکه ما را وارث پیامبران و پیامبرگونه کند. در این مقایسه شما به خوبی میتوانید حدس بزنید که چارچوب اندیشه اسلامی درباره علم چیست.» (همان: ۸۴)
➋ «نکته دومی که در زمینه علم و عالم گفته شده این است که عالم دارای خشیت میشود. این مطلب را هم در روایات و هم در خود قرآن داریم:
”إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ تنها دانشمندان و عالماناند که دارای خشیت خداوند میشوند.“ [۲]
و نیز از امام صادق (ع) نقل شده است که:
”[متن عربی]؛ هر کس بینصیب از خشیت باشد عالم محسوب نمیشود، حتی اگر با موشکافیهای محققانه دشواریهای علمی را حل کند.“ [۳]
و نیز از امام علی (ع) منقول است که:
”[متن عربی]؛ آن که علم را علم میکند خشیت است و آن که علم را جهل میکند عُجب و خویشتنبینی است.“ [۴]» (همان: ۸۴ ــ ۸۵)
➌ «نکته سوم اینکه علم هدایتآور است یعنی کسی را به خود رها نمیکند. نه تنها هدایتآور است بلکه ضلالتآور هم هست [...] این مسأله بسیار آموزندهای است، این نه تنها در مورد علم صادق است، بلکه در مورد بسیاری از امور دیگر در این جهان نیز صادق است.
قرآن خود درباره خودش چنین سخنی را دارد. قرآن خود را هدایت میداند، نور میداند، ولی در عین حال معتقد است که:
”وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا؛ قرآن بر مؤمنین شفاء و رحمت است، ولی برای ظالمان خسارت و زیان است.“ [۵]
از مولانا هم بخوانیم که:
زانکه که از قرآن بسی گمره شدند
زان رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون تو را سودای سربالا نبود [۶]» (همان: ۸۶ ــ ۸۷)
➍ «نکته بعد اینکه از نظر اسلامی و در تفکر اسلامی، علم امر ذومراتب است. غرض من اجمالاً و مختصراً این است که علم سطوح مختلف دارد و از حقیقت واحد میتوان درکهای متفاوت داشت. و همین درکهای متفاوت به نحوی است که موضعگیریهای متفاوتی ایجاد خواهد کرد. همیشه در اجتماعات اسلامی (و در غیر آن) برخوردهای بسیار داشتهایم که متفکرانی به تکفیر متفکران دیگری میپرداختند و عارفانی هم وجود داشتند که در دل میگفتند ”ای بیخبران راه نه آن است و نه این.“ یعنی از موضع والاتری به آنان نگاه میکردند. در تمام این موارد، این اندیشه فیالجمله مورد قبول بود که تفکر سطوحِ مختلف دارد و ممکن است که از امری بعضی از افراد درک و استنباطی داشته باشند و افراد دیگر از همان چیز درک و استنباط دیگری داشته باشند به نحوی که یکی، آنچه را که دیگری میفهمد صددرصد تکذیب کند و بر باطل بداند.» (همان: ۸۹)
➎ «صفت دیگر علم، صمت و سکوت و حلم است. علم باید برای شخص عالم صمت و حلم بیاورد.
از امام رضا (ع) منقول است که:
”[متن عربی]؛ از علامات فقیه بودن، حلم و صمت است.“ [۷]
امام صادق (ع) از امام علی (ع) نیز روایت کردهاند که:
”[متن عربی]؛ عالم سه علامت دارد: علم و حلم و صمت.“ [۸]
از پیامبر (ص) علیه نیز منقول است که:
”[متن عربی]؛ هیچ مقارنتی افضل از مقارنت علم و حلم نیست.“ [۹]
امیرالمؤمنین (ع) درباره یکی از اصحاب خودشان (که بنابر یکی از اقوال، ابوذر بود) این ارزش را ذکر میکنند:
”یکی از صفات این ′اخ فی الله‘ (این برادر خدایی) این بود که بیشتر اوقات خود را ساکت بود.“ [۱۰]
این ارزش امروز نزد ما عکس شده است. پرحرفترین و پرادعاترین اشخاص ظاهراً ارجمندترین اشخاص میشوند. اما از نظر تفکر اسلامی، علم شخص را سوق میدهد به سمت صمت [= سکوت].» (همان: ۹۴ ــ ۹۵)
«[اگر] معلوم شود در تفکر اسلامی چه چیزی ”علم“ خوانده میشود، دیگر فریضه بودن و مقدس بودنش و نیز اینکه ملائکه بالهایشان را زیر پای عالم یا متعلم پهن میکنند خود به خود روشن خواهد شد.» (همان: ۱۰۴)
پانوشتها:
[۱] اصول کافی، جلد اول، باب ثواب العالم و المتعلم، حدیث ۱.
[۲] فاطر: ۲۸.
[۳] بحارالأنوار، جزء ۲، کتاب العلم، ص ۵۲.
[۴] همان: ص ۴۸.
[۵] إسرا: ۸۲.
[۶] مثنوی، دفتر سوم، ابیات ۴۲۰۹ و ۴۲۱۰.
[۷] نقل از المحجّة البیضاء، ج ۱، ص ۱۵۷.
[۸] بحارالأنوار، جزء ۲، کتاب العلم، ص ۵۹. (به نقل از منیة المرید)
[۹] همان: ص ۴۶.
[۱۰] نهجالبلاغه: حکمت ۲۸۹.
یادداشتها:
ـ سروش، عبدالکریم. (۱۳۸۸). علم چیست؟ فلسفه چیست؟ چاپ هفدهم. تهران: انتشارات صراط.
ـ یادداشت مرتبط: