«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

عالم و عابد!

مطهری و کتاب حکمت‌ها و اندرزها 2

شهید مطهری می‌نویسد:

«از کلمات امام باقر است که ”عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ“ [اصول کافی، ج 1، ص 33]؛ یعنی یک عالم که مردم از علمش بهره‌مند شوند بر هفتاد هزار عابد برتری دارد. ایضا‍ً می‌فرمود: شیعیان و پیروان واقعی ما، خاندان، کسانی هستند که به راستی از خدا بترسند و او را اطاعت کنند.» (مطهری، 1385: 70 ــ 71)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1385). حکمت‌ها و اندرزها. جلد 2. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

هراس عالمان از غوغاسالاری هوچیگران!

 محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«محمد جواد مَغنیه، از عالمان دینی معاصر، در کتاب ”فقه الامام جعفر الصّادق“ به موضوعی اشاره کرده که تکان‌دهنده است و حاکی از ترس بزرگان از مریدان و هوچیگران: ”من با سه تن از مراجع بزرگ تقلید همروزگار بودم: شیخ محمد رضا آل یس در نجف، سیّد صدرالدّین در قم، سیّد محسن امین در لبنان. این سه تن معتقد به طهارت اهل کتاب بوده، آن را به کسانی که اطمینان داشتند گفته بودند، اما از ترس هوچیگران آشکار نساخته بودند ... من یقین دارم که بسیاری از فقیهان امروز و دیروز نیز معتقد به طهارت اهل کتاب هستند، اما از مردم نادان می‌ترسند، حال آنکه باید از خدا بترسند. ]1965: ج 1، 33 ــ 34[“» (اسفندیاری، 1395: 212)

«از آیت‌الله بروجردی نقل کرده‌اند که می‌گفت: ”من خودم در اول مرجعیت عامه گمان می‌کردم از من استنباط است و از مردم عمل؛ هرچه من فتوا بدهم مردم عمل می‌کنند؛ ولی در جربان بعضی فتواها، که برخلاف ذوق و سلیقه عوام بود، دیدم مطلب این طور نیست.“ ]مطهری، ده گفتار، 1382: 305[.» (همان: ص 212، پانوشت 3)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: انتشارات کویر.

ـ مطهری، مرتضی. (1382). ده گفتار. چاپ نوزدهم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

حکمت نسخ

معرفت و علوم قرآنی

آیت‌الله محمدهادی معرفت می‌نویسد:

«در هر حرکت اصلاحی و روبه‌پیش لازمهٔ تکامل، نسخ برخی آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌ها می‌باشد، زیرا در یک حرکت تدریجی وجود مراحل پی‌درپی و تغییرِ شرایط لزومِ بازنگری در برنامه‌ها را ضروری می‌سازد. البته این تا موقعی است که حرکت به رشد نهایی و کمال مقصود نرسیده باشد. هرگاه برنامه‌ها تکامل یافت، مسأله نسخ نیز منتفی می‌گردد. لذا نسخ در یک شریعت تا موقعی است که پیامبر حیات داشته باشد و فوت وی دیگر جایی برای نسخ در شریعت باقی نمی‌گذارد.

نسخ پیاپی در یک شریعتِ نوبنیاد همانند نسخه‌های طبیب است که با شرایط و احوال مریض تغییر پیدا می‌کند. نسخهٔ دیروز در جای خود مفید و نسحهٔ امروز نیز در جای خود مفید است. لذا خداوند می‌فرماید:‌ ”مَا نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا“ ]بقره: 106[. هر گونه نسخ که صورت می‌گیرد هر یک در جای خود درست بوده و نسبت به شرایط رعایت اصلح شده است.

مقصود از ”خَیرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا“ ]بقره: 106[ لحاظ دو حالت است: اگر حکم دیروز را نسبت به شرایط امروز بنگری، حکم امروز اصلح (خیر) است و اگر هر یک را در جای خود بنگری،‌ هر دو حکم همانندند، زیرا هر یک با شرایط متناسب خود توافق کامل دارد.
فرق میان ”نسخ“ و ”اِنساء“ در آن است که اگر حکم سابق هنوز زنده است، ولی شرایط تغییر یافته و حکم جدیدی را مقتضی ساخته است آن را ”نسخ مستقیم“ می‌گوییم. اما اگر حکم سابق بر اثر گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده و از یادها رفته یا تحریف شده است آن را ”إنساء“ می‌نامیم، به این معنا که این حکم از یادها برده شده است.

خلاصه ]اینکه[، در آیه کریمه ]106 بقره[ می‌فرماید: چه نسخ مستقیم صورت گیرد یا حکم سابق فراموش شده باشد و از نو حکم تازه آورده شود، در هر دو صورت رعایت اصلح شده است و آنچه به صلاح مردم است بر آنان عرضه می‌شود. این آیه می‌خواهد این شبهه را بزداید که در نسخ احکام یا شرایع هیچ‌گونه اشتباه یا تغییر در رأی که حاکی از پی بردن به ناروایی حکم سابق باشد رخ نداده است، بلکه هر یک در جای خود روا می‌باشد.» (معرفت، 1378: 249 ــ 250)

«نسخ در شرایعِ الهی نسخِ ظاهری است. یعنی بر حسب ظاهر مردم گمان می‌برند که نسخی صورت گرفته [است]، در حالی که واقعاً چنین نیست و خداوند از اول و همان موقع که حکم سابق را تشریع نمود می‌دانست که آن حکم تداوم ندارد و مدت دوام آن محدود است و سرآمد اجل آن نزد خداوند مشخص بوده، صرفاً وفق مصالحی از بیان مدت آن خودداری شده ]است[، که به موقع و هنگام سررسید اجل آن بیان می‌گردد.» (همان: 254)

 

یادداشت‌ها:

ـ معرفت، محمدهادی. (1378). علوم قرآنی. قم: موسسه فرهنگی تمهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خداوند جان‌ها را ”می‌گیرد“!

 «خداوند جان‌ها را به هنگام مرگ آنها می‌گیرد» (زمر: 42)

 

یادداشت‌ها:‌

ـ قرآن. ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

چرا به ”مردن“ می‌گوییم ”وفات“؟

 

شهید مطهری می‌نویسد:

«قرآن ”مردن“ را ”توفّی“ تعبیر می‌کند، که ما هم الان در اصطلاح خودمان می‌گوییم فلانی وفات کرد. چرا به ”مردن“ می‌گوییم ”وفات“؟ کلمه ”فوت“ که ما به کار می‌بریم ]از این ماده نیست و[ غیر از لغت ”وفات“ است. بعضی‌ها خیال می‌کنند کلمه ”فوت کرد“ با ”وفات کرد“ یکی است. نه، فوت یک معنی دارد و وفات معنی دیگر، ]...[ و قرآن راجع به مردن کلمه ”توفّی“ را به کار می‌برد که از ماده ”وفات“ است، نه از ماده ”فوت“. ”فوت“ معنایش از دست رفتن است. می‌گوییم: ”نماز من فوت شد“ یعنی از دستم رفت. یا می‌گوییم: ”فلان عمل از من فوت شد“، ”فلان شخص از مکه آمد و من می‌خواستم به دیدن او بروم، ولی در اثر گرفتاری این دیدن از من فوت شد.“ ”از من فوت شد“ یعنی از دستم رفت. ما اگر به ”مردن“ کلمه فوت را اطلاق می‌کنیم ــ که قرآن اطلاق نمی‌کند ــ به اعتبار این است که مرده را ازدست‌رفته تلقی می‌کنیم. نسبت به ما همین‌طور است؛ یعنی کسی که می‌میرد از دست ما می‌رود. وقتی می‌گوییم ”فلانی فوت شد“ یعنی از دست ما رفت. ولی قرآن مکرر کلمه ”توفّی“ را به کار می‌برد. ”توفّی“ با ”وفات“ از یک ریشه است. ”توفّی“ درست نقطه مقابل ”فوت“ را می‌رساند، یعنی چیزی را قبض کردن و تمام گرفتن. مثلاً، اگر شما از کسی طلب‌کار باشید و طلب‌تان را از او بگیرید، می‌گویند استیفا کرد. ”استیفا“ هم از این لغت است. اگر تمام طلب‌تان را بگیرید، نه اینکه نیمی از آن را بگیرید و نیمی را نگیرید، می‌گویند توفّی کرد، یعنی استیفا کرد. پس ”توفّی“ و ”استیفا“ به معنی از دست رفتن نیست، برعکس،‌ چیزی را به تمام و کمال تحویل گرفتن است. قرآن همیشه ”مردن“ را ”کامل تحویل گرفتن“ تعبیر می‌کند. لهذا می‌فرماید: اللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا؛ خدا نفوس را در وقت مردن به تمام و کمال تحویل می‌گیرد. ]زمر: 42[» (مطهری، 1379: 114 ــ 116)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1379). آشنایی با قرآن. جلد 3. چاپ سیزدهم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خصم درون از خصم برون بدتر است!

مولوی

ای شهان کشتیم ما خصم برون

ماند خصمی زو بتر در اندرون

 

کشتن این کار عقل و هوش نیست

شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست 

(مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۷۶)

 

یادداشت‌ها:

ـ گنجور (دسترسی در 1396/12/18)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

چه کسی از همه قوی‌تر است؟

شهید مطهری می‌نویسد:

«یک روزی رسول الله (ص) در مدینه عبور می‌کرد. جوانان مسلمان را دید که سنگی را به عنوان وزنه‌برداری بلند می‌کنند، زورآزمایی می‌کنند برای اینکه ببینند چه کسی وزنه را بهتر بلند می‌کند. رسول خدا همان‌جا بهره‌برداری کرد، فرمود: آیا می‌خواهید من قاضی و داور شما باشم، داوری کنم که قوی‌ترین شما کدام‌یک از شماست؟ همه گفتند: بله یا رسول الله، چه داوری از شما بهتر! فرمود: احتیاج ندارد که این سنگ را بلند کنید تا من بگویم چه کسی از همه قوی‌تر است؛ از همه قوی‌تر آن کسی است که وقتی به گناهی میل و هوس شدید پیدا می‌کند،‌ بتواند جلوی هوای نفس خود را بگیرد. قوی‌ترینِ شما کسی است که هوای نفس او را وادار به معصیت نکند. مجاهد کسی است که با نفس خود مبارزه کند. شجاع آن کسی است که از عهده نفس خویش برآید.» (مطهری، 1387: 168)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1387). آزادی معنوی. چاپ چهلم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

بدون شرح!

بدون شرح 2

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

بدون شرح!

بدون شرح 1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

درددل با پیامبر (ص) در هنگام دفن فاطمه (س)

نهج‌البلاغه

 امیرالمؤمنین (ع):

«سلام بر تو اى رسول خدا (ص)، سلامى از طرف من و دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسیده است! اى پیامبر خدا، صبر و بردباری من با از دست دادن دختر برگزیده‌ات (حضرت فاطمه (س)) کم شده، و توان خویشتن‌داری ندارم. امّا براى من که سختی جدایی تو را دیده، و سنگینی مصیبت تو را کشیدم، شکیبایى ممکن است.

این من بودم که با دست خود تو را در میان قبر نهادم، و هنگام رحلت، جان گرامی تو میان سینه و گردنم پرواز کرد. ”پس همه ما از خداییم و به خدا باز می‌‌گردیم“ ]بقره: 156[. پس امانتی که به من سپرده بودی برگردانده شد، و به صاحبش رسید. از این پس اندوه من جاودانه و شب‌هایم شب‌زنده‌داری است، تا آن روز که خدا خانه زندگى تو را برای من برگزیند.

به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو چگونه در ستمکارى بر او اجتماع کردند، از فاطمه (س) بپرس، و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر، که هنوز روزگاری سپری نشده و یاد تو فراموش نگشته است.

سلام من به هر دوى شما، سلامِ وداع‌کننده‌اى که از روى خشنودی یا خسته‌دلی سلام نمی‌کند. اگر از خدمت تو باز می‌گردم، از روى خستگى نیست و اگر در کنار قبرت می‌نشینم، از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمی‌باشد.» (نهج‌البلاغه: خطبه 202)

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز