«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۳۲۱ مطلب با موضوع «دانشوران» ثبت شده است

درباب قصه ابراهیم و فرزندش در قرآن!

ابوالقاسم فنایی

ابوالقاسم فنایی می‌نویسد:

«”آیا قربانی کردن خود در راه خداوند کاری اخلاقی است؟“ اگر پاسخ این پرسش مثبت باشد، آنگاه می‌توان ادعا کرد که کار فرزند ابراهیم اخلاقاً موجه بوده است. کار خود ابراهیم نیز از دو جهت موجه بوده است: یکی اینکه قربانی کردن فرزند قربانی کردن خود است و دیگری اینکه کمک کردن به دیگری برای قربانی کردن خود در راه خدا از نظر اخلاقی نادرست نیست. همچنین می‌توان پرسید: اگر خودکشی برای رهاشدن از درد و رنج جانکاهی که بیماران صعب العلاج به آن دچارند اخلاقاً موجه است، چرا قربانی کردن خود در راه خدا به شرطی که درد و رنجی برای دیگران در بر نداشته باشد و حق دیگران را ضایع نکند، اخلاقاً ناموجه باشد؟»

متن کامل این جستار را می‌توانید در دین‌آنلاین بخوانید!

یادداشت‌ها:

ـ دین‌آنلاین: پایگاه تحلیل خبری دین‌پژوهی (دسترسی در 1396/6/10)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

دلبستگی فرجامین ابراهیم!

قربانی ابرهیمی گذشتن از عزیزترین‌هاست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

چرا امام حسین (ع) در مکه نماند؟

عاشوراشناسی به قلم محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«برای امام حسین (ع) آشکار بود که بنی امیّه می‌خواهند او را بکشند؛ اگرچه در حرم امن الهی. اما آن حضرت نمی‌خواست حرمت خانه خدا هتک شود و محیطی را که خداوند امن قرار داده بود (مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا) ]آل‌عمران: 97[ ناامن گردد. امام نه فقط به قصد دفاع از خویش، بلکه برای رعایت حرمت خانه خدا از مکه به کوفه رفت. می‌دانست که بنی امیّه نه تنها سفّاک، که هتّاک هستند و پروای خانه خدا را ندارند.

هنگامی که عبدالله بن زبیر به امام حسین گفت در مکه بمان تا مردم با تو بیعت کنند، آن حضرت فرمود: ”]متن عربی[؛ کشته شدنم را در یک وجب بیرون از مکه بیشتر می‌پسندم تا در آنجا کشته شوم. و کشته شدنم را در دو وجب بیرون از مکه بیشتر دوست دارم تا اینکه در یک‌وجبی آن کشته شوم.“ ]انساب‌الاشراف، ج 3، ص 375[

همچنین محمد بن حنفیه از امام حسین خواست که در مکه بماند که در آنجا هم عزیزتر است و هم محفوظ‌تر. اما آن حضرت فرمود: ”]متن عربی[؛ می‌ترسم که یزید بن معاویه مرا در حرم بکشد و حرمت این خانه به سبب من مباح شود. ]الملهوف، ص 128[ 

اگر امام حسین در مکه می‌ماند، یاورانی می‌یافت و می‌توانست در پناه خانه خدا با عمّال یزید بجنگد و تعدی بنی امیه را به حرم خدا ابزار تبلیغ علیه آنها بسازد. اما آن حضرت نمی‌خواست خانه خدا را سپر جان خویش قرار دهد.

از همین جا می‌توان دانست که چه تفاوتی است میان امام حسین و دشمنانش (بنی امیّه) و امام حسین و رقیبانش (عبدالله بن زبیر و همراهانش). ابن زبیر از مخالفان یزید بود و خود را رقیب امام حسین می‌پنداشت. وی، پس از شهادت امام، در مکه علیه یزید قیام کرد و خانه خدا را سنگر خود قرار داد. سپاه یزید به مقابله پرداخت و کعبه را آماج آتش و سنگ ساخت و بنای کعبه را ویران کرد و پرده‌هایش را به آتش کشید. ابن زبیر، ده سال بعد، در زمان عبدالملک بن مروان، بار دیگر خانه خدا را سپر قرار داد و به جنگ با خلیفه برخاست. این بار نیز عمّال حکومت آتش و سنگ بر خانه خدا افکندند. پس بنگرید که تفاوت از کجاست تا کجا. امام حسین خود را سپر کعبه کرد و ابن زبیر کعبه را سپر خود.» (اسفندیاری، 1395: 211 ــ 212)

پس‌نوشت: حرکت امام حسین (ع) از مکه به طرف کوفه را روز هشتم ذی‌حجه گفته‌اند. (همان: 217)


یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آفات جامعه دینی!

مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان درباره «آفات جامعه دینی، روزه‌داری و عبادات» می‌گوید:

«فقط به مهم‌ترین آفات جامعه دینی می‌توان اشاره کرد و الا آفاتی که ممکن است عارض یک جامعه دینی، از این حیث که دینی است، بشوند بسیار فراوان‌اند.

آفت اوّل: خلاصه شدن دین در عبادیّات

یکی از این آفات جامعه دینی این است که دین، که فی‌الواقع شامل سه بخش اعتقادیّات، اخلاقیّات و عبادیّات است، منحصر در عبادیّات مثلاً: نماز و روزه و حج شود و این چیزی است که اگرچه نظراً کسی بدان قائل نشده است، اما عملاً بسیاری از متدیّنان به آن مبتلایند. بدین معنا که متدیّن بودن را منحصر در رعایت احکام عبادی می‌دانند. این تلقّی از دین، علاوه‌بر اینکه دو بخش مهم دین یعنی: اعتقادیّات و مخصوصاً اخلاقیّات، را به ‌دست فراموشی می‌سپارد، در مورد عبادیّات هم دستخوش توهم عظیمی است و نمی‌داند که عبادیّات فقط و فقط تا آنجا ارزشمندند که دو کارکرد داشته باشند:

یکی اینکه، در خدمت اخلاقی شدن و اخلاقی ماندن انسان باشند، یعنی مقدّمه و وسیله‌ای باشند برای اخلاقی زیستن انسان. قرآن درباره نماز می‌گوید: ”إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ“ ]سوره عنکبوت: 45 .[نماز خاصیّتش این است که نمازگزار را از کارهای زشت و ناپسندیده باز می‌دارد، یعنی اگر مرتکب کار زشت و ناپسندیده می‌شوی، درواقع، نماز به‌جا نیاورده‌ای، در فیلم نماز به‌جا آوردن اجرای نقش کرده‌ای، همین و بس. ]...[ کارکرد دیگر عبادیّات کارکرد رمزی (Symbolic) آنهاست. یعنی در عبادات آدمی اعمال و افعال ظاهری و جوارحی خود را اشاره‌ای رمزی تلقّی می‌کند به حالت باطنی که نسبت به خدا دارد و آنها را نمی‌تواند جز با کارهای بدنی نمایش دهد و ابراز کند. [... [اگر احساس حرمت و خشیت و محبت و ستایش و امثال اینها را نسبت به خدا در خود نداشته باشم، وضو و نماز و روزه و حج دیگر هیچ کارکردی نخواهد داشت.
خلاصه اینکه، ما، علاوه‌بر اینکه می‌توانیم به این آفات مبتلا شویم که دین را در عبادیّات منحصر کنیم، ممکن است به این خطای دیگر هم در افتیم که دو کارکرد عبادیّات را فراموش کنیم و در نتیجه عبادیّات را به جای اینکه وسیله بدانیم، هدف قلمداد کنیم و به دامان نوعی سطحی‌نگری و شکل‌گرایی (Formalism) بلغزیم.

آفت دوّم: گسترش قلمرو تعبّد

آفت دیگر این است که حالت تعبّد و چون‌وچرانکردن را به مواردی که نباید تسرّی دهیم، تسرّی می‌دهیم. بدون شک، دین اجمالاً خالی از تعبّد نیست و هرکه به دین و مذهبی پایبند باشد نسبت به سخن کس یا کسانی متعبّد است. آفت جامعه دینی این است که این تعبّدِ گریزناپذیر آهسته‌آهسته گسترش یابد و جامعه مبتلا به تعبّد نسبت به اشخاص عدیده شود و از استدلال و برهان و نقد و نظر و بحث و فحص و چون‌وچرا رو بگرداند؛ مثلاً، نوعی روحانیت‌پرستی، که از انواع شاخص بت‌پرستی است، پدید آید. تعبیر ”روحانیت پرستی“ را از قرآن وام کرده‌ام، که درباره یهودیان و مسیحیان شبه‌جزیره عربستان چهارده قرن پیش می‌گوید: ”اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ“ ]توبه: 31[ یعنی روحانیون خود را می‌پرستند و از این طریق به گونه‌ای شرک‌آلوده‌اند، و بعضی از مفسّران قرآن، از جمله مرحوم طباطبایی، گفته‌اند که چون یهود و نصاری نسبت به عالمان دینی خود همان حالتی را داشتند که انسان باید فقط نسبت به خدا داشته باشد، یعنی سخنان‌شان را بدون چون‌وچرا و مطالبه دلیل و برهان قبول می‌کردند؛ قرآن آنان را مشرک و روحانی‌پرست دانسته است.

آفت سوّم: تلقّی فرآورده‌ای از دین

آفت دیگر این است که دین، به جای اینکه نوعی فرآیند تلقّی شود که اقتضای عمل و سیر و سلوک معنوی و باطنی دارد، نوعی فرآورده تلقی شود که کسانی در اختیارش دارند و کسانی از آن محروم مانده‌اند. دین، در واقع نوعی سفر معنوی و سیر و سلوک باطنی است از خاک و مغاک به افلاک پاک و، بنابراین، فقط کسانی متدیّن‌اند که در حال این تک‌وپو و جنب‌وجوش‌اند. دین نوعی سوغات نیست که برای کسانی آورده باشند و به دیگران نداده باشند. تلقّی سوغاتی از دین دین را دست‌مایه فخر و مباهات و خودبزرگ‌بینی و تحقیر دیگران می‌کند، ولی تلقّی سیر و سفر از دین، متدیّن را همواره دل‌نگران این معنا می‌کند که مبادا خواب نوشین بامداد رحیل، که غوطه‌وری در سطوح و ظواهر است، مرا از سبیل باز دارد. دین همای سعادتی نیست که بر بام خانه من نشسته باشد و بر بام خانه دیگری نه؛ بلکه سیمرغی است که همگان باید در طلبش تا کوه قاف پرس‌وجو و تک‌وپو کنیم. متدیّن کسی نیست که خود را مالک حقیقت و حقیقت را ملکِ طلق خود می‌پندارد، بلکه کسی است که خود را طالب حقیقت می‌بیند.» (ملکیان، روزنامه خرداد؛ شماره 253: 1378؛ به نقل از صدانت)

متن کامل این جستار را می‌توانید در سایت صدانت بخوانید.


یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1378). آفات جامعه دینی، روزه‌داری و عبادات. تهران: روزنامه خرداد (شماره 253؛ 29 مهر 1378).

ـ صدانت: صدای اندیشه (دسترسی در 1396/6/4)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

دین و دینداری را چه آفاتی تهدید می‌کند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

نماز اخلاقی و نماز فقهی؟!

ابوالقاسم فنایی

ابوالقاسم فنایی در ضمن پاسخ مبسوط به نقد عبدالحسین خسروپناه درباره تفسیر موجه روایاتی ناظر بر نماز که عنوان می‌کند «اگر نماز مقبول افتد، دیگر عبادات پذیرفته می‌شود و اگر مردود گردد، عبادات و اعمال دیگر پذیرفته نمی‌شوند» می‌نویسد:

«اگر نظریه تقدم اخلاق بر دین را بپذیریم و در پرتو آن بخواهیم این روایات را تفسیر کنیم، تفسیر موّجه این روایات به شرح زیر خواهد بود. این روایات می‌گویند: در مقام پذیرش اعمال بندگان، پذیرش نماز شخص توسط خداوند شرط قبولی سایر اعمال است. اما پرسش این است که چه نمازی؟ و از چه کسی؟ و چرا؟

پاسخ پرسش اول این است که نماز اخلاقی، نه نماز فقهی. نماز اخلاقی نمازی است که علاوه بر شرایط فقهی واجد شرایط اخلاقی نیز هست. نماز اخلاقی در خدمت اخلاقی زیستن و اخلاقی ماندن انسان است، اما نماز فقهی‌ای که فاقد شرایط اخلاقی است، نه انسان را به خدا نزدیک می‌کند و نه در شخصیت و منش و کنش او تحولی مثبت ایجاد می‌کند. این نماز صرفاً به درد رفع تکلیف و فرار از عذاب می‌خورد، و چنین نمازی نمی‌تواند شرط قبولی سایر اعمال باشد. بر این اساس می‌توان ادعا کرد که معنای این روایات این است که نماز اخلاقی در شخصیت نمازگزار تحولی مثبت ایجاد می‌کند و او را به کنش‌گری اخلاقی بدل می‌کند. کارهای دیگری که از چنین کنشگری سر می‌زند، کارهایی اخلاقی است و لذا مورد پذیرش خداوند قرار می‌گیرد. رابطه نماز با سایر اعمال رابطه‌ای مکانیکی یا حقوقی نیست، بلکه رابطه‌ای اخلاقی ــ معنوی است. اگر نماز شخص اخلاقی باشد، کارهای دیگر او نیز به نحوی طبیعی اخلاقی خواهد شد.

پاسخ پرسش دوم، پرسش ”از چه کسی؟“، این است: از کسی که دلایل و شواهدی قانع‌کننده به سود وجود خدا، نبوت پیامبر اسلام، وجوب نماز، و وجوب پرستش خداوند در دست دارد. کسی که چنین دلایل و شواهدی در دست ندارد، عقلاً و اخلاقاً معذور است، و بر خدا قبیح است که کارهای نیک چنین شخصی را که با عذری موجه نماز نخوانده است، از او نپذیرد، و به او پاداش ندهد. فرق است میان ”جاهل قاصر“ و ”جاهل مقصر“؛ ”جاهل قاصر“ با ”عالم عامل“ یکسان است، بدین معنا که هر دو سزاوار پاداش‌اند.

پاسخ پرسش سوم، پرسش از اینکه ”چرا قبولی سایر اعمال در گرو قبولی نماز است؟“، این است که نماز اخلاقی هم‌نشینی با خدایی اخلاقی است؛ خدایی که هم‌نشینی با او موجب اخلاقی شدن و اخلاقی زیستن و اخلاقی ماندن انسان می‌شود. انسان که اخلاقی شد، کارهای دیگر او هم اخلاقی خواهد شد. نکته جالب این است که این روایات در صدد تفکیک کسانی که نماز می‌خوانند از کسانی که نماز نمی‌خوانند نیست، بلکه در صدد تفکیک دو گروه از نمازگزاران از یکدیگر است؛ گروهی که نماز آنان قبول می‌شود، و گروهی که نمازشان رد می‌شود. بنابراین، این پرسش کاملاً بجا و معقول است که ”چرا نماز گروهی از نمازگزاران قبول نمی‌شود؟“، پاسخ من به این پرسش این است که زیرا این نمازگزاران در فاصله بین دو نماز، یعنی در زندگی روزمره خود، کارهایی می‌کنند که اثر و خاصیت اخلاقی و معنوی نماز را خنثی می‌کند و از میان می‌برد. آن کارها درواقع کارهای غیراخلاقی‌ای است که نماز فقهی شخص را از انجام آنها بازنمی‌دارد، اما نماز اخلاقی او را از انجام آنها نهی می‌کند و عملاً مانع انجام آنها و حتی مانع شکل‌گیری نیّت انجام آن‌ها در روح و روان شخص نمازگزار می‌شود، و این یکی از کارکردهایی است که خداوند در قرآن کریم برای نماز برشمرده است. [”آنچه از کتاب آسمانى که بر تو وحى شده است، بخوان و نماز را برپا دار، که نماز از ناشایستى و زشت‌کارى باز می‌دارد، و یادکرد خداوند [از هر کارى‏] مهم‌تر است و خداوند می‌داند که چه می‌‏کنید“ (سوره عنکبوت: ۴۵؛ ترجمه خرمشاهی)]»

متن کامل این جستار را می‌توانید در سایت صدانت بخوانید!

یادداشت‌ها:

ـ صدانت: صدای اندیشه (دسترسی در 1396/6/4)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

غلو در ثواب قرائت قرآن!

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری درباره «غلو در ثواب قرائت قرآن» می‌نویسد:

«غلو در ثواب قرائت قرآن از مصداق‌های غلو در مفاهیم است. برخی مسلمانان چنین می‌پندارند که به صِرف قرائت این یا آن سوره به عدد ستارگان آسمان پاداش می‌برند. بدتر از این، شیوه کسانی است که قرائت قرآن را جایگزین فهم قرآن و عمل به آن می‌کنند و چنان به تلاوت قرآن غِرّه می‌شوند که همان را کافی می‌شمارند.

علت‌های گوناگون برای غلو در ثواب قرائت قرآن می‌توان برشمرد که از جمله آنها، اعتماد به روایات مجعولی در این باب است، که بسیاری نقل می‌کنند و نمی‌دانند بی‌اعتبار است. یکی از جاعلان این روایات مردی زهدپیشه است، که درباره‌اش گفته‌اند احادیثی در فضیلت قرآن و سوره‌های آن جعل می‌کرد و به پیامبر خدا (ص) نسبت می‌داد. چون به او اعتراض کردند، گفت: ”من دیدم رغبت مردم به قرآن کم شده است، خواستم آنان را به قرآن راغب ]=مایل[ کنم.“ به او گفتند که پیامبر خدا (ص) فرموده است:‌ ”هرکس عمداً بر من دروغ بندد جایگاهش در آتش است.“ او گفت: ‌”من دروغ علیه ]= به زیانِ[ پیامبر نگفتم، له ]=به سودِ[ او گفتم.“ ]الغدیر، ج 5، ص 447[

یکی دیگر از جاعلان نوح بن ابومریم است که روایاتی در ثواب خواندن یکایک سوره‌های قرآن جعل کرد. هنگامی که به وی اعتراض کردند، چنین پاسخ داد: ”من دیدم مردم از قرآن روی گردانیده و به فقه ابوحنیفه و مَغازی ]= تاریخ‌نگاری[‌ ابن اسحاق سرگرم شده‌اند. پس این احادیث را برای رضای خدا جعل کردم.“ ]الغدیر، ج 5، ص 447[

این احادیث مجعول، که ثواب‌هایی بسیار برای قرائت سوره‌ها ذکر کرده ]است[، مصداق غلو در مفاهیم است. نتیجهٔ کار این شد که بسیاری در قرائت قرآن توقف کردند و کتاب خدا ابزاری شد برای کسب ثواب در آخرت، نه راه زندگی در دنیا.» (اسفندیاری، 1395: 123 ــ 125)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا فقط به قصد ثواب باید قرآن خواند؟

شهید مطهری می‌نویسد:

«گروهی می‌پندارند منظور از تلاوت قرآن تنها خواندن آن به قصد ثواب بردن است بدون آنکه چیزی از معانی آن درک گردد. اینها دائماً قرآن را دوره می‌کنند، اما اگر یک بار از ایشان سؤال شود که آیا معنی آنچه را می‌خوانید می‌دانید، از پاسخ‌گویی عاجز می‌مانند. خواندن قرآن از این جهت که مقدمه‌ای است برای درک معانی قرآن لازم و خوب است و نه صرفاً به قصد کسب ثواب.» (مطهری، 1381: 35)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1381). آشنایی با قرآن. جلد 1. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دین و نگرش آدمی به دنیا

ابوالقاسم فنایی

ابوالقاسم فنایی درباره «دین و نگرش آدمی به دنیا» می‌نویسد:

«از منظر دینی، دنیا ظاهری دارد و باطنی. ظاهر دنیا فریبنده و غفلت‌آور است و باطن دنیا همان آخرت است. خود دنیا بد نیست، بلکه آنچه که بد و مذموم شمرده شده می‌شود عبارت است از دل‌بستگی و رغبت به دنیا و دوست داشتن یا پرستیدن آن و اصالت قائل شدن برای آن و فراموش کردن زندگی اخروی. و محبت دنیا سرچشمه همه خطاهاست. دنیا دار امتحان و آزمایش است و نعمت‌ها و نقمت‌های دنیوی زمینه‌ساز امتحان‌اند. در متون دینی، زندگی دنیا موقت و زودگذر معرفی می‌‌شود و انسان در دنیا مسافر به حساب می‌آید، مسافری که ناگزیر است در حین سفر برای منزلگاه نهایی خود توشه‌اندوزی کند. دین به ما می‌آموزد که زندگی دنیا، در مقایسه با زندگی اخروی، متاع ناچیز و بازیچه‌ای بیش نیست و دنیا یک لحظه است. دین از ما می‌خواهد که با استفاده از امکاناتی که در دنیا در اختیار ما قرار داده شده ]است] در تحصیل آخرت بکوشیم و در عین حال نصیب خود از زندگی دنیا را فراموش نکنیم.» (فنایی، 1384: 169)

 

یادداشت‌ها:

ـ فنایی، ابوالقاسم (1384). دین در ترازوی اخلاق. تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خورشیدگرفتگی و درگذشت فرزند پیامبر (ص)!

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری درباره «خورشیدگرفتگی و درگذشت فرزند پیامبر (ص)» می‌نویسد:

«هنگامی که فرزند پیامبر درگذشت، کسوف ]=خورشیدگرفتگی[ رخ داد و مردم آن را حمل بر این کردند که به علت درگذشت اوست. ولی پیامبر فرمود که خورشید و ماه برای زندگی و مرگ کسی تیره نمی‌شوند ]الطبقات الکبری، ج 1، ص 114[. قابل‌تأمل اینکه هیچ‌کس دلسوزتر از پیامبر برای دین نیست. اما آن حضرت برای اینکه مردم به دین بگروند و یا باورشان مستحکم‌تر شود، به خرافه متوسل نشد؛ حتی سکوت هم نکرد؛ حتی به شدت انکار کرد. پس آنان که می‌گویند عوام دلبسته خرافات‌اند و همین خرافات موجب گرمی بازار دین است و نباید آرامش عوام را بر هم زد در این باره چه می‌گویند. دین‌یاری و دلسوزی برای دین را باید از پیامبر آموخت و هرگز از او پیشی نگرفت. سبقت از پیشوایان دین مانند عقب افتادن از آنهاست و این دو افراط و تفریط است و روش جاهلانه.» (اسفندیاری، 1395: 136 ــ 137)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: انتشارات کویر.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا خورشید به خاطر درگذشت فرزند پیامبر (ص) گرفت؟

مطهری و کتاب سیری در سیره نبوی

مرتضی مطهری درباره «خورشیدگرفتگی و درگذشت فرزند پیامبر (ص)» می‌نویسد:

«رسول اکرم پسری از ماریه قبطیه داد به نام ابراهیم بن رسول الله. این پسر، که مورد علاقه پیامبر اکرم است، در هجده‌ماهگی از دنیا می‌رود. رسول اکرم که کانون عاطفه بود قهراً متأثر می‌شود و حتی اشک می‌ریزد و می‌فرماید: دل می‌سوزد و اشک می‌ریزد، ای ابراهیم ما به خاطر تو محزون‌ایم، ولی هزگر چیزی برخلاف رضای پروردگار نمی‌گوییم. تمام مسلمین ناراحت و متأثر ]می‌شوند[ به خاطر اینکه غباری از حزن بر دل مبارک پیغمبر اکرم نشسته است. همان روز تصادفاً خورشید منکسف می‌شود و می‌گیرد. مسلمین شک نکردند که گرفتن خورشید هماهنگی عالم بالا به خاطر پیغمبر بود؛ یعنی خورشید گرفت برای اینکه فرزند پیغمبر از دنیا رفته است.
این مطلب در میان مردم مدینه پیچید و زن و مرد یک‌زبان شدند که دیدی! خورشید به خاطر حزنی که عارض پیغمبر اکرم شد گرفت، در حالی که پیغمبر به مردم نگفته ــ العیاذ بالله ــ که گرفتن خورشید به خاطر این بوده است. این امر سبب شد که عقیده و ایمان مردم به پیغمبر اضافه شود و مردم هم در این گونه مسائل بیش از این فکر نمی‌کنند.

ولی پیغمبر چه می‌کند؟ پیغمبر نمی‌خواهد از نقاط ضعف مردم برای هدایت مردم استفاده کند، می‌خواهد از نقاط قوت مردم استفاده کند. پیغمبر نمی‌خواهد از جهالت و نادانی مردم به نفع اسلام استفاده کند، می‌خواهد از علم و معرفت مردم استفاده کند. پیغمبر نمی‌خواهد از ناآگاهی و غفلت مردم استفاده کند، می‌خواهد از بیداری مردم استفاده کند ]...[ آمد بالای منبر صحبت کرد، خاطر مردم را راحت کرد، گفت: اینکه خورشید گرفت به خاطر بچه من نبود. مردی که حتی از سکوتش سوء‌استفاده نمی‌کند باید این گونه باشد؛ چرا؟ برای اینکه اسلام احتیاج به چنین چیزهایی ندارد.» (مطهری، 1383: 121 ــ 122)

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1383). سیری در سیره نبوی. چاپ بیست‌وهفتم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

شریعت‌زدگی و فقه‌زدگی!

مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان درباره «شریعت‌زدگی و فقه‌زدگی» می‌نویسد:
«عبادیات دین دو کارکرد دارند:‌ یکی اینکه، مقدمه‌اند برای اخلاقی شدن ما و یکی هم اینکه، عملی سمبلیک هستند و باطنیات ما را نشان می‌دهند. حال اگر این دو کارکرد فراموش شود، با فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی سروکار پیدا می‌کنیم. اگر کسی فکر کند در دین عبادیات وسیله چیزی دیگری نیستند و خود هدف‌اند و یا فکر کند عبادیات مقدمه اخلاقی شدن ما نیستند، بلکه خود هدف‌اند و هدف این است که نماز بخوانیم، روزه بگیریم، حج بگزاریم، و ... فکر نکند باید ورای این عبادیات یک امر درونی وجود داشته باشد که این عبادیات سمبل آن امر درونی باشد فقه‌زده و شریعت‌زده شده است. در واقع، فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی اعمال عبادی را سمبلیک ندانستن و علاوه‌بر آن، اعمال عبادی را هدف دانستن است. فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی بزرگ‌ترین مانع در راه تبدیل دین به معنویت است و بزرگ‌ترین مانع در راه تبدیل متدین به عارف صاحب‌دل، و مقلد به کسی است که تقلید نمی‌کند، بلکه صدق، حجیت و حقانیت آنچه را که گفته است می‌یابد و حس می‌کند.» (ملکیان، 1394: 199) «شریعت‌زدگی ما را تا آخر در مقام تقلید نگه می‌دارد، زیرا لااقل چهار تالی فاسد و چهار نتیجه دارد. این نتایج برای تبدیل دین به معنویت بسیار مهلک هستند.» (همان: 200)

«اولین نتیجه این است که شریعت‌زدگی تنور نفاق و ریا را گرم می‌کند. همه شریعت‌زدگان، چه بدانند و چه ندانند، مبلغان نفاق و ریا هستند، زیرا وقتی بنا شد فقط در اعمال ظاهری چشم بدوزیم و فقط در این چشم بدوزیم که ”صاد“ را چقدر کشید، ”ضاد“ را چقدر کشید، و لاالضالین را چطور تلفظ کرد، انسان‌هایی می‌پروریم که فقط ظاهربین هستند و به ظاهر نگاه می‌کنند. اگر جامعه جامعه‌ای شد که وقتی من و تو با هم در حال ارتباط هستیم، من فقط به اعمال ظاهری تو نگاه کنم و نگران آن باشم و تو هم به اعمال ظاهری من نگاه کنی و نگران آن باشی، معنایش این است که تو من را مستعد نفاق و ریا می‌کنی و من تو را.» (همان.)

«اما مطلب دوم. عمل‌زدگی، که ناشی از فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی است، کار دومی هم با ما می‌کند و خسارت عظیمی به ما می‌رساند و آن این است که سنخ‌شناسی روانی انسان‌ها را به فراموشی می‌سپارد. ما انسان‌ها با سنخ روانی واحدی به دنیا نمی‌آییم. همان طور که وقتی هرکدام از ما به دنیا می‌آییم، با رنگ چشم، رنگ مو و طول قد خاصی به دنیا می‌آییم و خصایص زیست‌شناختی و جسمی متفاوتی داریم و با آن خصایص زیست‌شناختی متفاوت به دنیا می‌آییم، با خصایص روان‌شناختی متفاوتی هم به دنیا می‌آییم. ما همه یک سنخ نیستم. بعضی از ما درون‌گرا به دنیا می‌آیند و بعضی برون‌گرا. بعضی روحیه فعالیت دارند و بعضی روحیه انفعال. این کنش‌گری یا کنش‌پذیری یک سنخ روانی است. بعضی از انسان‌ها اساساً کنش‌گر و فعال‌اند. بعضی از انسان‌ها اساساً کنش‌پذیرند و فعال‌اند.» (همان: 201)

«آفت سوم عمل‌زدگی که ناشی از فقه‌زدگی و شریعت‌زدگی است این است که وقتی عمل‌زده می‌شوید، خود را از برکات معنوی سایر ادیان و مذاهب محروم می‌کنید، زیرا به نظرتان می‌آید دین، غیر از عمل، چیزی از ما نخواسته است و عمل را هم که مشخص کرده است. وقتی انسان به ادیان و مذاهب دیگر رجوع می‌کند که معتقد باشد غیر از عمل چیز دیگر هم از ما خواسته‌اند. یک سلسله معارف و یک سلسله اخلاقیات هم از ما خواسته‌اند که با رجوع به ادیان و مذاهب دیگر و رجوع به هرکسی که به اندازه اپسیلونی حقیقت را کشف کرده است و حقیقت را از او اخذ کردن به آنها می‌رسیم. این وظیفه هر انسان معنوی است. هیچ انسان معنوی‌ای خود را در قالب هیچ دین و مذهبی محصور نمی‌کند. البته این بدان معنا نیست که متدین به یک دین و مذهب خاص نباشد.» (همان: 204 ــ 205)

«اما چهارمین آفت عمل‌زدگی این است که اصلاً به سیر باطن افراد توجه نمی‌کند. آدمی، بدون سیر باطنی، حیات معنوی خود را از دست می‌دهد. هیچ‌وقت با عمل ظاهری حیات معنوی به دست نمی‌آید. حیات معنوی یک سیر باطنی می‌طلبد. ]...[ این سیر باطنی در پی سه چیز درونی است: حقیقت، عشق‌ورزی و خیر. وقتی سیر باطنی می‌گویم، منظورم حقیقت‌جوبی، عشق‌ورزی و خیرخواهی است.» (همان: 207)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی (1394). در رهگذار باد و نگهبان لاله. جلد 2. تهران: نگاه معاصر.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز