«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۳۲۱ مطلب با موضوع «دانشوران» ثبت شده است

چرا به ”مردن“ می‌گوییم ”وفات“؟

 

شهید مطهری می‌نویسد:

«قرآن ”مردن“ را ”توفّی“ تعبیر می‌کند، که ما هم الان در اصطلاح خودمان می‌گوییم فلانی وفات کرد. چرا به ”مردن“ می‌گوییم ”وفات“؟ کلمه ”فوت“ که ما به کار می‌بریم ]از این ماده نیست و[ غیر از لغت ”وفات“ است. بعضی‌ها خیال می‌کنند کلمه ”فوت کرد“ با ”وفات کرد“ یکی است. نه، فوت یک معنی دارد و وفات معنی دیگر، ]...[ و قرآن راجع به مردن کلمه ”توفّی“ را به کار می‌برد که از ماده ”وفات“ است، نه از ماده ”فوت“. ”فوت“ معنایش از دست رفتن است. می‌گوییم: ”نماز من فوت شد“ یعنی از دستم رفت. یا می‌گوییم: ”فلان عمل از من فوت شد“، ”فلان شخص از مکه آمد و من می‌خواستم به دیدن او بروم، ولی در اثر گرفتاری این دیدن از من فوت شد.“ ”از من فوت شد“ یعنی از دستم رفت. ما اگر به ”مردن“ کلمه فوت را اطلاق می‌کنیم ــ که قرآن اطلاق نمی‌کند ــ به اعتبار این است که مرده را ازدست‌رفته تلقی می‌کنیم. نسبت به ما همین‌طور است؛ یعنی کسی که می‌میرد از دست ما می‌رود. وقتی می‌گوییم ”فلانی فوت شد“ یعنی از دست ما رفت. ولی قرآن مکرر کلمه ”توفّی“ را به کار می‌برد. ”توفّی“ با ”وفات“ از یک ریشه است. ”توفّی“ درست نقطه مقابل ”فوت“ را می‌رساند، یعنی چیزی را قبض کردن و تمام گرفتن. مثلاً، اگر شما از کسی طلب‌کار باشید و طلب‌تان را از او بگیرید، می‌گویند استیفا کرد. ”استیفا“ هم از این لغت است. اگر تمام طلب‌تان را بگیرید، نه اینکه نیمی از آن را بگیرید و نیمی را نگیرید، می‌گویند توفّی کرد، یعنی استیفا کرد. پس ”توفّی“ و ”استیفا“ به معنی از دست رفتن نیست، برعکس،‌ چیزی را به تمام و کمال تحویل گرفتن است. قرآن همیشه ”مردن“ را ”کامل تحویل گرفتن“ تعبیر می‌کند. لهذا می‌فرماید: اللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا؛ خدا نفوس را در وقت مردن به تمام و کمال تحویل می‌گیرد. ]زمر: 42[» (مطهری، 1379: 114 ــ 116)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1379). آشنایی با قرآن. جلد 3. چاپ سیزدهم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

چه کسی از همه قوی‌تر است؟

شهید مطهری می‌نویسد:

«یک روزی رسول الله (ص) در مدینه عبور می‌کرد. جوانان مسلمان را دید که سنگی را به عنوان وزنه‌برداری بلند می‌کنند، زورآزمایی می‌کنند برای اینکه ببینند چه کسی وزنه را بهتر بلند می‌کند. رسول خدا همان‌جا بهره‌برداری کرد، فرمود: آیا می‌خواهید من قاضی و داور شما باشم، داوری کنم که قوی‌ترین شما کدام‌یک از شماست؟ همه گفتند: بله یا رسول الله، چه داوری از شما بهتر! فرمود: احتیاج ندارد که این سنگ را بلند کنید تا من بگویم چه کسی از همه قوی‌تر است؛ از همه قوی‌تر آن کسی است که وقتی به گناهی میل و هوس شدید پیدا می‌کند،‌ بتواند جلوی هوای نفس خود را بگیرد. قوی‌ترینِ شما کسی است که هوای نفس او را وادار به معصیت نکند. مجاهد کسی است که با نفس خود مبارزه کند. شجاع آن کسی است که از عهده نفس خویش برآید.» (مطهری، 1387: 168)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1387). آزادی معنوی. چاپ چهلم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

حسّ تحقیق از خود علم مقدس‌تر است!

مطهری و امدادهای غیبی در زندگی بشر

شهید مطهری می‌نویسد:

«عالم واقعی همیشه به نادانی و جهل خود اعتراف دارد. عالم واقعی بدون دلیل چیزی را انکار نمی‌کند و بدون دلیل چیزی را نمی‌پذیرد. عالم اگر جامد و مغرور بود، عالم نیست. عالم اگر بی‌دلیل چیزی را پذیرفت یا بی‌دلیل چیزی را انکار کرد، ورح علمی ندارد؛ او خزانه و انباری است از یک سلسله فرمول‌ها و اطلاعات؛ هر چه به او داده شده یاد گرفته و ضبط کرده است، اما در روح خودش یک روشنایی و یک مقیاس برای قبول و انکار وجود ندارد؛ پس روحش روحِ علمی نیست.

اگر شخصی را دیدید که در همه رشته‌ها گواهی‌نامه تحصیلی دارد، در عین حال، سخنی را بدون دلیل قبول یا انکار می‌کند بدانید عالم واقعی نیست. علم در ذات خود هرگز مستلزم جمود یا غرور نیست. علم بشر را در مقابل حقایق خاضع‌تر و تسلیم‌تر و در قبول و انکار محتاط‌تر می‌کند.

پس جمود، که بدتر از جهالت است، عبارت است از روح ضد تحقیق، عبارت است از حالتی که مقدس‌ترین روحیه را، که روحیه تحقیق و کاوشگری است، از بشر می‌گیرد. شاید بشود گفت همان‌طوری که جمود از جهل زشت‌تر است، حسّ تحقیق از خود علم مقدس‌تر است. علم آنگاه مقدس و قابل احترام است که با روح تحقیق توأم باشد. روح تحقیق آنگاه وجود دارد که بشر به نقص علم و اطلاعات خود معترف باشد.» (مطهری، 1354: 57 ــ 58)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1354). امدادهای غیبی در زندگی بشر. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

انسان باید نقّاد باشد!

شهید مطهری می‌نویسد:

«انسان باید در هر چیزی که از دیگران می‌شنود نقّاد باشد، یعنی آن را بررسی و تجزیه و تحلیل کند. صرف اینکه یک حرفی در میان مردم شهرت پیدا می‌کند، خصوصاً که با یک بیان زیبا و قشنگ باشد، دلیل بر این نیست که انسان حتماً باید آن را بپذیرد و قبول کند. به ویژه در امر دین و آنچه که به دین مربوط است، انسان باید نقّاد باشد.» (مطهری، 1381: 171)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1381). اسلام و نیازهای زمان. جلد 1. چاپ نوزدهم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

نقدی بر نزول دوگانه (دفعی و تدریجی) قرآن!

معرفت و علوم قرآنی

آیت‌الله معرفت می‌نویسد:

«گروهی معتقدند که قرآن دو نزول داشته است: دفعی و تدریجی. در شب قدر همهٔ قرآن یک‌جا بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده ]است[؛ سپس در طول مدت نبوت دوباره به تدریج نازل گردیده است. این نظر شاید مشهورترین نظر نزد اهل حدیث باشد و منشأ آن روایاتی است که این تفصیل در آنها آمده است. برخی به ظاهر روایات اخذ کرده و برخی با تأویل آن را پذیرفته‌اند. ]...[

طبق روایات اهل سنت قرآن یک‌جا از عرش بر آسمان اول (پایین‌ترینِ آسمان‌ها) نازل گردید، آنگاه در جایگاهی به نام ”بیت ‌العزّة“ به ودیعت نهاده شد، ولی در روایات شیعه آمده است که قرآن از عرش بر آسمان چهارم فرود آمد و در ”بیت معمور“ نهاده شد. ]شیخ[ صدوق آن را جزء عقاید امامیه دانسته است ]الاعتقادات، باب 31[. ]...[

اگرچه اهل ظاهر به ظاهرِ این روایات بسنده کرده، آن را همین‌گونه پذیرفته‌اند، ولی اهل تحقیق به دلیل اشکالات زیر آن روایات را تأویل برده‌اند: حکمت و مصلحت نزول قرآن از عرش به آسمان اول یا چهارم و قرار دادن آن در بیت العزّة یا بیت معمور چیست؟ چه حکمتی در این نقل مکان نهفته است؟ به علاوه، این نزول چه سودی برای مردم یا برای پیامبر (ص) دارد که خداوند آن را با عظمت یاد می‌کند؟ آنچه از قرآن خواندنی است همان آیات و سوره و معانی و مفاهیم راه‌گشاست. آیا آمدن آن در شب قدر در آسمان اول یا چهارم کسب فضیلتی است و توفیقی برای مردم ایجاد می‌کند؟

فخر رازی در جواب این پرسش‌ها گفته است: ”شاید تسهیل امر مورد نظر بوده است تا در موقع نیاز به نزول آیه یا سوره، جبرئیل بتواند فوراً از نزدیک‌ترین جا آیهٔ مورد نیاز را بر پیامبر (ص) فرود آورد ]تفسیر کبیر رازی، ج 5، ص 85[.“ ولی این جواب متناسب با مقام علمی فخر رازی نیست، زیرا در ملأ اَعلی (ماوراء الطبیعه) قُرب و بُعد مکانی وجود ندارد.» (معرفت، 1378: 70 ــ 71)

«شیخ مفید درباره گفتار ]شیخ[‌ صدوق، که برای قرآن دو نزول فرض کرده است: دفعی و تدریجی، ]...[‌ می‌گوید: ”منشأ آنچه شیخ ابوجعفر صدوق برگزیده خبر واحدی است که نه موجب علم می‌شود تا آن را باور کرد، و نه موجب عمل می‌گردد تا آن را تعبداً پذیرفت. به علاوه، نزول قرآن در حالات گوناگون و در مناسبت‌های مختلف، که اسباب نزول خوانده می‌شود، خود شاهدی است بر نپذیرفتن ظاهر آن خبر ]...[.“ ]تصحیح الاعتقاد؛ صص 57 ــ 58[» (همان: 68)

«سید مرتضی علم‌الهدی نیز می‌گوید: ”اگر شیخ ابوجعفر صدوق در اینکه قرآن یک‌جا نازل شده است بر روایات تکیه کرده باشد، آنها نه موجب علم‌اند و نه مایهٔ یقین. و در مقابل آنها روایات بسیاری است که خلاف آن را ثابت می‌کند و قرآن را نازل‌شده در مناسبت‌های مختلف می‌داند. برخی در مکه و برخی در مدینه و احیاناً حضرت رسول در پیشامدهایی منتظر می‌ماند تا آیه یا آیاتی نازل شود؛ این قبیل آیات در قرآن زیاد است. به علاوه، خود قرآن صریحاً دلالت دارد که به طور پراکنده نازل شده است: ′وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لَا نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا ]فرقان: 32[.‘ آیهٔ ′کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ ...‘ نشان می‌دهد که قرآن به طور پراکنده نازل شده است تا موجب استواری قلب پیامبر گردد.“» (همان: 69)

 

یادداشت‌ها:

ـ معرفت، محمدهادی. (1378). علوم قرآنی. قم: موسسه فرهنگی تمهید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

عوام‌زدگی روحانیت را فلج کرده است!

مطهری و ده گفتار

شهید مطهری می‌نویسد:

«آفتی که جامعهٔ روحانیت ما را فلج کرده و از پا درآورده است ”عوام‌زدگی“ است. عوام‌زدگی از سیل‌زدگی، زلزله‌زدگی، مار و عقرب‌زدگی بالاتر است. این آفت عظیم معلول نظام مالی ماست. روحانیت ما در اثر آفت عوام‌زدگی نمی‌تواند، چنانکه باید، پیشرو باشد و از جلو قافله حرکت کند و به معنی صحیح کلمه هادی قافله باشد؛ مجبور است در عقبِ قافله حرکت کند. خاصیت عوام این است که همیشه با گذشته و آنچه به آن نحو خو گرفته پیمان بسته است، حق و باطل را تمیز نمی‌دهد. عوام هر تازه‌ای را بدعت و هواوهوس می‌خواند، ناموس خلقت و مقتضای فطرت و طبیعت را نمی‌شناسد؛ از این رو، با هر نوی مخالفت می‌کند و همیشه طرفدار حفظ وضع موجود است.» (مطهری، 1382: 302 ــ 303)
«روحانیت عوام‌زده ما چاره‌ای ندارد از اینکه همواره سکوت را بر منطق، سکون را بر تحرک، نفی را بر اثبات ترجیح دهد، زیرا موافق طبیعت عوام است. حکومتِ عوام منشأ رواج فراوان ریا، مجامله و تظاهر و کتمان حقایق و آرایش قیافه و پرداختن به هیکل و شیوع عناوین و القاب بالابلند در جامعه روحانیت ما شده ]است[، که در دنیا بی‌نظیر است. حکومت عوام است که آزادمردان و اصلاح‌طلبان روحانیت ما را دلخون کرده و می‌کند.» (همان: 303 ــ 304)

«چرا حوزه‌های علمیه ما از صورت دانشگاه دینی به صورت ”دانشکده فقه“ درآمده ]است[؟ چرا علما و فضلای ما همین که معروف و مشهور شدند، اگر معلومات دیگری غیر از فقه و اصول دارند، روی آنها را می‌پوشانند و منکر آنها می‌شود؟ چرا بیکاره و علف هرزه در محیط مقدس روحانی ما زیاد است، به طوری که یک زعیم روحانی مجبور است، برای آب دادن یک گل، خارها و علف‌ هرزه‌های زیادی را آب بدهد؟ چرا در محیط روحانی ما سکوت و سکون و تماوت و مرده‌وَشی بر منطق و تحرک و زنده‌صفتی ترجیح دارد؟ چرا حریت فکر و عقیده در میان ما کمتر وجود دارد؟ چرا برنامه تعلیمات طلاب و محصلین علوم دینی مطابق احتیاجات روز تنظیم نمی‌شود؟ چرا روحانیون ما، به جای آنکه پیشرو و پیشتاز و هادی قافله اجتماع باشند، از دنبال قافله حرکت می‌کنند؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟» (همان: 307)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1382). ده گفتار. چاپ نوزدهم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت مرتبط:

بزرگ‌ترین آفت روحانیت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

”خداوند بازخواست نمی‌شود“ به چه معناست؟

ابوالقاسم فنایی

ابوالقاسم فنایی می‌نویسد:

«به نظر اشاعره، ارزش‌های اخلاقی منبعث از اراده خداوند و تابع آن است نه برعکس و اراده تکوینی و تشریعی خداوند به هرچه که تعلق بگیرد آن چیز اخلاقاً خوب خواهد شد و این سخن بدین معناست که هنجارهای اخلاقی اراده تکوینی و تشریعی خداوند را محدود نمی‌کنند. اشاعره در تأیید مدعای خود به دلایل و شواهد درون‌دینی هم تمسک می‌جستند. فی‌المثل اینان مدعی بودند که معنای آیه شریفه ”لَا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ“ [انبیا :23] این است که افعال خداوند در معرض نقد و ارزیابی اخلاقی و عقلانی قرار ندارد و ما نمی‌توانیم و حق نداریم با معیارهای اخلاقیِ پیشینی و مستقل از شرع در مورد افعال خداوند قضاوت کنیم.» (فنایی، 1384: 26)

«این آیه را به این صورت نیز می‌توان تفسیر کرد: دلیل اینکه خداوند در مورد افعال خود مورد سؤال واقع نمی‌شود این نیست که افعال او تابع ارزش‌های اخلاقی نیست، بلکه این است که افعال او همواره منطبق بر ارزش‌های اخلاقی است و در این مورد هیچ شک و تردیدی وجود ندارد، یعنی به نحو ”پیشینی“ معلوم است که که افعال خداوند با ارزش‌های اخلاقی سازگار و منطبق بر موازین اخلاقی است.» (همان: 43)

«اینکه خدا قابل سؤال و مؤاخذه نیست بدین معناست که فعل و حکم او همواره با ارزش‌های اخلاقی سازگاری دارد، نه به معنای اینکه او حق دارد ارزش‌های اخلاقی را نقض کند.» (فنایی، 1394: 83)

 انبیا 23

یادداشت‌ها:

ـ فنایی، ابوالقاسم. (1384). دین در ترازوی اخلاق. تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.

ـ فنایی، ابوالقاسم. (1394). اخلاق دین‌شناسی: پژوهشی در باب مبانی اخلاقی و معرفت‌شناسانه فقه. ویرایش جدید. تهران: نگاه معاصر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

سخن زینب (س) خطاب به یزید!

شهید مطهری می‌نویسد:

«آیه دیگری در قرآن هست که همان آیه را وجود مقدس زینب کبری در مجلس یزید برای یزید خواند. فرمود: یزید! تو خیال نکن حالا که این مُلک و این ثروت و این مال و این خدم و حشم و این همه وسائل برایت فراهم شده ]مشمول لطف خدا هستی[؛ بگویی پس معلوم می‌شود خدا من را خیلی دوست دارد، این دلیل این است که خدا به من عنایت دارد، خدا خیلی من را دوست دارد که این همه اسباب و وسائل داده ]است[. بدان که منطق دیگری در کار است که قرآن آن را بیان کرده و آن این است که گاهی افراد به دلیل اینکه دیگر از چشم خدا افتاده‌اند یعنی مستحق کرامت خدا نیستند، بلکه مستحق عقوبت خدا هستند خدا برای اینها وسائل فراهم می‌کند تا در آن راهِ گمراهی که رفته‌اند بیشتر بروند و بیشتر مستحق عذاب خدا بشوند.

آل عمران 178


]...[ این است که می‌گویند اگر کسی یک وقت دید که هیچ وقت ضرر به او وارد نمی‌شود درباره خودش شک کند که نکند من از نظر لطف الهی آن‌قدر ساقط شده‌ام که خداوند برای من مصائب به وجود نمی‌آورد؛ چون مصائب اغلب اسباب تنبه انسان است.» (مطهری، 1379: 236 ــ 237)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1379). آشنایی با قرآن. جلد 3. چاپ سیزدهم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود؟

عاشوراشناسی به قلم محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«در دهه‌های گذشته فراوان گفته‌اند و نوشته‌اند که اگر اسارت اهل بیت و افشاگری حضرت زینب نبود، پیام امام حسین و آثار شهادتش در همان کربلا دفن می‌شد. گویندگان این سخن، الحق که نقش شیرزن کربلا و آن سخنان افشاگرانه‌اش را خوب دریافتند، اما خون امام حسین را دست کم گرفتند و از ثار الله بودن آن حضرت غفلت ورزیدند و فراموش کردند که امام حسین نیز پیش‌تر پیامش را به انبوهی از مردم ابلاغ کرده بود. بی‌تردید حضرت زینب، با آن خطابه‌های آتشین، پیام خون حسین را گزارد، ولی اگر هم زینب نبود و یا خانواده امام اسیر نمی‌شد، هرگز خون سیدالشهدا هدر نمی‌شد و پیام آن حضرت و آثار شهادتش محو نمی‌گشت. امام حسین در مکه، و از مکه تا کربلا، و در کربلا، و به روایتی در سال 58 در خطبه معروفش در منیٰ، با حضور بسیاری از اصحاب پیامبر و عالمان امت، بارها و بارها، خواسته‌ها و آرمان‌ها و پیام‌هایش را به مردم ابلاغ و با آنها اتمام حجت کرده بود. حتی اگر فرض کنیم که امام حسین از مدینه تا کربلا روزه سکوت می‌گرفت و کلمه‌ای درباره علت قیامش نمی‌گفت، باز هم معلوم بود که پیام‌ها و خواسته‌های آن حضرت چه بود و چرا قیام کرد. هم معلوم بود که امام حسین می‌خواست با یزید بیعت نکند، و هم معلوم بود که یزید می‌خواست امام حسین با او بیعت کند. این موضوع نیز از سال‌ها پیش معلوم بود: هنگامی که معاویه در حیات خویش، از مردم برای ولایت‌عهدی یزید بیعت گرفت و امام حسین بیعت نکرد.

امام حسین مردی گمنام و چون یکی از آحاد مسلمانان نبود که اگر کشته می‌شد، شعاع شهادتش تا دوردست نمی‌رفت. آن حضرت، حتی به نظر اهل سنت، بزرگ‌ترین شخصیت روزگارش بود و همه دیده‌ها معطوف بدو. برای حکومت یزید امکان نداشت که امام حسین را در میدان جنگ بکشند و بر آن سرپوش نهند.» (اسفندیاری، 1395:‌ 156 ــ 157)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

اهل حق از عرضه حق بر آنها برآشفته نمی‌شوند!

مطهری و حکمت‌ها و اندرزها 1

شهید مطهری می‌نویسد:

«]امام علی (ع) می‌فرماید[ اهل حق هرگز از اینکه تذکری به آنها داده شود ناراحت نمی‌شوند و اگر کسی از عرضه داشتن حق بر او ناراحت می‌شود، از عمل به حق به طریق اولیٰ روگردان است. مثلاً، یک کاسب و یا کارمند اداری و یا یک راننده که مدعی است من در عمل همان ‌طور هستم که مقتضای حق و عدالت است اگر واقعاً در گفته خود صادق است، از تذکری که دیگران به او می‌دهند که باید چنین و چنان باشی ناراحت نمی‌شود، بلکه چون می‌خواهد آن راه را برود از راهنمایی خرسند می‌شود، ولی اگر در عمل دروغ می‌گوید، از تذکر دیگران خوشش نمی‌آید. علی (ع) این جمله را درباره شخص خودش فرمود و از مردم تقاضا می‌کرد هر تذکری دارید به من بدهید که من از این تذکرات خوش‌وقت‌ام.» (مطهری، 1385: 100 ــ 101)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1385). حکمت‌ها و اندرزها. جلد 1. چاپ بیستم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز