«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۳۲۱ مطلب با موضوع «دانشوران» ثبت شده است

آیا شفاعت یک نوع پارتی‌بازی است؟

مطهری و عدل الهی

شهید مطهری می‌نویسد:

«نوع نادرست شفاعت که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است که گناه‌کار بتواند وسیله‌ای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند، درست همان طوری که در پارتی‌بازی‌های اجتماعات منحطّ بشری تحقق دارد.

بسیاری از عوام مردم شفاعت انبیا و ائمه (ع) را چنین می‌پندارند؛ می‌پندارند که پیغمبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) و ائمه اطهار، خصوصاً امام حسین (ع)، متنفّذهایی هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ می‌کنند، اراده خدا را تغییر می‌دهند و قانون را نقض می‌کنند.

اعراب زمان جاهلیت نیز درباره بت‌هایی که شریک خداوند قرار می‌دادند همین تصور را داشتند؛ آنان می‌گفتند که آفرینش منحصراً در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان بت‌ها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت شرک در ”خالق“ نبود، شرک در ”رب“ بود. [...]

اگر در میان مسلمانان هم کسی چنین معتقد شود که در کنار دستگاه سلطنت ربوبی سلطنتی دیگر هم وجود دارد و در مقابل آن دست‌درکار است، چیزی جز شرک نخواهد بود. اگر کسی گمان کند که تحصیل رضا و خشنودی خدای متعال راهی دارد و تحصیل رضا و خشنودی فرضاً امام حسین (ع) راهی دیگر دارد و هریک از این دو جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمین کند دچار ضلالت بزرگی شده است. در این پندار غلط چنین گفته می‌شود که خدا با چیزهایی راضی می‌شود و امام حسین (ع) با چیزهایی دیگر؛ خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، راستی، درستی، خدمت به خلق، برّ [= نیکی] به والدین و امثال اینها و با ترک گناهان از قبیل دروغ، ظلم، غیبت، شراب‌خواری و زنا راضی می‌گردد، ولی امام حسین (ع) با این کارها کاری ندارد، رضای او در این است که مثلاً برای فرزند جوانش علی اکبر (ع) گریه و یا لااقل تباکی [= تظاهر به گریه] کنیم؛ حساب امام حسین (ع) از حساب خدا جداست. به دنبال این تقسیم چنین نتیجه گرفته می‌شود که تحصیل رضای خدا دشوار است، زیرا باید کارهای زیادی را انجام داد تا او راضی گردد، ولی تحصیل خشنودی امام حسین (ع) سهل است، فقط گریه و سینه زدن؛ و زمانی که خشنودی امام حسین (ع) حاصل گردد، او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت می‌کند و کارها را دست می‌کند، حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فی سبیل الله که انجام نداده‌ایم همه تصفیه می‌شود و گناهان هرچه باشد با یک فوت از بین می‌رود!

این‌چنین تصویری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است، بلکه شرک در ربوبیت است و به ساحت پاک امام حسین (ع) که بزرگ‌ترین افتخارش ”عبودیت“ و بندگی خداست نیز اهانت است [...]. امام حسین (ع) کشته نشد برای اینکه ــ العیاذ بالله ــ دستگاهی در مقابل دستگاه خدا یا شریعت جدش رسول خدا به وجود آورد، راه فراری از قانون خدا نشان دهد.» (مطهری، 1352: 224 ــ 225)

«شفاعت امام حسین (ع) به این صورت نیست که برخلاف رضای خدا و اراده او چیزی را از خدا بخواهد.[...] امام حسین (ع) شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافته‌اند؛ او شفیع کسانی نیست که مکتبش را وسیله گمراهی ساخته‌اند. از این نکته نباید غفلت ورزید که همان‌طوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافته‌اند و گروهی گمراه شده‌اند، از مکتب امام حسین (ع) نیز گروهی هدایت شده و گروهی گمراه گشته‌اند و این مربوط به خود مردم است.» (همان: 229)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1352). عدل الهی. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت مرتبط:

هیچ شفاعت‌کننده‌ای مؤثرتر از توبه نیست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا امام حسین (ع) را شیعیانش کشتند؟

عاشوراشناسی به قلم محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«تاریخ امام حسین (ع) چندان تحریف شده که عده‌ای نه تنها قیام آن حضرت را عقلانی نمی‌دانند و معتقدند که امکان پیروزی وجود نداشت، بلکه می‌پندارند که امام حسین را شیعیانش کشتند و همان کسانی که دوستش داشتند به رویش شمشیر کشیدند. اگر این اتهام را مخالفان قیام امام حسین به قلم آورند، پیداست که می‌خواهند امویان را تبرئه کنند، ولی امروزه که برخی از شیعیان همین اتهام را تکرار می‌کنند، هم از حقیقت دور می‌افتند و هم بر سر شاخ بن می‌بُرند. ][

این باور نادرست که امام حسین را شیعیانش کشتند بر پایه این استدلال است که کوفیان شیعه بودند، امام را کوفیان کشتند، پس امام را شیعیان کشتند. در سخن مزبور همین استدلال آمده است، اما با اندکی تأمل در تاریخ به نادرستی آن پی می‌بریم.

بی‌درنگ یادآور می‌شویم که همه کوفیان شیعه نبودند، حتی مسلمان هم نبودند. یهودیان و مسیحیان نیز در کوفه زندگی می‌کردند. هیچ آمار دقیقی از جمعیت کوفه و شیعیان آنجا وجود ندارد، اما مسلّم است که همه کوفیان شیعه نبودند. برخی گفته‌اند که شیعیان در اقلیت بودند و در حدود ثلث یا ربع جمعیت.

از چگونگی ورود ابن زیاد به کوفه می‌توان دریافت که تعداد شیعیان آنجا چقدر بود. هنگامی که یزید نعمان را عزل و ابن زیاد را نصب کرد. وی با معدودی افراد وارد کوفه شد. اگر همه کوفیان یا اکثر قریب ‌به ‌اتفاق آنها شیعه بودند، بدیهی است که ابن زیاد بی‌احتیاطی نمی‌کرد و با هزاران نفر از بصره وارد کوفه می‌شد و حتی از شامیان کمک می‌گرفت. وی با شناختی که از کوفه داشت و پدرش نیز پیش‌تر والی آن بود می‌دانست که پیروان حکومت نیز در کوفه بسیارند.

باری، کوفه مترادف با شیعه نبود. آنجا پایگاه شیعه بود، اما ده‌ها هزار نفر هم یافت می‌شدند که به مصداق ”اَلنّاسُ عَلیٰ دینِ مُلُوکِهمْ“ پیرو حکومت و دین حاکمیت بودند. دوره حکومت نعمان دوره اوج تکاپوی شیعیان در کوفه بود. شیعه در این دوره اقلیت فعال بود و پیروان حکومت اکثریت خاموش. اما از هنگامی که ابن زیاد حاکم شد، آن اکثریت منزوی را به نفع حکومت فعال کرد و آن اقلیت در صحنه را به حاشیه راند.

خلاصه، این استدلال که کوفیان شیعه بودند، امام را کوفیان کشتند، پس امام را شیعیان کشتند. مخدوش است، زیرا همه کوفیان شیعه نبودند و حتی وجود معدودی غیرشیعه این استدلال را باطل می‌کند.» (اسفندیاری، 1395:‌ 258 ــ 260)

«این را نیز بگوییم که توابین گناه‌شان را این می‌دانستند که امام حسین را تنها گذاشتند، نه اینکه او را کشتند. توبه آنها به سبب تنها گذاشتن امام بود، نه کشتنش.» (همان: 261 ــ 262)

«گذشته از ادله تاریخی، به لحاظ منطقی نیز باید گفت که این سخن که امام حسین را شیعیانش کشتند تناقض‌آمیز است و شیعه‌گری و امام‌کشی دو ضد جمع‌ناشدنی است. این سخن مانند این است که گفته شود پیامبری را پیروانش کشتند. بدیهی است آنان که پیامبری را می‌کشند، یا از پیروانش نیستند، و یا نخست از جرگه پیروانش خارج می‌شوند و سپس او را می‌کشند.» (همان:‌266)

«این مطلب را هم یاد‌آور شویم که بسیاری از کسانی که در آن دوره از امام حسین حمایت می‌کردند و شیعه خوانده می‌شدند به معنای دقیق کلمه شیعه نبودند، بلکه فقط هوادار و دوست‌دار آن حضرت بودند.» (همان.)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

امام حسین (ع) هشت بار خواست برگردد که ممانعت کردند!

عاشوراشناسی به قلم محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

 «از هنگامی که امام حسین (ع) با سپاه هزارنفری حرّ بن یزید روبه‌رو شد و در محاصره نظامی قرار گرفت، تا روز عاشورا پنج بار پیشنهاد کرد که به حجاز برگردد، اما نپذیرفتند. همچنین دو بار اقدام کرد تا برگردد، ولی راه را بستند. نیز یک بار کسی از اصحابش خواست تا بگذارند کاروان امام برگردد، اما قبول نکردند.

در مجموع، هشت بار امام خواست برگردد که ممانعت کردند. تفصیل مطلب این است که آن حضرت یک بار پیش از نماز ظهر، و بار دیگر پس از نماز عصر، به سپاه حر گفت که اگر از آمدن من ناخوشنودید، برمی‌گردم به همان جا که آمده‌ام. بار سوم به فرستاده عمر بن سعد فرمود: اِذْ کَرِهتُمونِی فَانَا اَنصَرِفُ عَنکُم. بار چهارم در ملاقات محرمانه‌ای که با عمر بن سعد داشت، و بار پنجم در روز عاشورا پیش از شروع جنگ پیشنهاد کرد تا مراجعت کند.

علاوه‌بر این موارد، امام حسین دو بار در حال برگشت بود که راه را بستند. یک بار در برخورد با سپاه حر، پس از نماز عصر، به اصحابش دستور داد که برگردید؛ اما همین که خواستند برگردند، سپاه حر مانع شدند. در اینجا بود که امام چندان ناراحت شد که به حر فرمود: ”مادرت به عزایت بنشیند، از ما چه می‌خواهی؟ ]الارشاد، ج 2، ص 80[

بار دوم صبح فردای آن روز میان امام حسین و حر کشمکشی بود در چگونگی رفتن مسیر. آن حضرت کاروان را چنان دلالت می‌کرد که از کوفه دور شوند، اما حر جلو می‌آمد و کاروان را بازمی‌گرداند. او کاروان را به سمت کوفه می‌کشید و آنها مقاومت کرده، از رفتن به طرف آنجا خودداری می‌کردند.

همچنین در روز عاشورا امام حسین به یکی از اصحابش به نام بُرَیر بن خُضَیر یا حُضَیر فرمان داد تا با سپاه دشمن گفت‌وگو کند. بُرَیر پیش رفت و از آنها خواست تا بگذارند کاروان امام حسین به همان جا بازگردد که از آنجا آمده است.» (اسفندیاری، 1395: 129 ــ 130)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آسیب‌شناسی عزاداری!

 

آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«غلو در فضیلت عزاداری برای حضرت سیدالشهدا (ع) نیز یکی دیگر از مصداق‌های غلو در مفاهیم است. پاداشی که برای عزاداری در احادیث معتبر آمده است محل انکار نیست، ولی اگر فضیلت عزاداری از همان اندازه خود بزرگ‌تر شود غلو است. در این صورت، که در سده‌های گذشته بیشتر شاهدش بوده‌ایم، بُعد حماسی قیام امام حسین (ع) تحت‌الشعاع بُعد تراژیک آن قرار می‌گیرد و آن حضرت در مصیبت خلاصه می‌شود.

فاضل دربندی، که خود را حسین‌اللّهی می‌خواند و مؤسس یا مروّج قمه‌زنی در ایران بود، امام حسین (ع) را در عزاداری خلاصه می‌کرد و در آن نیز چنان غلو می‌کرد که تاکنون تالی‌تلو نیافته است. وی بر آن بود که هدف از آفرینش این جهان برگزاری مجلس عزا و مصیبت برای امام حسین (ع) است. به دیدهٔ او، گریستن بر امام حسین (ع) از همه عبادات واجب و مستحب، بدون استثنا، افضل است. او گریستن بر حضرت سیّد الشهدا را چنان بزرگ می‌نمود که در شمار اصول دین جای می‌گرفت، بلکه همپایه اصل‌الاصول دین (توحید). می‌گفت بُکاء ]= گریه[ و توحید قرین یکدیگرند؛ آن هم بدین دلیل که روایت شده است: مَنْ بَکیٰ عَلَی الْحُسینِ وَجَبتْ لَهُ الْجَنَّة. و نیز روایت شده است: مَنْ قالَ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَجَبتْ لَهُ الْجَنَّة. فاضل دربندی توجه نداشت که با این استدلال، تباکی ]= تظاهر به گریه[ برتر از توحید است، زیرا در روایات، پاداش خود را به گریه واداشتن نیز بهشت دانسته شده ]است[، ولی چنین پاداشی درباره توحید نیامده است.

او، که می‌خواست مجالس عزاداری برای حضرت سیّد الشهدا هرچه گرم‌تر و پرشورتر باشد، قمه‌زنی را جایز دانست و حتی مستحب. فراتر از این، خودکشی را در عزاداری بی‌اشکال شمرد و غنا در مراثی را نیز جایز، و بلکه مستحب. همه و همه اشتباهات فاضل دربندی ناشی از یک اشتباه او بود: غلو در فضیلت عزاداری.» (اسفندیاری، 1395: 125 ــ 126)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا مرد میدان هستیم؟

شهید مطهری می‌نویسد:

«ما عادت کرده‌ایم که به لفظ خطاب می‌کنیم وجود مقدس ابا عبدالله (ع) را و می‌گوییم: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ فَیا لَیْتَنا کُنّا مَعَکَ فَنَفوزَ فَوْزاً عَظیماً؛ ای کاش ما با تو بودیم ]...] که به رستگاری بزرگ نائل می‌شدیم. اما این، حرف است. واقعاً اگر صحنه‌ای مثل صحنهٔ کربلا ایجاد شود، یعنی امام حسینی باشد، همین ماها که یک عمر برای امام حسین داد کشیده‌ایم، گریه کرده‌ایم، حسین حسین کرده‌ایم، مردی هستیم که در یک چنین صحنه‌ای پایداری کنیم؟» (مطهری، 1379: 173)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1379). آشنایی با قرآن. جلد 3. چاپ سیزدهم. تهران: انتشارات صدرا.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

قصه پرغصه محرم سال ۶۱ هجری قمری!

 

 

عاشوراشناسی به قلم محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«امام حسین (ع) در مدینه بود که حاکم شهر، وی را فراخواند و ضمن ابلاغ خبر درگذشت معاویه و به خلافت رسیدن یزید، از آن حضرت خواست که با یزید بیعت کند. امام از بیعت امتناع ورزید و همراه عده‌ای از اصحاب و اعضای خانواده‌اش به مکه هجرت کرد. در مدت اقامت در مکه، نامه‌های متعددی از شهر شیعه‌نشین کوفه به او رسید که در آن ضمن بیزاری از معاویه و یزید، از آن حضرت خواسته بودند تا به کوفه بیاید و پیشوایی مردم را به عهده بگیرد. امام برای اطمینان بیشتر، مسلم بن عقیل را به نمایندگی خود به کوفه فرستاد تا به ارزیابی اوضاع سیاسی آنجا بپردازد و حقیقت را اطلاع دهد. مسلم در هنگام اقامت در کوفه ملاحظه کرد مردم پیرو امام حسین هستند و از بنی امیّه متنفرند. پس ضمن اینکه از هزاران نفر برای امام حسین بیعت گرفت، نامه‌ای به آن حضرت نوشت و از او خواست تا هر چه زودتر به کوفه آید. امام، که از طرفی تحت فشار حکومت بود و در مکه نیز در معرض ترور، به طرف کوفه حمله کرد. در میان راه به امام حسین خبر رسید که حاکم کوفه مُسلم را دستگیر کرده و به قتل رسانده است. تردید پیش آمد که باید به طرف کوفه رفت یا برگشت. اغلب اصحاب، یا تنی چند از بزرگان آنها، بر آن بودند که باید به سوی کوفه رفت. این رأی پذیرفته شد و کاروان امام به حرکت خود ادامه داد که، بنا به روایتی، پیامی از طرف مُسلم به آن حضرت رسید. مُسلم پیش از کشته شدن، از کسی خواسته بود که پیکی را به سوی امام حسین گسیل دارد و از جانب او بگوید که به کوفه نیاید. این پیام به آن حضرت ابلاغ شد، اما وی به راه خود ادامه داد.

کاروان امام در ادامه راه با حرّ بن یزید و سپاه هزارنفری او مواجه شد. این سپاه به قصد محاصره امام و دستگیری او تدارک شده بود. آن حضرت به حر گفت که بنا به دعوت مردم کوفه حرکت کرده است. وی اظهار بی‌اطلاعی کرد و امام، که در محاصره نظامی قرار گرفته بود، از وی خواست تا بگذارد که به وطن خویش برگردد. حر مانع شد و آن حضرت به کربلا رسید تا اینکه هزار نیرو از طرف حاکم کوفه، به آهنگ جنگ با امام حسین، خود را به کربلا رساندند. آن حضرت برای جلوگیری از جنگ، ضمن مذاکراتی با فرمانده نیروها (عمر بن سعد)، از وی نیز خواست که بگذارد به وطن خویش مراجعت کند. او هم نپذیرفت تا اینکه سپاه دشمن حمله کرد و امام به دفاع پرداخت و به شهادت رسید. آن حضرت در این قیام، که حدود پنج ماه و نیم به درازا کشید، بارها از مرگ و شهادت سخن گفت.» (اسفندیاری، 1395: 35 ــ 36)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

با قرآن بسیاری هدایت و بسیاری گمراه می‌شوند!

 

شهید مطهری می‌نویسد:

«واقعاً قرآن چه کتابی است و برای چیست؟ آیا کتاب طب است؟ فلسفه است؟ تاریخ است؟ ریاضی است؟ هیچ‌کدام. پس چیست؟ کتاب هدایت است: هُدیً.

چه کسانی را این کتاب هدایت می‌کند؟ آیا همه را؟ یعنی پس از آمدن قرآن، دیگر گمراهی باقی نمی‌ماند و همه به طور جبر هدایت می‌شوند؟ خیر، بلکه نه تنها همه را هدایت نمی‌کند، بلکه عده‌ای به وسیله آن گمراه خواهند شد؛ چنانکه در آیه 26 همین سوره ]بقره[ می‌خوانیم: ”یضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یهْدِی بِهِ کَثِیرًا“ ]بقره: 26[؛ خدا به وسیله قرآن گروه زیادی را هدایت و گروه زیادی را گمراه خواهد نمود. ولی البته ”وَ مَا یضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ“ ]بقره: 26[ خدا گمراه نمی‌کند به وسیله قرآن مگر فاسق‌ها را. فاسق‌ها یعنی خارج‌شده‌های از مسیر فطرت انسانی.

مولوی می‌گوید وقتی نکته‌ها خیلی دقیق و لطیف باشد، اشخاص لایق را بالا می‌برد، ولی در مقابل، افراد نالایق را گمراه می‌کند:

از خدا می‌خواه تا زین نکته‌ها

درنلغزی و رسی در منتها

و سپس اشاره به همین آیه می‌کند و می‌گوید:

زانکه از قرآن بسی گمراه شدند

زین رسن قومی درون چَه شدند

کلمه ”رسن“، که به معنای ریسمان و طناب است، از خود قرآن استفاده شده است، آنجا که تعبیر حَبْلُ اللَّه فرموده [است[؛ یعنی قرآن ریسمان خداست.

مر رسن را نیست جرمی ای عنود

چون تو را سودای سر بالا نبود 

می‌گوید: با ریسمان قرآن عده‌ای به درون چاه رفتند؛ در حالی که ریسمان ریسمان است، هم می‌توان به وسیله آن بالا رفت و هم پایین؛ ریسمان گناهی ندارد.» (مطهری، 1381: 61 ــ 62)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1381). آشنایی با قرآن. جلد 2. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌های‌ مرتبط:

دین چاقوی دولبه است!

دین انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

کوفهٔ نعمان بن بشیر و کوفهٔ ابن زیاد!

عاشوراشناسی به قلم محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری درباره «کوفه» می‌نویسد:

«در کتاب‌های تاریخی سخنان عده‌ای را با آب و تاب نقل می‌کنند که امام حسین را از رفتن به طرف کوفه نهی می‌کردند و هشدار می‌دادند که کوفیان بی‌وفایند و دل‌های‌شان با او و شمشیرهای‌شان علیه اوست. با ملاحظه این سخنان، عده‌ای تعجب می‌کنند که این پیش‌بینی‌ها چه دقیق به وقوع پیوست. حال اینکه در اینجا خلطی صورت گرفته و دو کوفه یکی پنداشته شده است.

هنگامی که امام حسین به طرف کوفه حرکت کرد، اخبار متعددی دریافت کرده بود که ده‌ها هزار نفر آماده یاریش هستند. آن حضرت قصد این کوفه را کرد، نه کوفه‌ای که در بعد معلوم شد که مسلم بن عقیل در آن کشته شده است و مردم به گوشه‌ای خزیده‌اند. کوفهٔ اول، برای یاری امام حسین حاضریراق و پادررکاب بود و حاکم آن، نعمان بن بشیر، بر شیعیان سخت نمی‌گرفت. اما کوفهٔ دوم، با به حاکمیت رسیدن ابن زیاد و ترفندهای او، از دست شیعیان خارج و مُسلم در آن کشته شد. امام حسین به طرف کوفهٔ اول می‌رفت؛ یعنی شهری که اخبار مثبت و برانگیزنده‌ای از آن رسیده بود. تا آن هنگام، هیچ خبری از کوفه دوم به امام حسین نرسیده بود و هیچ‌کس دیگر نمی‌دانست که چه تحولات ناگواری در آن رخ داده است. پس این دو کوفه را نباید با یک‌دیگر خلط کرد. کوفهٔ نعمان (کوفهٔ اول) با کوفه ابن زیاد (کوفهٔ دوم) فرق داشت. اما بسیاری این دو کوفه را از هم تفکیک نمی‌کنند و به اشتباه می‌افتند. می‌گویند امام حسین از مکه تصمیم گرفت به کوفه برود، اما از آنْ کوفهٔ ابن زیاد را اراده می‌کنند. در حالی که امام تصمیم داشت به کوفه نعمان برود. اگر هنگامی که امام در مکه بود وضع کوفه چنان بود که در دوره ابن زیاد بود، هرگز به آنجا هجرت نمی‌کرد. شاهد اینکه مسلم بن عقیل را از آن رو به کوفه فرستاده بود تا بررسی کند که اگر زمینه برای ورودش مهیاست، به آنجا برود.

مردم کوفه ده‌ها نامه به امام حسین نوشتند و او را دعوت به پیشوایی در آن شهر کردند. آن حضرت به صِرف دریافت آن نامه‌ها روانه کوفه نشد، بلکه جانب احتیاط را نگاه داشت و مسلم ین عقیل را به نمایندگی خویش بدان سو گسیل داشت تا اگر او هم آمادگی کوفه را اعلام دارد، به آن شهر هجرت کند. مُسلم به کوفه رفت و نزدیک به چهل روز در آنجا بود و وضع اجتماعی و سیاسی شهر را بررسید. او از بسیاری از مردم شهر برای امام حسین بیعت گرفت.» (اسفندیاری، 1395:‌ 213 ــ 214)

«در آن ایام، حاکم کوفه نعمان بن بشیر بود و او چندان بر شیعیان سخت نمی‌گرفت. وی مخفیگاه مُسلم را می‌دانست (خانه مختار، که دامادش بود و از مخالفان بنی امیه)، ولی هیچ اقدامی برای دستگیریش نکرد ]تاریخ الطبری، ج 5، ص 355[. منطق او این بود که می‌گفت: ”تا کسی به جنگ من نیاید به جنگ او نمی‌روم. ]الارشاد، ج 2، ص 41[“ درباره وی گفته‌اند: ”بردبار و اهل عبادت و مسالمت‌جو بود. ]تاریخ الطبری، ج 5، ص 356[“ با اینکه شیعیان شرکت در نمازهایش را تحریم کرده و او را تنها گذاشته بودند، اما بر کسی سخت نمی‌گرفت.» (همان: 215)

«در آن حیص و بیص که کوفه آماده یاری امام حسین می‌شد، هواداران بنی امیه، از جمله عمر بن سعد، عُمارة بن عُقبَه و عبدالله بن مسلم، چندین نامه به یزید نوشتند و گفتند که چه نشسته‌ای که کوفه دارد از دست می‌رود. ]...[ یزید درنگ نکرد و جوانی مستبد و خون‌ریز و خشن را به حکومت کوفه منصوب کرد. ابن زیاد به جای نعمان نشست و با سلاح زر و زور و تزویر کوفیان را تطمیع و تهدید و تحمیق کرد. او بر شهر مسلط شد و مخفیگاه مُسلم را کشف کرد. هانی بن عروه را، که مسلم در خانه او مخفیانه می‌زیست، دستگیر کرد و کشت، و در پی آن، مُسلم را به او ملحق ساخت.» (همان: 217)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تقلید کورکورانه!

شهید مطهری درباره «تقلید کورکورانه» می‌نویسد:

«بسیاری از مردم این‌گونه‌اند که چیزهای مورد باور اجتماع باورشان می‌شود؛ یعنی چیزی که در اجتماع مورد قبول قرار گرفته است و نسل‌های گذشته آن را پذیرفته‌اند صرفاً به دلیل اینکه نسل‌های گذشته آن را قبول کرده‌اند می‌پذیرند. قرآن می‌فرماید هر مسئله‌ای را با معیار عقل بسنجید، نه اینکه هرچه نیاکان شما انجام دادند آن را سند بدانید یا آنکه آن را به کلی طرد کنید. بسا مسائل هست که در گذشته مطرح شده و در همان موقع هم غلط بوده ]است[، اما مردم آن را پذیرفته‌اند و بسا مسائل درست که در زمان‌های دور عرضه شده ]است[، اما مردم به دلیل نادانی از قبول آن خودداری کرده‌اند. در پذیرش این مسائل باید از عقل و اندیشه مدد گرفت، نه اینکه کورکورانه به تقلید پرداخت. قرآن اغلب پیروی از آباء و اجداد را در مقابل عقل و فکر قرار می‌دهد:
بقره 170

به ایشان گفته می‌شود از دستورات الهی پیروی کنید. می‌گویند آیا از روش‌های پدران‌مان دست برداریم؟ آیا اگر پدران و مادران شما شعور نداشتند، شما باید جریمه بی‌شعوری آنها را بدهید؟!
قرآن تأکید می‌کند که قدمت یک اندیشه نه دلیل کهنگی و غلط بودن آن است و نه موجب صحت و درستی آن. کهنگی در امور مادی راه می‌یابد، اما حقایق هستی هرچه که زمان بر آنها گذشته باشد کهنه و فرسوده نمی‌شوند. حقیقتی مثل ”إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ“ ]رعد: 11[ تا دنیا دنیاست پابرجا و استوار و صادق است. قرآن می‌گوید باید با سلاح عقل و اندیشه با مسائل روبه‌رو شوید؛ نباید عقیده‌ای درست را به دلیل آنکه دیگران انگ و برچسب به انسان می‌زنند رها کرد و نباید عقیده‌ای را به صرف تعلق داشتن به این یا آن شخصیت بزرگ و معروف پذیرفت. در هر زمینه‌ای باید خود به تحقیق و بررسی در مورد مسائل پرداخت.» (مطهری، 1381: 60 ــ 61)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1381). آشنایی با قرآن. جلد 1. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

بیرون بردن گوشت‌های قربانی از صحرای منیٰ

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«در ”فروع کافی“ آمده است که محمد بن مسلم از امام صادق (ع) درباره بیرون بردن گوشت‌های قربانی از صحرای منیٰ سؤال کرد. آن حضرت فرمود: آن روز که ما می‌گفتیم نباید چیزی از گوشت قربانی را از منیٰ بیرون برد برای آن بود که مردم آنجا بدان نیاز داشتند. اما امروزه که حاجیان فراوان شده‌اند ]و قربانی بیش از نیاز مردم آنجاست[ بیرون بردن آن عیبی ندارد ]الفروع من الکافی، ج 4، ص 500[. حال بنگرید که تا همین چند سال پیش قربانی‌های مازاد بر نیاز را در منیٰ دفن می‌کردند و به هزاران فقیر خارج از آنجا نمی‌دادند.» (اسفندیاری، 1395: 77)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز