«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مصطفی ملکیان» ثبت شده است

به هنگام نماز گزاردن، در واقع، چه می‌کنیم؟

مصطفی ملکیان می‌نویسد:

«ارزش نماز، و نیز سایر عبادات، وقتی به خوبی معلوم می‌شود که دریابیم که به هنگام نماز ‌گزاردن، و انجام دادن عبادات دیگر، در واقع، چه می‌کنیم .به نظر می‌رسد که هر آ‌نچه در حال نماز گزاردن،‌ و انجام دادن هر عبادت دیگری، می‌گوییم یا می‌کنیم تحت یکی از پنج عنوان زیر قابل اندراج است:

➊ ستایش (=حَمْد):

با ستایش خدا، نه فقط اوصاف و کمالات خدا را، که جان جهان و باطن هستی است، به یاد می‌آوریم و در ذهن و ضمیر خود رسوخ بیشتر می‌دهیم، بلکه اعتراف می‌کنیم که این اوصاف و کمالات فراتر از حد دریافت همه اذهان و عقول‌اند،‌ به طوری که برای اینکه حق خدا را به راستی اداء کرده باشیم چاره‌ای جز این نداریم که او را از ورای همه تصورات و تخیلات خود بدانیم (الله‌اکبر) و از اینکه از سنخ اذهان، خیالات، عواطف، اراده‌ها و ابدان ما آدمیان باشد منزه و مبرا بدانیم (سبحان‌الله). از طریق ستایش خدا، همچنین، از شیفتگی نسبت به تصورات و نظرات خودمان راجع به خدا برکنار می‌مانیم و نتیجتاً از تعصب و جزم و جمود دینی رهایی می‌یابیم.

➋ سپاس (=شکر):

سپاس از خدا چیزی نیست جز فهم اینکه ما کل هستی خود و همه چیزهای خوب، حقیقی، و زیبایی را که در اختیار داریم وامدار اوییم. هر وقت که واقعاً حس و وجدان کنیم که اگر در مقام عمل کار خوبی انجام داده‌ایم یا در مقام نظر به حقیقتی دست یافته‌ایم، یا در ساحت احساسات و عواطف به چیز زیبایی دلبستگی یافته‌ایم آن خوبی یا حقیقت یا زیبایی را از خودمان نداریم، بلکه جهان هستی نصیب ما کرده است، همان وقت حال سپاسگزاری و قدرشناسی‌ای در ما پدید می‌آید که شُکر واقعی همین است.

➌ اعتراف به خطا و طلب بخشایش (=استغفار):

هر وقت که احساس نقص و خطا و گناه کنیم، ولی این را نیز دریابیم که نقائص و خطاها و گناهان ما هر چه قدر عظیم باشند جای نومیدی نیست، چرا که ما در محضر موجودی هستیم که همه این نقائص و خطاها و گناهان را جبران می‌کند، به مقام استغفار می‌رسیم. بدین قرار، اعتراف به خطا و طلب بخشایش بدیل یأس و نومیدی است.

➍دعا برای خود:

هر وقت که احساس کنیم که خوبی‌ها، حقیقت‌ها، و زیبایی‌های جهان هستی منحصر در همان‌هایی که ما در اختیار داریم نیستند و بسا خوبی‌ها، حقیقت‌ها، و زیبایی‌ها هست که دست ما از آنها کوتاه است و، در عین حال، سخت مشتاق آنهاییم، حالت دعا در ما پدید می‌آید. دعا چیزی نیست، جز آرزوی بهتر شدن در سه ساحت عمل (=خوبی)، نظر (=حقیقت)، و احساسات و عواطف (=زیبایی).

➎ دعا برای دیگران:

وقتی که آدمی پی می‌برد که همان محدودیت‌ها و نقائصی که دامنگیر اوست، کمابیش، دامنگیر جمیع همنوعان او هم هست، نسبت به همنوعان خود احساس همدلی و همدردی‌ای می‌کند که ناشی از همین احساس سرنوشت مشترک است. در این حال، طبیعی‌ترین واکنش این است که شخص برای همنوعان خود دعا کند و بهتر شدنِ آنان را در همان سه ساحت مذکور بخواهد. دعا برای دیگران، در واقع، نوعی شفاعت برای آنان، در پیشگاه هستی، است.» (ملکیان، 1380: 487 ــ 489)

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1380). راهی به رهایی: جستارهایی در باب عقلانیت و معنویت. تهران: نشر نگاه معاصر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت!

زمین از دریچه آسمان

مصطفی ملکیان می‌نویسد:

«عمیق‌ترین نوع بی‌ثباتی چیزی است که در بیان عیسی در انجیل آمده و آن این است که تو همه چیزهایی را که می‌خواهی به دست بیاروی برای این می‌خواهی که از طریقش به آرامش برسی، ولی تا سعی می‌کنی نگه‌شان داری، آرامشت را از دست می‌دهی. این دیگر بدترین وضعی است که ممکن است پیش بیاید. در حقیقت، دلیل اینکه من و شما ثروت و شهرت می‌خواهیم این است که فکر می‌کنیم از طریق آن به آرامش می‌رسیم، اما پارادوکس داستان اینجا است که اگر بخواهیم حفظ‌شان کنیم آرامش‌مان را از دست می‌دهیم؛ وقتی هم به آنها بی‌اعتنا می‌شویم آرامش به دست می‌آوریم:

جمله بی‌قراریت از طلب قرار توست

طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت

در اینجاست که به این جمله حضرت عیسی می‌رسیم که عارفان و الهی‌دانان مسیحی از دل آن اخلاق و الهیات عملی زیادی استخراج کرده‌اند: ”هر که از دست داد به دست آورد و هرکه به دست آورد از دست داد.“ ما به دنبال ثروت می‌رویم برای اینکه به آرامش برسیم. بعد می‌بینیم اگر بخواهیم ثروتی را که به دست آورده‌ایم نگاه داریم آرامش‌مان را از دست می‌دهیم. پس باید ثروت را رها کنیم. اگر این‌گونه است چرا چیزی را که از اول باید رها شود بگیریم؟ پس باید با ثروت مسامحه‌آمیز رفتار کنیم. (فرض کنید من یک میلیون تومان پول در جیبم داشته باشم و شما هم یک میلیون تومان داشته باشید. اما شما به یک میلیون تومان‌تان بی‌اعتنا باشید؛ شما راحت سوار تاکسی و اتوبوس می‌شوید و در پارک روی چمن دراز می‌کشید؛ اما من چون ثروتم به جانم بسته است، روی چمن دراز نمی‌کشم و سوار تاکسی و اتوبوس نمی‌شوم تا آن را از جیبم ندزدند. چون شما به آن یک میلیون تومان علقه ندارید، آرامش دارید. اما وقتی به آن علقه داشته باشید، آرامشی ندارید و به همین دلیل است که بین دو آدمی که یک میلیون تومان در جیب دارند یکی خوب به خواب می‌رود و دیگری تا این پول را به جایی نرساند و دستش را به جایی بند نکند خواب به چشمش نمی آید.)» (ملکیان، 1397: 137)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1397). زمین از دریچه آسمان. تهران: انتشارات سروش مولانا با همکاری انتشارات دوستان.

ـ یادداشت‌‌های مرتبط:

آزادی معنوی یعنی چه؟

زمین از دریچه آسمان: گفت‌وگو با ملکیان!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دین و دینداری را چه آفاتی تهدید می‌کند؟

مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان می‌گوید:

«فهم اینکه دین درست و راستین چیست متوقف است بر تعریفى که از دین داریم. دین را هم به صور و اشکال بسیار متعددى تعریف کرده‌اند، که تنها یکى از آنها تعریف کارکردى است، یعنى تعریف دین بر حسب کارکردى که دارد یا باید داشته باشد. اما کارکرد یا کارکردهایى که دین دارد یا باید داشته باشد نیز مورد اجماع نیست. [...] اما اجمالاً می‌توانم بگویم که به طور کلى، سه نوع آفت می‌تواند عارض دین شود: گاهى دین تضعیف می‌شود، گاهى به بیراهه می‌رود، و گاهى هدفى که از آن در نظر بوده است معکوس می‌شود.

به عبارت دیگر، گاهى قدرت دین کم می‌شود، گاهى قدرتش ضایع می‌شود و به هدر می‌رود، و گاهى از قدرتش سوء‌استفاده می‌شود. بعید نیست که بتوان ادعا کرد که همه قبول دارند که این سه نوع آفت می‌توانند دامنگیر دین شوند. فقط اختلاف بر سر مصادیق این سه نوع است.

تضعیف شدن دین فقط به این نیست که تعداد پیروان آن کاهش یابد یا پیروانش مثلاً روزهاى یکشنبه به کلیسا نروند یا روزهاى جمعه به نماز جمعه. بلکه آنچه مهم‌تر است این است که دین منحصر به چند عمل عبادى شود، که کسرى و درصدى از کل اوقات شبانه‌روز فرد را به خود اختصاص دهند، چنانکه گویى فرد کسرى از شبانه‌روز را در خواب است، کسر دیگرى را در حال کسب درآمد، کسر دیگرى را در حال خرید مایحتاج زندگى، و ... و کسر دیگرى را هم در حال دیندارى. دیندارى بخشى از اشتغالات شبانه‌روزى آدمى نیست، بلکه روحیه‌اى است که آدمى با آن روحیه در همه اشتغالات شبانه‌روزی‌اش حضور می‌یابد. همان‌طور که مثلاً نمی‌توان گفت که آدمى در بخشى از اوقات شبانه‌روزش نفس می‌کشد و از اکسیژن هوا استفاده می‌کند و در سایر بخش‌هاى شبانه‌روز به کارهاى دیگرى می‌پردازد، بلکه در واقع در تمام اوقات در عین اینکه از اکسیژن هوا بهره می‌برد به کارهاى گونه‌گون خود مشغول است. درست به همین نحو نمی‌توان دیندارى را منحصر به بخشى از اوقات شبانه‌روز کرد.

و اما به بیراهه رفتن دین. دین وقتى به بیراهه می‌رود و قدرتش ضایع می‌شود که متدین دین را دست‌مایه افتخار و مباهات کند و تمام دغدغه‌اش این شود که به دیگران بباوراند که تنها دین او دین حقیقى است و تنها او و همکیشانش در زمره فرقه ناجیه‌اند. کوه‌نورد واقعى کسى نیست که در دامنه کوه بایستد تا به همه کسانى که در تیررس صداى اویند اعلام کند که تنها راهى که او در پیش گرفته است به قله می‌رسد، بلکه کسى است که از همه امکاناتى که در اختیار دارد کمال استفاده را می‌کند تا راهى بیابد که سریع‌تر، سهل‌تر، و مطمئن‌تر به قله رهنمون شود. انتساب به یک دین و مذهب خاص، که در اکثریت قریب به اتفاق موارد هم چیزى نیست جز دین و مذهب آباء و اجدادى و، بنابراین، مثل بسیارى از دارایی‌هاى دیگر، ارثى است، نه حُسن و هنرى است (در مورد دین و مذهب خودمان) و نه قبح و عیبى است (در مورد دین و مذهب دیگران)؛ آنچه مهم است این است که همه نیروی‌مان را صرف سلوک دینى کنیم. [...]

معکوس شدن هدف دین هم چندین مصداق دارد؛ از جمله، یکى اینکه، هدف دین را حفظ یک سلسله قوالب و ظواهر بدانیم و نفهمیم که قالب و ظاهر دین، اگر ارزشى دارد، به سبب این است که مقدمه و وسیله وصول به محتوا و باطن دین است. همین سوء فهم است که موجب تقدیس قوالب و ظواهر دینى و تحجر و جمود ورزیدن بر آنها، به قیمت از کف دادن محتوا و باطنِ دین می‌شود. مصداق دیگر معکوس شدن هدف دین این است که گمان کنیم که دین آمده است تا بهشتى زمینى پدید آورد. ما آدمیان را یک بار براى همیشه از بهشت زمینى بیرون کرده‌اند. نباید تحت تأثیر ناکجاآبادها و مدینه‌هاى فاضله‌اى که مکاتب غیردینى به بشر وعده داده‌اند و براى اینکه، به گمان خودمان، از رقباى غیردینى خود عقب نیفتیم، هدف دین را هم ایجاد بهشتى زمینى تلقى کنیم. حتى اگر قبول کنیم که دین براى کاهش درد و رنج بشر آمده است (که من قبول دارم) و حتى اگر بپذیریم که اگر انسان‌ها واقعاً متدینانه زندگى کنند حیات دنیوی‌شان هم آبادتر و معمورتر می‌شود، باز نتیجه نمی‌شود که دین براى ایجاد ناکجاآباد (utopia) زمینى آمده است. دین آمده است که درون هر یک از ما را بهشتى کند. دین آمده است که روان ما را آباد و معمور کند و آبادى و معمورى روان به این است که از آرامش، شادى، و امید بهره‌ور باشد. حصول این سه وصف بهشتى پیامد دیندارى واقعی‌اند. اشتباه نشود. من با پدید آمدن بهشت زمینى هیچ‌گونه مخالفتى ندارم؛ سخن من فقط این است که وعده‌اى را که دین نداده است ما از سوى دین به مردم ندهیم. در عوض، مفاد وعده‌اى را که دین واقعاً داده است به مخاطبان‌مان تفهیم کنیم. دین می‌تواند با فرد آدمى کارى کند که آن فرد، حتى اگر در جامعه‌اى ناسالم و فاسد و جهنمى هم به سر می‌برد، خود سالم و صالح و بهشتى باشد، مانند نیلوفرى خوش‌رنگ و دل‌انگیز که از دل باتلاقى آلوده و عفن سر برمی‌آورد.» (ملکیان، 1378: 15 ــ 17)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1378). گفت‌وگوی دین و دینداری در جهان معاصر. در: مجله هفت آسمان (ش 2، صص 6 ــ 17)

ـ یادداشت‌های‌ مرتبط:

آفات جامعه دینی!

شریعت‌زدگی و فقه‌زدگی!

متدین: مالک حقیقت یا طالب حقیقت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

عقیده غلط ”مادیات هر چه بیشتر بهتر!“

زمین از دریچه آسمان

مصطفی ملکیان می‌نویسد:

«یکی از عقاید غلط ما این است که در مادیات ”هر چه بیشتر بهتر!“ غافل از اینکه این فرمول تا حد و اندازه معینی صادق است. برای مثال، در باب شهرت، زمانی که کتاب اول شما چاپ می‌شود بسیار احساس شادکامی می‌کنید. اما این مقدار در زمان چاپ کتاب دوم دو برابر نیست و تقریباً ۱/۸ برابر است. احساس شادکامی در هنگام چاپ کتاب سوم هم سه برابر نیست. به تدریج این احساس شادکامی با افزایش تعداد کتاب‌ها کاسته می‌شود تا جایی که از جایی به بعد شما نسبت به چاپ کتاب‌تان بی‌تفاوت می‌شوید. البته ممکن است از لحاظ مالی درآمد بیشتری نصیب فرد شود، اما از نظر شهرت چنین نیست. بنابراین تحقیقات نشان می‌دهند که در امور مادی الزاماً با افزایش مادیات احساس شادکامی نیز افزایش نمی‌یابد.

در دنیای قدیم، اپیکوریان و رواقیان با تحلیل روان آدمی، و نه تحقیقات تجربی، به این نتیجه رسیده بودند. رواقیان گرسنگی را در این زمینه مثال می‌زدند و تفطن روان‌شناختی‌شان را با این مثال نشان می‌دادند. آنان می‌گفتند که فرض کنید که فرد بسیار گرسنه باشد. لذت لقمه اول در رفع گرسنگی با لذت لقمه دوم و سوم و لقمه‌های بعدی قابل مقایسه نیست. این وضع تا جایی پیش می‌رود که انسان از خوردن سیر می‌شود. از جایی به بعد، خوردن یک لقمه بیشتر برای انسان ناخوشایند می‌شود تا جایی که از خوردن لقمه‌های بیشتر حتی حال تهوع به فرد دست می‌دهد. رواقیان می‌گفتند همین امر در مورد سایر لذات مادی هم هست.» (ملکیان، 1397: 167)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1397). زمین از دریچه آسمان. تهران: انتشارات سروش مولانا با همکاری انتشارات دوستان.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

زمین از دریچه آسمان در گفت‌وگو با مصطفی ملکیان!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دین انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند.

مصطفی ملکیان

 

مصطفی ملکیان می‌گوید:

«یکی از بزرگان نکته ظریفی می‌گفت. می‌گفت کسانی هم که امام حسین (ع) را کشتند نمازخوان بودند و حتی نماز خواندن به آنها قوت داده بود؛ آنها اگر نماز نمی‌خواندند، نمی‌توانستند این کار را انجام بدهند. خود نماز خواندن به انسان نوعی قوت نفس می‌دهد!

بله همین طور است. اما ”در جهت چه کاری؟“ فرق می‌کند. به قول شاعر:

نه هرکس شد مسلمان می‌توان گفتش که سلمان شد

که اول بایدت سلمان شدن آنگه مسلمان شد

بنده واقعاً معتقدم دین فقط ”آنچنان“ را ”آنچنان‌تر“ می‌کند. شما اگر انسان خوبی باشی و متدین شوی، خوب‌تر می‌شوی؛ اگر انسان بدی باشی و متدین شوی، بدتر می‌شوی. یعنی تدین جسارتی به انسان می‌دهد که اگر انسانی باشید جِبِلّتاً پاک و طیب، که از یک خانواده امین و از یک جوهره انسانی برخاسته‌اید، تدین شما را آن‌چنان‌تر می‌کند؛ یعنی خوب‌تر می‌کند. از آن طرف، اگر آدم زمختی باشید مثل خوارج، آنها هم تدین فقط در مقابل امام علی(ع) شجاع‌ترشان کرد و جسارت‌شان بیشتر شد. به نظر شما چرا اینگونه می‌شود؟ چون تدین به شما این حالت را می‌دهد که ”شما تحت کَنَف حمایت الهی هستی و مأمور خدایی! شما اصلاً دست خدایی که از آستین جهان بیرون آمده‌ای!“ این حالت باعث می‌شود که هر کاری که می خواهی بکنی با جسارت و شجاعت بیشتری انجام دهی.

بنده فکر می‌کنم بیشترین خوبی‌ها را از این راه می‌توان تحصیل کرد؛ بیشترین بدی‌ها را هم می‌توان از این راه تحصیل کرد. فکر نمی‌کنم که انسان، به صرف تدین و به صرف تعلق به یک دین، بدی‌هایش کمتر شود یا خوبی‌هایش بیشتر شود؛ واقعش این است که در زندگی‌ام چنین چیزی ندیده‌ام. من می‌بینم که انسان‌های خوب متدین‌های خوبی هستند و انسان‌های بد هم متدین‌های بسیار ناجوری هستند.

خاطرم هست که حضرت امام دو سه بار به عبارت‌های مختلف این مطلب را می‌گفتند که ”ما از آمریکا ترس نداریم، اما از این مقدسین می‌ترسیم.“ راست هم می‌گفتند، چون آمریکا یک جایی عقب می‌نشیند، اما اینها می‌گویند: ”کجا عقب بشینیم؟ ما مأمور الهی هستیم، ما می‌رویم جلو، ما مأموریم که زمینه را برای ظهور حضرت آماده کنیم!“ می‌بینیم بزرگ‌ترین درندگی‌ها را می‌کنند به اسم اینکه دارند زمینه را برای ظهور حضرت حجت آماده می‌کنند.

البته این بحث بحثی است که اگر کسی بخواهد حرف دقیقی راجع به آن بزند و ببیند واقعاً تدین بر روان انسان اثر می‌گذارد یا نه دقیقاً به حوزه ”روان‌شناسی دین“ مربوط می‌شود. به تعبیر دیگر، همان بحثی است که روان‌شناسان دین تحت عنوان ”تأثیر دین در منش آدمی“ مطرح می‌کنند. آیا واقعاً انسان وقتی وارد یک دین می‌شود، یا از دینی به دین دیگر درمی‌آید، در منش او از این جهت که مؤلفه‌های جدی روانش را عوض کند، اثری می‌گذارد یا نه؟ در واقع، ادعایی که بنده کردم این بود که می‌خواستم بگویم ”نه“ اما اینکه این رأی من درست باشد یا غلط، حرف دیگری است.

حتی به نظر می‌رسد قرآن کریم در مورد خودش هم همین را می‌گوید که ”یضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یهْدِی بِهِ کَثِیرًا“ (بقره: 26) من فکر می‌کنم از قرآن هم بسیار می‌شود سوء‌استفاده کرد، بسته به اینکه چه قصدی داشته باشید. به تعبیر مولانا، با یک طناب هم می‌شود به ته چاه رفت و هم می‌شود از ته چاه بالا آمد. از طناب هر دو کار بر می‌آید. تا شما چه قصدی داشته باشی. بخواهی با طناب بروی ته چاه یا بخواهی از ته چاه بیای بالا. واقعاً قرآن به گفته علی بن ابی طالب ”حمالِ ذو وجوه“ ]نهج‌البلاغه: نامه 77[ است. من فکر می‌کنم خوارج هم از قرآن به خوبی استفاده می‌کردند، اما علی بن ابی طالب هم استفاده می‌کرد. هر دو استفاده می‌کردند؛ معاویه هم استفاده می‌کرد و ابوذر هم استفاده می‌کرد؛ بسته به اینکه چه بخواهیم.“ (مکلیان، 1388: 135 ــ 137)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1388). ایمان و تعقّل: درس‌گفتارهای فلسفهٔ‌دین. قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

دین چاقوی دولبه است!

با قرآن بسیاری هدایت و بسیاری گمراه می‌شوند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

عقیده‌پرستی بزرگ‌ترین رقیب خداپرستی است!

مصطفی ملکیان می‌نویسد:

«عقیده‌پرستی بزرگ‌ترین رقیب خداپرستی است و کسانی که دغدغه خداپرستی دارند و می‌خواهند زندگی خداپسندانه‌ای سپری کنند باید کاملاً مراقب این رقیب باشند، یعنی هیچ‌ چیز را با خود خدا عوض کنند، حتی عقیده به وجود خدا را. می‌خواهم بگویم که حتی عقیده به وجود خدا خدا نیست و نباید پرستیده شود. خدای واحد را باید پرستید، نه کلمة‌التّوحید را. معامله‌ای را که مؤمنان با خدای واحد می‌کنند نباید با کلمة‌التّوحید بکنند، بدین معنا که باید خدا را مطلق، کامل و مقدس بدانند و حتی عقیده خود را به وجود خدا و تصور خود را از خدا به جایگاه اطلاق، کمال و تقدیس فرانکشند. جایی که عقیده به وجود و وحدت خدا نیز خود خدا نیست و نباید پرستیده شود معلوم است که وضع سایر عقاید بر چه منوال است. آیا خودِ باور به وحدت خدا مستلزم این نیست که غیر از همان خدای واحد هیچ چیز دیگری را به خدایی نگیریم و مگر یکی از آن چیزهای دیگر عقاید ما نیستند؟

آنچه مایه اَسَف و موجب احساس خطر است اینکه عقیده‌پرستی، که خصم خداپرستی است، عین خداپرستی انگاشته و / یا قلمداد شود. کسی که یا خود به چنین توهّم یکسان‌انگاری‌ای دچار باشد و / یا بخواهد دیگران را به چنین توهّمی گرفتار سازد ساحت زندگی درونی و فردی و خصوصی خود را به شرک می‌آلاید و ساحت زندگی بیرونی و جمعی و عمومی دیگران را به اصناف درد و رنج‌ها می‌آکند.

برای اینکه خود را از جهت ابتلا یا عدم ابتلا به بیماری عقیده‌پرستی بیازماییم راهی نیست جز اینکه ببینیم که چه عقیده‌ای را، و تا چه حدّ، حاضریم در معرض نقد دیگران درآوریم و صدق و کذب و حقّانیّت و بطلان و اعتبار و عدم اعتبار آن را به ترازوی تفکر نقدی بسنجیم. به محض اینکه احساس کنیم که خوش نداریم یکی از عقایدمان در بوته تفکر نقدی واقع شود و / یا به ادلّه و براهین صاحبان عقاید مخالف آن گوش بسپاریم، یعنی به محض اینکه احساس کنیم که خوش داریم خود را نسبت به عقاید و اقوال دیگران کَر کنیم، باید پی ببریم که در سنگلاخ عقیده‌پرستی گام نهاده‌ایم و از خداپرستی دور افتاده‌ایم، فارغ از اینکه آن عقیده‌ای که درباره‌اش تصمیم خود را گرفته‌ایم (”تصمیم“ در اصل عربی‌اش به معنای ”کر کردن“ است) چه عقیده‌ای باشد.» (ملکیان، 1385: 462 ــ 463)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1385). مهر ماندگار: مقالاتی در اخلاق‌شناسی. تهران: نشر نگاه معاصر.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

دین‌پرستی فرقی با بت‌پرستی ندارد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

بزرگ‌ترین منکر اجتماعی جامعه ما

مصطفی ملکیان می‌گوید:

اول منکرى که در یک جامعه مى‌تواند وجود داشته باشد این است که در این جامعه، انسان نتواند با هشت ساعت کار کاملاً شریف و کاملاً درستکارانه زندگى خود و خانواده خودش را آبرومندانه اداره و تدبیر و تمشیت بکند. هر جامعه‌ای، چه جامعه ما چه هر جامعه دیگری، اگر یک فرد در این جامعه نتواند با هشت ساعت کارِ شرافتمندانه و درستکارانه زندگی خود را به صورت آبرومندانه اداره کند، این بزرگ‌ترین منکر آن جامعه است، چون منشأ همه منکرات اجتماعی دیگر همین منکر است. 

از نگاه درون‌دینى، از پیامبر اسلام فراوان نقل شده است که انسانى که بیش از یک سوم و یا یک چهارم شبانه‌روز خود را صرف کسب درآمد کند روى رستگارى را نخواهد دید.

 

یادداشت‌ها:

ـ ایکنا (دسترسی در 1397/7/6)

ـ صدانت: سخنرانی ”جامعه ناسالم (دسترسی در 1397/7/6)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

اصول حاکم بر امر به معروف!

امر به معروف و نهی از منکر!

امر به معروف و نهی از منکر جاهلانه!

بایدها و نبایدهای امر به معروف و نهی از منکر!

امر به معروف و نهی از منکر چارچوبی اخلاقی دارد!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

متدین: مالک حقیقت یا طالب حقیقت؟

مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان می‌گوید:

«دین همای سعادتی نیست که بر بام خانه من نشسته باشد و بر بام خانه دیگری نه؛ بلکه سیمرغی است که همگان باید در طلبش تا کوه قاف پرس‌وجو و تک‌وپو کنیم. متدیّن کسی نیست که خود را مالک حقیقت و حقیقت را ملکِ طلق خود می‌پندارد، بلکه کسی است که خود را طالب حقیقت می‌بیند.» (ملکیان، روزنامه خرداد؛ شماره ۲۵۳: ۱۳۷۸؛ به نقل از صدانت)

متن کامل این جستار را می‌توانید در سایت صدانت بخوانید.

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1378). آفات جامعه دینی، روزه‌داری و عبادات. تهران: روزنامه خرداد (شماره 253؛ 29مهر 1378).

ـ صدانت (دسترسی در 1396/9/16)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آفات جامعه دینی!

مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان درباره «آفات جامعه دینی، روزه‌داری و عبادات» می‌گوید:

«فقط به مهم‌ترین آفات جامعه دینی می‌توان اشاره کرد و الا آفاتی که ممکن است عارض یک جامعه دینی، از این حیث که دینی است، بشوند بسیار فراوان‌اند.

آفت اوّل: خلاصه شدن دین در عبادیّات

یکی از این آفات جامعه دینی این است که دین، که فی‌الواقع شامل سه بخش اعتقادیّات، اخلاقیّات و عبادیّات است، منحصر در عبادیّات مثلاً: نماز و روزه و حج شود و این چیزی است که اگرچه نظراً کسی بدان قائل نشده است، اما عملاً بسیاری از متدیّنان به آن مبتلایند. بدین معنا که متدیّن بودن را منحصر در رعایت احکام عبادی می‌دانند. این تلقّی از دین، علاوه‌بر اینکه دو بخش مهم دین یعنی: اعتقادیّات و مخصوصاً اخلاقیّات، را به ‌دست فراموشی می‌سپارد، در مورد عبادیّات هم دستخوش توهم عظیمی است و نمی‌داند که عبادیّات فقط و فقط تا آنجا ارزشمندند که دو کارکرد داشته باشند:

یکی اینکه، در خدمت اخلاقی شدن و اخلاقی ماندن انسان باشند، یعنی مقدّمه و وسیله‌ای باشند برای اخلاقی زیستن انسان. قرآن درباره نماز می‌گوید: ”إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ“ ]سوره عنکبوت: 45 .[نماز خاصیّتش این است که نمازگزار را از کارهای زشت و ناپسندیده باز می‌دارد، یعنی اگر مرتکب کار زشت و ناپسندیده می‌شوی، درواقع، نماز به‌جا نیاورده‌ای، در فیلم نماز به‌جا آوردن اجرای نقش کرده‌ای، همین و بس. ]...[ کارکرد دیگر عبادیّات کارکرد رمزی (Symbolic) آنهاست. یعنی در عبادات آدمی اعمال و افعال ظاهری و جوارحی خود را اشاره‌ای رمزی تلقّی می‌کند به حالت باطنی که نسبت به خدا دارد و آنها را نمی‌تواند جز با کارهای بدنی نمایش دهد و ابراز کند. [... [اگر احساس حرمت و خشیت و محبت و ستایش و امثال اینها را نسبت به خدا در خود نداشته باشم، وضو و نماز و روزه و حج دیگر هیچ کارکردی نخواهد داشت.
خلاصه اینکه، ما، علاوه‌بر اینکه می‌توانیم به این آفات مبتلا شویم که دین را در عبادیّات منحصر کنیم، ممکن است به این خطای دیگر هم در افتیم که دو کارکرد عبادیّات را فراموش کنیم و در نتیجه عبادیّات را به جای اینکه وسیله بدانیم، هدف قلمداد کنیم و به دامان نوعی سطحی‌نگری و شکل‌گرایی (Formalism) بلغزیم.

آفت دوّم: گسترش قلمرو تعبّد

آفت دیگر این است که حالت تعبّد و چون‌وچرانکردن را به مواردی که نباید تسرّی دهیم، تسرّی می‌دهیم. بدون شک، دین اجمالاً خالی از تعبّد نیست و هرکه به دین و مذهبی پایبند باشد نسبت به سخن کس یا کسانی متعبّد است. آفت جامعه دینی این است که این تعبّدِ گریزناپذیر آهسته‌آهسته گسترش یابد و جامعه مبتلا به تعبّد نسبت به اشخاص عدیده شود و از استدلال و برهان و نقد و نظر و بحث و فحص و چون‌وچرا رو بگرداند؛ مثلاً، نوعی روحانیت‌پرستی، که از انواع شاخص بت‌پرستی است، پدید آید. تعبیر ”روحانیت پرستی“ را از قرآن وام کرده‌ام، که درباره یهودیان و مسیحیان شبه‌جزیره عربستان چهارده قرن پیش می‌گوید: ”اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ“ ]توبه: 31[ یعنی روحانیون خود را می‌پرستند و از این طریق به گونه‌ای شرک‌آلوده‌اند، و بعضی از مفسّران قرآن، از جمله مرحوم طباطبایی، گفته‌اند که چون یهود و نصاری نسبت به عالمان دینی خود همان حالتی را داشتند که انسان باید فقط نسبت به خدا داشته باشد، یعنی سخنان‌شان را بدون چون‌وچرا و مطالبه دلیل و برهان قبول می‌کردند؛ قرآن آنان را مشرک و روحانی‌پرست دانسته است.

آفت سوّم: تلقّی فرآورده‌ای از دین

آفت دیگر این است که دین، به جای اینکه نوعی فرآیند تلقّی شود که اقتضای عمل و سیر و سلوک معنوی و باطنی دارد، نوعی فرآورده تلقی شود که کسانی در اختیارش دارند و کسانی از آن محروم مانده‌اند. دین، در واقع نوعی سفر معنوی و سیر و سلوک باطنی است از خاک و مغاک به افلاک پاک و، بنابراین، فقط کسانی متدیّن‌اند که در حال این تک‌وپو و جنب‌وجوش‌اند. دین نوعی سوغات نیست که برای کسانی آورده باشند و به دیگران نداده باشند. تلقّی سوغاتی از دین دین را دست‌مایه فخر و مباهات و خودبزرگ‌بینی و تحقیر دیگران می‌کند، ولی تلقّی سیر و سفر از دین، متدیّن را همواره دل‌نگران این معنا می‌کند که مبادا خواب نوشین بامداد رحیل، که غوطه‌وری در سطوح و ظواهر است، مرا از سبیل باز دارد. دین همای سعادتی نیست که بر بام خانه من نشسته باشد و بر بام خانه دیگری نه؛ بلکه سیمرغی است که همگان باید در طلبش تا کوه قاف پرس‌وجو و تک‌وپو کنیم. متدیّن کسی نیست که خود را مالک حقیقت و حقیقت را ملکِ طلق خود می‌پندارد، بلکه کسی است که خود را طالب حقیقت می‌بیند.» (ملکیان، روزنامه خرداد؛ شماره 253: 1378؛ به نقل از صدانت)

متن کامل این جستار را می‌توانید در سایت صدانت بخوانید.


یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1378). آفات جامعه دینی، روزه‌داری و عبادات. تهران: روزنامه خرداد (شماره 253؛ 29 مهر 1378).

ـ صدانت: صدای اندیشه (دسترسی در 1396/6/4)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

دین و دینداری را چه آفاتی تهدید می‌کند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

شریعت‌زدگی و فقه‌زدگی!

مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان درباره «شریعت‌زدگی و فقه‌زدگی» می‌نویسد:
«عبادیات دین دو کارکرد دارند:‌ یکی اینکه، مقدمه‌اند برای اخلاقی شدن ما و یکی هم اینکه، عملی سمبلیک هستند و باطنیات ما را نشان می‌دهند. حال اگر این دو کارکرد فراموش شود، با فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی سروکار پیدا می‌کنیم. اگر کسی فکر کند در دین عبادیات وسیله چیزی دیگری نیستند و خود هدف‌اند و یا فکر کند عبادیات مقدمه اخلاقی شدن ما نیستند، بلکه خود هدف‌اند و هدف این است که نماز بخوانیم، روزه بگیریم، حج بگزاریم، و ... فکر نکند باید ورای این عبادیات یک امر درونی وجود داشته باشد که این عبادیات سمبل آن امر درونی باشد فقه‌زده و شریعت‌زده شده است. در واقع، فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی اعمال عبادی را سمبلیک ندانستن و علاوه‌بر آن، اعمال عبادی را هدف دانستن است. فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی بزرگ‌ترین مانع در راه تبدیل دین به معنویت است و بزرگ‌ترین مانع در راه تبدیل متدین به عارف صاحب‌دل، و مقلد به کسی است که تقلید نمی‌کند، بلکه صدق، حجیت و حقانیت آنچه را که گفته است می‌یابد و حس می‌کند.» (ملکیان، 1394: 199) «شریعت‌زدگی ما را تا آخر در مقام تقلید نگه می‌دارد، زیرا لااقل چهار تالی فاسد و چهار نتیجه دارد. این نتایج برای تبدیل دین به معنویت بسیار مهلک هستند.» (همان: 200)

«اولین نتیجه این است که شریعت‌زدگی تنور نفاق و ریا را گرم می‌کند. همه شریعت‌زدگان، چه بدانند و چه ندانند، مبلغان نفاق و ریا هستند، زیرا وقتی بنا شد فقط در اعمال ظاهری چشم بدوزیم و فقط در این چشم بدوزیم که ”صاد“ را چقدر کشید، ”ضاد“ را چقدر کشید، و لاالضالین را چطور تلفظ کرد، انسان‌هایی می‌پروریم که فقط ظاهربین هستند و به ظاهر نگاه می‌کنند. اگر جامعه جامعه‌ای شد که وقتی من و تو با هم در حال ارتباط هستیم، من فقط به اعمال ظاهری تو نگاه کنم و نگران آن باشم و تو هم به اعمال ظاهری من نگاه کنی و نگران آن باشی، معنایش این است که تو من را مستعد نفاق و ریا می‌کنی و من تو را.» (همان.)

«اما مطلب دوم. عمل‌زدگی، که ناشی از فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی است، کار دومی هم با ما می‌کند و خسارت عظیمی به ما می‌رساند و آن این است که سنخ‌شناسی روانی انسان‌ها را به فراموشی می‌سپارد. ما انسان‌ها با سنخ روانی واحدی به دنیا نمی‌آییم. همان طور که وقتی هرکدام از ما به دنیا می‌آییم، با رنگ چشم، رنگ مو و طول قد خاصی به دنیا می‌آییم و خصایص زیست‌شناختی و جسمی متفاوتی داریم و با آن خصایص زیست‌شناختی متفاوت به دنیا می‌آییم، با خصایص روان‌شناختی متفاوتی هم به دنیا می‌آییم. ما همه یک سنخ نیستم. بعضی از ما درون‌گرا به دنیا می‌آیند و بعضی برون‌گرا. بعضی روحیه فعالیت دارند و بعضی روحیه انفعال. این کنش‌گری یا کنش‌پذیری یک سنخ روانی است. بعضی از انسان‌ها اساساً کنش‌گر و فعال‌اند. بعضی از انسان‌ها اساساً کنش‌پذیرند و فعال‌اند.» (همان: 201)

«آفت سوم عمل‌زدگی که ناشی از فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی است این است که وقتی عمل‌زده می‌شوید، خود را از برکات معنوی سایر ادیان و مذاهب محروم می‌کنید، زیرا به نظرتان می‌آید دین، غیر از عمل، چیزی از ما نخواسته است و عمل را هم که مشخص کرده است. وقتی انسان به ادیان و مذاهب دیگر رجوع می‌کند که معتقد باشد غیر از عمل چیز دیگر هم از ما خواسته‌اند. یک سلسله معارف و یک سلسله اخلاقیات هم از ما خواسته‌اند که با رجوع به ادیان و مذاهب دیگر و رجوع به هرکسی که به اندازه اپسیلونی حقیقت را کشف کرده است و حقیقت را از او اخذ کردن به آنها می‌رسیم. این وظیفه هر انسان معنوی است. هیچ انسان معنوی‌ای خود را در قالب هیچ دین و مذهبی محصور نمی‌کند. البته این بدان معنا نیست که متدین به یک دین و مذهب خاص نباشد.» (همان: 204 ــ 205)

«اما چهارمین آفت عمل‌زدگی این است که اصلاً به سیر باطن افراد توجه نمی‌کند. آدمی، بدون سیر باطنی، حیات معنوی خود را از دست می‌دهد. هیچ‌وقت با عمل ظاهری حیات معنوی به دست نمی‌آید. حیات معنوی یک سیر باطنی می‌طلبد. ]...[ این سیر باطنی در پی سه چیز درونی است: حقیقت، عشق‌ورزی و خیر. وقتی سیر باطنی می‌گویم، منظورم حقیقت‌جوبی، عشق‌ورزی و خیرخواهی است.» (همان: 207)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی (1394). در رهگذار باد و نگهبان لاله. جلد 2. تهران: نگاه معاصر.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز