«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۳۲۱ مطلب با موضوع «دانشوران» ثبت شده است

دستاویز غالیان برای غلو در فضائل ائمه (ع)

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«بدفهمی بعضی احادیث دستاویزی شده است برای کسانی که دوست دارند در فضائل ائمه طاهرین (ع) گزافه‌گویی کنند. [...]

از امیرالمؤمنین علی (ع) روایت کرده‌اند: ”إِیَّاکُمْ وَ الْغُلُوَّ فِینَا قُولُوا إِنَّا عَبِیدٌ مَرْبُوبُونَ وَ قُولُوا فِی‏ فَضْلِنَا مَا شِئْتُم؛ از غلو درباره ما بپرهیزید، بگویید ما بندگانی پرورده‌ایم [نه پروردگار] و آنگاه آنچه خواستید در فضل ما بگویید.“ [1] از امام صادق (ع) نیز روایت شده است: ”اجْعَلُونَا مَخْلُوقِینَ وَ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُم‏؛ ما را مخلوق قلمداد کنید و آنگاه آنچه خواستید درباره ما بگویید.“  [2] همچنین از آن حضرت روایت کرده‌اند: ”اجْعَلْ لَنا رَبَّاً نَؤُوبُ اِلَیهِ و قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُم؛ برای ما پروردگاری محسوب دارید که به سویش بازمی‌گردیم و آنگاه آنچه خواستید درباره ما بگویید.“ [3]

مفاد این دسته از احادیث را در کتاب‌های کلامی و روایی بدین صورت بیان کرده و گاهی به ائمه طاهرین (ع) نسبت داده‌اند: ”نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِیّة وَ قُولُوا فِینَا (یا فی حَقِّنا، یا: فِی فَضْلِنا) مَا شِئْتُم“ اما برخی از پژوهشگران این احادیث را تلقی به قبول نکرده‌اند.

یکی از ایشان می‌نویسد:

”مفوضه ... با استناد به روایتی مدعی بودند از ائمه هدی شنیده‌اند (به صورت ′نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِیّة وَ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُم‘) و با پشت‌گرمی به این رخصت، که آن را به گونهٔ چک سفید امضاشده تلقی می‌کردند، مرکب همت را در وادی بیان تاختند و از انتساب هیچ‌گونه صفت خدایی یا معجزه متحبرالعقول ... دریغ ننمودند.“ [4]

یکی دیگر از ایشان می‌نویسد:

”همه این روایات سندشان ضعیف‌اند ... و اگر هم صحیح بودند، طبق آنها نظر نمی‌دادم؛ چنان که پوشیده نیست. و گمان نمی‌رود فاضلی به آنها رضایت دهد و به اقتضای‌شان عمل کند.“ [5] / ”معتبر بودن سندشان ثابت نیست و به نظر من گمان می‌رود که مجعول باشد. پس چاره‌ای نیست که علم آن را به کسی که از او صادر شده است بازگرداند.“ [6]

به دیدهٔ یکی دیگر از پژوهشگران، روایات پیش‌گفته قطعی‌الصّدور نیست، اگرچه قطع هم نمی‌توان کرد که مجعول باشد:

”با ابهام‌ها و اشکال‌هایی که در مأخذ یا سند هریک از نقل‌های مُشعِر [= خبردهنده] به مضمون ′نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِیّة وَ …‘ وجود دارد، و با کثرت دواعی جعل و تزویر غالیانه که در این راستا وجود داشته است، حصول اطمینان به صدور این مطلب از پیشوایان (علیهم السّلام) به غایت دشوار به نظر می‌رسد … قطع بدین هم که جمیع صوَر یادشده ساختگی و موضوع [= جعلی] و بی‌پایه است ناشدنی است. “ [7

«حاصل اینکه، در سند این احادیث جای بحث است. اما اگر از این بگذریم و حتی فرض را بر این بگذاریم که احادیث مزبور صحیح‌السند هستند، باید حمل بر معنایی معقول و منطقی شوند. [...] کسی نمی‌تواند احادیث مزبور را دستاویزی برای غلو در فضائل قرار دهد.» (اسفندیاری، 1395: 111 ــ 113)

پانوشت‌ها:
[1] بحارالانوار (ج 25، ص 270)

[2] بحارالانوار (ج 25، ص 279)

[3] بحارالانوار (ج 25، ص 283)

[4] مدرسی طباطبایی، سید حسین. مکتب در فرایند تکامل: نظری بر تطوّر مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین. ترجمهٔ هاشم ایزدپناه (1386: 81 ــ 92). تهران. انتشارات کویر.

[5] آصف محسنی، محمد. (1387: ج 3، ص 433). صراط الحقّ فی المعارف الاسلامیّة و الاصول الاعتقادیّة. نجف: مطبعة النّعمان.

[6] آصف محسنی، محمد. (1381: ج 1، ص 485). مشرعة بحار الأنوار. قم: مکتب عزیزی.

[7] جهان‌بخش، جویا. (1390: 118 و 121). سه گفتار در غلوپژوهی. تهران: انتشارات اساطیر.

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

درباره غلو!

غلو چیست؟

سرانجام دوست غلوکننده؟!

جاده‌صاف‌کن مدعیات غالیان!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

جامعه با کفر باقی می‌ماند، با ظلم نه!

شهید مطهری می‌نویسد:

«اگر ــ به صورت یک فرض ــ مردمی مؤمن به خدا باشند و موحد، ولی در میان خودشان ظالم، این ظلم سبب می‌شود که اینها نتوانند به کار خودشان ادامه بدهند، یعنی خدا منقرض‌شان می‌کند.

اگر، برعکس، مردمی نسبت به خداوند کافر باشند، ولی در میان خودشان عادل، این جامعه قابل‌بقاست.» (مطهری، 1398: 44)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1398). انحطاط و ترقی تمدن‌ها از نظر قرآن و منطق دیالکتیک. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

باور دینی یا رفتار اخلاقی؟

کافرِ عادل بهتر از مسلمانِ ظالم است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

کافرِ عادل بهتر از مسلمانِ ظالم است!

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«هرچه از اهمیت عقیدۂ صحیح سخن بگوییم، بجاست. اگر کسی عمری تحقیق کند تا به عقیده‌ای صحیح دست یابد، چیزی از عمرش تلف نشده است. اما اکنون ضمن مسلم دانستن این موضوع بر آن‌ایم تا اهمیت اخلاق را یادآور شویم و اینکه اخلاق مهم‌تر است از عقیده. آنکه در باره دین و فلسفه و جهان و نظام هستی نادرست می‌اندیشد، اما سلوکش اخلاقی است، بهتر است از کسی که عقیده‌اش درست است، ولی سلوکش غیراخلاقی. اساساً یکی از معیارهای مقبولیت هر دین و آیین، اخلاقی بودن آن است و توجهش به ارزش‌های اخلاقی. در اسلام نیز که آن همه تأکید بر خدا و معاد شده، از آن روست که انسان‌ها خود را در محضر خدا بیابند و اخلاق را پاس دارند و بدانند ذرة المثقال نیکی و بدی را پاداش و کیفر است.

با وجود اینکه دین کفر را برنمی‌تابد، اما کافرِ عادل بهتر است از مسلمانِ ظالم. آنکه مسلمان نیست، اما راستگو و امانتدار و پاسدار پیمان و دیگر اصول اخلاقی است، بهتر است از مسلمانی که ظلم و تعدی می‌کند و اخلاق را فرو می‌گذارد. اگر ما بخواهیم به کسی امانت بسپاریم، به کافرِ امین می‌سپاریم، نه مسلمانِ غیرامین. همچنین اگر بخواهیم خبری از یک رخداد کسب کنیم، به کافر راستگو اعتماد می‌کنیم، نه مسلمان دروغگو.

از آنچه گذشت، نتیجه می‌خواهم گرفت که ما مسلمانان نباید به مسلمانی خود غِرّه شویم. صِرف مسلمان بودن، و نیز شیعه بودن، سبب نجات و رستگاری نیست، و نارواست اگر کسی با تمسک به اینکه دین و مذهبش حق است اخلاق را دست‌کم بگیرد. حتی صِرفِ عبادت علامتِ دینداری و سببِ نجات نیست؛ چه رسد به صِرفِ باور. آنکه بدین دستاویز که مسلمان است و اهل نجات، اخلاق را پاس نمی‌دارد دچار غرور مسلمانی است و هرچه مغرورتر باشد، گمراه‌تر است.

اگر کسی با تمسک به اینکه برحق است از اخلاق سرپیچی کند، اخلاق یکسره تعطیل می‌شود؛ از آن رو که هر کسی خود را برحق می‌داند. مضافاً اینکه، حقانیت هر گروه فقط به آموزه‌هایش نیست، اخلاق نیز معیار است.

کتمان نباید کرد که برخی می‌پندارند همین که مسلمان‌اند و شیعه، در مقابل گناهان بیمه شده‌اند و گذرنامه ورود به بهشت دارند. این گروه، عقیده‌پرست هستند و دچار غرور مسلمانی و شیعیگری. عقیده‌پرستی قربانی کردنِ اخلاق به نام عقیده است. آنکه به دستاویز حق بودن عقیده‌اش، گو اینکه چنین هم باشد، اخلاق را نادیده می‌گیرد، عقیده‌پرست است و گرفتار غرور عقیدتی. عقیده‌پرستی برتر دانستنِ باور از عمل است. و قبول اینکه صِرف اعتقاد به فلان دین و مذهب، یا داخل بودن در فلان حزب و گروه، امتیاز است.» (اسفندیاری، 1396: 165 ــ 167)

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1396). همه ما برادریم: سیمای انسانی و اخلاقی اسلام. ویراست چهارم. چاپ هشتم. تهران: نگاه معاصر.

ـ یادداشت مرتبط:

باور دینی یا رفتار اخلاقی؟

جامعه با کفر باقی می‌ماند، با ظلم نه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

ولادت‌سازی و وفات‌سازی!

مهدی سیمایی می‌نویسد:

«جامعه شیعی در ایران در دو دهه اخیر با توسعه مناسک مذهبی و مناسبت‌سازی‌های جدید مواجه شده است. یکی از این مناسبت‌سازی‌ها ساخت دو تاریخ برای ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)، دختر امام موسی کاظم (ع) و همچنین تاریخی برای ولادت و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی است. در این مجال فقط تاریخ ساختگی برای حضرت معصومه را نقد می‌کنیم.

بیش از شصت سال قبل، حاج سید محمدباقر متولی‌باشی (سالار التولیه متوفای ۱۳۲۰ ه.ش.)، که شخصیت بانفوذ و مقتدری در قم بوده و بیش از چهل سال تولیت آستانه مقدسه را بر عهده داشته است، برای کسی که در این باره سندی پیدا کند جایزه کلانی قرار داد. پیدا است که این جایزه می‌توانست انگیزه جست‌وجو را دوچندان کند. این در حالی بود که در هیچ یک از منابع، ذکری از روز و ماه و حتی سال ولادت و رحلت حضرت نیامده بود.

اما در همان زمان، فردی به نام شیخ جواد شاه‌عبدالعظیمی، مشهور به جواد مجتهد، ادعا کرد که تاریخ ولادت و وفات حضرت معصومه را یافته است. وی مدعی شد که این دو تاریخ را از دو کتاب ”لواقح الأنوار“ و ”نزهة الابرار“ نقل می‌کند. بدین ترتیب این مطلب را به اضافه مطالب دیگری در کتایچه ”نور الآفاق شبهات لأهل النفاق“ نگاشت که آیت‌الله استادی این کتاب را بی‌مایه و سست می‌داند. [1]

نخستین منبع ادعا شده، ”لواقح الأنوار فی طبقات الاخیار“، نوشته شیخ عبدالوهاب بن احمد شعرانی شافعی مدنی (متوفای ۹۳۷ ه.ق.) و موضوع آن شرح حال مشایخ و بزرگان صوفیه است. در این کتاب نه تنها نامی از فاطمه دختر موسی بن جعفر (ع) نیست، بلکه نامی از خود آن امام (ع) هم نیامده است! ضمن اینکه چگونه ممکن است در کتب حدیثی و تاریخی شیعه هیچ مطلبی درباره تاریخ ولادت و وفات حضرت معصومه نقل نشود، اما منبعی صوفی در قرن دهم تاریخ آن را ذکر کند.

دومین منبع ادعاشده، کتاب ”نزهة الأبرار فی نِسب الأئمة الاطهار“، نوشته سید موسی موسوی برزنجی شافعی مدنی است. کتاب مزبور، که معلوم نیست وجود خارجی داشته باشد، نه در کتابخانه مدینه، آنچنانکه شیخ جواد شاه‌عبدالعظیمی ادعا کرده است، و نه نزد آقابزرگ تهرانی وجود داشته است. [2] علاوه‌بر آن، موسوی برزنجی فردی معاصر است و کتاب وی صلاحیت استناد تاریخی ندارد.» (سمایی، 1398: 203 ــ 204)

پانوشت‌ها:

[1] استادی، آشنایی با حضرت عبدالعظیم (ع) و مصادر شرح حال او (صص 297 ــ 301)

[2] آقابزرگ تهرانی، الذریعة (ج 24، ص 107)

یادداشت‌ها:

ـ سیمایی، مهدی. (1398). مشهورات بی‌اعتبار در تاریخ و حدیث: دفتر اول. قم: کتاب طه.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

دو تاریخ ولادت و وفات ساختگی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

اخلاق را نباید به مستحبات و مکروهات فروکاست!

ابوالقاسم فنایی:

«اخلاق همه‌ ساحت‌های وجودی انسان را دربرمی‌گیرد. یعنی فقط معطوف به فضائل و رذایل نفسانی نیست، موضوع اخلاق فقط خلق‌وخوی انسان نیست، بلکه ساحت باورها، عواطف و احساسات، اراده، گفتار و رفتار را هم شامل می‌شود. همه اینها به نوعی تحت پوشش اخلاق قرار می‌گیرند و در تمام این زمینه‌ها اخلاق حرفی برای گفتن دارد. بنابراین خطاست که ما اخلاقیات یا قلمرو اخلاق را محدود کنیم به فضائل و رذایل نفسانی. در فرهنگ ما یک تقسیم کار از قدیم‌الایام جا افتاده. خیلی‌ها معتقدند وقتی ما راجع به فعل صحبت می‌کنیم، این فعل فقط موضوع فقه و شریعت است. تعریفی که از فقه در بین اندیشمندان ما رایج است این است که موضوعِ فقه فعلِ مکلفین است و از آن طرف وقتی به اخلاق می‌رسیم می‌گویند موضوعِ اخلاق خُلقِ مکلفین است. این تعریف به نظر من درست نیست. قلمرو اخلاق و موضوع اخلاق بسیار گسترده‌تر از خلق‌وخوی انسان‌ها است.

نکته‌ دیگر که باید در مقام تعریف اخلاق به آن توجه کنیم این است که اخلاق را نباید به مستحبات و مکروهات فروبکاهیم. همان طور که در قلمرو شریعت، الزامات و تکلیف‌هایی داریم که آنها را تکالیف دینی یا شرعی می‌دانیم، در قلمرو اخلاق هم ما الزامات اخلاقی داریم؛ واجبات و محرمات اخلاقی داریم و اهمیت و ضرورت این الزامات و تکالیف، به هیچ وجه کمتر از الزامات و تکالیفی که ما در شرع داریم نیست.

[...] اخلاقی زیستن نوعی سبک زندگی است که در آن تمام ساحت‌های وجودی انسان و کارهایش پیرامون اخلاق شکل می‌گیرد و جریان پیدا می‌کند. یعنی فردی که می‌خواهد اخلاقی زندگی کند در تمام ساحت‌ها سعی می‌کند ملاحظات اخلاقی مربوط به آن ساحت را بشناسد و در مقام عمل از آنها پیروی کند و بر اساس آن زندگی کند. برای اینکه این نکته روشن‌تر شود به این مثال توجه کنید. ما می‌دانیم که زندگی متشرعانه چه نوع زندگی‌ای است، زندگی که حول شریعت شکل می‌گیرد. کسی که زندگی متشرعانه دارد هر کاری می‌خواهد انجام دهد، با هر پدیدهٔ جدیدی که مواجه می‌شود دنبال این است که ببیند حکم شرعی در این رابطه چیست و آن حکم را در آن مورد خاص مراعات کند. دقیقاً همین نقشی که شریعت در یک زندگی شریعت‌مدارانه دارد اخلاق هم در اخلاقی زیستن دارد. اگر اخلاق در همه‌ ساحت‌های وجود آدمی حضور داشته باشد، معنایش این است که ما وقتی می‌خواهیم اخلاقی زندگی کنیم آن وقت باید سراغ شناخت و ملاحظات اخلاقی برویم و بر اساس آنها زندگی خودمان را تنظیم کنیم. این ملاحظات اخلاقی در قالب دلیل به ما عرضه می‌شود. یعنی اگر عقلانی زیستن را زندگی بر اساس دلیل بدانیم، آن وقت می‌توانیم بگوییم اخلاقی زیستن یک نوع خاصی از عقلانی زیستن است. ما انسان‌ها به حکم اینکه عاقل هستیم وقتی می‌خواهیم کاری انجام دهیم، به یک دلیلی نیاز داریم. شایان ذکر است که کار را در اینجا به آن معنای عام کلمه به کار می‌برم، نه فقط در کارهای بیرونی. دلیلی لازم است که عقل ما را برای انجام کاری خاص توجیه و قانع کند که تو مثلاً باید این فلان کار را انجام دهی یا حق داری و اجازه داری که این کار را انجام دهی و از سویی دیگر انگیزه‌ لازم برای انجام آن کار را در روح و روان ما نیز تولید کند. اخلاقی زیستن یک نوع خاصی از عقلانی زیستن است. یعنی در واقع یک نوع خاصی از آن دلایلی که با آن دلایل می‌توانیم یک انسان عاقل را متقاعد کنیم که تو باید این کار را انجام دهی، همان دلایل اخلاقی است و با همان دلیل هم می‌توانیم انگیزه لازم برای انجام آن کار را در آن شخص به وجود بیاوریم.

حالا اگر این تعریف از اخلاقی زیستن یعنی زیستن بر اساس دلایل اخلاقی را قبول کنیم، آن‌وقت می‌توانیم راجع به موانع اخلاقی زیستن صحبت ‌کنیم و یک تصور اجمالی از این موانع به دست ‌آوریم. [...] موانع اخلاقی زیستن آن چیزهایی است که جلوی تأثیر دلایل اخلاقی را می‌گیرد و اجازه نمی‌دهد که آن دلایل به عمل منتهی شود. اموری که ممکن است که این دلایل اخلاقی را تضعیف کند یا از کار بیندازد دو جور است. گاهی اوقات دلیل دیگری می‌آید که دلیل غیراخلاقی است. آن دلیل، دلیل اخلاقی را از کار می‌اندازد. گاهی اوقات هم علتی جلوی تأثیر آن دلیل را می‌گیرد. به عنوان نمونه بعضی از کسانی که به استناد دلایل دینی، یک کار غیراخلاقی را توجیه می‌کنند فرایندی در ذهن اینها طی می‌شود که منجر می‌شود به کاری غیراخلاقی؛ این است که آن دلیل دینی جلوی تأثیر آن دلیل اخلاقی را می‌گیرد و اجازه نمی‌دهد آن دلیل کار خودش را انجام دهد. پس این موانع یا از جنس دلیل‌اند، یا از جنس علت.»

یادداشت‌ها:

ـ سایت و اینستاگرام بنیاد باران (دسترسی در 1398/9/9)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

رویکرد قرآن تک‌همسری است!

صدیقه وسمقی پاسخ می‌دهد:

� آیا نیاز فعلی جامعه، فرهنگ، شرایط و عرف مسئله چندهمسری را می‌پذیرد؟

من گمان می‌کنم با توجه به شرایط واقعی امروز جامعه، تبلیغ چندهمسری یک عمل غیرمسئولانه است. ممکن است با این‌گونه کارها قبح چندهمسری برای عده‌ای از مردان متأهل بی‌تعهد نسبت به همسر و فرزندان خویش بریزد و توجیه‌گر ازدواج مجدد برای آنان شود، اما نه می‌تواند مشکل ازدواج را حل کند و نه می‌تواند چندهمسری را متعارف سازد، زیرا چندهمسری اساساً موضوع مردان متأهل بی‌تعهد است و نه موضوع فراگیر جامعه. چندهمسری مسئله میلیون‌ها مرد و زن جوانی نیست که نمی‌توانند ازدواج کنند. هیچ زنی دوست ندارد در یک خانواده چندهمسری زندگی کند. حتی زنان دوم و سوم نیز دوستدار چنین وضعی نیستند و با انگیزه‌ها و تحت شرایط خاصی به این کار تن می‌دهند که اگر آن شرایط را نداشتند، وارد زندگی پرتنش چندهمسری نمی‌شدند. مثلاً نیاز مالی یکی از این دلایل است. برخی زنان به دلیل نیاز مالی مجبور می‌شوند همسر دوم یک مرد شوند. پیامدها و مشکلات ناشی از چند همسری به قدری زیاد است که جامعه خود، عاقلانه نمی‌پذیرد که به یک امر متعارف تبدیل شود. حتی کسانی که این تجربه را داشته‌اند از تجربه خویش راضی نیستند. من از مردانی که اقدام به ازدواج مجدد کرده‌اند، شنیده‌ام که می‌گویند اگر از قبل، از تبعات آن آگاه بودیم چنین کاری نمی‌کردیم. تبلیغ درباره چندهمسری بدون تحقیق درباره پیامدهای آن و بدون مطالعه درباره خانواده‌های چندهمسری کاری ناآگاهانه و غیرمسئولانه است که باید از آن ممانعت شود.

� به طور کلی، اساساً چندهمسری یا حتی دوهمسری در چه صورتی قابلیت به انجام رسیدن در کشور را دارد، با توجه به اینکه امکان ایجاد عدالت بین همسران و فرزندان در هیچ زمینه‌ای وجود نخواهد داشت؟

رویکرد قرآن تک‌همسری است. آیه ۳ سوره نساء به روشنی اکتفا به یک زن را نزدیک به عدالت می‌داند و برای پرهیز از بی‌عدالتی و ظلم، مردان را دعوت می‌کند که به یک زن اکتفا کنند. حال در جامعه ای که مردم به تک‌همسری گرایش دارند تبلیغ چندهمسری یک حرکت وارونه و حتی مخالف رویکرد قرآن است. باید توجه داشته باشیم که اسلام مؤسس چندهمسری نبوده است؛ بنابراین این پدیده را نمی‌توان یک پدیده دینی دانست و زیر چتر دین از آن حمایت کرد.

در هر شرایط تاریخی که لازم بوده و ضرورت اقتضا می‌کرده انسان‌ها شکل خانواده را تعریف کرده‌اند به گونه‌ای که حلال مشکلات باشد نه آنکه خود به یک معضل تبدیل شود و یا فقط عده‌ای معدود از آن برخوردار شوند. حتی در شرایطی می‌بینیم که در تاریخ، زنان دارای چندشوهر بوده‌اند. اصل در خانواده همواره تک‌همسری است و تغییر آن به چندزنی یا چندشوهری بر اساس ضرورت‌های تاریخی صورت گرفته است، اما هیچ‌گاه به قاعده تبدیل نشده است، زیرا هر کدام از این اشکال، آسیب‌ها و مشکلات خود را برای جامعه بشری داشته است. بر این اساس، انسان‌ها آگاهانه و هوشیارانه کوشیده‌اند که تک‌همسری همچنان قاعده ازدواج و خانواده باقی بماند. به علاوه، نسبت جمعیت زنان و مردان نیز به طور معمول اجازه نمی‌دهد که چندهمسری تبدیل به قاعده معمول شود.
من گمان می‌کنم در شرایط بسیار نادر زنانی هستند که از سر اکراه و اضطرار می‌پذیرند که شوهرشان زن دیگری اختیار کند. فرض کنید زنی بسیار بیمار است، به گونه‌ای که شوهر برای همیشه از فواید زندگی مشترک بی‌بهره می‌شود. در این شرایط دو راه وجود دارد: یا زن طلاق بگیرد تا شوهر بتواند زن دیگری اختیار کند یا شوهر بتواند زن دوم بگیرد. در اینجا اگر شوهر حاضر است ضمن حمایت از زن اول، دوباره ازدواج کند، انتخاب ماندن یا طلاق گرفتن بر عهده زن اول خواهد بود. زن نیز در چنین شرایطی با توجه به موقعیت خود تصمیم می‌گیرد. در جامعه‌ای که زنان از حمایت‌های دولتی بی‌بهره‌اند و اگر شغلی نداشته باشند، کاملاً وابسته به شوهر هستند، ممکن است زن، ماندن در کنار همسر دوم را انتخاب کند و رضایت دهد که شوهر زن دیگری اختیار کند. یا در صورتی که زن عقیم است و مرد اصرار دارد که فرزندی از خودش داشته باشد و حاضر است با زن اول نیز زندگی کرده اما مایل است دوباره ازدواج کند تا صاحب فرزند شود. در اینجا نیز انتخاب با زن اول است که بماند یا طلاق بگیرد و در خانواده دوهمسری زندگی نکند.

به نظر من، در شرایط بسیار نادری ازدواج مجدد توجیه‌پذیر است. مسئله این است که در کشور ما بر اساس فقه، برای تبدیل خانواده به یک خانواده چندهمسری رضایت زن و فرزند جایگاهی ندارد و این طرز تفکر از عدالت دور است. وقتی مردی به طور یک‌جانبه خانواده تک‌همسری را به خانواده چندهمسری تبدیل می‌کند و همه مناسبات آن را به یک‌باره تغییر می‌دهد و زن و فرزندانش را با تنش روبه‌رو می‌کند، مرتکب بی‌عدالتی شده است. دیگر امروز قابل قبول نیست که عدالت یعنی تقسیم برابر شب‌ها میان همسران. عدالت امروز معنای گسترده‌ای دارد و رضایت‌مندی فرزندان را نیز شامل می‌شود. آسیب‌های ازدواج مجدد مردان می‌تواند موجب ناهنجاری‌های اجتماعی، اقتصادی و روانی شود. امروز نمی‌توان این پدیده را بدون ارزیابی پیامدهای انسانی و اجتماعی آن بر اساس دیدگاه‌های فردی و یا گروهی تبلیغ و ترویج کرد و با استناد نادرست به دین آن را توجیه کرد.» (با اندکی ویرایش از خبرگزاری پانا، دسترسی در 1398/8/25)

یادداشت‌ها:

ـ خبرگزاری پانا (انتشار در 1398/8/22)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دیانت و فطرت!

احمد قابل:

شریعت مجموعهٔ قوانینی برای رابطهٔ انسان با خدا، رابطهٔ بین انسان‏‏ها و رابطهٔ انسان با طبیعت است. مطابق گزارش قرآن، این قوانین هیچ مخالفتی با نیازهای فطری بشر ندارند. دین براساس فطرت انسانی تنظیم شده است. در اسلام، مجموعهٔ قوانین، از روابط اقتصادی، سیاسی ــ اجتماعی، قضایی و جزایی را براساس آن چیزی که عقل بشر در زمان نزول این دین رفتار می‏کرد تشریع کرده است. یعنی اسلام همان قوانین را نگاه کرده و هر جای آنکه برای حال بشر مضر بود خطّ بطلان کشید و هر جای آن هم را که منفعت داشت نگه داشت. البته یک سری‏ راه‏‏ها را هم نشان داده است که تا آن زمان یا حداقل در آن جامعه مطرح نبوده است. همان راهکار پیشنهادی هم ممکن است مقطعی یا همیشگی باشد. مثلاً در مورد خرید و فروش، مواردی از خرید و فروش‏‏ها را که مبتنی بر ربا بود منع کرده و گفته است که این کارها را نکنید. راه‏های دیگری را که در همان زمان وجود داشته و غیرربوی بوده تأیید کرده و گفته است که اینها کارهای خوبی است و همین‏طور رفتار کنید. یک‌سری‏ راهکار‏ها هم ممکن است وجود داشته باشد که آنها را هم تجویز و تأیید کرده و مردم را تشویق کرده که اگر آن کار را رها کنید، یک کار دیگری هم می‏توانید انجام دهید که تا به ‏حال انجام نمی‏دادید. باید دقت شود هیچ‌کدام این‏‏ موارد با کلّیات دین، یعنی با اهداف دین، که کاملاً اهداف معقولی است و منطبق با فطرت انسانی است، مغایرت نداشته باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

افراط در عزاداری به تفریط می‌انجامد!

آیت‌الله شبیری زنجانی:

«همین طور پشت سر هم دهه درست کردن توسط جامعه قابل پذیرش نیست و به مرور زمان زمینه انکار مجموعه عزاداری‌ها را به وجود می‌آورد. افراط در عزاداری‌ها به تفریط می‌انجامد.» (دسترسی در 1398/8/10)

یادداشت‌ها:

ـ پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله شبیری زنجانی (انتشار در 1393/4/6)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

آسیب‌شناسی عزاداری!

مداحان و صیانت از عزاداری!

فکر کرده‌ایم تنها عزاداری و اشک مسئولیت ماست!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا ماه صفر نحس است؟

عبدالهادی مسعودی می‌نویسد:

«روایت بشارت دادن به خروج از ماه صفر در مجموعه‌های روایی شیعه نقل نشده است و تنها در دو سه کتاب معاصر آمده است. هیچ کدام از این کتاب‌ها سندی برای آن ذکر نکرده و منبع حدیثی کهن یا معتبری برای آن نیاورده‌اند. در میان اهل سنت نیز محدثان مشهور به ساختگی بودن این خبر تصریح کرده‌اند. حدیث مشابه این خبر با متن ”مَنْ بَشَّرَنِی‏ بِخُروجِ آذارَ فَلَهُ الْجَنَّةُ“ نیز نقل شده که اهل تسنن آن را هم ساختگی دانسته‌اند، اما محدثان شیعه هرچند آن را ساختگی نخوانده‌اند، ولی با توجه به فضا و سبب صدورش، با موضوع نحوست ایام و ماه صفر مرتبط ندانسته‌اند. گفتنی است در اشعار مولوی بدون اشاره به هیچ منبع و سندی به خبر نخست استناد شده، اما آن را دال بر نحوست ماه صفر ندانسته است. مولوی خوشحال شدن پیامبر را نه به دلیل تمام شدن ماه صفر که به معنای بشارت به ماه ربیع‌الاول به عنوان ظرف زمانی رحلت و عروج خویش دانسته است، زیرا پیامبر اکرم (ص) به لقای خدا می‌اندیشد و دوستدار وصال اوست.» (مسعودی، 1392)

مقاله ”پنداره نحوست ماه صفر“ را می‌توانید از اینجا دانلود کنید!

یادداشت‌ها:

ـ مسعودی، عبدالهادی. (1392). پنداره نحوست ماه صفر. دوفصلنامه حدیث حوزه. شماره 6.

ـ یادداشت مرتبط:

دربارهٔ ”بشارت به خروج ماه صفر“

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دربارهٔ ”بشارت به خروج ماه صفر“

مهدی سیمایی می‌نویسد:

«از مشهورات دیگر بین شیعیان، که احیاناً ممکن است از مستندات نحوست ایام نیز قرار گیرد، روایتی است از پیامبر اکرم (ص)، که هر کس خروج ماہ صفر را بشارت دهد بهشتی خواهد شد. روایتی مبنی بر بشارت به خروج ماه صفر در هیچ یک از منابع روایی شیعه وجود ندارد. این روایت در برخی منابع عامه نقل شده است که خود علمای اهل سنت آن را جعلی دانسته‌اند. [1]

روایت دیگری در منابع شیعی موجود است که در آن اشاره‌ای به ماه صفر نشده است. خلاصه این حدیث چنین است:

”پیامبر در جمع اصحاب بودند و گفتند اولین نفری که بر ما وارد می‌شود از بهشتیان است. برخی از یاران بعد از شنیدن این سخن، به سرعت بیرون رفتند و داخل شدند تا مصداق این سخن پیامبر شوند. پیامبر فرمودند: ’خیر. اکنون چند نفر بر شده وارد می‌شوند، که هر کدام به من خبر دهد ماه آذار رومی تمام شده اهل بهشت است.‘ پس گروهی داخل شدند و پیامبر رو به ابوذر کردند و فرمودند: ’ای اباذر! ما در چه ماه رومی هستیم؟‘ ابوذر گفت: ’ماه آذار تمام شده است.‘ پیامبر فرمود: ’می‌دانستم، اما دوست داشتم امت من بدانند. که تو بهشتی هستی.‘ “[2]

درباره حدیث فوق باید بدین نکات توجه کرد:

➊ در حدیث اصلاً سخن از ماه صفر نبوده است.

➋ ماه آذار، ماهی رومی و صرفا هماهنگ ماه آذر است. این ماه مطابق ماه مارس میلادی و مقارن با اواسط اسفند است.

➌ بر اساس محاسبات تقویمی، ماه آذار با ماه صفر در هیچ یک از ۱۱ سال اقامت پیامبر در مدینه مطابقتی ندارد.

➍ واژه ”بشّرنی“، از ”بشارت“ در لغت عرب، در خبر خوب منحصر نیست، بلکه مطلق خبردادن را هم شامل می شود.

➎ بر فرض، حتی اگر در روایت ماه صفر ذکر شده بود، اولاً، دلالتی بر نحوست ماه صفر نداشته؛ و ثانیاً، معنایی کلی برای همه مخاطبان نیست تا از آن گزاره‌ای عام استفاده شود که هر کسی خروج ماه صفر را بشارت دهد بهشتی می‌شود، بلکه به عبارت فنی علم حدیث ”قضیهٔ خارجیه“ بوده است. مراد پیامبر معرفی ابوذر به عنوان فردی بهشتی بوده است؛ مانند آنکه اگر پیامبر می‌گفت اولین کسی که از در وارد شد بهشتی است، کسی برداشت نمی‌کرد که از در وارد شدن سبب بهشتی شدن شده و عملی مستحب است، بلکه مراد پیامبر آن فردی بوده که در حال ورود بوده است.

➏ حدیث فوق نیز سند معتبری ندارد. در سند این حدیث ، افراد مجهولی مانند تمیم بن بهلول و پدرش واقع شده‌اند.» (سیمایی، 1398: 159 ــ 160)

پانوشت‌ها:

[1] میرداماد، الرواشح السماویة، ص 285؛ به نقل از مسعودی خمینی، ”پنداره نحوست ماه صفر“.

[2] صدوق، علل الشرائع (ج 1، ص 175)؛ همو، معانی الأخبار (ص 204)

یادداشت‌ها:

ـ سیمایی، مهدی. (1398). مشهورات بی‌اعتبار در تاریخ و حدیث: دفتر اول. قم: کتاب طه.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

آیا ماه صفر نحس است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز